حضرت لقمان(ع)| ۱
بخش دوّم: داستانهای غیر پیامبران در قرآن
در فصل دوم این بخش به بیان داستانهای غیر پیامبران که در قرآن آمده میپردازیم، منظور ما از این داستانها، شأن نزولهای قرآن نیست، بلكه داستانهایی است كه در متن قرآن بهطورخلاصه یا مشروح آمده، و به كمك روایات توضیح داده شده است.
1 - حضرت لقمان(ع)
یكى از حكماى صالح و وارسته بزرگ تاریخ، حضرت لقمان(ع) است كه نام مباركش در قرآن، دو بار[1] آمده، و یك سوره قرآن (سوره سى و یكم) به نام او است. ازاینرو خداوند در این سوره از او یاد كرده كه فرزندش را به ده اندرز حكیمانه و بسیار مهم نصیحت كرده كه در قرآن در ضمن پنج آیه[2] بیان شده است.
شیوه بیان قرآن نشان میدهد كه لقمان(ع) پیغمبر بوده است، و در حدیثى از پیامبر اكرم n نقل شده فرمود:
«حقَّاً اَقُولُ لَم یكُن لقمان نَبیاً وَ لكِن كانَ عبداً كَثِیرَ التَّفكُّرِ، حُسنَ الیقینِ، اَحبُّ اللهَ فَاحَبَّهُ، وَ منَّ عَلَیهِ بالحِكمَةِ؛»
بهحق میگویم كه لقمان(ع) پیامبر نبود، ولى بندهای بود كه بسیار فكر میکرد، و یقینش عالى بود، خدا را دوست داشت، و خدا نیز او را دوست داشت و نعمت حكمت را به او عنایت فرمود.[3]
ویژگیهای حضرت لقمان(ع)
1 - لقمان(ع) از كسانى بود كه عمر طولانى كرد، عمرش را از دویست تا 560 سال و از هزار تا 3500 سال نوشتهاند.
2 - سلسله نسب او را چنین نوشتهاند: لقمان بن عنقى بن مزید بن صارون، و لقبش ابوالاسود بود، بعضى او را پسرخاله، یا خواهرزاده حضرت ایوب(ع) میدانند كه سلسله نسبش به ناحور بن تارَخ (برادر ابراهیم خلیل) میرسد.
3 - او از اهالى نوبه[4] واقع در سرزمین آفریقا بود، ازاینرو سیاه چهره و داراى لبهای ستبر و درشت بود، و قدمهای گشاد و بلند داشت.
4 - او مدتى چوپان و برده قین بن حسر (از ثروتمندان بنیاسرائیل) بود سپس براثر بروز حكمت از او، اربابش او را آزاد ساخت.[5]
محدث و مورخ معروف، مسعودى مینویسد: لقمان از اهالى نَوبه (واقع در آفریقا) بود ارباب او قین بن حسر نام داشت، لقمان در دهمین سال حكومت حضرت داوود(ع) به دنیا آمد، عبد صالح بود، خداوند نعمت حكمت را به او عطا كرد، او در نقاط مختلف زمین، عمر طولانى كرد، همواره حكمت و وارستگى از او آشكار میشد و تا عصر حضرت یونس(ع) زندگى كرد.[6]
5 - در حدیثى آمده لقمان به پسرش گفت:
«یا بُنَىّ خدَّمتُ اَربَعَمَأَةِ نَبىّ، و اَخَذتُ مِن كلامِهِم اَربعَ كَلِمات، و هى: اذا كَنتَ فِى الصَّلواةِ فاحفَظ قَلبَكَ، و اِذا كُنتَ عَلَى المائدَةِ فَاحفَظ حَلقَكَ، وَ اذا كُنتَ فِى بَیتِ الغَیرِ فَاحفَظ عَینَك، وَ اِذا كُنتَ بَینَ الخَلقِ فَاحفَظ لِسانَك؛»
اى پسر جان! من چهارصد پیامبر را خدمت كردم، و از گفتار آنها چهار سخن برگزیدم:
(۱)- هنگامیکه در نماز هستى حضور قلبت را حفظ كن.
(۲) - هنگامیکه بر كنار سفره نشستى، گلویت را (از مال حرام) حفظ كن.
(۳) - هنگامیکه به خانه دیگرى رفتى، چشم خود را (از نگاه حرام) حفظ كن.
(۴) - و هنگامیکه بین انسانها رفتى، زبانت را حفظ كن.[7]
بر اساس این حدیث، لقمان(ع) علاوه بر اینکه عمر طولانى كرده، همواره با پیامبران محشور بوده، بهطوریکه با چهارصد پیامبر ملاقات نموده و از گفتار معنوى آنها بهره جسته است.
6 - به نظر میرسد كه لقمان(ع) بیشتر عمرش را در خاورمیانه، بهخصوص در فلسطین و بیتالمقدس گذرانده است. و نقل شده كه قبرش در ایله یكى از بندرهاى فلسطین است. او عمرى را با حكمت نظرى و عملى و معرفت در سطح بالا گذراند، و همواره نام نورانیاش در پیشانى تاریخ حكماى وارسته جهان میدرخشد.
از گفتنیها اینکه: او فرزندان بسیار داشت، آنها را به گرد خود جمع میکرد و به نصیحت آنها میپرداخت، به گفته بعضى گرچه او با جمله (یا بُنَىَّ؛) اى پسرك من نصیحت خود را آغاز میکرد، ولى، خطاب او به همه پسران و فرزندانش بود، و با این خطاب (كه خطاب به پسر بزرگ بود)[8] به شیوه سخنرانان توانا، همه فرزندانش را به خود جلب نموده و مورد پند و اندرز قرار میداد.
در قرآن تنها بخش كوچكى از نصایح لقمان(ع) آمده، وگرنه او نصایح بسیار دارد كه گردآورى همه آنها، كتاب قطورى را تشكیل خواهد داد.[9]
چرا لقمان، داراى مقام حكمت شد؟
در آیه 12 سوره لقمان میخوانیم: «وَ لَقَد آتَینا لقمان الحِكمَةَ؛» ما به لقمان حكمت دادیم. و از اوج حكمت لقمان همین بس كه خداوند نصایح او را در قرآن ذكر میکند، و نصایح خود را در درون نصایح لقمان (در آیه 14 و 15 سوره لقمان) میآورد، گویى میخواهد بگوید نصایح لقمان همان نصایح الهى است. طبق این آیه، حكیم بودن لقمان را امضاء كرده است. در اینجا این سؤال پیش میآید كه لقمان(ع) آنهمه علم و حكمت سرشار را چگونه به دست آورد؟!
پاسخ اینکه: لقمان(ع) یك انسان پاك و مخلص و باصفا بود، و در صراط سیر و سلوك و عرفان، زحمتها كشید و براثر مخالفت با هوسهای نفسانى و تحمل دشوارى و ریاضت و نفسکشى، داراى چنان لیاقتى شد كه مشمول لطف خاص الهى قرار گرفت و خداوند چشمههاى حكمت را در وجود او به جوشش در آورد، از ویژگیهای او اینکه: روح و روان خود را با فكر و عبرت گرفتن از حوادث، تربیت میکرد.[10]
مثلاً سلمان(ع) یك انسان خودساخته، براثر مخالفت با هواى نفس، و براثر پاکزیستی و كسب فیوضات معنوى، مقامش آنچنان ارجمند شد، كه امیرمؤمنان على(ع) او را به لقمان(ع) تشبیه كرده میفرماید:
بَخٍّ بخٍّ سلمانُ مِنَّا اَهلَ البَیتِ، وَ مَن لَكُم بِمِثلِ لقمان الحَكیمِ؟ عَلِمَ عِلمَ الاَوَّلِ وَ عِلمَ الآخَرِ؛
بهبه به مقام سلمان، او از ما اهلبیت است، شما در كجا مانند سلمان را مییابید كه مثل لقمان حكیم است كه علم اول و آخر را میداند، او دریایى بیپایان است.[11]
بنابراین اگر لقمان(ع) كه شخصى آفریقایى و سیاه چهره و نازیبا بوده، به مقام ارجمندى از حكمت میرسد، به خاطر روح و روان و دل باصفا و پاكى است كه او داشت، بر همین اساس در روایت آمده؛ شخصى از لقمان پرسید: تو مگر با ما چوپانى نمیکردى؟
لقمان گفت: آرى، چنین است.
او پرسید: پس اینهمه علم و حكمت از كجا نصیب تو شد؟ (تو كه به مدرسه نرفتهای). لقمان(ع) در پاسخ فرمود:
قَدرُ اللهِ وَ اداءُ الَامانَةِ وَ صِدقُ الحدِیثِ، وَ الصَّمتُ عَمَّا لا یعنِینى؛
این داشتن علم و حكمت به خواست خدا و اداى امانت، و راستگویی و سكوت در امور بیهوده و آنچه مربوط به من نبود، به دست آمده است.[12]
این مطلب را با گفتار جالبى از پیامبر n و امام صادق(ع) به پایان میبریم، آن دو بزرگوار فرمودند:
ما اَخلَصَ عَبدُ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَربَعینَ صَباحاً الا جَرَت ینابِیعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ؛
هر بندهای كه تنها براى خدا چهل روز اخلاص ورزد، خداوند چشمههاى حكمت را از قلبش به زبانش جارى سازد.[13] آرى:
آئینه شو جمال پَری طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
گویا عین سؤال فوق را شخصى از امام صادق(ع) پرسید، امام صادق(ع) پرسید:
سوگند به خدا حكمتى كه از جانب خداوند به لقمان داده شد به خاطر نسب و مال و جمال و جسم او نبود، بلكه او مردى بود كه در انجام فرمان خدا نیرومند بود، از گناهان و شبههها دروى میکرد، ساكت و خاموش بود (یعنى كنترل زبان و تفكر داشت) با دقت به امور مینگریست. و بسیار فكر میکرد، هشیار و تیزبین بود و هرگز در (آغاز) روز نخوابید، و در مجالس (بهرسم مستكبران) تكیه نمیکرد، و آداب معاشرت را بهطورکامل رعایت مینمود، آب دهن نمیافکند، با چیزى بازى نمیکرد، و هرگز در حال نامناسبى دیده نشد، هیچگاه دو نفر را در حال نزاع ندید، مگر اینکه آنها را آشتى داد، و درعینحال دخالت بیجا نمینمود. اگر سخن خوبى از كسى میشنید حتماً مأخذ و تفسیر آن را سؤال میکرد، با فقیهان و دانشمندان، بسیار همنشین میشد، به سراغ علومى میرفت كه آن علوم را وسیله تسلط بر هواى نفس قرار دهد، نفس خود را با نیروى اندیشه و عبرت، درمان مینمود، و تنها به سراغ كارى میرفت كه به سود (دنیا و دین) او بود، و از امور بیهوده دورى میکرد. «فَبِذلكَ اُوتىَ الحِكمَةُ؛» ازاینرو به او از جانب خدا، حكمت داده شد.[14] با این اشاره، نظر شما را به بخشى از داستانهای زندگى حضرت لقمان(ع) جلب میکنیم:
ده نصیحت بزرگ به پسر
بخشى از نصایح لقمان به پسرش كه بهصورت نصیحت دهگانه در ضمن پنج آیه آمده مجموعهای از عقاید، اخلاق و آداب معاشرت بهاینترتیب است:
1 - «یا بُنَىّ لا تُشرِك بِاللهِ اءنّ الشِّركَ لَظُلم عَظِیم؛»
پسر جان! چیزى را شریك خدا قرار نده كه شرك ظلم بزرگى است. [اشاره به توحید]
2 - «یا بُنَىّ اءنْ یكُ مِثقالَ حَبَّة مِن خَردَلٍ فَتَكُن فِى صَخرة اَو فِى السمواتِ اَو فِى الاَرضِ یأتِ بِها اءنّ اللهَ لطِیف خَبِیر؛»
پسر جان! اگر بهاندازه سنگینى خردلى (یعنى بهاندازه تخم سیاه بسیار ریز گیاهى) عمل نیك یا بد باشد در دل سنگى یا در گوشهای از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) میآورد، خداوند دقیق و آگاه است. [اشاره به معاد]
3 و 4 و 5 و 6 - «یا بُنَىّ اَقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُر بِالمَعرُوفِ وَانهَ عَنِ المُنكَرِ وَ اصبِر عَلى ما اَصابَكَ اءنّ ذلكَ مِن عزمِ الاُمورِ؛»
اى پسر جان! 1 - نماز را برپا دار. 2 - و امربهمعروف و نهیازمنکر كن. 4 - و در برابر مصائبى كه به تو میرسد با استقامت و شكیبا باش كه از كارهاى مهم و اساسى است.
7 - «وَ لا تُصَعِّر خَدَّكَ لِلنَّاسِ؛» با بى اعتنایى از مردم روى مگردان.
8 - «وَ لا تَمشِ فِى الاَرضِ مَرَحاً اءنّ اللهَ لا یحبُّ كلَّ مُختالٍ فَخُورٍ؛»
مغرورانه بر زمین راه نرو، كه خداوند هیچ متكبر مغرور را دوست ندارد.
9و 10 - «وَ اَقصِد فِى مَشیكَ وَ اَغضُض مِن صَوتِكَ اءنّ اَنكَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمِیر؛»
اى پسر جان! 1 - در راه رفتن اعتدال را رعایت كن. 2 - از صداى خود بكاه (و هرگز فریاد نزن) كه زشتترین صداها صداى خران است.[15]
در این اندرزهاى دهگانه، لقمان به توحید و معاد و نماز اشاره كرده، سپس به دو دستور اجتماعى امربهمعروف و نهیازمنکر پرداخته، آنگاه در مورد صبر و مقاومت در برابر حوادث سخت، سخن به میان آورده، سرانجام سه نكته مهم از آداب معاشرت را یادآورى نموده است كه بهراستی اگر این ده دستور بهطور صحیح رعایت گردد، مدینه فاضله اخلاقى و انسانى به وجود خواهد آمد.
پینوشتها
[1] . سوره لقمان، آیه 12 و 13.
[2] . سوره لقمان، آیه 13 و 16 و 17 و 18 و 19.
[3] . بحار، ج 13، ص 424؛ مجمع البحرین، ج 8، ص 315.
[4] . نَوبه منطقه اى در آفریقا است كه داراى دو قسمت است: 1 - نوبه سفلى واقع در مصر 2 - نوبه علیا واقع در سودان. (المنجد فِى الاعلام، واژه نوبه).
[5] . سفینة البحار، ج 2، ص 515، مجمع البحرین، واژه لقم.اقتباس از تاریخ انبیاء، تالیف عمادزاده، ص 61 - 655 و 672.
[6] . مروج الذهب، طبق نقل بحار، ج 13، ص 425.
[7] . المواعظ الحدیث، ص 142.
[8] . بعضى نام این پسر را باران نوشته اند.(اعلام قرآن خزائلى، ص 716)
[9] . بخش دیگرى از این نصایح در كتاب بحار، ج 13، ص 408، تا صفحه 434 آمده است.
[10] . درباره فضایل لقمان g به كتاب مجمع البیان، ج 8، ص 317 مراجعه شود.
[11] . احتجاج طبرسى، ص 139؛ بحار، ج 22، ص 330.
[12] . تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 315.
[13] . بحار، ج 70، ص 242؛ كنز العمال، حدیث 5271.
[14] . مجمع البیان، ج 8، ص 317 و 318.
[15] . لقمان، آیه 13، 16، 17، 18 و 19.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی