انواع بندگان
چنانكه مىدانید، انسانهایى كه در مقام بندگى هستند به سه دسته تقسیم مىشوند:
اوّل) بردگان كه فقط از ترس عقوبت و كیفر عبادت مىكنند، یعنى خدا را واجب الاطاعة مىدانند ولى انگیزهی آنها مصون بودن از كیفر و جهنم است و بر فرض اگر اینها مىدانستند جهنمى در كار نیست دست از عبادت بر مىداشتند. عبادت اینگونه افراد را عبادة العبید مىگویند.
دوّم) تاجران یا اجیران كه انگیزهی آنها فقط رسیدن به پاداش و مزد است و گویا عبادتهاى خود را با خدا معامله مىكنند و در مقابل بهشت را مىگیرند. عبادت این دسته را عبادة التجّار مىگویند.
البته هیچ كدام از این دو دسته بد نیستند و در مقابل غافلان قابل ستایشند و قرآن نیز از همین راهها و انگیزهها استفاده كرده است و آیاتى از قبیل «جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[1] و «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ»[2] و «إِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ...»[3] و یا «إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً»[4] و «ما سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»[5] و «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً»[6] در تشویق و تهدید انسانها به منظور كشاندن آنها به وادى عبادت فراوانند.
سوّم) آزادگان كه فقط و فقط به خاطر سپاسگزارى و یا محبّت الاهى عبادت مىكنند و فرضاً كه بهشت و جهنمى هم در كار نباشد اینان دست از عبادت بر نمىدارند. عبادت این گروه را عبادة الاحرار مىنامند. تعبیر امام على(ع) كه خود پیشواى این گروه بسیار اندك است حُبّاً له و شكراً مىباشد. چرا كه انسان وقتى كه حقشناس گردید در مقابل ولىنعمت خود خضوع مىكند و انتظار پاداشى ندارد. اگر حسّ حقشناسى و سپاسگزارى او قوى باشد، همین كه بداند خداوند بر او حقّ حیات، حقّ وجود، حقّ هدایت و سایر شئون ربوبیّت را دارد، كافى است كه در مقابل خداوند به عبادت بپردازد. و شاید فرمان أَنِ اشْكُرْ لِی براى آن باشد كه در افراد معمولى این احساس زود بیدار مىشود كه باید در مقابل ولىنعمت خود شكرگزارى كنند، بنابراین آنها را به اندیشه در نعمتها و لزوم سپاسگزارى از خداوند وادار مىنماید.
اگر كسى دو ركعت نماز از روى حبّ یا شكر بخواند ارزش آن از (نمىگویم هزار سال) حدّاقل هزار ركعت كه به امید ثواب یا ترس از عقاب خوانده مىشود بالاتر است. لازمه محبّت آن است كه اگر كسى در مقابل محبوب فروتنى كرد، توقّع پاداش نداشته باشد. البته محبّت سقف معینى ندارد، بلكه مراتب نامحدودى دارد كه باید، هر روز از خدا افزایش آن را بخواهیم.
* * *
اِلهی وَ اَلْهِمْنی وَلَهًا بِذِكْرِكَ اِلى ذِكْرِكَ وَ هِمَّتی فی رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ؛
خداوندا، شوق و رغبت و شیدایى با ذكر خودت براى ذكر بالاتر به من عنایت كن و همّت من را در یك آرامشى قرار بده كه از راه رسیدن به اسما و محل قدس تو حاصل مىگردد.
گویا در رابطه با فراز قبلى این مناجات، این سؤال مقدّر وجود دارد كه خدایا حال كه فهمیدم باید در مقابل ولىنعمتْ سپاسگزار باشم و در میان اهل محبّت و ولایتت قرار بگیرم، براى آنكه بر محبّتم مرتب افزوده گردد باید چه كار كنم؟
در این فراز پاسخ آن پرسش مقدّر داده شده است كه: راه آن این است كه سعى كنید هر چه بیشتر توجّه به خدا و یاد او در دل شما وجود داشته باشد. چرا كه بر اساس علم روانشناسى و نیز تجربه، هر قدر كه انسان نسبت به چیزى بیشتر متمركز باشد، محبّت آن در قلب او افزایش مىیابد. پس راه افزایش محبّتْ یاد و ذكر الاهى است.
نكتهاى در باب ذكر
البته كسى گمان نكند منظور از ذكر، در دست گرفتن یك تسبیح هزار دانه و گفتن ذكرهاى مكرّر است. بلكه منظور، توجّه قلبى به خداوند است، و نیز باید توجّه داشت كه ذكر نیز مانند محبّت درجاتى دارد و مختصر توجه قلبى به خداوند كافى نیست.
توجّه به مسایلى چون آفرینش انسان، و رزق و روزى او، حل مشكلات، و رفع بلاهایى كه تعداد آنها بیشتر از نعمتهاست و ما خود خبر نداریم و... زمینههایى براى فكر و سپس ذكراند، ولى همین یاد خدا هم باید به توفیق الاهى باشد. پس در این فراز عرض مىكنیم: خدایا ما دوست داریم كه به یاد تو باشیم ولى توفیق آن را خودت عطا كن. و چون مىخواهیم به مراتب بالاترِ ذكرْ دست یابیم، مىخواهیم كه خودش این توجّه و یاد قلبى را به مراتب شدیدتر كند و هر مرتبه از ذكر را وسیلهاى براى ارتقا به مرحلهی بعدى قرار دهد. فرض كنید مىخواهید وارد اتاقى تاریك بشوید و برق را روشن كنید و نمىدانید كلید آن كجاست، ابتدا فندك روشن مىكنید تا كلید را ببینید و آنگاه كلیدها را یكى پس از دیگرى روشن مىكنید تا فضا كاملاً روشن گردد. ذكر نیز ابتدا با مراتب ضعیفى كه موجب صعود به مراحل بالاتر مىگردد شروع مىشود.
كسانى كه چاه مىكَنند، وقتى كه به جایى نمناك مىرسند، توجه خود را به آن نقطه متمركز مىسازند و كاوش بیشترى مىكنند تا به آب برسند. در دل آدمى نیز همین جریان وجود دارد؛ اگر واقعیتى پیدا شد و كاوش گردید به حقیقت بیشترى مىرسد. معرفت و محبّت و ذکر خداوند نیز همینگونه است كه اگر كسى كلید كوچكى را پیدا كرد و روى آن تأكید نمود بر معرفت و یاد او مىافزاید.
البتّه این كارها نیز به لطف خدا انجام مىگیرد ولى از آنجا كه به ما دستور دادهاند: گدایى كن تا محتاج خلق نشوى باید از خدا بخواهیم محبّت و یاد خود را در ما روزافزون كند و شور و شوقى ایجاد كند كه بیشتر به یاد او باشیم.
جالب آنكه راه را به ما نشان دادهاند و اگر قرار بود خودمان این راه را پیدا كنیم معلوم نبود چه وقت به این راه دست مىیافتیم.
آرى، باید شیدایى و شیفتگى داشت. و همان یاد و ذكرى را كه براى ما میسور است مقدّمه و پایه براى ذكرهاى بعدى قرار دهیم.
انسان باید همّت خود را در مسیرى قرار دهد كه نتیجهی آن رَوْح و راحتى است كه از طریق رسیدن به اسما و محلّ قدس الاهى حاصل مىشود. خداوند اسامى و محل قدسى دارد كه انسان باید با رسیدن به آنها به موفقیّت دست یابد. آن محل قدس جایگاه پاكىها و پاكیزگىها، و منزه از انواع آلودگىهاست. بنابراین یك مرتبه از كمال رسیدن به اسماى الاهى و محلّ قدس است، با رسیدن به آنجا، نهایت لذت و آرامش و آسایش و روح و ریحانى كه فوق تصوّر ما مىباشد و با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، حاصل مىشود. پس همّت انسان باید در جهت رسیدن به این كمال باشد.
این فراز از دعا به طور كامل در اوج است، و در آن سخن از آمرزش و نیازهاى دنیوى و ترس از عقوبت و نرسیدن به خواستههاى مادّى نیست، بلكه سخن از رسیدن به عالىترین لذتها یعنى اسما و محلّ قدس است. ولى همهی انسانها چنین همّت والا و بلندى ندارند، و اگر این دعاها نبود ما هیچ وجه گمان نمىكردیم كه چنین مقامات رفیعى هم وجود دارد و ممكن است نصیب انسان بشود.
همّت ما انسانها ضعیف است و معمولاً در رسیدن به غذا و لباس و محلى ساكت براى استراحت و امثال اینها صرف مىشود و داشتن همتى بلند براى رسیدن به اسماى الاهى و محل قدس، موهبتى الاهى است.
خودآزمایی
1- انسانهایى كه در مقام بندگى هستند به چند دسته تقسیم مىشوند؟ توضیح دهید.
2- شاید فرمان أَنِ اشْكُرْ لِی براى چه باشد؟
3- حال که در میان اهل محبّت و ولایتت قرار بگیرم، براى آنكه بر محبّتم مرتب افزوده گردد باید چه كار كنم؟
4- برای اینکه به مراتب بالاترِ ذكرْ دست یابیم، از خداوند چه مىخواهیم؟
پینوشتها
[1]. بقره (2)، 25: بهشتیانى كه از زیر درختان آنها نهرهایى جارى است.
[2]. صف (61)، 10: آیا شما را به تجارتى راهنمایى كنم كه شما را از عذاب دردناك برهاند؟
[3]. توبه (9)، 111: خداوند جان و مال مؤمنان را خریدارى كرده است.
[4]. نباء (78)، 21: جهنم در كمینگاه است.
[5]. مدثر (74)، 42 و 43: چه چیز شما را به دوزخ افكنده است؟ در جواب مىگویند: ما اهل نماز نبودیم.
[6]. فرقان (25)، 65: خداوندا عذاب جهنم را از ما دور كن كه عذاب جهنم غرامت است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی