بخش نهم؛ دلایل عقلی معاد| ۸
۲ـ خوابهای مغناطیسی «مانیتیسم» و «هیپنوتیسم»
دانشمندان از قدیم دریافته بودند که نیروى مرموزى در بدن انسان وجود دارد که بدون توسل به وسائل عادى مىتواند در افراد و یا اجسام دیگر اثر بگذارد که بعدها نام آن را «نیروى مغناطیس» و یا «مانیتیسم» که همان «مغناطیس» است و گویا به هنگام ترجمهی علوم اسلامى به زبان لاتینى به این شکل تغییر صورت داده است نامیدند!
این قوهی مرموز (سیّالهی مغناطیسى) شاید در همهی افراد وجود داشته باشد، منتها در بعضى بسیار ضعیف است، در حالى که در بعضى دیگر فوقالعاده نیرومند مىباشد، که بوسیلهی تمرین نیز مىتوان آن را پرورش داد و نیرومندتر کرد.
حتی دربارهی بعضى از حیوانات - از جمله مار - نقل مىکنند که آنها بوسیلهی این سیّالهی مخصوص، دشمنان یا شکار خود را از حرکت باز مىدارند، و اگر در مورد وجود این نیرو در حیوانات تردید کنیم در مورد انسان قابل تردید نیست.
در آغاز وجود چنین نیروئى در مشرق زمین کشف شده بود، کلدانیها و مصریها و هندیها به آن پى برده بودند، اما چندان شکل عمومى نداشت تا اینکه یک پزشک اطریشى به نام «مسمر» در اواخر قرن 18 میلادى (در سال 1775) آن را به عنوان یک کشف علمى مطرح کرد و گفت: در وجود انسان نیروى سیال مخصوصى وجود دارد که مىتوان براى درمان بعضى از بیماران از آن استفاده کرد.
البته مطابق معمول که هر کس کشف جدیدى مىکند، مورد هجوم حملات افراد غیر وارد و یا مطلعین حسود واقع مىگردد، در آن روز طوفانى از اعتراضات پیرامون «مسمر» به راه افتاد حتى بعضى او را دیوانه خواندند، البته بلند پروازیهاى مسمر نیز به این حملات دامن زد و دستاویز به دست مخالفان داد.
او به ناچار از اطریش به فرانسه آمد و کار خود را ادامه داد، اما تا اینجا سخنى از خواب مغناطیسى در میان نبود، تنها بحث از سیاله مغناطیسى بود. تا اینکه «پویسگور» یکى از شاگردان مسمر به روش استاد آشنا شد و براى درمان بیماران از این نیروى مرموز بدن خود استفاده مىکرد و به اصطلاح این امواج مغناطیسى مخصوص را به بدن بیمار روانه مىساخت.
یک روز هنگامى که مشغول درمان یک روستایى بود ناگهان با نهایت تعجب دید او به خواب فرو رفت، او از این جریان سخت متوحش و دستپاچه شد و خواست وى را بیدار کند، او را صدا زد برخیز! برخیز!
در این موقع با صحنهی عجیبترى روبرو شد، بیمار در حالى که هنوز در خواب بود از جا برخاست و شروع به راه رفتن کرد!
او با تعجب و وحشت گفت: بایست! ایستاد.
کم کم فهمید که بیمار در حالى شبیه به خواب فرو رفته که با خوابهاى معمولى فرق بسیار دارد، او در این حال صداى خواب کننده را مىشنود و هر چه به او دستور داده شود انجام مىدهد.
بالاخره هر طور بود، او را بیدار و به حال عادى برگرداند و به این ترتیب موضوع خواب مغناطیسى لااقل در آن محیط کشف شد و معلوم گردید که از طریق مانیتیسم (سیاله مغناطیسى) مىتوان به هیپنوتیسم (خواب مغناطیسى) دست یافت.
با ادامهی تحقیقات در این زمینه آشکار شد که نگاههاى طولانى به یک نقطه نیمهی روشن، توأم با تلقینهاى پى در پى، به ضمیمهی استفاده از سیّالهی مزبور، براى خواب کردن افرادى که آمادگى دارند کافى است و با این سه عامل مىتوان افراد را به خواب مغناطیسى فرو برد.
آزمایشها ادامه یافت، و هر زمان شگفتیهاى تازهاى از این خواب آشکار گشت که نشان مىداد این خواب با خوابهاى طبیعى فرق بسیار دارد.
مسئلهی مهم اینجا بود که «عامل» (خواب کننده) مىتوانست جانشینى اراده و تصمیم «معمول» (خواب رونده) گردد، و معمول به تمام معنى تسلیم ارادهی او شود، و هر دستورى به او بدهد بدون چون و چرا - جز در موارد استثنائى - انجام دهد.
از جمله:
۱ـ عامل مىتواند با تلقینهاى پى درپى بدن او را بى حس کند بطورى که کمترین احساس درد، نداشته باشد.
این کار مخصوصاً امروز در پزشکى به جاى داروى بىهوشى مورد بهره بردارى است و هم اکنون در مجلات پزشکى بحثهاى فراوان پیرامون استفاده از خوابهاى مغناطیسى به جاى داروى بى هوشى مىشود، و در پارهاى از کشورها جنبهی عملى به خود گرفته و جمعى معتقدند که اثر آن از داروى بى هوشى بهتر و عوارض آن کمتر است.
۲ـ عامل مىتواند به او تلقین کند که مثلاً او یک فرمانده لشکر و یا یک زندانى زنجیرى است، و او بلافاصله در صورت اوّل قیافهی یک فرماندهی لشکر به خود مىگیرد، و با همان تن صدا و حرکات مخصوص یک فرماندهی لشکر سخن مىگوید، و در صورت دوّم درست مانند یک اسیر زندانى واکنش از خود نشان مىدهد!
نگارنده در شهرستان خرم آباد در یکى از مسافرتها شاهد و ناظر یکى از صحنههاى خواب مغناطیسى که در منزل یکى از دوستان به پیشنهاد بعضى دیگر از دوستان انجام گرفت بودم.
خواب کننده که مرد محترمى است پس از آنکه به «معمول» که جوان مؤدبى بود دستور داد بطور طاق باز روى زمین دراز بکشد، با حرکات مخصوص دست خود، که در اصطلاح آنها پاس دادن نامیده مىشود، سیالهی مغناطیسى را به بدن او فرستاد، و با نگاه مداوم در چشم او و تلقینهاى مکرر که «الان نزدیک است به خواب بروى» و «به زودى به خواب خواهى رفت» یا مانند آن در حالى که اتاق بصورت نیمه تاریک در آمده بود، و جمعى در حدود پانزده نفر از افراد فاضل ناظر این صحنه بودند، معمول را خواب کرد.
سپس بوسیله تلقین، ارتباط او را از همه کس جز از خودش قطع نمود، بعد به او تلقین کرد که بدنش مانند چوب خشک خواهد شد.
چیزی نگذشت که چنین شد بطورى که یک نفر پاى معمول، و یک نفر سر او را گرفت و از روى زمین بلند کردند و پشت پاى او را روى لبهی بالاى پشتى یک صندلى و گردن او را روى لبهی بالاى صندلى دیگر که در فاصلهاى از هم قرار داشتند گذاردند، منتها براى اینکه گردن و پاى او روى لبههاى صندلى ناراحت نشود زیر هر کدام عبائى از حاضران قرار دادند.
جالب اینکه معمول، همانند یک قطعهی چوب خشک روى این دو صندلى قرار گرفته بود و حتى هنگامى که روى شکم او فشار مىآوردند کمر او درست مانند فنر حرکت مىکرد بدون اینکه از روى صندلى به زمین بیفتد و یا کج شود.
سپس او را به روى زمین گذاردند و «عامل» با تلقیناتى بدن او را به حال عادى باز گرداند، بدون اینکه از خواب بیدار شود.
بار دیگر با تلقینهاى مکرر بدن او را بى حس کرد بطورى که احساس درد نکند در این موقع سیگارى را آتش زد و آتش سیگار را روى دست او گذارد، اما او هیچ گونه عکسالعملى از خود نشان نداد، تنها موقعى که از خواب بیدارش نمود، اظهار مىداشت روى دست خودم کمى احساس سوزش مىکنم.
۳ـ عامل گاهى به معمول دستور سخن گفتن به زبانهاى مختلف مىدهد حتى زبانهائى که آشنائى با آن نداشته است!
۴ـ گاهى عامل، خاطراتى را که معمول براى همیشه فراموش کرده به یاد او مىآورد و او را به زندگانى گذشته خود مىفرستد، جالب اینکه در تمام این حالات عکسالعملهایى همانند حالات سنین گذشته از خود نشان مىدهد!
۵ـ گاهى عامل به او دستور مىدهد که به نقاط دور دستى مسافرت کند و مشاهدات خود را بازگو نماید.[1]
اینها همه نشان مىدهد که غیر از سلولهاى مغزى ما و فعل و انفعالات آن، نیروى دیگرى در وجود ما است که با نیروهاى مادى که مىشناسیم فرق بسیار دارد و قدرت و فعالیت آن بالاتر از نیروهاى مادى است که بوسیلهی علم و دانش امروز شناخته شده است، و پدیدهها و آثارى از خود نشان مىدهد که با آنچه در جهان ماده دیده و با آن آشنا هستیم متفاوت است.
***
مشاهدات متعددى که افراد مورد اعتماد دربارهی تجرید روح یعنى جدایى موقت آن از بدن، و رفتن به نقاط مختلف نقل مىکنند به اندازهاى است که انسان مىتواند از مجموع آنها به وجود روح به عنوان یک واقعیت مستقل، و مافوق ماده از طریق تجربه، اطمینان پیدا کند که به عنوان نمونه یکى از آنها ذیلاً نقل مىشود:
مرحوم «آقا شیخ هاشم قزوینى» از علما و اساتید بزرگ حوزهی علمیه «مشهد» بود و جریانى که ذیلاً نقل مىشود بسیارى از دوستان و شاگردانش از او شنیدهاند از جمله یکى از شاگردان آن مرحوم - که از فضلاى حوزهی علمیه قم است - چنین نقل مىکرد: روزى خدمت مرحوم شیخ هاشم قزوینى رسیدم و از او خواهش کردم، جریانى را که در زمینهی تجرید روح و جدائى موقت آن از بدن براى ایشان واقع شده شخصاً توضیح دهند، او چنین گفت:
«مردى بود که با این علم آشنائى داشت، من نزد او رفته و از او خواستم که روح مرا از بدن تجرید کند، او قبول کرد و هنگامى که آمادهی این موضوع شدم ناگاه دیدم بدنم به گوشهاى افتاد و خودم از آن جدا شدم!
من گفتم: بد نیست از این آزادى استفاده کنم و سرى به روستاى خودمان که در اطراف قزوین قرار داشت بزنم، ناگاه دیدم در نزدیکى روستا هستم، در بیرون ده، مردى را دیدم که به هنگام سحر، آب را از نهر دزدیده و به سوى ملک خودش مىبرد، طولى نکشید دیدم صاحب آب آمد و هنگامى که از جریان مطلع گردید عصبانى شد و با بیلى که در دست داشت چنان بر سارق زد که او بر زمین افتاد و جان داد.
من کاملاً ناظر این جریان بودم ولى او مرا نمىدید، سرانجام قاتل فرار کرد و جسد مقتول روى زمین ماند، زنان ده که براى بردن آب، کنار نهر آمده بودند از جریان قتل آگاه شدند، و وحشتزده این خبر را به اهالى ده رساندند، مردم ده دسته دسته به تماشا مىآمدند ولى از قاتل خبرى نبود و به همین جهت مضطرب و متحیر بودن که چه کنند، بالاخره بدن مقتول را براى دفن آماده ساختند.
من به خود آمدم که راستى طلوع آفتاب نزدیک است و من هنوز نماز نخواندهام ناگهان دیدم در بدنم هستم و شخصى که روح مرا تجرید کرد به من گفت: حالت چطور است؟ من آنچه را دیده بودم براى او نقل کردم و تاریخ حادثه را دقیقاً ضبط نمودم.
دو ماه از این جریان گذشت چند نفر از اهالى روستا به «مشهد» آمدند، هنگامى که با من ملاقات کردند، من از حال مقتول جویا شدم و بدون اینکه سخنى از قتل او بگویم پرسیدم حالش چطور است؟
گفتند: متأسفانه دو ماه قبل او را کشتهاند و جسد او را در کنار نهر یافتهایم! اما قاتل او شناخته نشده است.
هفت سال از این جریان گذشت، من به ده آمدم تا بستگان و دوستان را از نزدیک ببینم، مردم دسته دسته به ملاقات من مىآمدند تا اینکه شخص قاتل به مجلس آمد، هنگامى که مجلس خلوت شد او را به نزدیک خود دعوت کردم و گفتم: راستى بگو ببینم قاتل فلانى چه کسى بوده است؟ او اظهار بىاطلاعى کرد گفتم: پس آن بیل را چه کسى بلند کرد و با آن فلانى را کشت؟ رنگ از صورتش پرید و فهمید که من از این موضوع باخبرم، ناچار شد جریان را براى من بازگو کند.
گفتم: من مىدانستم ولى مىخواستم به تو بگویم که باید بروى دیهی او را به ورثهی او بپردازى و یا از آنها بخواهى که تو را حلال کنند».
مادیها در برابر این موضوع چه میگویند؟
از آنجا که موضوع خواب مغناطیسى موضوع قابل انکارى نیست، طرفداران مادى بودن روح، مىگویند: ما این پدیده را قبول داریم ولى مسئلهی سادهاى است و دلیل بر این نیست که روح چیزى غیر از خواص فیزیکوشیمیائى مادهی مغزى است، زیرا این خواب اثر تلقین به ضمیمهی خستگى به خاطر تکرار یک عمل است که او را در خواب فرو مىبرد (حتى صداى یکنواخت قیچى سلمانى و یا صداى یکنواخت لکوموتیو، گاهى انسان را به خواب فرو مىبرد!) ولى در این خواب انسان ارادهی خود را از دست مىدهد و حس تلقین پذیرى او جانشین آن مىگردد و سپس بر اثر تلقین، آثارى از وى آشکار مىشود.
***
اما باید توجه داشت اگر خواب مغناطیسى منحصر به این بود که انسان در خواب فرو رود و بر اثر تلقین حرکاتى انجام دهد، چنین تفسیرى براى آن قابل قبول بود. ولى سفر کردن روح به نقاط دیگر و سخن گفتن به زبانهایى که با آن آشنا نیست و آگاهى از مسائلى که از حدود معلومات او خارج است با اینگونه توجیهات و تفسیرها حل نخواهد شد، و باید اعتراف کنیم که در وجود انسان حقیقت دیگرى غیر از آنچه علوم طبیعى و مادى به ما مىگویند نهفته است و آثار شگفتآورى که با اصول و قوانین مادى سازگار نیست از خود نشان مىدهد.
خودآزمایی
1- مسئلهی مهم در موضوع خواب مغناطیسى چیست؟
2- نمونهای از مشاهدات افراد مورد اعتماد، دربارهی تجرید روح (یعنى جدایى موقت آن از بدن، و رفتن به نقاط مختلف) را مختصراً بیان کنید.
3- مادیها در برابر موضوع خواب مغناطیسى چه میگویند؟
پینوشت
[1]. مدارک ما در موضوعات بالا: دائرةالمعارف فرید وجدى - عالم پس از مرگ - اسرار مرگ - التنویم المغناطیس، است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی