نكتهی سوّم
حال كه فهمیدیم راههاى منتهى به خداوند متعدد و گوناگون و برخى بسیار نزدیك و برخى دور و بسیار دور مىباشند، از خداوند نزدیكترین راه را طلبیده، عرض مىكنیم خداوندا، راههاى دور را براى ما نزدیك گردان، و طبیعى است كه راه مستقیم نزدیكتر از راههاى غیرمستقیم است، چرا كه راه غیرمستقیم موجب پیدا شدن یك زاویه و قوس گشته و از مقصد دور و دورتر مىشود.
نکتهی چهارم
اینك، به این نكته مىرسیم كه همین راه نزدیك نیز داراى خطرات، خستگىها، سختىها و دشوارىهاى فراوانى است. فرض كنیم كه دو دعاى گذشتهی ما مستجاب گردید یعنى هم راه را شناختیم و هم نزدیكترین راه را پیدا كردیم، امّا این دو براى اینكه ما را به مقصد یعنى وصول الى الله برسانند، كافى نیستند بلكه به دلیل وجود خطرات فراوان، به رفیق شایسته نیز احتیاج است. به یك مثال توجه كنید:
در گذشته مسافرتها با وسایل آن روزگار (اسب و استر و شتر) صورت مىگرفت و برخى نیز پیاده به مسافرت مىرفتند. افراد به خوبى مىدانستند كه حتّى در راههاى كوتاه (مثل از قم تا جمكران) براى مسافرها به ویژه افراد پیاده، رفیق خوب مىتواند سختى و طول راه را كمتر كند. اگر پیشاپیش آنها، كسانى با جدّیت و عزم راسخ حركت كنند، آنها را به نشاط مىآورند، و اگر همراه آنها، افرادى تنبل، بىعرضه و ناتوان باشند، به نشاط روحى آنها ضربه مىزنند. بنابراین یكى از رمزهاى موفقیّت سفر، پیدا كردن یك رفیق و به ویژه راهبلد و مطمئن است كه موجب ازدیاد نشاط و كم شدن خستگى راه مىگردد.
به همین خاطر در این مناجات، به همسفران و پیشگامانى كه پیشاپیش این كاروان در حركت هستند و راه را خوب مىدانند و حركات و گفتار و رفتارشان براى ما الگوست توجّه نموده و عرض مىكنیم: خدایا، حال كه نزدیكترین راه را براى ما میسّر ساختى، همسفران شایستهاى نیز كه داراى این صفات و ویژگىها هستند براى ما قرار ده:
1. با سرعت حركت مىكنند؛
2. مستمرّاً و پى در پى این مسیر را طى مىكنند؛
3. اهل عبادتهاى شبانه روزى هستند؛
4. اهل خشیت در پیشگاه باعظمت تو هستند.
براى تبیین صفت اوّل یعنى سرعت در حركت به مثالى توجه كنید:
فرض كنید در یك موقعیت مسلط، گروههایى را مشاهده مىكنید كه برخى شتابان و سریع، برخى با آرامش، برخى افتان و خیزان و برخى بسیار كند و بدون احساس در حال حركت به سمت مقصدى هستند. حال شما مىخواهید به یك گروه بپیوندید تا خیلى سریع به مقصد برسید. كدام گروه را برمىگزینید. قطعاً اگر خواهان رسیدن به مقصود باشید، آن گروهى را كه سریعتر و مستقیمتر به هدف مىرسند انتخاب مىكنید. ویژگىهاى كسانى را اقتباس مىكنید كه در این كاروان عظیم پیشقدم هستند.
قطعاً كسانى مانند پیامبران و ائمه معصومین(ع) پیشاپیش كاروان عظیم بشرى در حركت بوده و بسیار راسخ و جدّى هستند و توجّه به این سو و آن سو ندارند. بىتردید اینان زودتر به مقصد خواهند رسید. پس عرض مىكنیم: خداوندا، من را به آنها ملحق كن كه اهل حركت و پیشرفت به سوى تو هستند.[1] یعنى در عین سرعت مىكوشند كه از یكدیگر سبقت بگیرند.
بنابراین اولین صفت همراهان خوب، جدّیت و سرعت و سبقت است یعنى كسانى كه تنبلى و كسالت و بىتفاوتى را كنار گذارده و تصمیم قطعى بر پیمودن راه با تمام توان دارند.
و امّا صفت دوم آنان این است كه همواره دربِ خانهی خدا را مىزنند. این معنایى كنایى است، یعنى وقتى كه انسان احساس كمبود مىكند تصمیم مىگیرد كه به درِ خانهی كسى رفته، از او كمك بگیرد. پس كوبیدن درِ خانهی كسى، كنایه از كمك خواستن است. انسانى كه سر تا پا نیاز است و از خود هیچ ندارد با تمام وجود از خدا كمك مىخواهد و بیشتر درِ خانه او را مىكوبد. مثلاً اگر انسان یك مشكل جزئى داشته باشد روزى یك مرتبه به خانهی همسایهی خود مراجعه مىكند، ولى اگر شدیدتر باشد هر شب به سراغ او مىرود و اگر شدیدتر از آن باشد هر روز و شب به او مراجعه مىكند ولى اگر نیاز بسیار شدید باشد و انسان را تحت فشار قرار بدهد كه هیچ چارهاى نداشته باشد، دیگر سخن از یك مرتبه و دو مرتبه و ده مرتبه در شبانهروز نیست بلكه با تمام توان خود فریاد مىزند و كمك مىخواهد. چنین انسانى مانند بیمارى است كه لحظه به لحظه به اکسیژن احتیاج دارد و باید آن را از جایى تأمین كند و لذا لحظه به لحظه به جایى كه امید دارد مىرود تا جان او به خطر نیفتد. این شخص دیگر در انتظار نمىماند تا ساعتى معیّن به سراغ تأمین كنندهی اكسیژن برود.
انسان در مسیر طولانى الى الله مىفهمد كه در هر قدم احتیاج به كمك دارد و در هر لحظه احتمال سقوط در یك درّهی آتشین و خطرناك وجود دارد، بنابراین پیوسته كمك مىخواهد و جز خداوند كسى را سراغ ندارد و همواره دست به سوى خداوند دراز مىكند.
آن پیشگامان گرچه غذا مىخورند و در هنگام بیمارى به دكتر مراجعه مىكنند و براى همهی نیازهاى خود به اسباب و عوامل مادى رومىآورند، ولى دل آنها همیشه پیش خداست و سر رشتهی كار را به دست خدا مىبینند و مىدانند كه اگر خدا بخواهد اسباب و عوامل اثر مىگذارند و اگر نخواهد بىتأثیرند و حتّى گاهى تأثیر معكوس دارند. مثلاً چه بسا پزشكى كه براى معالجه آمده و دارویى تجویز نموده، اشتباه كرده و انسان را از پاى درآورد.
خداوند در حدیثى قدسى به حضرت موسى(ع) خطاب مىكند: اى موسى اگر غذایت آماده شد و احتیاج به نمك داشتى حتى نمك غذایت را از من بخواه. یعنى علاوه بر اینكه مواد غذایى و پختن و همه مقدّمات را از من مىخواهى، نمك آن را نیز از من بخواه.
براى اینكه انسان براى هر چیزى به درِ خانهی خداوند برود، تقویت این روحیه و تمرین این حالت خیلى مهم است. ولى این سخن هرگز به این معنى نیست كه اسباب و وسایل را رها كند و به دستوراتى كه خداوند براى كسب رزق، علم، سلامتى و... داده عمل ننماید، چرا كه خداوند بر اساس حكمت مىخواهد این جهان را از راه اسباب اداره كند. اَبَى اللهُ اَنْ یُجْرِیَ الْاُمُورَ اِلاّ بِاَسْبابِها؛[2] خداوند امتناع مىكند كه امور را بدون اسباب و عوامل جارى سازد.
و امّا صفت سوّم این است كه شبانهروز خدا را بندگى مىكنند و در واقع كارى جز بندگى ندارند و همهی كار آنها رنگ بندگى دارد. یعنى كارى انجام مىدهند كه خدا راضى است و آن را مىپسندد. خوردن، خوابیدن، درس خواندن و هر كار دیگرى كه انجام مىدهند، مصداق بندگى است. مىخوابند تا بتوانند خوب عبادت انجام دهند و غذا مىخورند تا نیرو براى عبادت داشته باشند، درس مىخوانند تا شناخت به خدا پیدا كنند و كار مىكنند تا زندگى آبرومندانه و شرافتمندانهاى داشته باشند. به گونهاى خواب و خوراك و درس و كار خود را تنظیم مىكنند كه خدا راضى باشد. و به قول باباطاهر، «خوشا آنان كه دایم در نمازند».
و امّا صفت چهارم این است كه در هر حالى از خداوند خشیت دارند. خداوند دوست دارد كه بندگان از او خشیت داشته باشند. چرا؟
هر انسانى كه داراى شعور باشد اگر با شخصى دیگر، كه داراى عظمت فوقالعادهاى است روبهرو شود، حالت انفعال پیدا مىكند كه در عربى به آن هیبت و خشیت مىگویند. این حالت در لكنت زبان به هنگام حرف زدن، لرزیدن دست و پا، پریدن رنگ صورت و... نمودار مىشود و هر مقدار كه انسان عظمت او را بیشتر درك كرده، حقارت خود را بیشتر با او بسنجد، احساس مذكور بیشتر به او دست مىدهد. این حالت در قرآن به خشیت و در دعاها به هیبت تعبیر شده است. در قرآن مىخوانیم: وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ.[3] و در این دعا مىخوانیم: وَ مِنْ هَیْبَتِكَ مُشْفِقوُنَ.
پس پیشگامان، حالت انفعال و خشیت و درك حقارت در مقابل عظمت بىنهایت پروردگار دارند. بىگمان اگر دو طرف معادله به طور صحیح ادراك شوند، چنین حالتى براى انسان پیش مىآید: یكى ضعف انسان و دیگرى عظمت خداوند. اگر ما این معادله و به ویژه طرف مربوط به خود یعنى ضعف خود را به خوبى ادراك كنیم و بفهمیم كه اگر قدرت ظاهرى داریم ربطى به ما ندارد، طبعاً این حالت خشیت و هیبت پیدا مىشود.
حضرات معصومین(ع) گاهى روى زمین افتاده و حالت غشوه پیدا مىكردند، به این جهت كه عظمت بىنهایت الهى و ناچیزىِ ذاتى خود را مشاهده مىكردند. آرى، آن انتساب به خداوند موجب عزّت و افتخار است وگرنه ذات انسان جز حقارت و ذلت و كوچكى چیزى نیست و به همین سبب در دعاى عرفه مىخوانیم: «اِلَهی كَیْفَ اَسْتَعِزُّ وَ فِى الذُّلِّ اَرْكَزْتَنِی وَ كَیْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَ اِلَیْكَ نَسَبْتَنى؛ خداوندا، چگونه احساس عزّت و افتخار كنم در حالى كه مرا در ذلّت فرو بردى و چگونه احساس افتخار و عزّت نكنم در حالى كه تو مرا به خود منسوب كردى».
از یكسو بندگى عین ذلّت و از یكسو انتساب به خداوند و اضافهی به او، عین افتخار و عزّت است. بنابراین وقتى كه انسان از یكسو به خود نگاه مىكند و مىبیند بنده و فقیر محض است و هیچ ندارد و از سوى دیگر عظمت بىنهایت الاهى را مىبیند به طور طبیعى، حالت خشیت و خودباختگى و نگرانى به او دست مىدهد.[4]
* * *
یا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلینَ عَلَیْهِ مُقْبِلٌ وَ بِالْعَطْفِ عَلَیْهِمْ عائِدٌ مُفْضِلٌ وَ بِالْغافِلینَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحیمٌ رَئُوفٌ وَ بِجَذْبِهِمْ اِلى بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ؛ اى خدایى كه نسبت به روى آورندگان رو مىآورى و با عطوفت و مهربانى به آنها احسان و فضل خود را نثار مىكنى و نسبت به غافلان از یاد خودت مهربان و رئوف و در جذب آنها به سوى خانهات مهربان و عطوف هستى.
در این فراز از مناجات، پس از گفتوگوها و درخواستهاى فراوان به ذكر اوصاف الاهى پرداخته و عرض مىكنیم: اى خدایى كه نسبت به بندگانى كه رو به سوى تو آوردند با عنایت توجه مىكنى و آنها را مورد لطف، عنایت، فضل و احسان خودت قرار مىدهى.
بسیار مهمّ است كه انسان بداند با كسى كه به او عنایت و توجّه دارد سخن مىگوید. اگر بداند طرف مقابل از آغاز تا پایان به هیچ یك از سخنان او توجّه نمىكند براى او بسیار دشوار و شكننده خواهد بود. از این بالاتر، خداوند نسبت به بىخبران نیز توجّه دارد و آنها را مشمول لطف و رحمت و احسان خود قرار مىدهد و وسایل و مقدّماتى فراهم مىكند تا به بارگاه او رو بیاورند و این مقتضاى رحمت و رأفت اوست كه نسبت به بىخبران بىتفاوت نباشد و حتى آنها را با شیوههاى گوناگون جذب نماید تا مبادا بندهاى بگوید:
حافظ وظیفهی تو دعا گفتن است و بس / دربند آن مباش كه نشنید یا شنید
اینگونه شناخت و معرفت نسبت به تجلّیات صفات جلال و جمال الاهى نقش فراوانى براى به وجود آمدن اراده و انگیزه و نیز سرعت بخشیدن و حركت دادن انسان براى رسیدن به قرب الاهى دارد. اگر انسان بخواهد با كسى ارتباط برقرار كند، نیاز دارد كه توجّه او را به خود معطوف كند. مثلاً یك طلبه یا یك دانشجو براى جلب نظر استاد و رسیدن به پاسخ بهتر و روشنتر از سوى او نیاز به حركت و رفتارى دارد كه موجب جذب استاد گردد. و نیز براى جلب توجّه یك فرد ثروتمند یا قدرتمند به منظور استفاده از مال و یا قدرت او یا انسان والایى به جهت لذّت بردن از انس با او، نیاز به رفتارهاى خاصّى است تا به اغراض معنوى یا مادّى و امثال آن رسید. اگر با همان برخوردهای اولیّه، توجه طرف مقابل معطوف گردید براى انسان بسیار لذّتبخش و ارزشمند است و كار را آسان و راه را نزدیك مىسازد. این انسان بسیار دوستداشتنى خواهد بود كه مىتوان با اندك توجّهى او را به خود جلب كرد.
حال مىتوان ارزش لطف خدا را فهمید كه بدون هیچ هزینه سنگینى، بلكه به مجرّد اندك توجّهى، به ما متوجّه گشته و به ما رومىآورد و حتّى به مؤمنانى كه بر اثر عواملى از او غافل شدهاند عنایت مىكند. بارى، خداوند كسانى را كه به خاطر جاذبههاى دنیا، هواها، هوسها و وسوسههاى شیطانى، جاهطلبىها و مقامپرستىها و... از او غافل شدهاند، رها نمىكند و مشمول رأفت و رحمت خود مىسازد و عوامل و اسباب گوناگونى براى جذب آنان به كار مىگیرد.
خودآزمایی
1- چرا در این مناجات، به همسفران و پیشگامانى که براى ما الگو هستند توجّه شده است؟
2- صفات و ویژگىها همسفران شایسته را بیان کنید.
3- چرا خداوند دوست دارد كه بندگان از او خشیت داشته باشند؟
پینوشتها
[1]. مبادرت در جایى مطرح است كه چند كار براى انسان مطرح باشد ولى او یكى از آنها را كنار زده و كار دیگرى را برگزیند و مسارعت بر مفهومى بیش از سرعت بلكه بر مسابقه دلالت دارد.
[2]. تفسیر المیزان، جلد 2، ص 40، به نقل از مستدرك سفینة البحار، ج 4، ص 424.
[3]. انبیاء (21)، 28: و فرشتگان از خشیت پروردگار خویش هراسان هستند.
[4]. ناگفته نماند كه خشیت به معناى ترسى نیست كه از رذایل اخلاقى شمرده شده و حالتى است كه انسان در هنگام فقر و خطر احساس مىكند، بلكه عبارت از حالت خاصّى است كه در مقابل یك مقام بسیار با عظمت به انسان دست مىدهد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی