امام کاظم(ع) از مِنی (نزدیک مکّه) عبور میکرد، دید بانوئی گریه میکند و چند کودک در اطراف او نیز گریه میکنند.
امام(ع) نزدیک آن بانو رفت و علّت گریه را پرسید، او گفت: من چند کودک یتیم دارم، یک گاو داشتیم، زندگی آنها را باشیر آن گاو تأمین میکردم، اکنون آن گاو مرده است.
امام کاظم(ع) فرمود: آیا میخواهی آن گاو را زنده کنم.
آن بانو گفت: آری ای بندهی خدا!
امام کاظم(ع) به کنار رفت دو رکعت نماز خواند، سپس دست دعا بلند کرد، و پس از دعا، برخاست و کنار جسد گاو آمد، فریاد کشید با چوبی به آن زد (یا با پای خود به آن زد) بیدرنگ گاو برخاست، وقتی که آن بانو گاو را زنده دید، صیحه زد، و فریاد کشید سوگند به خدای کعبه، این آقا عیسی بن مریم(ع) است.
مردم اجتماع کردند، وقتی که شلوغ شد، آن حضرت، بیآنکه آنها متوجّه شوند از میان آنها رفت.[۱]
پینوشت
[۱]. اصول کافی، ج ۱، ص ۴۸۴ (باب مولد ابی الحسن موسی بن جعفر(ع) حدیث ۶)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی