ولایت و اهل آن
حال باید دید كه ولایت خدا چیست؟ و كسانى كه در میان اهل ولایت قرار مىگیرند چه ویژگى دارند؟ و همچنان كه در این فراز از مناجات به آن اشاره شد چه كسانى هستند كه امید زیادتى محبّت دارند؟ و چه رابطهاى بین ولایت و محبّت الاهى وجود دارد؟ اینها همه سؤالاتى كه نیاز به بحثهاى طولانى دارد كه مجال بحث گسترده دربارهی آنها نیست.
كلمه ولایت در فرهنگ ما به ویژه پس از انقلاب اسلامى جایگاه خاصّى پیدا كرده است. ما در فارسى براى كلمه ولایت نتوانستیم واژهی معادلى پیدا كنیم. مفسّران هم در تفسیر این واژه مطالب زیادى بیان كردهاند. اگر بخواهیم نزدیكترین مفهوم را در این رابطه بیان كنیم، مفهوم پیوند و ارتباط است. یعنى گاهى دو موجود در كنار هم قرار گرفته بر یكدیگر تأثیر مىگذارند. اینگونه ارتباط و تأثیر و تأثّر را در عربى ولایت مىگویند، ولى گاهى این مفهوم را بین دو طرفى لحاظ مىكنند كه یكى از آنها مؤثّر و دیگرى متأثر است چنانكه خداوند ولىّ انسان است با اینكه كسى در خدا تأثیر نمىگذارد. در قرآن كسانى ولىّ خداوند معرفى شدهاند: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»[1] و نیز ما در شهادت به ولایت مىگوییم: «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیًّا وَلِىُّ اللهِ؛ گواهى مىدهم كه على(ع) ولىّ خداست». پس هم خدا ولىّ على(ع) و هم على(ع) ولىّ خداست و رابطه طرفینى مىباشد، امّا تأثیر فقط از طرف خداى متعال است.
البتّه گاهى هم رابطه یك طرفه است مثل اینكه پدر ولىّ طفل است، امّا طفل ولىّ پدر نمىباشد و یا رهبر اسلامى ولىّ امر مسلمین است امّا مسلمین ولىّ امر او نیستند. در حالى كه مسلمین نسبت به یکدیگر ولىّ هستند و بر یكدیگر ولایت و بر كارهاى یكدیگر نظارت دارند، به خوبىها امر و از زشتىها نهى مىكنند و در یكدیگر اثر مىگذارند. آنان همدیگر را اندام یك پیكر مىدانند و در هنگام راهنمایى از یكدیگر استقبال مىكنند. همان طور كه چشم دست و پا را راهنمایى كرده و آنها هم با پیمودن راه از او تشكّر مىكنند و به او با این بیان كه ربطى به تو ندارد اعتراض نمىنمایند.
پس مؤمنان با یكدیگر پیوند سازمانیافتهاى دارند چنانكه خداوند مىفرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[2]
فرشتگان هم اولیاى انسان هستند و رابطه بین آنها و انسان طرفینى است. چنانكه خداوند از زبان آنان مىفرماید: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُكُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا».[3]
جنّیان و شیاطین هم مىتوانند اولیاى برخى انسانها باشند. چنانكه خداوند مىفرماید: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ».[4] طواغیت هم اولیاى كافران هستند چنانكه مىفرماید: وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ.[5]
ولایت خداوند
پس ولایت عبارت است از ارتباط نزدیك با طرف مقابل همراه با اثرگذاری، خواه خوب باشد یا بد. خداوند بر همهی موجودات ولایت دارد و از هر موجودى به او از خود او نزدیكتر است و هر كارى بخواهد دربارهی او انجام مىدهد. ولایت عام خداوند مانند ربوبیّت عام الاهى نسبت به همهی ما یكسان است ولى آن ولایت خاصى كه بر موجودات ذىشعور و داراى اختیار دارد ولایتى است كه باید آنان شایستگى آن را داشته باشند. اگر كسى بخواهد تحت بیرق ولایت الاهى درآمده و ولىّ الله بشود یعنى خداوند در كارهایش نظارت و تدبیر نموده و رهایش نكند باید ایمان داشته و طبق مقتضیات آن عمل نماید. چرا كه «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» و اگر كسى ایمان نداشته باشد، خداوند متولّى امر او نشده، تدبیر كار او را به عهده نمىگیرد، ولى كسى كه خداوند كارهایش را به عهده بگیرد مىداند چه كار باید بكند كه به نفع او تمام شود و نگرانى نخواهد داشت. لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ[6] چون مىداند كه خدا او را دوست مىدارد و جز خیر براى او رقم نمىزند، پس جاى نگرانى نیست.
امام صادق(ع) مىفرماید: از كار مؤمن تعجب مىكنم كه اگر خداوند سلطنت روى زمین را به او بدهد خیر او در آن است و اگر بدنش را با قیچى ریزریز كنند باز خیر او در آن است.[7]
البتّه این ولایت مراتبى مایل به بىنهایت دارد. مرتبه اوّل همان است كه به هر كس هر چه دادند قانع مىشود و در حدّ یك روزى حلال و همسر خوب و رفع گرفتارى و برآورده شدن حاجت خود اكتفا مىكند. مرتبه بالاتر این است كه مىفهمد خدایى كه متصدّى كار او شده و ولایت او را بر عهده گرفته، چقدر دوست داشتنى است، نسبت به او عشق میورزد و به مقدار موجود از محبّت او قناعت نمىكند.
پس در این فراز از مناجات عرض مىكنیم، خدایا: من را در میان اهل ولایتت قرار بده (امّا در كدام مقطع؟ معلوم مىشود كه مقامات اهل ولایت متفاوت است بنابراین درخواست مىكنیم) در میان كسانى كه امید به افزایش محبّت تو دارند.
پس چند موضوع را مىتوان از این مطلب استفاده كرد:
1. لازمهی ایمان، برقرار كردن رابطهاى خاص با خداى تعالى است؛
2. خدا خالق و ربّ همه است، ولى عنایاتش به همه یكسان نیست. هم دنیاپرستان و هم خداپرستان را كمك مىكند كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَهَؤُلاء ولى كمكهاى خداوند متفاوت است. به برخى از افراد چیزهایى مىدهد كه به نفع آنها است هر چند كه خودشان ندانند و شاید گلایه هم كنند مانند فقر و زلزله و سیل، چنانكه مىفرماید: وَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ؛[8] چرا كه آنها اسرار تدبیرهاى الاهى را نمىدانند كه هر كدام چه حكمتهایى دارند.
3. هر كدام از ما به خواست خود نمىتوانیم در هر مقامى كه خواستیم قرار بگیریم، باید خدا بدهد و آن را هم حفظ و زیاد كند. پس باید از او بخواهیم كه بده و نگه دار و زیاد كن.
انسان باید شایستگى داشته باشد تا خداوند به او نور معرفت بدهد. شایستگى، به درس خواندن، فكر كردن، مباحثه و كتاب نوشتن، و مكتب باز كردن و مرشد شدن نیست. بله، ممكن است با این چیزها انسان بتواند حرف معرفت بزند ولى نورانى بودن دل چیز دیگرى است. وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ[9] پس نورانى شدن به دلخواه ما نیست تا همانند فتیلهی چراغ آن را بالا و پایین بكشیم، بلكه باید خداوند معرفت، ولایت، عشق و محبّت ما را روزافزون كند. گاهى انسان به هر درى كه مىزند باز نمىشود و گاهى نیز به راحتى احساس مىكند به خداوند نزدیك است و گویا خدا را مىبیند و با او حرف مىزند.
پس باید از او بطور جدّى بخواهیم و لیاقتش را هم داشته باشیم. وَسْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللهَ كانَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً؛[10] اما اگر نخواستیم و نرفتیم و متوسّل نشدیم خبرى نیست. البته همین دعا كردن هم منوط به توفیق الهى معلول عواملى است كه باید از سوى خداوند افاضه گردد. پس باید توجه داشته باشیم كه:
اوّلاً: كمالات معنوى ارزش و زحمت كمترى از امور مادى ندارند بلكه از آنها ارزشمندترند. مثلاً اگر كسى اراده كند كه یك عدد برلیان داشته باشد باید زحمت بكشد، عرق بریزد و در معدنها جستوجو كند. پس وقتى كه تحصیل امور مادّى این همه زحمت دارد، امور معنوى زحمت فراوانترى دارند و باید راه آن را پیدا كرد.
ثانیاً: چون خداوند اولیاى خود را دوست دارد، از ما مىخواهد مغرور نشده، براى رسیدن به این كمالات به اولیاى او متوسل شویم و از مسیر آنها كمالات را به دست آوریم.
ثالثاً: به یك مرتبه از محبّت و معرفت نباید قانع شویم بلكه باید هر مرتبه را سكّوى پرش به مرحلهی بعد قرار دهیم و بدانیم كه «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»[11] پس اگر در هر مرتبه كه نورانیّتى حاصل مىشود به وظیفه عمل كنیم خداوند نیز به وعدهی مؤكد خویش مبنى بر افزایش آن عمل خواهد كرد. در این آیهی شریفه چند تأكید وجود دارد:
1. تأذّن كه از باب تفعّل براى زیادتى مفهوم است؛ یعنى خداوند خیلى آشكار اعلام كرده است تا بر هیچكس مخفى نماند. چون اذان به معناى اعلام عمومى و آشكار است؛
2. لئن شكرتم صیغه قسم است؛
3 و 4. لازیدنكم با لام قسم و نون تأكید ثقیله همراه است.
خداوند سوگند یاد كرده كه در صورت شكرگزارىْ نعمتهاى مادى و معنوى را زیاد كند و گاهى داستانهایى چون بلعم باعورا را براى ما ذكر مىكند تا هشدارى به ما باشد كه انسانى كه مىتوانست به عالىترین مقامات برسد، به پستترین درجات سقوط كرد. فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ....
خودآزمایی
1- نزدیکترین معنی ولایت را توضیح دهید.
2- مراتب ولایت خاص خداوند را بیان کنید.
3- کدام موضوعات را میتوان از فراز «خدایا: من را در میان اهل ولایتت قرار بده» فهمید؟
پینوشتها
[1]. بقره (2)، 38: آگاه باشید كه اولیاى خدا هیچ گونه خوف و حزنى ندارند.
[2]. توبه (9)، 71: برخى از مردان و زنان مؤمن بر یكدیگر ولایت دارند.
[3]. فصلت (41)، 31: ما در دنیا و آخرت اولیا شما هستیم.
[4]. نحل (16)، 100: براى شیطان سلطهاى نیست مگر آنان كه او را به ولایت برگزینند.
[5]. بقره (2)، 257: كافران اولیا آنها طاغوت است.
[6]. بقره (2)، ۶۲.
[7]. اصول کافی، ...
[8]. بقره (2)، 216: چه بسا شما چیزى را نپسندید در حالى كه به سود شماست.
[9]. نور (24)، 40: و كسى كه خدا به او نور ندهد نور ندارد.
[10]. نساء (4)، 32: از فضل خدا مسألت كنید كه خداوند به هر چیزى داناست.
[11]. ابراهیم (14)، 7: خداوند آشكارا اعلام فرموده است كه اگر شكرگزارى كنید نعمتهایتان را زیاد مىكنم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی