حضرت لقمان(ع)| ۲
آشكار شدن حكمت از زبان لقمان (ع)
از پیامبر (ص) نقل شده: روزى لقمان در وسط روز براى استراحت خوابیده بود، ناگهان صدایى شنید كه: اى لقمان! آیا میخواهی خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد كه در میان مردم بهحق قضاوت كنى؟
لقمان در پاسخ گفت: اگر پروردگارم مرا مخیر كند، راه عافیت را میپذیرم، و تن به این آزمون بزرگ نمیدهم، ولى اگر فرمان دهد فرمانش را به جان پذیرا میشوم، زیرا میدانم اگر چنین مسؤولیتى بر دوش من بگذارد، قطعاً مرا كمك میکند، و از لغزشها نگه میدارد.
فرشتگان - درحالیکه لقمان آنها را نمیدید - گفتند: اى لقمان! براى چه قضاوت را نمیپذیری؟
لقمان گفت: براى اینکه داورى در میان مردم سختترین منزلگاهها و مهمترین مراحل است و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است، اگر خدا انسان را حفظ كند، شایسته نجات است، و اگر راه خطا برود، از راه بهشت منحرف شده است، كسى كه در دنیا سربهزیر، و در آخرت سربلند باشد، بهتر از كسى است كه در دنیا سربلند و در آخرت سربهزیر باشد، و كسى كه دنیا را براى آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید، و آخرت را نیز از دست خواهد داد.
فرشتگان از منطق لقمان شگفتزده شدند، لقمان پسازاین سخن، در خواب فرورفت، خداوند نور حكمت را در دل او افكند، هنگامیکه بیدار شد، زبان به حكمت گشود، و حضرت داوود (ع) را با حکمتهای سرشار خود (در حل مشكلات) موعظه و یارى میکرد، حضرت داوود (ع) به او فرمود:
«طُوبى لَكَ یا لقمان! اُعطِیتَ الحِكمَةُ؛»
خوشا به سعادتت اى لقمان که حكمت به تو عطا شده است.[1]
آغاز آشكار شدن حكمت از لقمان
یكى از ثروتمندان هوسباز در كنار چشمهای با یكى از دوستانش به قماربازى مشغول شد و در حال مستى با او شرطبندی كرد كه هر كس در قمار ببازد، یا باید همه این آب را بنوشد، و یا همه مال و همسرش را در اختیار برنده قرار دهد. در آن قمار، آن ثروتمند هوسباز باخت، برنده از او مطالبه مال و همسر كرد، او كه سخت در بنبست قرار گرفته بود، یك روز مهلت خواست، آن ثروتمند از لقمان خواست كه او را از بنبست در آورد (با توجه به اینکه او ارباب لقمان بود، و لقمان در آن هنگام غلام و برده بود) لقمان به او گفت: من با یك شرط تو را از این بنبست نجات میدهم، و آن شرط این است كه دیگر قماربازی نكنى.
ثروتمند، پیشنهاد لقمان را پذیرفت، لقمان به او گفت: هنگامیکه برنده قمار نزد تو آمده و مطالبه آشامیدن آب یا همه مال و همسر نمود، به او چنین گو اگر منظور آن آبى است كه روز قبل (هنگام شرطبندی) در میان این رود بود، تا بیاشامم؟ آن را حاضر كن تا بیاشامم، و اگر منظور آبى است كه اكنون در میان رود است؟ سرچشمههاى آن را ببند، تا آنچه ماند بنوشم، و یا اگر منظور آبى است كه در ساعات آینده در این رود جریان مییابد، هنوز كه آینده نیامده، صبر كن.
ثروتمند همین مطلب را به برنده قمار گفت، برنده محكوم شد و چیزى نتوانست بگوید، از همینجا حكمت لقمان آشكار شد، و مردم او را شناختند.[2]
طبق نقل تاریخ انبیاء، این ثروتمند هوسباز، ارباب لقمان به نام قین بود، كه لقمان را به سى مثقال طلا خریده بود، پسازاین ماجرا، لقمان را آزاد ساخت.[3]
چند داستان از لقمان و اربابش
چنانکه گفته شد، لقمان در آغاز كار، غلام سیاه آفریقایى بود كه مطابق رسم بردهفروشی آن عصر، او را فروختند، و گویا چندین بار خریدوفروش شده، و در طول این مدت داراى اربابانى بوده و سرانجام آزاد شده است، در رابطه با اربابش (یا اربابانش) نظر شما را به چند داستان زیر جلب میکنم:
1 - تفكر طولانى
لقمان گاهى از مردم جدا میشد و تنها در مكانى مینشست و غرق در دریاى فكر و اندیشه میشد، ارباب او كنارش میآمد و میگفت: اى لقمان! تو همواره تنها نشستهای، برخیز به میان مردم بیا، و با آنها مأنوس باش.
لقمان در جواب میگفت: تنهایى طولانى براى فكر كردن، نتیجهبخشتر براى فهمیدن است، و اندیشیدنِ بسیار، دلیل راه بهشت است.[4]
2 - بهترین و بدترین غذا
روزى ارباب لقمان به لقمان گفت: گوسفندى را ذبح كن و دو عضو از بهترین عضوهایش را بپز و برایم بیاور، لقمان گوسفند را ذبح كرد، و قلب و زبان او را پخت و نزد اربابش نهاد.
روز دیگر اربابش گفت: دو عضو از بدترین عضوهاى آن گوسفند را بپز و نزد من بیاور، لقمان باز قلب و زبان را پخت و نزد اربابش آورد، ارباب پرسید: از تو خواستم برترین عضو گوسفند را بیاورى و قلب و زبان آوردى، سپس بدترین را خواستم، باز قلب و زبان آوردى، علت چیست؟
لقمان گفت: این دو عضو برترین عضو هستند اگر پاك باشند، و بدترین عضو هستند اگر پلید باشند.[5]
3 - زیان نشستن طولانى در توالت
روزى ارباب لقمان به توالت رفت، و ماندن او در آنجا طولانى شد، لقمان با صداى بلند كه او بشنود گفت: نشستن طولانى در توالت موجب درد جگر و ایجاد بواسیر، و جذب حرارت آلوده توالت به مغز خواهد شد، بهطور اعتدال بنشین، برخیز بیرون بیا. سپس مطلب را براى آموزش دیگران بر روى در بوستان که توالت در آنجا بود، نوشت.[6]
4 - كشف راز و روسفیدى لقمان و روسیاهى بدخواهان او
ارباب لقمان، داراى باغها و غلامان بسیار بود، در میان غلامانش لقمان نیز دیده میشد، ارباب كه ظاهربین بود، غلامان سفیدرو و زیبا را بر لقمان که قیافه نازیبا داشت، ترجیح میداد، مثلاً غلامان را براى میوه چیدن و میوه آوردن به باغ میفرستاد، ولى لقمان را براى كارهاى سخت و پست مانند جارو كشیدن میگماشت، و بهاینترتیب لقمان را تحقیر میکرد، با اینکه لقمان ازنظر سیرت و فكر و معرفت بر همه غلامان برترى داشت.
این شیوه نادرست ارباب باعث میشد كه غلامان او نیز لقمان را ناچیز میشمردند و ارزشى براى او قائل نبودند، و گاهى او را آزار میدادند.
ارباب در یكى از موارد، غلامان را براى چیدن میوه به باغ فرستاد، آنها به باغ رفتند و میوههای مختلفى چیدند و آوردند، ولى در غیاب ارباب، آن میوهها را خوردند، هنگامیکه ارباب آمد و تقاضاى میوه تازه كرد، غلامان بهدروغ گفتند: میوهها را لقمان خورد.
ارباب نسبت به لقمان بدبین شد، و ازآنپس با نظر خشمآلود به لقمان مینگریست و با او بدرفتارى میکرد.
لقمان از روى هوشیارى دریافت كه راز ناسازگارى و بدسلوكى ارباب او، تهمت ناجوانمردانه غلامان است، نزد ارباب رفت و چنین پیشنهاد كرد: اى آقاى من! بیا و ما را امتحان كن تا خوب و بد از میان ما براى شما آشكار گردد.
ارباب: چگونه شما را امتحان كنم؟
لقمان: به همه ما به مقدار فراوان از آب گرم بده و ما را مجبور كن كه آن را بنوشیم، سپس سوار بر اسب شو و بهسوی بیابان بتاز، و فرمان بده تا ما پیاده به دنبال تو بدویم، و با این كار، راز را كشف كن كه آیا میوهها را من خوردهام یا آنها خوردهاند؟!
امتحان کن جمله ما را ای کریم
سیرمان در ده تو از آب حمیم
بعد از این ما را به صحرای کلان
تو سواره ما پیاده در دوان
آنگهان بنگر تو بد کردار را
صُنعهای کاشف اسرار را
ارباب همین امتحان را كرد، غلامان و لقمان را مجبور كرد كه آب داغ بیاشامند، سپس سوار بر اسب شد، و به آنها گفت همه به دنبال من بدوید، آنها به دنبال ارباب دویدند، چندان نگذشت، حال آنها كه میوهها را خورده بودند براثر دویدن دگرگون شد و آنچه از میوهها را خورده بودند استفراغ كردند، ولى از دهان لقمان جز آب صاف چیزى بیرون نیامد.
بهاینترتیب ارباب دریافت كه میوهها را غلامان خوردهاند و لقمان از میوهها نخورده، و غلامان به او تهمتزدهاند، لقمان نزد ارباب روسفید شد، ولى غلامان روسیاه و شرمنده شدند.
بنابراین غافل مباش كه در روز قیامت نیز اینگونه رازها فاش میگردد، و مجرمان از پاكان مشخص میشوند:
حکمت لقمان چو تاند این نمود
پس چه باشد حکمت ربّ الوجود
یوم تُبلی السّرائر کُلّها
بانَ مِنکُم کامِنٌ لا یشتَهَی
نار از آن آمد عذاب کافران
که حجر را نار باشد امتحان
پینوشتها
[1] . مجمع البیان، ج 8، ص 315 و 316؛ در مورد صبر و سكوت پر معناى لقمان، هنگام دیدار زره بافى داوود g قبلا (در ذكر داستان هاى جالب زندگى داوود g داستان جالبى ذكر شد، به آن جا رجوع كنید.
[2] . اقتباس از بحار، ج 13، ص 433؛ تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 663 و 664.
[3] . تاریخ انبیاء، عمادزاده، ص 664.
[4] . مجموعه ورام، ج 1، ص 250 و 251.
[5] . تفسیر بیضاوى و ثعلبى، ذیل آیه 12 لقمان؛ سفینة البحار، ج 2، ص 515.
[6] . مجمع البیان، ج 8، ص 317.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی