فقیری به حضور امام کاظم(ع) آمد و عرض کرد: «تهیدست هستم، مرا از تهی دستی و فقر نجات بده، اگر صد درهم پول داشته باشم، با تجارت و خرید و فروش، خود را از فقر و ناداری نجات میدهم».
امام کاظم(ع) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: «من از تو یک سؤال میکنم، اگر پاسخ صحیح دادی، ده برابر خواستهی تو را به تو خواهم داد».
فقیر عرض کرد: بپرسید.
امام کاظم(ع) فرمود: «اگر بنا باشد تو در دنیا برای خود آرزوئی کنی، چه آرزو میکنی؟»
فقیر گفت: «آرزو میکنم توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم، و برای حفظ دین و برادران دینی، قانون تقیّه را رعایت کنم».
امام کاظم(ع) فرمود: چرا دوستی با ما خاندان را، آرزو نمیکنی.
او عرض کرد: این صفت در من هست، خدا را برداشتن چنین نعمتی سپاس میگویم، و از درگاهش میخواهم، تا خصال نیکی که ندارم به من بدهد.
امام کاظم(ع) فرمود: پاسخ نیکی دادی، آنگاه دو هزار درهم (که 20 برابر خواستهی او بود) به او داد و فرمود: این پول را در خرید و فروش «مازو»[۱] به کار ببر، زیرا کالای خشک است (و کمتر آسیبپذیر است).[۲]
به این ترتیب، به او کمک کرد، و او را برای تجارت و کسب و کار، تشویق و راهنمایی فرمود.
پینوشتها
[۱]. «مازو» (که در عربی به آن عَفْص میگویند) مادهای است که از درخت بلوط بدست میآید، به شکل دانهی فندق است، این دانهها را برای رنگ کردن و دبّاغی نمودن پوست حیوانات به کار میبرند (فرهنگ عمید)
[۲]. انوار البهیّه، ص ۱۹۷ و ۱۹۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی