بخش ششم: امام حسن مجتبی(ع) و مواعظی از آن حضرت
اهمیّت موعظه در زندگی انسان
حضرت امام امیرالمؤمنین(ع) به فرزند بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبی(ع) میفرماید:
ای فرزند عزیزم!
أحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَؤعِظَة؛[1]
«قلبت را با موعظه زنده کن»!
با آن که اینجا گوینده و شنونده هر دو امامند و معصوم از هرگونه لغزشند، ولی برای نشان دادن اهمّیّت موعظه در زندگی انسان میفرماید، دل را با شنیدن موعظه زنده نگهدار؛ آنگونه که بدن اگر بدون غذا بماند میمیرد، دل هم اگر مدّتی بدون موعظه بماند میمیرد! مرگِ دل از غفلت از یاد خدا و افتادن در گورستانِ دوستداریِ دنیاست. آنگاه ما را ببینید که اصلاً خود را نیازمند به موعظه نمیبینیم و از واعظان نیز انتظار شنیدن حرفهای تازه داریم و از استماع مواعظ مکرّر، اظهار ملالت میکنیم و حال آن که موعظه باید تکرار شود تا در جان نفوذ کند! کوردلان از کافران، به پیامبران میگفتند حرفهای تازه بزنید. شما همان افسانههای پیشینیان را تکرار میکنید!
انبیا گفتند در دل علّتی است
که از آن در حق شناسی آفتی است
دلهای شما بیمار است که از شنیدن سخنان حق احساس تنفّر میکنید! آدم مریض از بهترین غذا نفرت دارد و از بوی آن مشمئز میشود! آنگاه عیب و نقص را در موادّ غذا و آشپز آن میداند! در صورتی که هم موادّ غذا سالم است و هم آشپز ماهر است.
دفع علّت کن چو علّت خو شود
هر حدیث کهنه پیشت نو شود
موعظهی امام حسن مجتبی(ع) به جناده
امام حسن مجتبی(ع) با دسیسهی معاویه مسموم شد و در بستر بیماری افتاد. مردی به نام جُناده به عیادت آمد؛ در آن حال از امام تقاضای موعظه کرد. امام(ع) که پیوسته به فکر ارشاد و هدایت مردم میباشند چند جملهای فرمود:
یا جُنادَه اِسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زادَکَ قَبْلَ حُلُولِ اَجَلِک؛
«ای جناده! خود را برای سفر [آخرتت] آماده کن و توشهی راهت را پیش از فرا رسیدن مرگت مهیّا ساز».
وَاعْلَمْ اَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیا وَالْمَوْتُ یَطْلُبُکَ؛
«بدان که تو دنبال دنیا میروی و مرگ هم دنبال تو میآید»!
وَلا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِ عَلی یَوْمِکَ الَّذِی اَنْتَ فیهِ؛
«غصّهی فردای نیامده را بر دوش امروزت نیفکن».
وَاعْلَمْ اَنَّکَ لاتَکْسِبُ مِنَ الْمالِ شَیْئاً فَوْقَ قُوتِکَ اِلاّ کُنْتَ فیهِ خازِناً لِغَیْرِکَ؛
«بدان! آنچه از مال دنیا بیش از مورد نیازت جمع کنی انباردار دیگران خواهی بود».
وَ اِذا اَرَدْتَ عِزّاً بِلا عَشِیرَةٍ وَ هَیْبَةً بِلا سُلْطانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللهِ اِلی عِزِّ طاعَةِ الله؛[2]
«اگر خواستی میان مردم بدون داشتن قوم و قبیلهای محترم باشی و بدون داشتن قدرت و جاه و مقام و منصب دارای هیبت باشی؛ از ذلّت نافرمانی خدا بیرون بیا و به عزّت اطاعت از فرمان خدا داخل شو»!
عزّت در بندگی و مطیع فرمان خدا بودن است. آن کس که مطیع در پیشگاه خداست، مطاع در میان بندگان خداست.
جُناده گوید: همانطور که امام(ع) داشت مرا موعظه میکرد؛ دیدم حالش دگرگون شد. رنگ صورت به زردی گرایید و حال تَهوّع عارض شد. تشت طلبید و لختههای خون از حلقش بیرون ریخت! گفتم: مولای من! چرا خود را معالجه نمیکنید؟! فرمود: ای بندهی خدا! مرگ را چگونه میشود علاج کرد؟
در تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد
آن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد
در همان حال برادرش حسین(ع) وارد شد و خدا داند که چه بر آن دو برادر گذشت!! در آن موقع وصیّتها میکرد؛ از جمله فرمود: در کنار قبر جدّم دفنم کنید. اگر آن زن (منظور عایشه) جلو آمد و مانع شد، شما مقابله نکنید و جنازه را برگردانید در بقیع به خاک بسپارید. من راضی نیستم اندکی خون در پای جنازهام ریخته شود!
حسین(ع) جنازهی برادر را در دل خاك گذاشت در حالی كه اشك میریخت و میگفت: غارت زده آن نیست كه مالش را برده باشند، غارت زده منم كه برادرم را با دست خودم زیر خاك نهادم. یك روز هم كنار جسد برادر دیگرش حضرت عبّاس(ع) آمد. دید دست در بدن ندارد و فرقش را با عمود آهنین شكافتهاند. آنجا گفت:
اَلآنَ اِنْكَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتِی؛
لا حول و لا قوّة الاّ بالله العلی العظیم
از دیگر مواعظ امام حسن مجتبی(ع)
اِعْلَمُوا اَنَّ اللهَ لَمْ یخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَیسَ بِتارِكِكُمْ سُدی؛
«این را بدانید كه خدا شما را لغو و عبث نیافریده و هرگز بی برنامه و بی حساب و كتاب رهاتان نخواهد ساخت».
كَتَبَ آجالَكُمْ وَ قَسَمَ بَینَكُمْ مَعایشَكُمْ؛
«مدّت عمرها معین شده و راههای تحصیل معاش از برای هر كس نیز مشخّص گردیده است».
...نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا...؛[3]
«ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کردهایم».
شکمآفرین شکم پر کن نیز آفریده است.
...لا یضِلُّ رَبِّی وَ لا ینْسی...؛[4]
«پروردگار من نه چیزی از او گُم میشود و نه چیزی یادش میرود».
اینقدر حرص نزنید و برای به دست آوردن لقمهی نانی خود را به آب و آتش نیفكنید. آن كس كه مُقدِّر عمر است مقدِّر رزق هم هست.
وَما مِنْ دابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلّا عَلَی اللهِ رِزْقُها؛[5]
«رزق و روزی هر جنبندهای در هر نقطهی از زمین كه باشد به عهده اوست».
طبق دستوری كه داده است به جنبش درآیید. از شما جنبش و از او ریزش. از شما حركت و از او بركت. امّا روی خطّ مستقیم دین حركت كنید. فراموش نكنید كه هدف اصلی از خلقت شما بندگی و اطاعت فرمان خالق است، نه تأمین آب و نان و مسكن و مركب و احیاناً از اینها كه خسته شدید دستی هم به سر و صورت دین بكشید و با چند ركعت نماز و خواندن چند جمله دعا منّتی هم سر خدا بگذارید. باز امام مجتبی(ع) در ادامهی سخنش فرمود:
فَاتَّقُوااللهَ عِبادَاللهِ وَاعْلَمُوا اَنَّهُ مَنْ یتَّقِ اللهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ؛[6]
«ای بندگان خدا! تقوای خدا را رعایت كنید و بدانید كه هر كه تقوی پیشه كند خدا راه خروج از تنگنای بلا را برایش میگشاید».
کشفِ تدریجی اسرار عالم
این حقیقت را از مولایمان امیرالمؤمنین(ع) نیز بشنویم که ضمن وصیّتش به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی(ع) فرموده است:
فَتَفَهَّمْ یا بُنَی وَصِیتِی وَ اعْلَمْ... أَنَّ الدُّنْیا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَی مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیهِ مِنَ النَّعْمَاءِ وَ الْاِبْتِلاءِ وَ الْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ وَ مَا شَاءَ مِمَّا لا نَعْلَمُ فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَیكَ شَیءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِكَ، فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یتَحَیرُ فِیهِ رَأْیكَ وَ یضِلُّ فِیهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فَاعْتَصِمْ بِالَّذِی خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ فَلْیكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ وَ إِلَیهِ رَغْبَتُكَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ؛[7]
«فرزندم! وصیّتم را خوب بفهم و بدان... [البتّه وقتی دو امام معصوم با هم گفتگوی موعظهای دارند، معلوم است که تعلیم و دستورالعملی است که برای عموم مردم میدهند] که دنیا بر اساس مقرّراتی که خدا آن را قرار داده، استوار گشته است. از نعمتها و بلاها و کیفر و پاداش در معاد و جریاناتی که او خواسته که تحقّق یابد و ما سرّ آن را نمیدانیم. پس، هرگاه چیزی از وقایع و حوادث عالم بر تو دشوار آمد و پی به راز و رمز آن نبردی [پیش خود نگو این خلاف حکمت و مصلحت است بلکه] آن را به حساب جهالت و نادانی خودت بگذار [و بگو: من نمیدانم و رمز آن را نمیفهمم] زیرا تو در اوّل آفرینشت نادان بودی و بعدها آموزش دیدهای [و چیزهایی یادت دادهاند] و چه بسیار است مطالبی که تو اکنون نسبت به آنها جهل داری و بعد آگاه میشوی همانگونه که حقایقی بر تو در گذشته مجهول بوده و اکنون معلومت شده است. همچنین مطالبی امروز بر تو مجهول است و ممکن است فردا بر تو یا بر نوع بشر معلوم گردد. پس محکم بچسب به دامن همان نیروی علیم و حکیمی که اینچنین تو را روی نظم و حساب و عدالت ساخته و به جهازاتِ قوایِ ظاهری و باطنی مجهّزت کرده است و بدان سازندهی تو همان همان سازندهی عالم است و کاری جز از روی حکمت و عدالت نکرده و نخواهد کرد. تنها مطیع فرمان او باش و امیدت به او باشد و تنها از او بترس».
خودآزمایی
1- در چه صورتی موعظه موثر است؟
2- محورهای موعظهی امام حسن مجتبی(ع) به جناده را بیان کنید.
3- در هنگامی که پی به راز و رمز چیزی از وقایع و حوادث عالم نبردیم، چه باید کرد؟
پینوشتها
[1]ـ نهج البلاغه فیض، نامهی ۳۱.
[2]ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۳۹.
[3]ـ سورهی زخرف، آیهی ۳۲.
[4]ـ سورهی طه، آیهی ۵۲.
[5]ـ سورهی هود، آیهی ۶.
[6]ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۰.
[7]ـ نهج البلاغهی فیض، نامهی ۳۱ ، قسمت ششم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی