محمّد بن مغیث از کشاورزان سالخوردهی مدینه بود، میگوید: یک سال خربزه و خیار و کدو در زمین مزروعی خود در کنار چاه «عظام» کاشتم، زراعت خوب شد، ولی وقت فرا رسیدن محصول نزدیک گردید، ملخهای بسیار آمدند و همهی زراعت مرا خوردند، دو شترم نیز از بین رفت و در مجموع 120 دینار خسارت دیدم.
در همین بحران، در جایی نشسته بودم، ناگهان امام کاظم(ع) را دیدم به پیش آمد و سلام کرد و فرمود: «حالت چطور است؟ از زراعت چه خبر؟»
گفتم: «صبح کردم مانند کسی که همهی زراعتش درو شده، و چیزی باقی نمانده است، ملخها ریختند و همه را نابود کردند»
فرمود: چقدر خسارت دیدهای؟
عرض کردم: 120 دینار خسارت دیدهام.
به غلامش «عرفه» فرمود: برای ابن مغیث 150 دینار به اضافه دو شتر، جدا کن و به او تحویل بده، آنگاه به من فرمود: « ۳۰ دینار با دو شتر، اضافه بر خسارت تو دادم».
عرض کردم: مبارک باشد، به اینجا تشریف بیاورید و برای من دعا کنید، وارد شد و برای من دعا کرد...
آن دو شتر بر اثر زاد و ولد، بسیار شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگیم پربرکت گردید.[۱]
پینوشت
[۱]. تاریخ خطیب بغدادی، مطابق نقل اعیان الشّیعه، ج ۲ ص ۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی