بخش دوّم: اصول اصلی اسلام| ۵
اسلام آخرین دین آسمانی
همانگونه که یک انسان باید دورههاى مختلف آموزشى و تربیتى را طى کند تا به سطح تحصیلات نهایى برسد (مانند دورهی دبستان، دبیرستان و...) از نظر مذهبى و آموزش دینى نیز جهان بشریّت دورههاى مختلف تکاملى را پیموده تا به دورهی نهایى که اسلام است رسیده است.
روزى در مکتب «نوح(ع)» نخستین پیامبر اولوالعزم[1] و سپس در مکتب «ابراهیم(ع)» بعد در مکتب «موسى(ع)» و سپس در مکتب «عیسى(ع)» و در پایان در مکتب «محمّد(ص)» پیامبر اسلام که در حقیقت دورهی عالى و نهایى تربیت الهى است؛ پرورش مىیابد. به این ترتیب «اسلام» آخرین دین آسمانى است و قرآن مجید با صراحت به این حقیقت گواهى مىدهد:
«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ اَبَآ اَحَدٍ مِنّ رِّجَالِکُم وَ لَکِن رَّسُولَ اللهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیّنَ؛ محمّد پدر کسى از شما نبود (او رابطهی خاصّى با شما ندارد) او فرستادهی خدا و آخرین پیامبران بود».[2]
در اینجا ممکن است سؤالى پیش آید که ثابت و نهایى بودن یک آیین با تحوّل روح و جسم انسان و تغییر نیازمندىهاى او چگونه سازگار است، در حالى که هر عصر و دورانى، ویژگىها و نیازمندىهاى مخصوص به خود را دارد؟
پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست: محتویّات دعوت دین اسلام و تعلیمات و قوانین آن بر دو گونه است:
الف) یک سلسله اصول و تعلیمات ثابت که بر اساس ویژگىها و فطریّات ثابت انسانى بنا شده است، مانند عدالت، صلح، مبارزه با تبعیضات ناروا، آزادگى، پاکى، وفاى به پیمان، راستى، درستى، امانت، نیکى به همگان، فداکارى، جهاد در راه حق، مبارزه با فساد، محبّت و صمیمیّت، اطاعت از فرمان خدا و دورى از ظلم، تجاوز، تن بذلّت دادن، اختلاف و پراکندگى، بىبند و بارى، دروغ، تزویر و دهها اصول ثابت و تغییرناپذیر دیگر که اگر مثلاً میلیونها سال بر انسان بگذرد هرگز بىدادگرى خوب و عدالت بد نخواهد شد.
قسمت مهمّ تعلیمات اسلام مربوط به این حقایق است و اینها اصولى است که در هیچ عصر و زمانى دگرگونى پیدا نمىکند.
ب) قسمت تحوّلپذیر که از نیازمندىهاى انسان که با گذشت زمان دگرگون مىگردد سرچشمه مىگیرد. به عنوان مثال چگونگى مناسبات و پیمانهاى کشورهاى اسلامى با غیر مسلمانان، مناسبات سیاسى، اقتصادى و مانند اینها... تاکتیکهاى دفاعى، وسایل مورد نیاز براى دفاع و مسائل دیگرى از این قبیل، همه تحوّل پذیرند و تردیدى نیست که این امور با ویژگىهاى هر عصرى دگرگون مىگردد. دستورهاى اسلامى در این قسمت یک سلسله کلیّات وسیع است که مىتواند بر نیازمندى هر عصرى منطبق گردد و آنها را تأمین کند، به عنوان مثال در مورد وسایل دفاعى و آرایش نیروهاى نظامى، قرآن مىفرماید:
«وَ أَعِدُّواْلَهُم مَّا أسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ ألْخَیْلِ تُرْهِبوُنَ بِهِ عَدُوَّاللهِ وَ عَدُوَّکُمْ؛ نیرویى که در توان دارید براى مقابله با دشمنان، فراهم سازید، و مرکبها (اسبهاى ورزیده) را آماده کنید تا دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانید».[3]
قابل توجّه اینکه در این آیه پس از دستور به یک اصل کلى «آمادگى هر چه بیشتر براى دفاع در برابر دشمنان و بدست آوردن هرگونه نیرو و وسیلهی لازم براى این کار» با صراحت مىفرماید منظور از این آمادگى، تهاجم و آدم کشى نیست بلکه منظور «ارعاب» و ترسانیدن دشمن است تا از آمادگى شما بیمناک شوند و دست به اسلحه نبرند و در نتیجه جنگى رخ ندهد.
این یک نمونه از دستورهاى کلّى اسلام، براى تأمین نیازمندىهاى جامعهی اسلامى در هر عصر و زمان است، و مانند آن در سایر مسائلى که با گذشت اعصار و قرون دگرگون مىشود نیز دیده مىشود.
در حقیقت اسلام در این قسمت یک سلسله کلیّات ثابت دارد که خصوصیّات و جزئیّات آن در هر عصر و زمانى بر اساس نیازمندىهاى آن زمان خواهد بود.
به علاوه پیشوایان و مراجع دینى اختیاراتى دارند که حدود آن به طور دقیق در فقه اسلامى تعیین شده و با استفاده از این اختیارات در موارد لزوم مىتوانند نیازمندىهاى ویژهی یک محیط یا یک زمان را تأمین کنند. حکم معروف تحریم موقّتى «تنباکو» و محاصرهی اقتصادى یک شرکت استعمارى خارجى که به وسیلهی یکى از مراجع دینى براى قطع نفوذ بیگانگان در سال 1309 هجرى قمرى صادر شد، از این قبیل است. این بخش را در اسلام «حکم فقیه» مىنامند.
جانشینان پیامبر(ص)
پیامبر اسلام نمىتوانست اسلام را که همچون نهالى نو خواسته در معرض همه گونه خطرات بود، و نیاز شدیدى به مراقبت و نشر تبلیغ داشت، بحال خود واگذارد و براى بعد از وفات خود پیش بینى لازم را نکند.
از سوى دیگر نمىتوانست این امر را به انتخاب مردم نیز واگذار کند، چرا که جانشینان پیامبر(ص) باید صفات ویژهی پیامبر را از «علم، تقوا و مقام، عصمت» داشته باشند. بدیهى است آگاهى بر وجود این صفات در کسى، جز براى خداوند ممکن نیست چون اینها امورى نیستند که با مشاوره و انتخاب مشخّص گردند.
به همین دلیل روشن، باید جانشینان پیامبر(ص) به وسیلهی خود او و از طرف خداوند تعیین گردند، و لذا پیامبر اسلام در طول عمر خود - به خصوص در سال آخر که احساس مىکرد وفاتش نزدیک شده - جانشین خود، على(ع) را به مناسبتهاى گوناگون معرّفى نمود، و داستان «غدیر خم» را که شنیدهاى در تمام تواریخ اسلامى ثبت گردیده یکى از این موارد است.
این جریان در سال آخر عمر پیامبر(ص) پس از بازگشت از حجّة الوداع (آخرین حج) در سرزمینى به نام «غدیر خم» صورت گرفت، و پیامبر(ص) در آنجا على(ع) را در مقابل دیدگان دهها هزار تن به طور رسمى به جانشینى خود تعیین نمود.
متأسّفانه بعضى روى جهات مختلفى به این وصیّت پیامبر(ص) عمل نکرده و سرچشمهی شکافى در میان مسلمانان شدند.
به همین صورت یازده تن دیگر از دودمان پیغمبر اکرم(ص) که بر جاى او نشستند نیز از طرف امام پیشین تعیین شدند که اسناد آن در کتب معتبر حدیث ما ثبت شده است.
دوران امامت هریک از این پیشوایان و مدّتى که پس از وفات امام پیشین عهدهدار زعامت خلق بودند، به ترتیب چنین است:
امیرمؤمنان على(ع) 29 سال.
امام حسن(ع) 10 سال.
امام حسین(ع) 11 سال.
امام على بن الحسین(ع) 34 سال.
امام محمّد باقر(ع) 19 سال.
امام جعفر صادق(ع) 34 سال.
امام موسى کاظم(ع) 35 سال.
امام على بن موسى الرضا(ع) 20 سال.
امام محمّد تقى(ع) 17 سال.
امام على النقى(ع) 34 سال.
امام حسن عسگرى(ع) 6 سال.
و حضرت مهدى حجة بن الحسن(ع) که هم اکنون زنده است و مأموریّت دارد به هنگام آمادگى کافى در جهان و عجز و ناتوانى قوانین بشرى از اصلاح وضع دنیا، پرچم عدالت را برافرازد و با استمداد از اصول معنوى و ایمان جهانى آباد و مملوّ از صلح و عدالت را بسازد.
بنابراین انتخاب امامان منحصراً از طریق نصب پیامبر(ص) و امام پیشین و در حقیقت از طرف خداوند است چرا جز خدا نمىتواند شایستگى آنها را تشخیص دهد.
از این گذشته به شهادت تاریخ اسلام، صفات و ویژگىهایى در على(ع) و همچنین امامان دیگر وجود داشته که شایستگى زعامت و رهبرى مسلمانان را به آنها اختصاص مىداد، مطالعهی تاریخ و منابع حدیث اسلامى نشان مىدهد که هیچ یک از یاران پیامبر(ص) در علم، دانش، تقوا، فضیلت و سایر صفات عالى انسانى به پایهی على(ع) نمىرسیدند.
وظایف و شرایط امام(ع)
رهبری در اسلام شرایط سنگینى دارد. رهبر و پیشواى الهى باید از همهی مردم آگاهتر، داناتر، و شجاعتر باشد و چنان که گفتیم از هرگونه گناه، خطا و اشتباه مصونیّت داشته باشد.
پیامبر و امام در عین این که «رهبرى مذهبى» را بر عهده دارند، از نظر حکومت اسلامى به عنوان «رهبر اجتماع» تمام وظایف و مسؤولیّتهاى حکومت را به عهده دارند و داراى صفات و شایستگىهاى لازم براى چنین مسؤولیّتى خواهند بود.
پیامبر بنیانگذار دین و امام حافظ آن است، و هر دو از طرف خداوند تعیین مىشوند، با این تفاوت که بر پیامبر «وحى» نازل مىگردد، ولى امام تنها وارث علوم و دانشهایى است که بر پیامبر نازل شده و وحى بر او نازل نمىگردد اما به همهی کلیّات و جزئیّات آیین او احاطهی کامل دارد. امام همچون پیامبر نقش سازندگى خاصّى دارد و از هرگونه فداکارى و بهرهبردارى از امکانات گوناگون به سود جامعهی اسلامى فروگذار نمىکند.
نقش امام حسین(ع) در مبارزه با منافقان و واژگون کردن دستگاههاى ظلم و بیدادگرى، و نقش امام باقر و امام صادق(ع) در نشر معارف اسلامى و علوم دیگر، و نقش امام على بن موسى الرضا(ع) در دفاع از عقاید اسلامى و رهبرى فکرى در برابر هجوم افکار بیگانه به هنگام گسترش دامنهی اسلام به کشورهاى بزرگ جهان، و همچنین نقش سایر امامان(ع) هر کدام در شرایط خاصّ خود، قابل انکار نیست.
بنابراین هریک از این پیشوایان بزرگ در عصر خود با توجّه به شرایط خاصّ آن عصر، علاوه بر مأموریّت و وظایف مشترکِ زعامت دینى، رسالت خاصىّ به عهده داشتند که در انجام آن از هرگونه فداکارى خوددارى نمىکردند.
خودآزمایی
1- چرا جانشینان پیامبر(ص) باید به وسیلهی خود او و از طرف خداوند تعیین گردند؟
2- محتویّات دعوت دین اسلام و تعلیمات و قوانین آن را بیان کنید و هر یک را مختصری توضیح دهید.
3- وظایف و شرایط امام(ع) را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. پیامبران اولوالعزم پیامبرانى هستند که آیین و کتاب جدیدى آوردند، آنها پنج نفرند، که نامشان در بالا ذکر شده است، نام کتاب آسمانى نوح و ابراهیم «صحف» و نام کتاب آسمانى موسى «تورات» و کتاب آسمانى مسیح «انجیل» و کتاب آسمانى پیامبر اسلام(ص) «قرآن» است.
[2]. سورهی احزاب آیهی 40
باید توجه داشت که معناى اصلى و اوّلى «خاتم» از نظر فرهنگهاى عربى پایان دهنده است، و اگر به انگشتر خاتم مىگویند به خاطر این است که در قدیم مهر مخصوص هرکس روى انگشتر او بود و در پایان هر نامه یا عهدنامه آن را مىزد.
[3]. سورهی انفال، آیهی ۶۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی