اِلهی وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً؛
خداوندا، مرا از كسانى قرار بده كه او را ندا كردى و او تو را اجابت نمود، و تو او را ملاحظه كردى و او در پیشگاه جلال تو مدهوش گردید، پس مخفیانه با او مناجات كردى و او براى تو آشكارا عمل كرد.
این فراز از مناجات شعبانیه مانند فراز پیشین از قلّههاى معارفى هستند كه تا كنون مطرح گردیدهاند.
پس از درخواست نورانى شدن دل به واسطهی نظر الى الله و توجّه قلب به سوى پروردگار، عرض مىكنیم: خداوندا، مرا از كسانى قرار ده كه مورد خطاب و ندا قرار دادى و آنها نیز به نداى تو لبّیك گفتند.
اگر به همین بخش از جمله بسنده شده بود، گمان آن مىرفت كه این ندا نیز از نداهایى چون یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا است و درخواست ما آن است كه توفیق اجابت داشته باشم، ولى جملههاى بعدى گواهى مىدهند كه سخن بسى بالاتر و والاتر است. چرا كه مىگوییم: در مقابل عظمت و جلال تو مدهوش و از خودبىخود شدهاند.
صعق در قرآن كریم به مناسبت داستان حضرت موسى على نبینا و آله و علیه السلام در كوه طور آمده است كه گویا در همان چهل روزهی مواعده صورت گرفته است، یعنى حضرت موسى(ع) از خداوند چنین درخواست كرد: «رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ؛ خداوندا خودت را به من نشان بده تا تو را تماشا كنم».
«قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنْ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنْ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی»
پاسخ خداوند این بود كه اى موسى تو مرا نخواهى دید ولى به این كوه بنگر كه اگر در مكان خود استقرار پیدا كرد مرا خواهى دید. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسَى صَعِقاً»؛[1] آنگاه كه خداوند براى كوه تجلّى پیدا كرد كوه را در هم شكست و موسى مدهوش گردید.
در جاى دیگر نیز راجع به نفخ صور مىفرماید: «فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِی الْأرْضِ»؛[2] آنگاه كه نفخ صور تحقق پیدا مىكند، همه موجوداتى كه در آسمان و زمین هستند مدهوش و بىهوش مىشوند.
قطعاً در مورد حضرت موسى(ع) صعق به معناى بىهوشى است چرا که بعد از آن مىفرماید: فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ؛[3] یعنى آنگاه كه بهوش آمد عرض كرد: خداوندا، تو منزّه هستى. ولى موجودات آسمانى و زمینى از نفخ صور تا رستاخیز به هوش نمىآیند.
اینك عرض مىكنیم: خدایا به من توجّه و عنایتى كن كه مثل كسانى باشم كه در مقابل جلال و عظمت تو از خودبىخود شده و آنگاه پنهانى و مخفیانه با آنها راز گفتى و مناجات كردى.
مناجات به معناى درگوشى صحبت كردن است و چنین حالاتى براى اولیا رخ مىدهد كه مىتوانند در حال مدهوشى سخن خدا را نجواگونه بشنوند.
گاهى خداوند با انبیا(ع) سخن مىگوید كه حقیقت آن بر ما معلوم نیست و انتظار فهم آن را نیز نداریم. چرا كه تا چیزى مورد تجربه نباشد نمىتوان حقیقت آن را درك كرد و تنها مىتوان گفت كه خداوند به گونهاى رمزآلود با پیامبران سخن مىگوید.
میان عاشق و معشوق رمزى است
چه داند آنكه اشتر مىچراند؟
ولى سخن گفتن خداوند با بندگانى كه پیامبر نبودهاند نیز تحقق مىیابد، كه از بزرگترین موهبتها و نعمتهاى الاهى است كه در روز قیامت ظهور پیدا مىكند و مؤمنان با اختلاف درجاتى كه دارند از آن بهره مىبرند و كافران در حسرت شنیدن آن مىسوزند. وَلاَ یُكَلِّمُهُمْ اللهُ وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛[4] نه با آنان سخن مىگوید و نه به آنان نگاه مىكند.
یعنی با رضایت به آنان نگاه نمىكند و سخن مهربانانه نمىگوید. وگرنه همه چیز در محضر و منظر خداوند است.
حضرت امیر(ع) مىفرماید:
«وَ ما بَرحِ للهِ عَزَّتْ آلاؤُهُ فِى الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فی اَزْمانِ الْفَتَراتِ عِبادٌ ناجاهُمْ فی فِكْرِهِمْ وَكَلَّمَهُمْ فی ذاتِ عُقُولِهِمْ وَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِى الْأسْماعِ وَالْاَبْصارِ وَالْاَفْئِدَةِ یُذَكِّرُونَ بِاَیّامِ اللهِ؛[5]
خداوند در برهههایى از تاریخ به طور متناوب (شاید در فاصلههایى كه پیامبرانى وجود نداشتهاند) بندگانى داشته كه با آنها سخن گفته و با درون آنها از راه فكر و عقل نجوا كرده و آنها در عمق دل و ذهن خود كلامى را شنیده و ادراك مىكردند و حالت هوشیارى و بیدارى در خود احساس نموده و از حالت غفلت بیرون مىآمدند و چشم و گوش دل آنها با نور بیدارى روشن مىگردید و لذا درصدد رفع غفلت دیگران برآمده و آنها را نیز به یاد ایّام خدا مىانداختند».
این سخن گفتن نه مانند وحى انبیا(ع)، بلكه گفت و گویى درونى است كه از راه فكر و عقل صورت مىپذیرد.[6]
در حدیث معراج نیز آمده است:
«یا اَحْمَدُ اِنَّ فِى الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤٍ فَوْقَ لُؤْلُؤٍ وَ دُرَّةٍ فَوْقَ دُرَّةٍ لَیْسَ فیها قَصْمٌ وَلا وَصْلٌ فیهَا الْخَواصُّ اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ كُلَّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةٍ وَ اُكَلِّمُهُمْ كُلَّما نَظَرْتُ اِلَیْهِمْ اَزیدُ فی مُلْكِهِمْ سَبْعینَ ضِعْفاً تَزیدُ فی مُلْكِهِمْ سَبْعینَ ضِعْفٍ، تَلَذَّذَ اَهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ وَ تَلَذَّذَ اُولئِكَ بِذِكْری وَ كَلامی وَ حَدیثی؛
اى احمد (نام آسمانى آن حضرت در مقابل محمد(ص) نام زمینى آن بزرگوار) در بهشت قصرى است از مروارید كه بر فراز آن مروارید است و از جواهرى كه بالاى آن جواهر است و در این مرواریدها و جواهرات هیچ شكستگى و گرهى وجود ندارد بلكه صاف و شفاف و یكپارچهاند و در آن قصر بندگان خاص من هستند و من روزى هفتاد مرتبه به آنها نگاه مىكنم و در هر مرتبه با آنان سخن مىگویم كه با هر سخن گفتن و نگاهى هفتاد مرتبه بر قلمرو آنها افزوده مىشود كه از هر مرتبهاى باز هفتاد مرتبه وسعت و افزایش ایجاد مىگردد. آنگاه كه سایر بندگان من در بهشت از غذا و شربت لذّت مىبرند، این بندگان خاص من از یاد و سخن و گفتوگوى با من لذّت مىبرند».
پس این چنین نیست كه بهشتیان و بندگان خاص، نسبت به سخن گفتن و نگاه خدا بىتفاوت باشند و این چنین نیست كه آنها فقط به فكر حور و قصور و اشجار و انهار باشند بلكه لذّت فوقالعادهی آنها در دیدن و شنیدن كلام الاهى است كه از هر خوردنى و آشامیدنى بالاتر است، در حالى كه اگر یك قطره از شربتهاى بهشتى در دنیا بیفتد تمام دنیا معطّر مىشود.
آنگاه پیامبر اكرم(ص) نشانههاى آنان را پرسید و خداوند براى آنان نشانههایى ذكر كرده و مىفرماید:
اَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ اِلى جَلالی فَاُناجیهِ فی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهارِ حَتّى یَنْقَطِعَ حَدیثُهُ مَعَ الْمَخْلُوقینَ وَ مُجالَسَتُهُ مَعَهُمْ؛
چشم او را به سوى جلال خود مىگشایم و در تاریكىهاى شب و روشنایی روز با آنها مناجات مىكنم و فرقى بین روز روشن و شب تار وجود ندارد، و آنقدر این رازگویى و مناجات را ادامه مىدهم كه دیگر میل ندارند با كسى حرف بزنند، آنقدر از این مناجات لذت مىبرند كه دیگر رغبت مجالست و نشست و برخاست با هیچكس را ندارند. هرچند كه با دیگران حرف مىزنند و به پرسشهاى آنها نیز پاسخ مىدهند ولى دل آنها جاى دیگر است.
هرگز حدیث حاضر غایب شنیدهاى
كه من میان جمع و دلم جاى دیگر است
بارى، براى انجام وظیفه با دیگران گفت و شنود و نشست و برخاستى دارند ولى رغبتى به آن نداشته و دل به معشوق سپردهاند.
پس خداوند چنین بندگانى دارد كه با آنها شبانه روز نجوا مىكند. جالب آنكه در آن حدیث معراج مىفرماید: چشم قلب او را به سوى جلال خود باز مىكنم، و در این مناجات نیز ما عرض مىكنیم: من را از كسانى قرار بده كه چشمشان به سوى جلال تو باز شد و از دیدن جلال و شكوه تو از خودبىخود شدند، چرا كه انسان وقتى یك فاصله طولانى را طى مىكند در حالى كه براى او غیر منتظره بوده از خودبىخود و مدهوش مىشود، چنانكه اگر به شیوهاى ناگهان به كسى خبر بد دهند كه جایزهاى بسیار ارزشمند كه باور و انتظار آن را نداشته به او رسیده است بىهوش مىشود. در امور معنوى نیز انسان اگر به چیزى كه مورد انتظار او نیست برسد آنقدر لذّت مىبرد كه بىطاقت شده و حالت غشوه به او دست مىدهد.
در حدیث معراج آمده است: پس از گشوده شدن چشم دل او به سوى جلال خودم، با او در شب تاریك و روز روشن مناجات مىكنم، در اینجا نیز عرض مىكنیم: پس از این بىهوشى مناجات و رازگویى مىكند و مطالب شیرینى را كه دیگران نمىفهمند به این مدهوش القا مىكند.
ما باید همّت خود را بالا برده و دست كم بدانیم كه چنین حقایقى وجود دارد و خداوند با بندگان خود چنین روابطى دارد و چهبسا چنین بندگانى در میان ما به صورت ناشناس زندگى مىكنند. چنانكه در روایات آمده است: هیچگاه به هیچكس به چشم حقارت ننگرید. چه بسا به ظاهر پینهدوز، باربر و رفتگر باشد ولى در واقع یكى از اولیاى خدا باشد.
همّت خود را بالا برده و در هنگام دعا و سحرخیزى و شب زندهدارى و حجّ و عبادت به آرزوى دستیابى به نعمتهاى دنیوى قانع نشویم و دعاى خود را محدود به خانه و همسر و دنیا نكنیم، بلكه نعمتهاى ابدى فناناپذیر و از همه مهمتر شنیدن كلام الاهى و تماشاى جلوهی الاهى را بخواهیم. و اگر كسى گناهان را ترك كند و واجبات را انجام دهد و از شكمچرانى و حرفهاى بىفایده و... خوددارى كند، علاوه بر استفاده از نعمتهاى جسمانى بهشتى، وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ و وَفَاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ[7] جزو آن خاصانى خواهد شد كه در قصرهاى آنچنانى از آن لذتهاى نامتناهى بهره مىبرند. بسیارى از مباحات و خوردنىهاى مجاز و شنیدنىهاى مباح، سبب بعضى محروم شدنها و كسالت در مقابل اداى وظایف مىشوند و بیمارىهاى جسمى و روحى به وجود مىآورد. چه بسیارند بیمارىهایى كه بر اثر پرخورى پیدا شدهاند، افراد شكمپرور نمىتوانند به درستى از فكر و نیروهاى بدنى خود استفاده كنند، و حوصلهی امر به معروف و نهى از منكر ندارند و نه مىتوانند موعظهاى بشنوند و یا دیگران را از موعظه بهرهمند كنند، حتى نمىتوانند چیزى را خوب یاد بگیرند و یا چیزى به كسى یاد بدهند.
اگر انسان بخواهد از نعمتهاى بهشتى بهرهمند شود و به تماشاى جلوههاى الاهى برسد به گونهاى كه از دیدن آنها بىهوش گردد، باید بهاى آن را بپردازد.
در روایت است كه خداوند تعالى براى بندگان خود متناسب با شأن و شخصیتى كه دارند روزى هفتاد مرتبه ـ و در بعضى روایات سى سال یك مرتبه و برخى سى هزار سال یك مرتبه ـ جلوه مىكند و بىهوش مىشوند و گاهى آنقدر طول مىكشد كه همسران بهشتى آنها شكایت مىكنند كه اینها آن چنان از تماشاى جلوههاى الاهى لذّت مىبرند كه دیگر همه چیز را فراموش كردهاند.
* * *
اِلهی وَ اَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّكَ الْاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خائِفاً مُتَرَقِّباً، یا ذَا الْجَلالِ وَالْاِكْرامِ؛
خداوندا، من را به نور عزّت خودت كه بسیار بهجتآفرین است ملحق گردان تا من در حق تو عارف و از غیر تو روگردان و از تو ترسان و مراقب باشم. اى صاحب جلالت و اكرام.
به آخرین فراز از مناجات شعبانیّه رسیدیم و چنانكه در گذشته بیان گردید، معمولاً مضامین برخى از دعاها در دعاها و مناجاتهاى دیگر نیز وجود دارد، ولى مضمون این مناجات با این صراحت و شفافیّت در كمتر دعا و مناجاتى آمده است. معمولاً در دعاها و مناجاتها بر روى توجّه به گناهان و طلب آمرزش و نیز به رحمت الاهى كه باعث شسته شدن گناهان مىشود، تكیه و تأكید شده است، ولى در برخى از مناجاتها مطالبى غیر از آنچه كه عموم به آن توجّه دارند، وجود دارد. نهایت تلاش ما انسانهاى معمولى آن است كه از عذاب الاهى در آخرت نجات پیدا كرده و یا به ثوابهاى بهشتى نائل گردیم، ولى در برخى از مناجاتها احساس مىشود كه توجّه اولیاى خدا به امورى بالاتر از اینهاست و یكى از آنها مناجات شعبانیه است كه با مطالبى عجیب چون الهى هب لى كمال الانقطاع الیك وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیك و یا واجعلنى ممن نادیته فاجابك و نیز این آخرین فراز مناجات والحقنى بنور عزك الابهج از سایر مناجاتها متمایز است و درخشش خاصّى دارد.
در این فراز پایانى به پیشگاه الاهى عرض مىكنیم: خداوندا مرا به نور خودت ملحق كن.[8]
اگر انسانِ غرق در گناه درخواست كند كه به نور الاهى ملحق و متصل گردد نوعى بلندپروازى است. ولى كسانى بوده و هستند كه چنین آرزوهایى داشته و به آن دست یافتهاند در غیر این صورت خواندن این دعاها بىفایده و در حدّ یك آرمان دستنایافتنى خواهد بود.
بنابراین، انسانى كه به تعبیر قرآن وَخُلِقَ الْإنسَانُ ضَعِیفاً[9] سراپا ضعف و ناتوانى است مىتواند به جایى برسد كه ملحق به نور الاهى بشود. ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟
نور الاهى زیباترین، خرمترین و مبتهجترینِ نورها است و خرّمى، طراوت و شادى آفرینى خاصّى دارد و اگر كسى به این نور عزّت ملحق شود دیگر نمىتواند جز با تعبیرات استعارى سخن بگوید چرا كه این لفظها و از جمله واژهی نور كه بر خداوند اطلاق مىشود:«اللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأرْضِ»[10] استعاره و مجاز است، زیرا وقتى كه خداوند بخواهد رابطه و نقش خود با آسمان و زمین را براى بشر بیان كند، تعبیرى لطیفتر از تعبیر نور در عالم مادّه وجود ندارد، بنابراین خود را به عنوان نور معرفى مىكند. ولى در عین حال كه خود نور است نورهاى دیگرى نیز دارد كه اینها عین ذات او نبوده و مقام پایینترى دارند و لذا مىفرماید: مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ...[11] كه ضمیر در نور به خدا بر مىگردد و نمىفرماید: مثله تا دقیقاً همان نور را مطرح كند.
پس معلوم مىشود كه خدا غیر از اینكه خودش نور است، نور دیگرى نیز دارد كه نور مخلوقات او محسوب مىشود. بنابراین تعبیراتى كه در قرآن و دعاها و بحثهاى علمى و عقلى و عرفانى به كار مىروند جنبهی مجازى دارند و ما نمىتوانیم كُنه آنها را ادراك كنیم.
خودآزمایی
1- در این مناجات، درخواست نورانى شدن دل به کدام واسطه صورت میگیرد و پس از آن چه درخواستی مطرح میشود؟
2- چرا قطعاً در مورد حضرت موسى(ع) صعق به معناى بىهوشى است؟
3- در مناجات شعبانیه، کدام تعابیر بیان کننده توجه اولیاى خدا به امورى بالاتر است و آن مناجات را نسبت به سایر مناجاتها متمایز ساخته و درخشش خاصّى به آن داده است؟(3 مورد)
پینوشتها
[1]. اعراف (۷)، ۱۴۳.
[2]. اعراف (۷)، ۱۴۴.
[3]. اعراف (۷)، ۱۴۴.
[4]. آل عمران (۳)، ۷۷.
[5]. نهج البلاغه، خطبه 222.
[6]. البته شیطان نیز گاهى با افراد و حتّى بندگان خاصّ خدا چنین مىكند و ما نباید گمان كنیم كه هر چه به ذهن ما آمد نجواى الاهى است.
[7]. واقعه (56)،21 و 22: و گوشت پرنده از آنچه كه میل داشته باشند و میوه از آنچه كه انتخاب كنند.
[8]. این تعبیر الحاق شبیه ایصال است و به قدرى تفاوت آن ظریف و دقیق است كه گویا با هم هیچ تفاوتى ندارند و گاهى به جاى یكدیگر به كار مىروند.
[9]. نساء (4)، 28: انسان موجودى ضعیف خلق شده است.
[10]. نور(24)، 35: خداوند نور آسمانها و زمین است.
[11]. نور (24)، 35: مثل نور او چراغدانى است كه در آن چراغى وجود دارد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی