بخش دوّم؛ پیرامون اسرار و فلسفه غیبت | ۲
حکمت و فلسفه غیبت
«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»؛[1]
بیشتر مردم گمان میکنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس کردهاند به حقیقتش رسیدهاند و شاید کمترین توجّه و عنایتی به مجهولات خود نداشته باشند.
آن کشاورز و باغداری که در صحرا و باغ به کشاورزی و باغداری مشغول است، تصور میکند هیچ چیز از اشیایی که با آنها سر و کار دارد از زمین و خاک و خاشاک و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شکوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتی بر او مجهول نیست. کارگر معدن، چوپان گوسفندچران، دامدار و همه تصور میکنند دستکم چیزهای زیر نظر خود را شناختهاند.
افرادی که کموبیش درس خواندهاند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیا میشمارند.
مهندس برق، معدن، کشاورزی، پزشک متخصّص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان، مغز، جهاز هاضمه و ...، ریاضیدان، ستارهشناس، روانشناس، زیستشناس، فیزیکدان، استاد شیمی، و دیگران میخواهند همه پدیدههایی را که با کار و شغل و تخصّص آنان ارتباط دارد تعریف کنند و بشناسانند امّا متأسّفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هرچه متبحّر باشند جز خواصّ و آثار و ظواهر اشیا، حقیقتی را نشان نمیدهند و هرچه دانشمندتر شوند به اشکال و دشواری و کوتاهی تعریفات (بهاصطلاح) حقیقی داناتر میشوند.
جهان یک سلسله الغاز و رشته بسیار طولانی و درازی است که انتها و ابتدای آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقههای این زنجیر آنقدر معمّاها و الغاز نهفته است که تصوّر دورنمای آن بشر را غرق در تعجّب و تحیّر مینماید.
«لیدی استور» میگوید: اگر هر انسانی سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سکوت و خاموشی عمیق بر سراسر جهان حکومت خواهد یافت.[2]
«وارین ویفر» نایبرئیس مؤسّسه روکفلر میگوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانی پیروز میشود؟ درحالیکه علم به هر پرسشی که پاسخ میدهد گرفتار پرسشهای بیشتر میشود و هرچه در راه کشف مجهولات جلوتر میرود ظلمات جهل را طولانیتر میبیند. علم بشر دائماً در ازدیاد است امّا این احساس که تقدّم نمییابد به حال خود باقی است؛ زیرا روزبهروز حجم چیزهایی که ادراک میکنیم و آنها را نمیفهمیم و نمیشناسیم ضخیمتر میگردد.[3]
آری بشری که توانسته است بر اساس علوم آزمایشی و حسّی، برق، بخار، آهن، آب، خاک، هوا و اتم را مسخّر کند و بهسوی کرات آسمان دست تصرّف دراز نماید و عناصر را از هم بشکافد، اینهمه وسایل صناعی مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و ... کارخانجات صنایع تحویل داده هنوز هم که هنوز است از فهم و درک این حقایقی که شب و روز با آنها دستوپنجه نرم میکند عاجز و ناتوان است.
نه حقیقت برق، نه حقیقت خاک، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلّول و هورمون و اتم و الکترون و نه ... و نه ... را شناخته، جز ظواهر و خواصّی چند، چیزی کشف نکرده و تمام این اشیا برای او هنوز هم معمّا است.
به گفته یکی از متفکّرین، آن کسانی که انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف میکنند درحالیکه این تعریف را مینمایند و غرور علمی، باد به دماغ آنها انداخته، گمان میکنند حقیقت انسان و اسب را شناختهاند؛ ولی وقتی از مَرکب این غرور پیاده شوند، میفهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیدهاند و نه با این تعریف کسی را به حقیقت انسان و حیوان آشنا کردهاند و بهتر این است که این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیا نگویند.
بشر از شناخت نزدیکترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزی نزدیکتر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا میتواند حقیقت روح و حیات را توصیف کند؟
آیا به حقیقت یک سلسله امور وجدانی خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حبّ، لذّت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیّات را شناخته است؟
امّا بااینهمه دشواریها و مجهولات، آیا بشر میتواند وجود این حقایق را بهعلّت نارسایی فهم خودش به درک حقیقت آنها منکر شود؟
یا میتواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجایب و غرایب و اشیایی را که حتّی وجود آنها بر او مجهول است انکار نماید؟
آیا میتواند اسرار و خواصّ و فواید و معانی کلمات این کتاب قطور آفرینش را منکر شود؟
آیا میتواند بگوید چون من چیزی را ندیدهام آن چیز نیست و چون سرّ و فایده چیزی را کشف نکردهام آن چیز بیفایده و بیسرّ است، حاشا و کلاّ. هرگز بشر هرچه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادّعایی را نخواهد کرد بلکه هرچه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوی بیشتر خود را تبرئه میکند.
صاعقه که هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصاری که علم به خواصّ و منافع آن پی نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش که در این قوّه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگی نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواصّ و منافع را نداشت و یکی از نعمتهای بزرگ خداوند متعال نبود؟ و آنهایی که آن را فقط مظهری از مظاهر نعمت و عذاب میشمردند اشتباه نمیکردند؟[4]
عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح میداند و این ظواهر را گنجینه حقایق میشناسد و عالَم را مدرسهای میبیند که باید در آن حکمت و علم بیاموزد و از بحث در خواصّ، لوازم و آثار اجزای این عالم لذّت میبرد و همین الغاز و معمّیات برایش لذّتبخش است و تحیّر او که نتیجه یک عمر تحصیل و کاوش است، بهترین لذایذ زندگی دانشمندانه اوست که هیچ لذّتی با آن برابر نمیشود.
او جهان را مانند یک مسئله پیچیده ریاضی و هندسی میبیند که در ظاهر، حلّ آن آسان است ولی وقتی وارد میشود هرچه جلوتر میرود غموضت و دشواری و پیچیدگی آن را بیشتر میفهمد.
این منظره برای شخص متفکّر و فیلسوف بسیار نشاطبخش است و میخواهد که حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جایی برسد که ببیند عقل او مسلّح به سلاحی که بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را با معرفت و بصیرت تلاوت کند:
«وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللهِ»؛[5]
«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد».
و بخواند:
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم
معذلک در تمام کاوشهای علمی و بررسیها انسان به نظم و حکمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و علم آفریننده این جهان آشنا میشود و میفهمد که در این عالم، بینظمی نیست و هیچ پدیدهای را نمیتوان بیفایده و بیهوده شمرد.
این مختصر شبح و دریچهای است از عجز بشر و چگونگی درک، فهم و شناخت و درعینحال قدرت عجیب عقل و خرد او.
با این وصف اگر از درک فلسفهای از فلسفههای پدیدههای عالم تکوین یا تشریع درماند و نتوانست آن را توجیه و تفسیر کند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن کوتاه دید نمیتواند منکر فایده آن شود.
مثال عالم معانی و حقایق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانی و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنهدار و وسیع باشد قطعاً تمام معانی را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و کلمات، محدود و متناهی است و معانی و اشیا نامتناهی است و محدود و متناهی، نامحدود و نامتناهی را فرا نخواهد گرفت چنانچه شاعر عرب میگوید:
وَإِنَّ قَمِیصاً خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ
وَعِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ[6]
کاملترین و وافیترین بیانی که این حقیقت را بیان کرده قرآن مجید است که در یک آیه میفرماید:
«قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبّی وَلَوْجِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً»؛[7]
«ای پیامبر، بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهی تمام شود دریا خشک خواهد شد هرچند دریایی دیگر ضمیمه آن کنند».
قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه که هر روز اعجاز و قدرت علمی آن ظاهرتر میشود با فصیحترین بیان، عظمت و کثرت بینهایت مخلوقات عالم کون را اعلام کرد و احادیث و اخبار اهلبیت نبوّت(ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلاً در آن عصری که بشر تعداد کمی از ستارگان را بیشتر نمیشناخت در مقام مبالغه در بیان کثرت چیزی، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس میکردند.
و از حضرت امامصادق(ع) روایت است که در مقام بیان قصور فهم بشر از درک حقایق میفرماید:
«یَا ابْنَ آدَمَ لَوْ أَکَلَ قَلْبَكَ طَائِرٌ لَمْ یُشْبِعْهُ وَبَصَرُكَ لَوْ وُضِعَ عَلَیهِ خَرْقُ إِبْرَةٍ لَغَطَّاهُ، تُرِیدُ أَنْ تَعْرِفَ بِهِمَا مَلَکُوتَ السَّموَاتِ وَاْلأَرْضِ».[8]
پس از این مقدّمه، به کسانی که سرّ غیبت را میجویند و علّت و فلسفه استتار آن حضرت را میطلبند میگوییم:
بپرسید و کاوش و دقّت کنید و تحقیق و تجسّس نمایید، ما به جستن و پرسیدن شما هیچ اعتراضی نداریم. سؤال کنید و بجویید، زیرا اگر بهعلّت اصلی غیبت و واقع این سرّ دسترسی پیدا نکنید، بسا که به حواشی و حکمتهایی از آن آگاه شوید و بسا که این جستجو و کاوش شما را به یک سلسله دانستنیها رهبری نماید؛ ولی اگر غرض شما از این سؤال و جستجو اشکال و اعتراض باشد و میخواهید نرسیدن خود را بهعلّت غیبت و عجز درک خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتادهاید و نمیتوانید جایی را خراب و ایمان و عقیدهای را متزلزل سازید.
هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمیشود. آیا مجهولات شما همین یک موضوع است؟
آیا شما سرّ تمام پدیدههای عالم آفرینش را کشف کردهاید؟
آیا در برابر تمام استفهامهایی که بشر نسبت به اجزای این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا کردهاید؟
آیا چون سرّ آنها بر شما مجهول است آن را بیفایده میدانید؟
و آیا میزان وجود فایده و عدم آن همان فهم بنده و شما است؟
یا آنکه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حکمتها دلیل بر ناتوانی فکر و استعداد خود میشمارید؟
و معتقد هستید که اگر عقل و خرد شما به سلاحهای دیگر مسلّح بود و غیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیعتر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواصّ مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه میشدید؟
اگر به این سؤالات، یک دانشمند متفکّر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف میکند و با ملاحظه مجهولاتی که هر روز معلوم میشود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمیگیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهای بیشمار خواهد بود و میگوید:
پشه چون داند که این باغ از کی است
کو بهاران زاد و مرگش در، دی است
خود چو باشد پیش نور مستقرّ
کرّ و فرّ و اختیار بوالبشر
پیه پاره آلت بینای او
گوشت پاره آلت گویای او
مسمع او از دو قطعه استخوان
مدرکش دو قطره خون یعنی جنان
کرمکی و از قذر آکندهای
طمطراقی در جهان افکندهای
پس اینقدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امری حاصلشده و واقعشده است. سرّ غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه برهان نفی و ردِّ آن نیست.
ما به قضاوقدر معتقدیم و فیالجمله هم کموبیش برحسب اطّلاعات فلسفی و راهنماییهای قرآن و اهلبیت(ع) از آن چیزهایی میدانیم. امّا آیا کسی میتواند از تمام تفاصیل قضاوقدر اظهار علم و اطّلاع کند. لذا از تفکّر در قضاوقدر نهی شده و فرمودند:
«طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُکُوهُ»؛[9]
«وادی تاریکی است در آن سلوک نکنید (و اسب طلب را اینجا نرانید که خسته و مانده میشوید)».
در این وادی مران زنهار زنهار
که در اوّل قدم گردی گرفتار
شکار کس نشد عنقا به دوران
چرا دام افکنی ای مرد نادان[10]
امور تکوین و تشریع از همه جهات تحت احاطه فکر بشر در نخواهد آمد و بشر نمیتواند تمام نواحی این امور را بررسی و به جمیع اطراف آن برسد.
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی میآید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرّم و بس
موسی اینجا به امید قبسی میآید
این شرح بینهایت کز وصف یار گفتند
حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
اینجا دیگر مقام، مقام تسلیم و ایمان است امّا درعینحال نه ایمان بیدلیل و نه ایمان تعبّدی خالص، بلکه ایمانی که از راهنمایی عقل و وجدان آگاه بشر سرچشمه گرفته و زبان وحی و آیات قرآن مجید و احادیث متواتر و معجزات و شرفیابیهای جمعی از خواصّ، ما را به آن دلالت و راهنمایی کرده است.
پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، و الا علّت اصلی آن بر ما مجهول است.
و این است معنای احادیث شریفهای که در آنها تصریح شده به اینکه سرّ غیبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سرّ آفرینش درختها ظاهر نمیشود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حکمت باران آشکار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.
صدوق در کتاب کمالالدین[11] و کتاب عللالشرائع[12] به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرده است که گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود:
«البتّه برای صاحب این امر غیبتی است که چارهای از آن نیست، در آن هر باطلجو، به ریب و شکّ میافتد».
عرض کردم: چرا؟ فدایت شوم. فرمود:
«برای امری که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشده است».
گفتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟ فرمود:
«وجه حکمتی که در غیبت حجّتهای خدا پیش از آن حضرت بود. بهدرستیکه وجه حکمت غیبت کشف نمیشود مگر بعد از ظهور او؛ چنانچه وجه حکمت کارهای (حضرت خضر(ع)) از سوراخ کردن کشتی، کشتن غلام و بهپا داشتن دیوار، از برای حضرت موسی(ع) کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یکدیگر.
ای پسر فضل این «غیبت» امری است از امر خدای تعالی و سرّی است از سرّ خدا و غیبی است از علوم غیبی خدا و پس از آنکه ما دانستیم خداوند حکیم است، گواهی دادهایم به اینکه کار و گفتارهای او همه موافق حکمت است هرچند وجه آن بر ما روشن نشده باشد».[13]
معذلک ما برخی از فواید و منافع و اموری را که ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بهطوریکه از اخبار و کلمات دانشمندان و متفکّرین اسلام استفاده میشود درضمن چند بحث آینده مورد بررسی و توضیح قرار میدهیم. إنشاءالله تعالی.
خودآزمایی
1- روایتی از حضرت امامصادق(ع)، در مقام بیان قصور فهم بشر از درک حقایق بیان کنید.
2- بیشتر مطالب بیان شده راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط کدام موضوع میباشد؟
3- سرّ غیبت چه زمانی آشکار میشود؟
پینوشتها
[1]. طه، ۱۱۴.
[2]. مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص37، نوامبر 1959.
[3]. مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص113، اكتبر 1959.
[4]. راجع به فواید و منافع عجیب و بااهمیت صاعقه مراجعه شود به مقاله «الصواعق نعمة» تلخیص از مجله ماهیانه «بوبیلدر ساینس» «المختار من ریدر زدایجست» ص106، اكتبر 1959.
[5]. لقمان، ۲۷.
[6]. پیراهنی که از بافت بیستونه حرف دوخته شده است از بیان صفات بلند و پسندیده او کوتاه و نارساست.
[7]. كهف، 109.
[8]. کلینی، الکافی، ج1، ص93؛ صدوق، التوحید، ص455؛ شبّر، حقّالیقین، ج1، ص46. «ای فرزند آدم، اگر قلب تو را پرندهای بخورد آن را سیر نمیکند و اگر سوراخ سوزنی را بر چشمت بگذارند آن را میپوشاند؛ میخواهی با آن دو ملکوت آسمانها و زمین را بشناسی».
[9]. نهجالبلاغه، حکمت287 (ج4، ص69)؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص40؛ مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص210، 218؛ ج5، ص124، 126؛ ج64، ص111.
[10]. این دو بیت از گنج دانش یا صد پند مرحوم آیتالله والد نگارنده است.
[11]. صدوق، کمالالدین، ص 482.
[12]. صدوق، عللالشرائع، ج1، ص245- 246.
[13]. نگارنده، منتخبالاثر، باب28، فصل2، ح1.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی