در درس قبل با توجه به آیات سوره فاتحه، از کسانی سخن گفتیم که مورد غضب خداوند قرار گرفته اند. در این درس با توجه به آیات 8 الی 10 سوره بقره و روایات اهل بیت علیهم السلام، به بررسی یکی دیگر از مصادیق تبری خواهیم پرداخت.
قرآن کریم می فرماید: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ »، در ميان مردم كسانى هستند كه مى گويند به خدا و روز رستاخيز ايمان آورده ايم در حالى كه ايمان ندارند. مى خواهند خدا و مؤمنان را فريب بدهند (ولى) جز خودشان را فريب نمى دهند (اما) نمى فهمند. در دل هاى آن ها يك نوع بيمارى است، خداوند بر بيمارى آن ها مى افزايد و عذاب دردناكى به خاطر دروغ هايى كه مى گويند در انتظار آنهاست[1].
یکی از ویژگی های بارز منافق که این آیات به آن اشاره می کند، خدعه است. از امام باقر در مورد خدعه سوال کردند، ایشان در جواب فرمودند: « ... يَعْمَلُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ يُرِيدُ بِهِ غَيْرَه »، به آنچه خدا دستور داده است عمل کند ولی از آن چیز دیگری را اراده کند[2]. به عبارت دیگر، خدعه اظهار خلاف آنچه در باطن و ضمیر است، می باشد[3]. و همین خدعه حکایت از بیماری قلوب منافقین دارد، و این امر سبب می شود که تمام اعمال آن ها فاسد شده و رنگ ریا و تزویر به خود بگیرد. منافقین در مقام عمل افرادی دروغگو هستند، و خداوند به جهت همین رفتار برای آنها عذابی سخت فراهم کرده است. این عذاب الهی حکایت از برائت خداوند نسبت به افرادی است که خدعه می کنند. با توجه به آن چه بیان شد، لازم است بررسی کنیم که خدعه منافقین چه بوده که از طرفی سبب مریضی قلوب آنان شده است و از سوی دیگر موجب گرفتار شدن آن ها در عذاب سخت الهی می شود.
حضرت موسی کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرمایند: « لَمَّا نَصَبَ النَّبِيُّ ص عَلِيّاً ع يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ أَمَرَ تَمَامَ تِسْعَةٍ مِنْ رُؤَسَاءِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ أَنْ يُبَايِعُوهُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَفَعَلُوا ذَلِكَ وَ تَوَاطَئُوا بَيْنَهُمْ أَنْ يَدْفَعُوا هَذَا الْأَمْرَ عَنْ عَلِيٍّ ع وَ أَنْ يُهْلِكُوهُمَا ... فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ ص يُخادِعُونَ اللَّهَ يَعْنِي يُخَادِعُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِأَيْمَانِهِمْ خِلَافَ مَا فِي جَوَانِحِهِم»، زمانی که نبی خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را در روز غدیر به مقام خلافت منصوب کرد به تمام نُه گروه از رؤسای مهاجر و انصار دستور داد با علی علیه السلام به عنوان امیر المومنین بیعت کنند و آنها انجام دادند ولی بین خود توطئه کردند که این امر را از علی علیه السلام بگیرند و رسول خدا و علی علیهما السلام را به قتل برسانند ... و خداوند به محمد صلی الله علیه و آله گفت: می خواهند خدا را فریب دهند یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله را به واسطه ایمان ظاهری که مخالف اعتقاد درونی خود است فریب بدهند[4].
پس منظور از خدعه در آیه شریفه فراموشی و شکستن بیعت با علی علیه الاسلام، به عنوان امیر المومنین و خلیفه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد. نکته دیگری که این آیه به آن اشاره می کند، آن است که خداوند این فریب کاری و این خدعه را که از منافقین صادر شده است به خود نسبت می دهد، یعنی منافقین با این کار خود در حقیقت در مقام فریب خداوند هستند. به عبارت دیگر عدم بیعت با علی علیه السّلام مساوی است با بیعت نکردن با خدا، و انکار ولایت امیر المومنین مساوی است با انکار ولایت خداوند متعال. پس عدم قبول ولایت امیر المومنین علیه السلام و شکستن بیعت با ایشان، سبب بیماری قلوب است و گرفتاری در عذاب الهی را در پی خواهد داشت.
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِب »، در دل هاى آنها يك نوع بيمارى است، خداوند بر بيمارى آنها مى افزايد و عذاب دردناكى به خاطر دروغ هايى كه مى گويند در انتظار آنهاست. امام کاظم علیه السلام در بیان این آیه می فرمایند: « وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ مُحَمَّداً وَ يَكْذِبُونَ فِي قَوْلِهِمْ إِنَّا عَلَى الْعَهْدِ وَ الْبَيْعَة مقیمون »، برای آنان عذاب دردناکی است به جهت این که محمد صلی الله علیه و آله را تکذیب کردند و به جهت دروغی که گفتند: ما بر بیعت با علی ع می مانیم[5].
انس بن مالک، منکر غدیر خم
شیخ صدوق در امالی خود از ابن هدبه نقل می کند: « رَأَيتُ أنَسَ بنَ مالِكٍ مَعصوبا بِعِصابَةٍ، فَسَأَلتُهُ عَنها، فَقالَ: هذِهِ دَعوَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَقُلتُ لَهُ: وكَيفَ كانَ ذاكَ؟ فَقالَ: ... لَمّا كانَ يَومُ الدّارِ استَشهَدَني عَلِيٌّ عليه السلام فَكَتَمتُهُ، فَقُلتُ: إنّي نَسيتُهُ! فَرَفَعَ عَلِيٌّ عليه السلام يَدَهُ إلَى السَّماءِ، فَقالَ: اللّهُمَّ ارمِ أنَسا بِوَضَحٍ[6] لا يَستُرُهُ مِنَ النّاسِ. ثُمَّ كَشَفَ العِصابَةَ عَن رَأسِهِ، فَقالَ: هذِهِ دَعوَةُ عَلِيٍّ، هذِهِ دَعوَةُ عَلِيٍّ، هذِهِ دَعوَةُ عَلِيٍّ »، ديدم انَس بن مالك، دستارى به سرش بسته است. علّت را پرسيدم، گفت: اين، نفرين على بن ابى طالب است. گفتم: چگونه چنين شد؟ گفت: ... در ماجراى يوم الدار، چون على از من گواهى خواست ( نسبت به روز غدیر) و من كتمان كردم و گفتم كه فراموش كرده ام، على دست به آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! چنان سپيدى اى (پيسى اى) بر انس بيفكن كه نتواند آن را از مردم بپوشاند ». سپس دستار از سرش گشود و گفت: اين نفرين على است، این نفرین علی است، این نفرین علی است[7].
بلاذری از علمای اهل سنت در انساب الاشراف[8]، و ابن عساکر صاحب کتاب تاریخ دمشق[9]، و احمد بن حنبل در کتاب مسند[10]، ماجرای کسانی که واقعه غدیر را انکار کردند و به همین جهت مورد نفرین امیر المومنین علیه السلام قرار گرفتند و دچار بیماری پیسی شده اند، نقل کرده اند. با توجه به آنچه بیان شد، یکی از عواملی که سبب دوری از رحمت خداوند می شود، انکار غدیر و شکستن بیعت با امیر المومنین علیه السّلام است، همان بیعتی که رسول خدا در روز غدیر از تمام مسلمین گرفته است.
ماجرای سقیفه بنی ساعده
از مصادیق انکار غدیر می توان به تشکیل شورایی در سقیفه بنی ساعده، جهت تعیین جانشین رسول خدا ص اشاره کرد، زمانی که خبر رحلت (شهادت) پيامبر صلى الله عليه وآله، در شهر مدینه منتشر شد، در حالى كه تمام شهر در ماتم و سوگ فرو رفته بود و امیر المومنین عليه السلام، عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر و برخى اصحاب در تدارك غسل و تدفين پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، جمعى از انصار در سقيفه بنى ساعده، جمع شده و بر آن بودند تا سعد بن عباده، شيخى از بزرگان خزرج را به جانشينى رسول خدا صلی الله علیه و آله نصب كنند. ابوعبيده جراح و بعضی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله با شنيدن اين خبر، بى درنگ و شتابان روانه سقيفه شدند، اما امیر المومنین علیه السلام و عباس نيز كه خبر را شنيده بودند، هم چنان به تدارك تدفين جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله، ادامه دادند. در اجتماع سقيفه، ابتدا سعد بن عباده درباره جانشينى رسول خدا صلی الله علیه و آله، سخنانى گفت. پس از خاتمه سخنان او، خزيمة بن ثابت در تأييد سعد و امتياز انصار بر مهاجران در امر خلافت سخن گفت. به دنبال او، اُسَيد بن حُضير كه او نيز از طايفه خزرج و از رقباى سعد بن عباده بود، به گفت و گو برخاست و از اختصاص پيشوايى مسلمانان به مهاجران سخن گفت و یکی از صحابه از او دفاع كرد. مدافعان و حاميان ديگر سعد، در قالب سخنانى به انكار ادعاى اُسيد پرداختند و كسانى نيز در تأييد او سخن گفتند. در اين حال، یکی از صحابه به پا خاست و با تأييد فضايل و عزت انصار، مدعى شد كه پيامبر با بيان روايت: «الائمةُ مِن قُريش» پيشوايى قوم را به مهاجران اختصاص داده است[11]. بزرگانی همچون، ابن جریر طبری در کتاب خود[12]و بخاری در کتاب صحیح البخاری[13] این ماجرا را نقل کرده اند.[14]
این در حالی بود که چند روز پیش از این، همگی در بازگشت از حجّة الوداع و در غدیر خم، با رسول خدا و علی علیهما السلام، در محضر پروردگار متعال برای خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت کرده بودند. امّا هنوز بدن مطهّر رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای دفن تجهیز نشده بود که فرصت را غنیمت شمرده و برای شکستن بیعت و تعیین خلیفه، بر یکدیگر سبقت گرفتند.
مخالفین ولایت امیر المومنین علیه السلام
از دیگر افرادی که بیعت خود با امیر مؤمنان علی علیه السّلام را شکستند و بدین واسطه مشمول غضب و برائت پروردگار متعال قرار گرفتند، سه گروهی هستند که پس از کارشکنی های فراوان و لشکرکشی در برابر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام، عاقبت نه تنها بیعت خود را شکستند، بلکه آتش جنگ را در میان امّت برافروختند و در برابر حجّت خدا علی بن ابی طالب علیه السّلام شمشیر کشیدند.
ناكثين
از جمله كسانى بودند كه پيمان بيعت خود را با امام امیر المومنین علیه السلام شكستند. طلحه و زبير در رأس اين گروه قرار داشتند. و این دو از زمانی که امیر المومنین علیه السلام با نظراتشان مخالفت کرد و امتیاز خاصی برای آنان در نظر نگرفت و با آنان همانند ديگر مردم رفتار كرد، بيعت خود را با ایشان شکستند و به نافرمانى و مخالفت با ایشان پرداختند و سرانجام طلحه و زبير با همراهی یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله، با امیر المومنین علیه السلام وارد جنگ شدند و جنگ جمل را به راه انداختند. سرانجام، جنگ جمل با كشته شدن طلحه و زبير و شكست سنگين لشكر ناكثين به پايان رسيد.
قاسطين
لقب گروهى ديگر است كه سركرده آن، معاوية بن ابى سفيان بود. او سال ها پيش به حكومت شام رسيده و سخت بدين حكومت دل بسته بود و از آن رو كه امیر المومنین علیه السلام، حكومت كسى چون او را بر مسلمانان روا نمى دانست، معاویه به مخالفت با ایشان برخاست. معاويه خون خواهى عثمان را بهانه كرد و جنگى عليه امیر المومنین علیه السلام به راه انداخت. كه به جنگ صفّين مشهور است.
خوارج
لقب گروهى ديگر از دشمنان امام على علیه السّلام است. خوارج به معناى كسانى است كه از دين بيرون رفته اند. خوارج همان کسانی بودند كه در جنگ صفّين، امیر المومنین علیه السلام را به قبول حكميّت واداشتند. آنان پس از جنگ و شكست حكميّت، شعار «لا حُكمَ الّا لِلَّه» سر دادند و قبول حكميّت را گناهى بزرگ شمردند و تا جایی پیش رفتند که قائل به کفر امیر المومنین علیه السلام شدند.
خودآزمایی
1- منظور از خدعه، در آیه 9 سوره بقره چیست؟
2- با توجه به بیان، امام موسی کاظم علیه السلام در ذیل آیه 9 سوره بقره، مصداق خدعه، چیست؟
3- با توجه به به متن درس یک نمونه از مصادیق خدعه را بنویسد؟
پینوشتها
[1] سوره بقره آیات 8 الی 10/ ترجمه مکارم
[2] تفسیر برهان ج2 ص 193
[3] مجمع البیان ج1 ص71
[4] بحار الانوار ج6 ص52
[5] بحار الانوار ج37 ص146
[6] الوَضَح: البرص (النهاية: ج ٥ ص ١٩٦«وضح»).
[7] امالی شیخ صدوق ص 655/ ترجمه ری شهری
[8] انساب الاشراف ج2 ص 157
[9] تاریخ دمشق ج42 ص 208
[10] مسند احمد بن حنبل ج2 ص 207
[11] تاریخ اسلام در آینه پژوهش ( موسسه پژوهشی امام خمینی ره ) / مقاله غدیر خم و سقیفه بنی ساعده، کتابخانه فقاهت.
[12] تاریخ طبری ج2 ص 455
[13] صحیح البخاری ج5 ص 6
[14] فرهنگ شیعه ص 96 الی 98
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مجید رضایی