فصل ششم؛ امام حسین(ع)| ۳
هدف قیام امام حسین(ع)| ۲
خب، یک سؤالى در اینجا باقى میماند و آن اینكه، حالا اگر این قطارى را كه پیغمبر اكرم به راه انداخته است بر روی این خط، یک دستى، یا حادثهاى آمد و این قطار را از خط خارج كرد، تكلیف چیست؟ اگر جامعهی اسلامى منحرف شد، اگر این انحراف به جایی رسید كه خوفِ انحرافِ كل اسلام و معارف اسلام بود، [تكلیف چیست؟] چون دو جور انحراف داریم. یکوقت مردم فاسد میشوند؛ خب خیلى اوقات چنین چیزى پیش میآید، اما احكام اسلامى از بین نمیرود؛ لکن یک وقت مردم كه فاسد میشوند، حكومتها هم فاسد میشوند، علما هم فاسد میشوند، گویندگان دین هم فاسد میشوند. از آدمهاى فاسد، دینِ صحیح صادر نمیشود اصلاً. قرآن را تحریف میکنند، حقایق را تحریف میکنند. خوبها را بد میکنند، بدها را خوب میکنند، منكر را معروف میکنند، معروف را منكر میکنند. خطى را كه به این سمت مثلاً كشیده است اسلام، میآیند صدوهشتاد درجه عوض میکنند به سمت دیگر. اگر جامعهی اسلامی و نظام اسلامى به یکچنین چیزى دچار شد، تكلیف چیست؟
خب پیغمبر البته فرموده بود تكلیف چیست. قرآن هم فرموده است تکلیف چیست؛ «مَن یرتَدَّ مِنكُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یأَتِی اللهُ بِقَومٍ یحِبُّهُم وَ یحِبّونَهُ»[1] تا آخر، و آیات زیاد دیگری و روایات فراوان دیگری و همین روایتی که از قول امام حسین نقل میکنم برایتان. که امام حسین این روایت پیغمبر را خواند براى مردم. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر به این حكم الهى میتوانست عمل كند؟ نه، چون این حكم الهى وقتى قابل عمل است كه جامعه منحرف شده باشد. اگر منحرف شد جامعه، یک کاری باید كرد. خدا یک حكمى دارد در اینجا. در جوامعى كه انحراف پیش میآید ـ به آن حدى كه عرض کردیم ـ که خطر انحرافِ اصل اسلام است، خب خدا یک تكلیفى دارد. خدا که انسان را بیتكلیف نمیگذارد در هیچ قضیهاى. این تكلیف را پیغمبر فرموده است. قرآن و حدیث گفتند، اما پیغمبر كه نمیتواند به این تكلیف عمل كند، چرا نمیتواند؟ چون این تكلیف را آنوقتى میشود عمل كرد كه جامعه، منحرف شده باشد؛ زمان پیغمبر که جامعه منحرف نشده است. زمان امیرالمؤمنین، که جامعه منحرف نشده است به آن شکل. در زمان امام حسن كه معاویه در رأس حكومت است، اگرچه که خیلى از نشانههاى آن انحراف، پدید آمده است، اما به آن حدى نرسیده است هنوز كه آن خوفِ تبدیلِ كلى اسلام وجود داشته باشد. چرا، شاید بشود گفت در یک برههاى از زمان، یکچنین وضعیتى هم پیش آمد؛ اما در آنوقت، فرصتى نبود كه این كار انجام بگیرد، موقعیت مناسبى نبود؛ این حكمى را كه جزو مجموعهی احكام اسلامىست، از خود حكومت اهمیتش كمتر نیست؛ چون حكومت، یعنى ادارهی جامعه. خب، اگر جامعه بهتدریج از خط خارج شد و خراب شد و فاسد شد و حكم خدا تبدیل شد، اگر ما آن حكم تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر امروز، انقلاب؛ اگر آن حکم انقلاب را، حکم تجدید حیات را نداشته باشیم، خب این حكومت به چه دردى میخورد ـ حکومتی که در اسلام آمده است ـ وقتی فاسد شده است و از خط خارج شده است؟ پس آن حكمى كه مربوط است به برگرداندن جامعهی منحرف به خط اصلى، این حکم از خود حکم حکومت اهمتیش كمتر نیست. شاید بشود گفت كه از جهاد با كفار اهمیتش بیشتر است. شاید بشود گفت از امر به معروف و نهى از منكرِ معمولى در یک جامعهی اسلامى اهمیتش بیشتر است. شاید حتی بشود گفت از عبادات بزرگ الهى و از حج، اهمیت این حكم بیشتر است. چرا؟ برای خاطر اینكه درحقیقت این حكم، تضمینكنندهی زنده شدن اسلام است؛ بعد از آنیكه مشرفِ به مردن است، یا مرده است و از بین رفته است.
خب، چه كسی باید این حكم را انجام دهد؟ چه كسی باید این تكلیف را بهجا بیاورد؟ یکی از جانشینان پیغمبر، که در زمانى واقع بشود كه آن انحراف، بهوجود آمده است. البته بهشرط اینكه البته موقعیت مناسب باشد، چون تکلیف به چیزى كه فایده ندارد خدای متعال نكرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر كارى بكنند، فایدهاى ندارد، اثر نمیبخشد. باید موقعیت مناسب باشد. البته موقعیت مناسب بودن هم یک معناى دیگرى دارد، نهاینكه بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ نه، این نیست مراد. باید موقعیت مناسب باشد، یعنى انسان بداند این كار را كه كرد، نتیجهاى بر آن مترتب میشود؛ یعنى ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید، در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تكلیفىست كه باید یک نفری انجام میداد. حالا در زمان امام حسین(ع) هم آن انحراف بهوجود آمده است، هم آن فرصت پیدا شده است.
پس حسین باید قیام كند. انحراف پیدا شده است، براى اینكه بعد از معاویه كسى به حكومت رسیده است كه حتى ظواهر اسلام را هم رعایت نمیکند. شُربِ خَمر میکند، كارهاى خلاف میکند. تعرضات و فسادهاى جنسى را واضح انجام میدهد. علیه قرآن حرف میزند. شعر برخلاف قرآن و بر ردِ دین میگوید؛ علناً، علناً مخالف با اسلام است. منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، حالا نمیخواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام نیست، علاقهمند به اسلام نیست، دلسوز به اسلام نیست، بلكه با عمل خود، دارد مثل یک چشمهاى كه آبِ گندیده از آن مرتب تراوش میکند و میریزد بیرون و همهی دامنه را پر میکند، دراد از وجود او آب گندیده میریزد و همهی جامعهی اسلامى را پر خواهد كرد. حاكم فاسد؛ اینجوریست دیگر حاکم فاسد؛ چون حاكم، در رأس قلّه است. آنچه از او تراوش كند، در همانجا نمیماند، میریزد همهی قلّه را فرا میگیرد. برخلاف مردم عادى. مردم عادی، هر كدام جاى خودشان را دارند. البته هركس كه بالاتر است، هركس موقعیت بالاترى دارد در جامعه، فساد او ضررش بیشتر است. آدمهاى عادى، فسادشان براى خودشان، ممکن است براى یک عدهای دورُوبرشان موجب فساد باشد؛ اما آنكسىكه در رأس قرار گرفته است، او اگر فاسد شد، فساد او میریزد همهی فضا را پر میکند؛ همچنانیكه اگر صالح شد، صلاح او میریزد و همهی دامنه را فرامیگیرد. یکچنین كسی با آن فساد، بعد از معاویه، شده است خلیفهی مسلمین؛ خلیفهی پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟!
زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنى چه؟ یعنى خطر نیست؟ چرا، خب خطر كه هست. مگر ممكن است آنكسىكه در رأس قدرت است، درمقابل انسانهاى معارض، براى آنها خطر نیافریند؟ خب معلوم است جنگ است دیگر! شما او را میخواهى از تخت قدرت بِكشی پایین، او بنشیند تماشا كند؟! خب او هم بدیهىست كه ضربه میزند به شما. پس خطر هست. اینیكه میگوییم موقعیت مناسب است، یعنى فضاى جامعهی اسلامى، جورىست كه پیام امام حسین ممكن است به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین میخواست قیام كند، پیام او دفن میشد. این بهخاطر وضع حكومت در زمان معاویه است که من حالا نمیخواهم آن را شرح بدهم. سیاستها جوری بود كه مردم نمیتوانستند حقانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین امام حسین، ده سال این امام بزرگوار در زمان خلافت معاویه بود، چیزى نگفت. كارى نکرد، اقدامى نکرد، قیامى نكرد. چون موقعیت، آنجا مناسب نبود. قبلش هم امام حسن(ع) بود. ایشان هم قیام نكرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نهاینكه امام حسین اهل این کار بود، امام حسن اهل این كار نبود. امام حسن و امام حسین، فرقى ندارند. امام حسین و امام سجاد، فرقى ندارند. امام حسین و امام علیالنقى و امام حسن عسكرى(ع) فرقى ندارند. البته حالا که این بزرگوار، این مجاهدت را كرده است، البته که مقامش بالاتر از كسانىست كه نكردند؛ اما از لحاظ مقام امامت اینها یکسانند. براى آن بزرگوار هم پیش میآمد، همین كار را میکرد و به همین مقام میرسید.
خب، امام حسین، هم درمقابل چنین انحرافى قرار گرفته است، پس باید آن تكلیف را انجام بدهد، موقعیت هم مناسب است؛ پس دیگر عذرى وجود ندارد. لذا وقتی عبداللهبنجعفر و محمدبنحنفیه و عبداللهبنعباس، اینها کسانی بودند كه عامى که نبودند، اینها همه دینشناس بودند، آدمهاى عارف، عالم، چیزفهم؛ اینها هم وقتى به حضرت میگفتند آقا! خطر دارد، نروید، میخواستند بگویند خب خطرى که در سر راهِ تكلیف بود، تكلیف، برداشته است. آنها نمیفهمیدند كه این تكلیف، تكلیفى نیست كه با خطر برداشته بشود. خب خطر داشته باشد! این تكلیف همیشه خطر دارد. کِی ممكن است انسان، علیه یک قدرتى آنچنان مقتدر بهحسبِ ظاهر قیام كند و خطر نداشته باشد؟! مگر میشود چنین چیزى؟! این تكلیف، همیشه خطر دارد.
...کاری كه در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخهی كوچكش هم در زمان امام ما انجام گرفت. منتها آنجا به نتیجهی شهادت رسید، اینجا به نتیجهی حكومت رسید. این همان است، فرقى نمیکند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکی بود. این مطلب، اساس معارف حسینیست. معارف حسینى، یک بخش عظیمى از معارف شیعه است. این پایهی همه است و خود، یکی از پایههاى اسلام است.
پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعهی اسلامى به خط صحیح. کِی؟ آنوقتیكه راه، عوضى شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ كسانى، مسلمین را منحرف كرده است؛ این یک. زمینه هم آماده است، شرایط هم آماده است. البته دوران تاریخ اوقات مختلفى هست، گاهى شرایط آماده است، گاهى آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان كار را كردند. همانطور که عرض کردیم هدف یکی بود. منتها وقتى انسان دنبال این هدف، به راه میافتد و میخواهد قیام كند علیه حكومت باطل و مركز باطل، براى اینكه اسلام را و جامعه و نظام اسلامى را برگرداند به مركز صحیح خود، یکوقت هست كه وقتى قیام كرد، این قیام میرسد به حكومت؛ این یک شکلش است. در زمان ما اینجوری شد بحمدالله، رسید به حکومت. یک وقت این قیام، نمیرسد به حکومت، میرسد به شهادت؛ آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا، به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتى كه به شهادت برسد، دیگر قیام فایدهاى ندارد؟ چرا، هیچ فرقى نمیکند. این قیام، این حركت، در هر دو صورت فایده دارد چه به شهادت برسد، چه به حكومت برسد؛ منتها هركدام یکجور فایدهای دارد. باید انجام داد؛ باید حركت كرد. و این، آن كارى بود كه امام حسین انجام داد. منتها امام حسین(ع) آن كسى بود كه براى اولین بار این حركت را انجام داد؛ قبل از او انجام نشده بود. چون قبل از او چنین زمینهای بهوجود نیامده بود، انحرافى بهوجود نیامده بود در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین، یا اگر هم مواردى، انحرافى بود، زمینهی مناسب نبود و مقتضى نبود. زمان امام حسین هر دو وجود داشت. این، آن اصل قضیه است در باب نهضت امام حسین.
پس میتوانیم اینجوری جمعبندى كنیم، بگوییم امام حسین قیام كرد تا آن واجب بزرگى كه عبارت است از تجدیدِ بناى نظام اسلامی و جامعهی اسلامى یا قیام درمقابل انحرافاتِ بزرگ در جامعهی اسلامى، این را انجام بدهد. این از طریق قیام است، از طریق امربهمعروف و نهىازمنكر است. بلكه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف و نهى از منكر است. البته این كار، همانطور که عرض کردیم گاهی میرسد به نتیجهی حكومت، امام حسین براى این آماده بود؛ گاهى هم به نتیجهی شهادت، براى این هم آماده بود.
خودآزمایی
1- اگر انحراف جامعه اسلامی به جایی رسید كه خوفِ انحرافِ كل اسلام و معارف اسلام بود، تكلیف چیست؟
2- چرا اهمیت حكمى كه مربوط است به برگرداندن جامعهی منحرف به خط اصلى از همه احكام بیشتر است؟
3- به چه دلیل امام حسین(ع)، ده سال در دوران خلافت معاویه، اقدامى نکرد؟
پینوشت
[1]. سوره مباركه مائده/ آیه 54، «هركس از شما از دینش برگردد، خدا بهزودى جمعیتى را به عرصه میآورد كه دوستشان دارد و دوستش میدارند.»
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنهای