بحثى پیرامون نور عزّت ابهج
احتمالاً در تعبیر نور عزّك الابهج دو نكته وجود دارد كه با این دو واژه مطرح مىشوند:
1. رابطهی خدا با مخلوقات هر قدر كه عالى و شریف باشند، رابطه عزّت و ذلّت است. چرا كه خدا همه چیز را دارد و مخلوق از خودش هیچ چیز ندارد. عزیزترین و شریفترین مخلوق خدا از خود چیزى ندارد و هرچه دارد از خدا گرفته است.
2. خداوند كه عزّت محض است تحت تأثیر هیچ عاملى قرار نمىگیرد. چرا كه عزّت به معناى نفوذناپذیرى است و به همین سبب به زمینى كه شیار بردار نیست ارض عزاز گفته مىشود.
در دعاى عرفه نیز مىخوانیم: «اَلهی تَقَدَّسَ رِضاكَ عَنْ اَنْ یَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ له عِلَّةٌ مِنّی»؛ یعنى رضایت خدا معلول علتى از ناحیهی خودش نیست تا چه رسد به اینكه ما بخواهیم علّت براى رضاى خدا فراهم كنیم.
پس رابطه مخلوق با خالق رابطه ذلیل با عزیز است، چنانكه در دعای عرفه مىخوانیم: «اِلهی كَیْفَ اَسْتَعِزُّ وَ فِى الذُّلِّ اَرْكَزْتَنی، چگونه احساس عزّت كنم، در حالى كه تو مرا در ذلّت مستقر و ثابت كردى چرا كه مخلوق بودن عین ذلّت و فقر و ندارى است».
سیهرویى ز ممكن در دو عالم
جدا هرگز نشد و الله اعلم
حال اگر مخلوق بخواهد به نور خالق متّصل و ملحق گردد، باید از حال ذلّت به عزّت برسد، پس باید خروج از ذلّت و ظلمت و الحاق به نور عزّت را از خدا بخواهد. چرا كه خود نور ندارد و هیچ عزیز دیگرى نیز وجود ندارد كه ملحق به نور او شود.[1]
و امّا ابهج اسم تفضیل از بهیج و برگرفته از كلمه بهجت به معناى زیبایى همراه باطراوت و خرّمى است. قرآن كریم دربارهی گیاهان زیبا مىفرماید: «مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ؛ از هر نوع گیاه سبز و زیبا و خرّم كه بیننده غرق لذّت مىشود».
نور ابهج یعنى لذّتبخشترین نورى كه زیبایى آن در نهایت كمال است و بالاتر از آن زیبایى و كمالى قابل تصوّر نیست.
پس درخواست مناجاتكننده در واقع درخواست نجات از ظلمت و ذلّت و رسیدن به عزتى است كه مربوط به خداوند است. نجات از حزن و اندوه و رسیدن به بهجت و سرور و طراوت و زیبایى كه مخصوص نور خدا است. رهایى از هر زشتى و نقص و عیب و رسیدن به بهترین كمالها و جمالها. وقتى كه به چنین مقامى دست یافت عارف حق خواهد شد. یعنى تا انسان به طرف آن نور كشانده نشود، معرفت حقیقى پیدا نمىكند. عارف حقیقى كسى است كه خداوند او را جذب كرده و او را به نور خودش ملحق كند، از هر پستى و ذلّتى رهایى پیدا كند و هر چه را كه با نور تناسب ندارد كنار بزند. یك طرف نور الاهى با شعاعهایى است كه در میان بندگان شایستهی او مانند فرشتگان مقرب، پیامبران، اولیا و بندگانِ صالح تابیده است و یك طرف هم ظلمتها و تاریكىها و شیاطین.
به عبارت دیگر صحنه هستى بر اساس تصویر ذوقى و هنرى به دو صحنه تقسیم مىشود: در یك صحنه همه نور، زیبایى، طراوت و خوشى است، و در یك صحنه فقر، گرفتارى، تاریكى، زشتى و پلیدى. اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات.[2]
اوج زیبایى یك صحنه پیوستن به نور الاهى، و حضیض یك صحنه پیوستن به اسفل سافلین و مقام ابلیس لعین و شیطان رجیم است و انسان در حال نوسان بین این دو صحنه مىباشد و به همین خاطر انسان از خدا مىخواهد كه او را به نور الاهى ملحق كند كه محل سرور و بهجت و لذت محض است. دیگر میل به گناه و انجام كارهاى شیطانى در او وجود نداشته باشد، چون كسى كه غرق در نور است به ظلمت علاقهاى ندارد. از هر چه كه ضد نور و بهجت و عزّت است دورى مىكند و در جهت مقابل آن قرار مىگیرد.
یك نكته لطیف عرفانى
در اینجا یك نكته لطیف وجود دارد كه حتى عرفا نیز در مباحث عرفانىِ خود به آن توجّه نكردهاند و آن اینكه وقتى كه انسان واصل گردید، تازه باید توجّه كند آنچه دارد و درك مىكند و مىیابد نیز متعلّق به خود او نیست. آنگاه مىترسد كه این نورانیّت دوام پیدا نكند. عارف واصل باز از خوف و ترس بركنار نیست و نگران است كه مبادا آنچه كه یافته از او سلب گردد، زیرا آنچه دارد عاریهاى است نه ذاتى. و اگر كسى چنین توهّمى براى او پیدا شود كه نورانیت او ذاتى شده، با مغز به زمین كوبیده خواهد شد، بنابراین مواظب است این كمالات به دست آمده را از دست ندهد و مغرور نگردد و نگوید ما به مرحلهی یقین رسیدهایم و كار تمام شد و مأموریت را به پایان رساندهایم؛ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ.[3]
اگر چنین شد از همان اوج به درّهی جهنم سقوط خواهد كرد و مانند كسى مىشود كه داستان او در قرآن چنین آمده است: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِینَ * وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ».[4]
داستان همان انسانى كه آیات خود را به او دادیم ولى قدر ندانست و از آن اوج به جایى رسید كه به سگ تشبیه گردید.
پس عارف همواره نگران است كه اگر او را رها كنند و یك لحظه عنایت از او برداشته شود سقوط خواهد كرد. بنابراین احتیاج به مراقبت همیشگى دارد تا نلغزد.
در روایات آمده است كه دوستان ما در قیامت دامن ما را مىگیرند و ما دامن پیامبر اكرم(ص) را مىگیریم. مبادا لحظهاى غفلت شود كه غفلت همان است و سقوط همان.
پایان شرح مناجات شعبانیّه
خودآزمایی
1- دو نكته که در تعبیر نور عزّك الابهج وجود دارد را بیان کنید.
2- چگونه مخلوق میتواند به نور خالق متّصل و ملحق گردد؟
3- چرا عارف واصل باز از خوف و ترس بركنار نیست و نگران است كه مبادا آنچه كه یافته از او سلب گردد؟
پینوشتها
[1]. تعبیرى بالاتر از این در هیچ دعا و مناجاتى وجود ندارد كه مقام الوهیّت عین عزّت و مقام مخلوق عین ذلّت است.
[2]. بقره (2)، 257: خداوند سرپرست مؤمنان است و آنان را از ظلمات به نور خارج مىسازد و سرپرست كافران طاغوت است كه آنها را از نور به سوى ظلمتها خارج مىكند.
[3]. حجر (15)، 99: و خدایت را عبادت كن تا یقین به سوى تو بیاید.
[4]. اعراف (7)، 176: و داستان آن كسى را كه آیات خود را به او دادیم و او از آنها خود را منسلخ ساخت و شیطان از او پیروى كرد و از گمراهان شد براى آنها بخوان. و اگر ما مىخواستیم به او رفعت مىدادیم به وسیلهی آن آیات، ولى او خود به سوى زمین تمایل پیدا كرد و از هوس خود پیروى نمود. پس داستان او داستان آن سگى است كه... .
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی
نور العزة
رفعت و بر پا داشتن نور عزّت و آگاهی، و قدرت و اراده (أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً) ؛ (وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً).
يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ؛ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ (خود اندیشی)؛ ثَمَناً قَلِيلًا ؛ (8/ 1)؛ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ .
فاطر : 10 - مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُور
الكهف : 84 - إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً
البقرة : 165 - وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذاب
البقرة : 206 - وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهاد
التوبة : 9 - اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُون
البقرة : 166 - إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ
(الإسب: تارهای مرکز اراده و حرکت)