بخش نهم؛ دلایل عقلی معاد| ۱۰
۴ و ۵ـ تله پاتی و اعمال حیرتانگیز مرتاضان
راه چهارم و پنجم براى اثبات استقلال روح از طرق تجربى مسئلهی انتقال فکر مخصوصاً از راههاى دور است، و این همان چیزى است که امروز به عنوان «حس ششم» از آن یاد مىشود.
به این ترتیب که دو نفر که آمادگى کافى روحى دارند، پس از تمرینهاى لازم مىتوانند بدون آنکه با وسائل عادى با یکدیگر حرف بزنند افکار یکدیگر را از راه دور بخوانند.
این کار نیز ممکن است در یک جلسه یا یک شهر و گاهى در دو شهر دور افتاده انجام پذیرد - و اصولاً کلمهی تله پاتى به معنى انتقال فکر از نقاط دور است.
مکرر آزمایش شده که پدران و مادران و بستگان نزدیک و دوستان صمیمى یک مرتبه و بدون عامل شناخته شدهاى در درون دل خود احساس تشویش و ناراحتى و اضطراب مىکنند بدون آنکه خودشان دلیل آن را بدانند، چیزى نمىگذرد که معلوم مىشود حادثهی ناگوارى براى فرد مورد علاقهی آنها رخ داده بوده است و گویا از همان راه دور با قلب خود استمداد مىکرده و دست به یک مخابرهی روانى زده است.
«فلاماریون» دانشمند معروف فلکى در کتاب «اسرار مرگ» نمونههاى زیادى از مردم گوناگون در نقاط مختلف جهان را در این زمینه نقل مىکند - به فرض که ما قسمتى از آنها را تصادفى و یا اشتباه و تخیل و یا سادگى بدانیم ولى آیا مىتوانیم همهی آنها را انکار نمائیم.
آیا مسئلهی انتقال فکر از طریق تفسیرهاى مادى براى روح قابل توجیه است؟ و اگر «فکر» را صرفاً یک پدیدهی مادى بدانیم چگونه مىتواند بدون استفاده از وسائل مادى این چنین نقل و انتقال پیدا کند و حتى مسئلهی زمان و مکان براى او مطرح نباشد؟
***
عملیات مرتاضان که با نیروى اراده و بدون دست زدن به چیزى اجسامى را در هوا به حرکت در مىآورند و یا از حرکت باز مىدارند، اشیاء فلزى را با نگاه کج مىکنند و یا مىشکنند (که اخیراً در جرائد نمونههائى از آن ذکر شده بود که یک جوان مرتاض چگونه در انگلستان در حضور خبرنگاران متعدد و در برابر چشم جمعیت زیادى از انگلیسىهاى دیر باور اشیاء فلزى را کج مىکرد نه تنها در انگلستان، در نقاط مختلف دنیا در برابر چشم هزاران نفر این گونه کارها را انجام مىداد و خبرنگاریها به سراسر جهان مخابره کردند).
یا اینکه گاهى یک فرد مرتاض را براى یک یا چند هفته در تابوتى گذارده و در زیر خاک دفن مىکنند و پس از بیرون آوردن و تنفس مصنوعى دادن تدریجاً به حالت زندگى قبلى باز مىگردد، چنانکه نمونهی آن را در یکى از «مطبوعات» نوشته بودند که مرتاضى به نام «هاریک لس» در یکى از شهرهاى هند در برابر حاکم انگلیسى به نام «کلودیوس وى دو» این کار را انجام داد.
به این ترتیب که او را در تابوتى گذارده و مهر و موم کرده و به خاک سپردند و قراولان شب و روز در کنار قبر پاسدارى مىکردند، و هزاران نفر از مریدان او در کنار قبر حاضر بودند و این نمایش عجیب را مشاهده مىکردند، بعد از چندین روز او را بیرون آوردند، پوست بدن مرتاض چروک خورده و بدن ظاهراً خشک شده بود و آثارى از حیات در او دیده نمىشد، آهسته آهسته آب گرم بر او ریختند و تنفس مصنوعى به او دادند و به هوش آمد.
اگر ما روح را صرفاً از خواص فیزیکو شیمیائى سلولهاى مغزى بدانیم اعمال شگفت انگیز و خارقالعادهی فوق را چگونه مىتوانیم تفسیر نمائیم، خواص فیزیکوشیمیائى سلولهاى مغزى چگونه قادر است جسمى را حرکت دهد یا میلهی فلزى را کج کند و یا اعمال حیرتانگیز دیگر شبیه آن انجام دهد؟
نتیجهگیری
نتیجهای که مىتوانیم از مجموع بحثهاى مربوط به استقال روح، اعم از دلایل علمى و تجربى بگیریم این است که روح حقیقتى است مافوق ماده و بنابراین خاصیت ماده که مسألهی فناپذیرى و کهنگى و فرسودگى است، در آن راه ندارد و به این ترتیب مىتواند بعد از فناى بدن باقى بماند.
اثبات بقاى روح بعد از فناى بدن اگر چه با مسئلهی رستاخیز تفاوت دارد، ولى در هر حال گامى به سوى رستاخیز و جهان ابدى و عالم پس از مرگ محسوب مىشود و پاسخى خواهد بود به آنهایى که مرگ را آخرین مرحلهی وجود انسان و نقطهی فنا و نابودى او مىدانند و معتقدند که انسان با مرگ، بازگشت به جهان بىجان مىکند و ذرات وجود او، در لابه لاى خاک و آب و هوا گم مىشود و همه چیز پایان مىیابد!
یادآوری لازم
آیا اثبات رستاخیز و جهان پس از مرگ الزاماً ارتباط به مسئلهی اثبات استقلال روح دارد؟ و یا اگر ما منکر استقلال روح باشیم و روح را صرفاً از خوص ماده بدانیم باز مسئلهی معاد در جاى خود ثابت است؟
در پاسخ این سؤال صریحاً باید گفت: اثبات استقلال روح و مادى نبودن آن، اگر چه گام برجستهاى به سوى اثبات معاد و زندگى پس از مرگ است، ولى در عین حال هیچ مانعى ندارد افرادى که دربارهی روح مطابق مکتب مادیها مىاندیشند و روح را مادى مىدانند به قیامت و زندگى پس از مرگ قائل باشند به این ترتیب که بگویند: به هنگام مرگ بدن انسان از هم متلاشى مىشود و روح که از خواصّ آن بود نیز از میان مىرود ولى ذرات آن در زمین و هوا باقى مىماند، سپس به هنگام رستاخیز همان ذرّات تحت شرایطى به هم مىپیوندند و درست همانطور که در آغاز زندگى این دنیا نیز پراکنده بودند و تحت عواملى به هم پیوستند، آن روز هم تحت عواملى مؤثرتر به هم پیوسته، وجود ما را از نو مىسازد، اعمال ما که بصورت انرژیهایى در این دنیا باقى مانده بود ما را پیدا مىکند و در برابر ما قرار مىگیرد.
اگر خاطرتان باشد سابقاً گفتیم: بسیارى از میوهها، گیاهان، بذرها و دانهها ممکن است در این جهان چندین مرتبه خاک شوند و باز بصورت نخست برگردند، فىالمثل میوههاى یک درخت جنگلى پس از رسیدن از شاخه جدا مىشوند، و به روى خاک مىریزند، سپس مىپوسند و تجزیه مىشوند و به صورت مادهی غذایى مؤثرى، از طریق ریشههاى درخت مجدداً جذب مىشوند، و مسیر سابق را طى کرده و باز بصورت میوهاى ظاهر مىشوند - این در حقیقت یک نوع زندگى پس از مرگ و نمونهی کوچکى از معاد است در حالى که مىدانیم میوهها و دانهها داراى روح نیستند.
بنابراین اثبات معاد الزاماً متکى به مسئلهی اثبات روح نیست - هر چند استقلال روح با دلایلى که ذکر شد قطعى است.
جالب توجه اینکه در آیات قرآن نیز در بحثهاى مربوط به معاد روى مسئلهی روح و بقاى آن کمتر تکیه شده است و علت آن ظاهراً همین است که ما بدون اثبات بقاى روح نیز مىتوانیم معاد را اثبات کنیم.
بقای روح در قرآن
اشتباه نشود نمىخواهیم بگوئیم که قرآن از مسئلهی روح و بقاى آن سخن به میان نیاورده است بلکه مىخواهیم بگوئیم اثبات معاد را متکى به آن نکرده است.
در قرآن آیات متعددى وجود دارد که صریحاً و یا بطور اشاره حکایت از بقاى روح و استقلال آن و فانى نشدن آن به فناى بدن مىکند.
از جمله: در سورهی آل عمران آیهی ۱۷۰ دربارهی شهیدان راه خدا چنین مىخوانیم:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتیهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛
«(اى پیامبر!) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدند، مردگانند، بلکه آنها زندهاند و در نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند، آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است خوشحالند و به خاطر کسانى که هنوز به آنها ملحق نشدهاند [= مجاهدان و شهیدان آینده] خوشوقتند، (زیرا مقامات برجستهی آنها را در آن جهان مىبینند و مىدانند) که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت».
این آیه صراحت در بقاى روح شهداء دارد و مىدانیم که این حکم مخصوص شهیدان راه خدا نیست زیرا روح آنها با ارواح دیگران از نظر مادى بودن و نبودن، تفاوتى ندارد و اگر تنها از آنها نام برده شده، به خاطر آن است که بحث و گفتگو پیرامون وضع شهیدان در میان مردم بوده (آنچنان که از شأن نزول آیه نیز به خوبى استفاده مىشود).
در سورهی مؤمن آیهی 46، دربارهی آل فرعون چنین مىخوانیم:
«اَلنّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ؛ عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مىشوند و هنگامى که قیامت برپا مىشود (دستور داده خواهد شد که) آل فرعون را در سختترین عذابها وارد کنید».
این آیه نیز گرچه دربارهی آل فرعون است ولى مسلماً اختصاصى به این دسته از ستمگران و گنهکاران ندارد!
بنابراین از دو آیهی فوق استفاده مىشود که ارواح «نیکوکاران» و «بدکاران» بعد از مرگ داراى یک نوع حیات برزخى هستند و بنابراین دلیل بر استقلال روح محسوب مىشوند.
از آیات دیگرى همانند: «قُلْ یَتَوَفّیکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وَکُّلَ بِکُمْ؛ بگو: فرشتهی مرگ که مأمور شماست، (روح) شما را مىگیرد».[1]
شبیه این تعبیر در آیات متعدد دیگرى مانند آیهی 50 سورهی انفال، آیهی 42 سورهی زمر، آیهی 36 سورهی یونس و غیر اینها نیز دیده مىشود در این آیات به جاى مرگ تعبیر به گرفتن شده است که نشان مىدهد چیزى در وجود انسان است که با مرگ جسم، باز گرفته مىشود، و این نشان مىدهد که با مرگ جسم، انسان بکلّى نابود نمىگردد و چیزى از او باقى مىماند و این تعبیرات اشارهی لطیفى به مسئلهی بقاى روح است.
خودآزمایی
1- دو راه اثبات استقلال روح از طرق تجربى را بیان کنید.
2- آیا اثبات معاد الزاماً متکى به مسئلهی اثبات روح است؟ چرا؟
3- آیاتی در قرآن کریم که به جاى «مرگ» تعبیر به «گرفتن» شده است، کدام مطلب را نشان مىدهد؟
پینوشت
[1]. سورهی سجده (۳۲)، آیهی ۱۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی