بخش اوّل؛ گوشهای از فضائل و مناقب اهل بیت(ع) | ۱
فضیت اوّل: اهل بیت اطهار(ع) فرمانروایان عالم
ما امامان معصوم(ع) را خلیفة الله و جانشین خدا میدانیم و معتقدیم آنان که به اذن خداوند میتوانند در عالم خلق کار خدا را انجام بدهند امامان اولواالامرند. امر یعنی فرمان. ولیّامر یعنی صاحب فرمان. فرمان چه کسی؟ فرمان خدا. چنان که میفرماید:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا...»؛[1]
«ما آنها را امامانی قرار دادهایم که به فرمان ما هدایت میکنند و به تنظیم و تدبیر امور عالم میپردازند...».
(یهْدُونَ بِأَمْرِنا) نه (یهْدُونَ اِلی اَمْرِنا) معنای عبارت دوّم این گونه میشود که به سوی امر ما مردم را هدایت میکنند، نه اینطور نیست، بلکه اهل بیت(ع) با امر ما عالم را اداره میکنند. امر خدا چیست؟ خودِ قرآن خودش را تفسیر میکند. (یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً)؛
در قرآن کریم میخوانیم:
«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ»؛[2]
«فرمان خدا این است که هرچه را اراده کند، فوراً تحقّق مییابد و موجود میشود».
فرمان خدا یعنی خلّاقیّت. امر خدا مالکیّتِ [كُنْ فَیكُون] است. یعنی مسندِ [كُنْ فَیكُون] عالم را به دست امام دادهایم. من او را در جای خود نشاندهام. جای من کار میکند. ارادهاش ارادهی من و علمش علم من و قدرتش قدرت من است. این فرمان [إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ] به دست [وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا...] سپرده شده است. آنها اهل بیت(ع) فرمانداران عالمند. فرمان خدا به دست آنهاست.
وقتی فرمان خدا به دست آنها بود، در عالم کار میکنند. خدا اراده میکند «آدم ابوالبشر» بدون پدر و مادر بوجود میآید.
خدا اراده میکند عیسی(ع) بدون پدر از مادر متکوّن میشود.
امام مجتبی(ع) هم که خلیفة الله است و فرمان خدا به دست اوست، اراده میکند مرد تبدیل به زن و زن تبدیل به مرد میشود.
ما که قرآنی هستیم و این همه معجزات در قرآن از اولیای خدا میبینیم، هرگز نباید شک کنیم. با همین فرمان بود که جناب موسی(ع) دریا را تبدیل به جادّه و راه کرد.
«فَأَوْحَینا إلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ...»؛
«به موسی گفتیم: با عصای خود دریا را بزن. او زد و دریا جادّه و راه شد...».
«...فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ»؛[3]
«...دیوار آبی از این طرف و آن طرف بالا رفت و راه برای لشکریان موسی باز شد».
بار دیگر گفتیم با همین عصا بر صخرهی کوهستان بزن، زد و تبدیل به چشمههای جوشان آب شد.
«فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً...»؛[4]
پس به موسی گفتیم با عصای خود به سنگ بزن، زد و دوازده چشمهی آب از آن جوشید.
به عیسی(ع) نیز همین فرمان را دادیم و گفتیم، مردهها را با همین فرمان زنده کن و کور مادرزاد را بینا کن.
جناب صالح(ع) با همین فرمان بود که شتر زنده از شکم کوه بیرون کشید و...
خلاصه! کسی که با قرآن مأنوس باشد و این همه خوارق عادات در قرآن ببیند دیگر جا ندارد در مورد صدور امر خارقالعاده از حضرت امام حسن مجتبی(ع) دچار شکّ و تردید گردد.
این اعتقاد مسلّم ماست که وقتی در حرم مطهّرشان مقابل روضهی منوّرشان میایستیم عرض میکنیم:
«وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَینا بِحُكّامٍ یقُومُونَ مَقامَهُ لَوْ كانَ حاضِراً فِی الْمَكانِ»؛
«خدا را شکر میکنیم که بر ما منّت گذاشته و حاکمان و فرمانروایانی را مدبّر امر ما قرار داده و آنها را در مسندی نشانده که اگر خودش حاضر در مکان میشد، در همان مسند مینشست و همانگونه که آنها حکومت میکنند، حکومت میکرد».
«وَ اَظْهَرَهُمْ لَنا بِمُعْجِزاتٍ یعْجَزُ عَنْهَا الثَّقَلانِ»؛
و به وسیلهی معجزاتی، آنها را برای ما مُبیّن [آشکار] ساخته که تمام جنّ و انس از آوردن آن عاجز میباشند.
و در جملات دیگر عرض مینماییم:
«اِصْطَفَیْتَهُمْ مُلُوکاً لِحِفْظِ النِّظامِ»؛
خدایا! شکرت میکنیم که اولیائت را برگزیدهای که پادشاهانی برای حفظ نظام آفرینش باشند و آن را پاسداری نمایند.
«وَاخْتَرْتَهُمْ رُؤَساءَ لِجَمیعِ الْاَنامِ»؛
«و آنها (اهل بیت(ع)) را انتخاب کردهای که رئیس تمام آدمیان باشند».
فضیلت دوّم: شرافت خمسهی طیّبه
در شرافت مقام اهل بیت اطهار(ع) همین بس که رسول اکرم(ص) فرمودند:
در شب معراج پس از آن که سخن از شرافت انوار خمسهی طیّبه (محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع)) و امتیاز خلقتشان به میان آمد، خداوند منّان فرمود:
یَا مُحَمَّدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلالِی لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتّی یَنْقَطِعَ اَوْ یَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبالِی ثُمَّ اَتانِی جاحِداً لِوَلایَتِهِمْ لَمْ اُدْخِلْهُ جَنَّتِی وَ لا اَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشی؛[5]
ای محمّد! به عزّت و جلال خودم سوگند، اگر بندهای مرا چندان بپرستند که [از زیادی رنج عبادت] تاب و توان از دست داده و از پای درآید و از کار بماند یا همچون مشک آب کهنه و پوسیدهای [نحیف و لاغر] گردد، آنگاه به سوی من آید در حالی که ولایت آنان [خاندان نبوّت(ع)] را منکر باشد من او را به بهشت خود داخل نمیکنم و زیر سایهی عرش خود جایش نمیدهم.
مدینهی واقعی کجاست؟
مدینه و شهر به معنای واقعی، همان شهر پیامبر است یعنی جایی که آدمها در آن سکونت دارند و از آنجا برنامهی انسانیّت و آدمیّت تنظیم میشود و به همه جا قانون عدل و امانت میرسد. آنجا مرکز و مکتب انسانیّت است، لذا مدینه و شهر به معنای واقعی آنجاست. اگر سایر شهرها زیر سایهی آن شهر آمدند و از آن برنامه گرفتند، همه شهرند. اگر نیامدند، شهر نیستند. بلکه دخمه و بیغوله و غار و جنگلند.
شما انصاف بدهید، آیا دنیای امروزِ ما شهر و انساننشین است یا جنگلی است که گرگ و خوک و ببر و پلنگ به جان هم افتادهاند و همدیگر را میدرّند و شکم یکدیگر را پاره میکنند و بیناموسی و هرزگی در نهایت درجهاش رواج دارد.
ما به قول خودمان مدنی هستیم، ولی در ادّعایمان کاذبیم. «بیت» یعنی خانه، ولی در قرآن کریم، بیت به معنای مطلق یعنی «خانهی پیامبر».
...إِنَّما یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً؛[6]
خداوند متعال فرموده است:
من از اهل خان، رجس و پلیدی را بردهام، من به اهل خانه طهارت دادهام، کدام خانه؟ خانهی پیامبر(ص).
آنجا که انسانها در آن زندگی میکنند خانهی پیامبر(ص) است، آنجاست که امیرالمؤمنین(ع) و فاطمهی اطهر(س) در آن زندگی میکنند. «سَیّدا شَبابِ اَهْلِ الجَنّة، دو آقای جوان اهل بهشت» امام حسن و امام حسین(ع) و زینب کبری(س) آنجا زندگی میکنند.
آری، خانه به معنای واقعی، یعنی جای زندگی انسانها، آن خانه است، بقیّه اگر زیر سایهی آن خانه آمدند و از آن برنامه گرفتند، آنها هم، خانهاند وگرنه لانه و آشیانهاند. لانهی حشرات و آشیانهی جانوران و بیت عنکبوتند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أَوْلِیاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْكَبُوتِ...؛[7]
آن مردمی که ولایت خدا را قبول نکردند و تن زیر بار ولایت غیر خدا دادند همه عنکبوتند و خانهشان هم لانهی عنکبوت است...
عنکبوت با لعاب دهانش خانه میسازد، آن هم با نسیمی متلاشی میگردد؛ پس «خانه» تنها خانهی پیامبر(ص) و اهلبیت هم تنها اهل بیت پیامبر(ص) است.
دنیا وسیلهای برای رسیدن به قرب خدا
منطق دین این نیست که بگوید: دنیا را هیچ و پوچ بدان و اصلاً برای زندگی در آن تلاش نکن بلکه میگوید: دنیا و زندگی دنیا را هدف از آفرینش خود قرار نده و تمام نیروهای جسمی و روحی خود را به پای آن نریز بلکه آن را وسیلهای برای رسیدن به قرب خدا و حیات ابدی آخرتت قرار بده! شما نگاهی به کیفیّت نهضت امام حسین(ع) بیفکنید و ببینید چگونه تلاش برای دنیا را کنار تلاش برای آخرت قرار داده و برای رسیدن به هر دو با تمام قوا کوشیده است! این جملهی نورانی بسیار پرمحتوا از حضرت امام حسن مجتبی(ع) منقول است:
اِعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَاَنَّكَ تَعِیشُ اَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَاَنَّكَ تَمُوتُ غَدَاً؛[8]
«برای رسیدن به اهداف دنیویات، آن چنان بکوش که گویی برای همیشه در دنیا زندگی خواهی کرد و برای رسیدن به اهداف اُخرویات آن چنان بکوش که گویی فردا خواهی مُرد».
البتّه مقصود از دنیا، دنیای مشروع قرار گرفتهی در مسیر آخرت است نه دنیای مادّی محض که جز خور و خواب و خشم و شهوت معنایی ندارد! انسان مؤمن به آخرت در دنیا به تأسیس مؤسّسات خیریّه از درمانگاه و آموزشگاه و مسجد و حسینیّه و نظایر اینها که زمان طولانی میطلبد اقدام مینماید حال اگر بداند فردا خواهد مُرد طبعاً امروز اصلاً فکر شروع به این امور را هم به خود راه نمیدهد! من اگر به یقین بدانم فردا خواهم مرد، امروز از من بخواهند تدریسی یا تألیف کتابی شروع کنم یا یک دهه منبر در فلان جا قبول کنم؛ میگویم: فردا میخواهم بمیرم، این کارها نیاز به زنده ماندن دارد!
امّا امام حسین(ع) به یقین میدانست که روز دهم ماه محرّم سال شصت و یک هجری به شهادت خواهد رسید! در عین حال از ماه رجب سال شصت هجری یعنی تقریباً شش ماه قبل از شهادتش اقدام به کاری کرد که زمان طولانی میطلبید تا برحسب طبع خود تحقّق یابد و آن قیام علیه حاکم جبّار زمان بود. به این منظور که آن حکومت جور شیطانی را براندازد و خودْ حکومت عدل الهی را در میان امّت اسلام مستقر سازد و میفرمود:
وَ عَلَى الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یزِید؛[9]
و از اسلام باید خداحافظی کرد وقتی که امّت به حاکمی همچون یزید گرفتار شده است.
تن به حکومتِ حاکمی همچون یزید دادن در واقع فاتحهی اسلام را خواندن است و راضی شدن به مرگ اسلام، لذا امام حسین(ع) ضمن یکی از خطبههای آتشینش که در یکی از منازل بین راه عراق (وقتی با لشکر حرّبن یزید ریاحی مواجه شد برای اصحاب خود و اصحاب حرّ ایراد نمود) فرمود:
اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) قالَ مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ... فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لاَ قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ؛
«ای مردم! رسول خدا(ص) فرموده است: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمارد و پیمان خدا را در هم میشکند و با سنّت رسول خدا مخالفت میورزد، اگر کسی این جریان را ببیند و با کاری یا سخنی در مقام «تعییر» یا «تغییر» علیه آن سلطان جائر برنیاید، بر خدا حقّ است که او را به همانجا ببرد که آن جائر را میبرد»!
جملهی «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْه»؛ ممکن است از «تعییر» به معنای «توبیخ و سرزنش» باشد و محتمل است از «تغییر» به معنای «دگرگون ساختن» باشد. آنگاه امام(ع) ادامهی سخن داد و فرمود:
اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ... وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ؛[10]
«حال آگاه باشید! اینان [یزید و هوادارانش] اطاعت شیطان را گردن نهاده و از اطاعت خدا سرپیچی نمودهاند؛ فساد را رایج و شایع ساخته و حدود را تعطیل کردهاند... حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردهاند و من سزاوارتر کسی هستم که باید این جریان را تغییر داده و دگرگون سازد».
تغییر دادن دستگاه حکومت جائر نیز دو گونه است: یکی، برانداختنِ آن حکومت و مستقرّ ساختن حکومت عدل الهی در جای آن و دوّمی، ایجاد تغیّر و تحوّل در شناخت جامعه نسبت به دستگاه حاکم جائر. معاویه و همفکرانش طیّ قریب چهل سال حکومت در شام آنچنان افکار مردم را منحرف ساخته بودند که هیچگونه آشنایی با اهل بیت پیامبر(ص) نداشتند و علی و آل علی(ع) را دشمن اسلام و قرآن میشناختند! و حقیقت اسلام را همان میدانستند که معاویه و مُرَوّجان حکومت او برای مردم بیان میکردند. از این رو امام حسین(ع) در چنین شرایطی قیام کرد تا هم حکومت جور را براندازد و حکومت عدل را مستقرّ سازد و هم بُطلان اسلام عرضه شدهی از جانب معاویه را اعلام نموده و افکار مردم را برای شناختن اسلام حقیقی آماده نماید و این هر دو کار از احدی جز شخص حضرت امام حسین(ع) ساخته نبود. زیرا موقعیّت والا و با عظمتی که آن حضرت در میان امّت اسلامی از حجاز و عراق و یمن داشت میتوانست اَحقّیّت او را برای خلافت رسول خدا(ص) تثبیت کند و هم اگر به شهادت میرسید روشنترین دلیل برای کفر و نفاق دستگاه حاکم به حساب میآمد و لذا فرمود:
اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ؛
من سزاوارترین کسی هستم، که بتواند تغیّر و دگرگونی در وضع حکومت موجود ایجاد کند و چنین هم کرد.
حاصل اینکه امام حسین(ع) با اینکه یقین داشت بیش از پنج، شش ماه دیگر زنده نیست و میدانست ساقط کردن حکومت ریشهدار و گستردهی یزید و مستقرّ ساختن حکومت عدل به این زودی ممکن نیست ولی همچنانکه امام مجتبی(ع) فرمود از باب اینکه؛
اِعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَاَنَّكَ تَعِیشُ اَبَداً؛[11]
«برای انجام کاری که در دنیا موظّف به انجام آن هستی چنان قیام کن که گویی برای همیشه زنده خواهی ماند».
آن حضرت برای اسقاط حکومت جور و ایجاد حکومت عدل قیام کرد و به همین جهت به دوازده هزارنامه که پیدرپی از کوفه میرسید و آن حضرت را برای قیام در مقابل حکومت اموی دعوت میکردند و «اَلْعَجَل اَلْعَجَل» میگفتند، جواب منفی نمیداد و نمیگفت: من دو، سه ماهی بیش زنده نیستم و عمرم وافی به این عمل نمیباشد. بلکه جواب مثبت میداد و حتّی جناب مسلم را به نمایندگی از جانب خود برای بیعت گرفتن از مردم به کوفه فرستاد و به بزرگان کوفه نوشت: من امین خودم، مُسلم را به نزد شما فرستادم او اگر موافقت آرای شما را با نامههایتان به من بنویسد، من سریعاً به سوی شما خواهم آمد و سرانجام نیز از مکّه به سوی کوفه حرکت کرد.
بین راه، خبر شهادت مسلم(ع) را شنید. در جواب فَرَزْدَق شاعر هم که هنگام خروج از مکّه میگفت: آقا! کوفیان قلبشان با شماست امّا شمشیرشان هم آماده برای فرود آمدن بر شماست. فرمود: ما میرویم اگر قضای خدا بر وفق آنچه ما میخواهیم فرود آمد خدا را شکر میکنیم و اگر هم موافق با خواستهی ما نشد آن کس که نیّتش حق و سیرتش تقوی است زیان نکرده است. یعنی به هر حال [...اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ... یکی از دو خوبی از آنِ ماست...] یا بر باطل غالب میشویم و اِعلای کلمهی حق میکنیم و یا در این راه به شهادت میرسیم و به حیات ابدی نائل میشویم.
خودآزمایی
1- معنای عبارت «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» در آیه 73 سورهی انبیاء را توضیح دهید.
2- امر خدا چیست؟
3- تغییر دادن دستگاه حکومت جائر چند گونه است؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1]ـ سورهی انبیاء، آیهی ۷۳.
[2]ـ سورهی یاسین، آیهی ۸۲.
[3]ـ سورهی شعراء، آیهی ۶۳.
[4]ـ سورهی بقره، آیهی ۶۰.
[5]ـ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳۰۸.
[6]ـ سورهی احزاب، آیهی ۳۳.
[7]ـ سورهی عنکبوت، آیهی ۴۱.
[8]ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۰۹.
[9]ـ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۸۴.
[10]ـ وقعة الطف، ص ۱۷۲.
[11]ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۳۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی