بخش هفتم: شخصیت آسمانی امام حسن مجتبی(ع) از زوایای مختلف| ۲
علم و آگاهی امام مجتبی(ع) از عالم غیب
در حالات حضرت امام حسن مجتبی(ع) چنین آوردهاند:
اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ کانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ ماشیاً؛
«که هر وقت حضرت امام حسن مجتبی(ع) به مکّه میرفتند؛ پیاده میرفتند».
در بعضی روایات آمده است: (وَ رُبَّما یَمْشِی حافیاً)؛
«گاهی هم پیش میآمد که با پای برهنه این راه را طیّ میکردند».[1]
در حالی که اسبها و شترها، خالی از راکب میرفتند، آن حضرت پیاده و پابرهنه به حجّ میرفتند. در یکی از سفرها خدمتشان عرض شد، این کسانی که همراه شما هستند، توانایی راه رفتن ندارند و از شما حیا میکنند که سوار شوند و شما پیاده باشید. چه خوب است که شما هم سوار بشوید تا آنها هم سوار شوند. فرمودند: نه، سوار نمیشوم! ولی راهم را از آنها جدا میكنم كه آزاد باشند و سواره بروند. ما هم از راه خودمان پیاده میرویم. مقداری كه راه رفتند پای مباركشان ورم كرد. افرادی تقاضا كردند حال كه پایتان ورم كرده، سوار شوید. فرمودند: نه، من سوار نمیشوم! ولی سر راهمان به شخص سیاه پوستی برمیخوریم كه روغنی همراه اوست. آن روغن را از او بخرید؛ چون برای پای من نافع است.
کسی گفت: آقا سر راه ما منزلی نیست كه به كسی بربخوریم. فرمود: چرا! به همین زودی میرسیم و او را میبینیم. مقداری كه راه رفتند، دیدند انسان سیاه پوستی از دور پیدا شد. فرمود: بروید، روغنی همراه دارد، در قیمت آن هم سخت گیری نكنید؛ هر چه پول خواست به او بدهید و بخرید. كسی رفت و به آن غلام سیاه گفت: شما روغنی همراه دارید؟ گفت: بله! ولی شما از كجا فهمیدهاید و برای چه میخواهید؟ گفتند: برای امام حسن مجتبی(ع) میخواهیم تا نام حضرت را شنید، گفت، پس خودم را به حضور اقدسشان ببرید.
خودش آمد و گفت: آقا! من از ارادتمندان شما هستم و افتخار میكنم كه از این روغن به پایتان بمالید و نافع به حالتان باشد؛ پولی هم نمیخواهم. فقط یك دعا از شما میخواهم. دعا بفرمایید خدا به من پسری بدهد كه سالم و محبّ شما اهل بیت باشد. چون وقتی من میآمدم زنم در حال وضع حمل بود میخواهم وقتی برمیگردم هر دو را سالم ببینم. امام دعا كرد و فرمود: وقتی برگردی خواهی دید زنت به سلامت وضع حمل كرده و فرزندت پسر و سالم است و از دوستان و شیعیان ما خواهد بود.[2]
معیار شناخت حق از باطل
وقتی معاویه قاصدی نزد امام حسن مجتبی(ع) فرستاد آن قاصد خواست برای خوشایند امام(ع) حرفی بزند، گفت: آقا! خداوند شما را حفظ و معاویه را هلاک کند. امام(ع) ناراحت شد و فرمود: آرام باش؛ او تو را امین خود شناخته و نزد من فرستاده است. در خیانت تو همین بس که نفرین کنی کسی را که تو را امین خود قرار داده و پشت سرش بد بگویی!
اینها معیارهای شناخت حق از باطل است که به دست ما دادهاند. پس اسلام جنگطلب نیست، صلحطلب است و شعارش (اَلصُّلْحُ خَیْرٌ)[3] است؛ ولی در عین حال، اگر دید دین توحید ـ که تنها عامل حیات ابدی انسان است ـ در معرض هجمهی دشمن نادان قرار گرفته است، اقدام به جنگ میکند؛ آن هم به عنوان جهاد در راه خدا، نه جنگ در راه هوی و نه توسعهی قلمرو حکومت حیوانی و نه ارضاء هوس استکبار شیطانی که دنیای کنونی شدیداً گرفتار آن شده است.
حدیثی برابر با عظمت حسن و حسین(ع)
از حضرت صدّیقهی کبری(س) حدیث معروفی نقل شده است که به خدمتکار خانهاش فرمود، آن حدیث با حسن و حسینم برابری میکند؛ در صورتی که آن حدیث دو عبارت بیشتر نیست. آمده است:
اوّل: مَن كانَ یؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَلا یُؤذِی جارَهُ؛
«کسی که به خدا و قیامت ایمان دارد، همسایهاش را اذیّت نمیکند».
دوّم: مَنْ كانَ یؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَلْیقُلْ خَیراً اَوْ یَسْکُتْ؛[4]
«کسی که به خدا و قیامت ایمان دارد، باید حرف خوب بزند یا ساکت شود».
خطر محبّت بدون تبعیّت
نکتهای که باید به آن توجّه کامل داشته باشیم این است که اکتفا کردن به اعتقاد و ایمان به امامت و غفلت داشتن از لزوم عمل بر طبق آن ایمان و اعتقاد، خودش بیماری مهلکی است به نام «بیماری غرور» که از «مُهلکات مسلّم» در «علم اخلاق» به حساب آمده است. در قرآن کریم میبینیم هرجا سخن از ایمان برای نشان دادن ملاک و معیار سعادت در عالم آخرت به میدان آمده است. دنبال آن بلافاصله «عمل صالح» ضمیمه شده است. در سورهی «عصر» خداوند حکیم قسم و سوگند یاد کرده که:
وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛
قسم به عصر! (با معانی مختلفی که دارد) تمام افراد انسان در زیان و خسرانند تنها نجاتیافتگان از زیان، آن کسانی هستند که ایمان به توحید و معاد و نبوّت و امامت آوردهاند و بر اساس آن ایمان، عمل صالح از خود نشان میدهند.
تنها اینکه معتقد باشم که خدا هست و معاد و نبوّت و امامت هم هست و به دوازده امام معصوم معتقد باشم به این صورت که امیرالمؤمنین علی(ع) مولای من است و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تا امام حجّة بن الحسن المهدی(ع) همه امامان من هستند، تنها این اعتقاد و ایمان «بدون عمل» بر طبق آن، که همان عمل به دستورات دیم مقدّس اسلام میباشد کافی در تأمین سعادت و نجات یافتن از عذاب عالم آخرت نخواهد بود.
خداوند حکیم خطاب به رسول گرامیاش فرموده است:
قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْكُمُ الله؛[5]
بگو: به مردم اگر راستی خدا را دوست دارید (دوست داشتن خدا هم که از دوست داشتن اولیائش جدا نخواهد بود) پس، از من که پیامآور هستم و دستورات آسمانی دین را از جانب او آوردهام پیروی کنید و طبق آن دستورات عمل کنید. «یحْبِبْكُمُ الله» تا خدا هم شما را دوست بدارد و مشمول الطاف و عنایات خاصّهاش قرارتان بدهد.
غریبنوازی امام مجتبی(ع)
داستان آن مرد شامی را با حضرت امام مجتبی(ع) شنیدهایم که امام سوار بر مرکب، در حالی که جمعی از بنیهاشم ملتزم رکابشان بودند، از یکی از گذرگاههای مدینه عبور میکردند. فردی آمد و مقابل امام ایستاد و بنا کرد به بد و بیراه گفتن و اهانت کردن. یك اشارهی امام كافی بود تا بنیهاشم به حسابش برسند؛ ولی آنحضرت ایستاد و آن مرد هرچه میخواست، گفت. امام تبسّمی كرد و فرمود: گویا شما در این شهر غریب هستی و تازه به اینجا آمدهای. غربت و رنج سفر آدمی را ناراحت میكند؛ اگر مشكلی داری، چون ما اهل این شهر هستیم، میتوانیم مشكل شما را حلّ كنیم. محلّ پذیرایی از اشخاص غریب و تازهوارد داریم. هر چند روزی كه در این شهر هستی، میتوانی در منزل ما بمانی و با احترام پذیرایی شوی.
آن مرد از این حلم و بزرگواری آن چنان شرمنده شد كه خم شد دست آقا را بوسید و معذرت خواهی كرد و گفت: تبلیغات معاویه ما را از حق دور ساخته و منحرفمان كرده است.
تأثّر امام مجتبی(ع) در مرگ مادر
به هر حال زهرای بتول(س) آن نور چشم رسول را عروسانه به خانهی شوهر بردند. آن شب، پدر آمد، دست عروس را گرفت و در دست داماد گذاشت و گفت: علی! این امانت خدا در دست من بود و من هم آن را به دست تو میسپارم. این گذشت تا روز وفات رسول خدا رسید. آن حضرت در ساعت آخر عمرش بود كه دستور داد تمام كسانی كه در حجره هستند، اعمّ از اصحاب و همسرانش، بیرون بروند و تنها علی و فاطمه و حسن و حسین بمانند. آنها رفتند و اینها كنار بسترش جمع شدند و بنا كردند بوسیدن و بوییدن و گریستن. در آن حال، رسول خدا دست عزیزش زهرا را گرفت و روی سینهاش گذاشت. با دست دیگرش هم دست علی را گرفت و روی سینهاش گذاشت. خواست حرف بزند ولی گریه راه گلو را گرفت. چند لحظه سكوت كرد. بعد، دست زهرا را در دست علی گذشت و به یاد اوّلین شبی كه تحویلش میداد فرمود: علی! این امانت خداست كه به دست تو میسپارم. این هم گذشت تا شبی رسید كه علی آن امانت را با پهلوی شكسته و بازوی ورم كرده و سینهی مجروح به پدر برگردانید...
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القوم الظَّالِمِینَ؛
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ واَبِیها وَبَعْلِها وَبَنیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَالْعَنْ اَعْدائَهُمْ بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ.
محرومیّت مسلمانان از تشییع جنازهی خمسهی طیّبه
میدانیم که تشییع جنازهی مؤمن چقدر ثواب دارد؟ فرمودهاند: اوّل عنایتی که خدا به میّت هنگام ورود به عالم برزخ میکند این است که گناهان همهی تشییعکنندهها را میآمرزد. امّا یاللاسف که مسلمانان از تشییع جنازهی خمسهی طیّبهی اصحاب کسا(ع) محروم شدند.
جنازهی پیامبر اکرم(ص) که طبق وصیّت در حجرهی خودشان دفن شد و تشییعی به عمل نیامد. امیرالمؤمنین(ع) هم در شب بیست و یکم ماه رمضان جز چند نفری از فرزندان و اصحاب خاصّش کسی همراه جنازهاش نبود و مخفیانه در بیابان خارج کوفه دفنش کردند. صدّیقهی کبری(س) نیز که میدانیم طبق وصیّتش شبانه به دست همسر دلسوختهاش دفن شد و امّا حسین عزیز ما هم که خاطرهاش همیشه دلها را میسوزاند و چشمها را میگریاند.
تنها جنازهای که از خمسهی طیّبهی اصحاب کسا تشییع شد، جنازهی امام حسن مجتبی(ع) بود و ای کاش آنهم تشییع نمیشد! وقتی جنازه را بلند کردند که به سمت حرم مطهّر جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم(ص) ببرند. دختر ابوبکر با اعوان و انصارش سر راه جنازه را گرفت و گفت: من نمیگذارم حسن را در خانهی من دفن کنید (چون بیوهی پیامبر بود و ادّعای مالکیّت حجرهی پیامبر را داشت).
بنیهاشم خواستند مقاومت کنند؛ امام حسین(ع) فرمود: نه وصیّت برادرم این است که خونی در پای جنازهاش ریخته نشود. جنازه را برگردانید در بقیع دفن کنید. تا خواستند برگردانند صدای شلیک تیر بلند شد و هفت یا هفتاد تیر به جنازهی امام مسموم(ع) اصابت کرد...!
خودآزمایی
1- چرا امام حسن(ع) از فرستاده معاویه ناراحت شد؟
2- در قرآن کریم، هرجا سخن از ایمان برای نشان دادن ملاک و معیار سعادت در عالم آخرت به میدان آمده است، به دنبال آن چه چیزی ضمیمه شده است؟
3- به چه دلیل امام حسن(ع) را در بقیع دفن کردند؟
پینوشتها
[1]ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۱.
[2]ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲۴.
[3]ـ سورهی نساء، آیهی ۱۲۸.
[4]ـ بیتالاحزان، صفحهی ۱۶.
[5]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۳۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی