فصل دوّم؛ اصول و ارزشهاى اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى| ۳
مظاهر هجوم فرهنگى
قابل تأمّل است كه خداوند نمىفرماید كار شیاطین جن و انس آن است كه حق دیگران را تضعیف كنند، ظلم نمایند یا قتل و غارت كنند، بلكه كار شیاطین را هجوم فرهنگى قلمداد مىكند. آنان فكر و اندیشه را عوض مىكنند تا نگذارند ایمان به آخرت، بینش معنوى، ارزشهاى والا و فوق مادى براى انسانها مطرح شود. آنها تمام فعالیتهاى خود را متوجه این مسأله ساختهاند، چون اگر تهاجم فرهنگى واقع شد در سایر قسمتها نیز به پیروزى رسیدهاند آنچه در مقابل مفاسد، انحرافات، اشتباهات و سوء استفادههاى مستكبران مانند سدّى ایستاده است افكار و اعتقادات صحیح و باورهاى اصیل است. با وجود اینهاست كه آنان نمىتوانند به اهداف خود نایل شوند. از اینرو تلاش مىكنند كه این دژ محكم را تسخیر كنند. پس اصلىترین كارى كه دشمنان انبیا؛ در سطح اجتماعى انجام مىدهند، تأثیر گذاردن بر اندیشههاست. از این مطالب، پاسخ این سؤال هم مشخص گردید. كه هجوم فرهنگى با چه شیوهاى انجام مىگیرد. مظاهر هجوم فرهنگى در هر زمانى متناسب با وضعیت همان زمان خواهد بود. البته گذشتهها براى ما مطرح نیست. آنچه براى ما مطرح مىباشد این است كه بدانیم مظاهر هجوم فرهنگى در جامعهی ما و در وضعیتى كه اكنون در آن زندگى مىكنیم چیست. همچنان كه گفته شد، محورهاى اصلى این بحث در سه بخش خلاصه مىشود:
1- بینشها و باورها؛ 2- گرایشها، 3- رفتارها و كردارها
در بخش باورها، دشمنان سعى مىكنند كه بینش ما را نسبت به هستى و انسان تغییر دهند. اگر دشمنان بخواهند اعتقاد ما را نسبت به خدا، آغاز و انجام جهان، معنویات، روح، فرشته، وحى، حساب و كتاب عوض كنند اول تلاش مىكنند كه این مسائل را افسانه، خیالبافى و خرافه معرفى نمایند؛ مثلاً مىگویند واقع بین باش، درست فكر كن، این حرفها ایدهالیستى است، ماوراى طبیعت نامحسوس است، این مسائل خیالبافى است،.... اگر به صورت محیطى بر این مسائل كار شود متأسفانه مىتواند بر جوانان اثر بسیارى داشته باشد. به كسى كه ارتباط قلبى و معنوى درستى با ماوراى این عالم پیدا نكرده است تلقین مىكنند كه همهی این حرفها خیالات است؛ عدهاى نشستهاند و این مسائل را براى خود بافتهاند؛ اصلاً آدمیزاد نمىتواند اعتقاد جزمى پیدا كند، به هیچ چیز نمىتوان یقین پیدا كرد،... در فرهنگ غربى «دگماتیست» یعنى كسى كه بر اعتقادات جزمى تكیه دارد و حاضر نیست از آنها دست بردارد مانند یك فحش است اما قرآن در توصیف پرهیزكاران مىفرماید: «وَ بِالاخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ». وقتى هم مىخواهد مردمى را مورد مذمت خود قرار دهد مىفرماید: «بل هم فى شكٍّ» در شك و سرگردانى بسر مىبرند. «بَل هُم مِنهَا عمون»
چشم آنها نمىبیند و از دیدن آخرت كورند. ولى امروز فلسفهی دنیاى غرب مىگوید: اصلاً اعتقاد داشتن نسبت به مسائل غیر مادى خرافات است. چیزى را كه نمىبینى و حس نمىكنى، نپذیر وگرنه ایده آلیست و خیالاتى شدهاى. اگر هم اعتقادى پیدا كردى نسبت به آن تعصّب نداشته باش. هر كسى براى خود اعتقادى دارد. تو هم اعتقادت را براى خودت داشته باش. اما نباید اصرار داشته باشى كه حرف من حق است و حرف تو باطل؛... «عیسى به دین خود، موسى به دین خود». به زعم و گمان آنها اولاً انسان حق ندارد به چیزى یقین پیدا كند، چون اصلاً چیز باوركردنى در عالم وجود ندارد. ثانیاً، به فرض آنكه به چیزى اعتقاد پیدا كرد حق ندارد عقیدهی خود را به دیگران تحمیل كند. با این فرض، كسى حق ندارد كسى را دعوت كند كه اسلام را بپذیرد. حتى بت پرستى هم براى خود نوعى اعتقاد است و نباید آنرا نكوهش كرد.
اصول و ارزشهاى دینى و تشكیكهاى مهاجمان
اگر كسانى اعتقاد یقینى داشته باشند كه اسلام حق است و همهی مردم باید به آن ایمان بیاورند وگرنه گمراه مىشوند، به عذاب آخرت مبتلا مىگردند و سعادت ابدى آنها به خطر مىافتد اصلاً شكل زندگىشان عوض مىشود؛ مثلاً در این چند سال اخیر، به دلیل اینكه این مسائل تاحدى جدّى گرفته شده است جوانها و نوجوانان ما در صحنههاى نبرد چه افتخاراتى كه نیافریدهاند! جوانان پانزده شانزده ساله ما، با اعتقاد به آخرت و امدادهاى غیبى، دنیا را تكان دادهاند اینها همه به خاطر جدّى گرفتن این مسائل است. اگر یك ملت شصت میلیونى، همه، این مسائل را جدى بگیرند در سایر ملّتها هم اثر مىگذارند و تدریجاً دنیا عوض مىشود.
اما دشمن براى اینكه این مسائل جدّى گرفته نشود تبلیغات مىكند؛ مىگوید: دین یك سلسله پندارهایى است مربوط به زندگى شخصى افراد، هر كس در اعتقادى كه دارد آزاد است ولى نباید به اعتقاد دیگران كارى داشته باشد. در حالى كه عمدهی شعارهاى پس از انقلاب ما بر این اساس بود كه «ما انقلابمان را به همهی جهان صادر مىكنیم»؛ یعنى ما یك سلسله باورهاى دینى داریم كه مىخواهیم آنها را براى دیگران هم اثبات كنیم. اجبارى هم نسبت به پذیرش حرفمان نداریم. تنها مىگوییم حرف ما را بشنوید اگر دلایل ما براى شما قابل قبول است بپذیرید.
آنها چه پاسخ مىدهند؟ آنها مىگویند اولاً، اصلا دلیل نیاورید؛ زیرا دلیلهاى فلسفى و تعقّلى هیچ اعتبارى ندارد. فقط دلایل حسّى و تجربى قابل پذیرش است. ثانیاً، اگر شما به دنبال این هستید كه چیزى را به طور یقینى كشف كنید و بدان معرفت صحیح پیدا كنید این یك خیالى بیش نیست و هر گز تحقّق نخواهد یافت. كشف حقیقت و پیدا كردن اعتقاد یقینى نسبت به یك چیز نشدنى است. انسان هرگز نمىتواند از شك رهایى یابد. اینها كارهایى است كه دشمنان ما در زمینهی شناخت و جهان بینى انجام مىدهند و مهمترین و مؤثرترین كارى است كه آنها انجام مىدهند، براى اینكه ایمان ما را از بین ببرند.
اما در زمینهی مسائل ارزشى: در مدت هشت سال جنگ تحمیلى، مردم به اشكال مختلف به جبههها كمك مىكردند، از پیرزن و پیر مرد و خرد و كلان به طور كلّى، هر كس به هر شكلى كه مىتوانست كمك مىكرد. همهی این كمكها به دلیل باورهایى بود كه مردم به خدا و قیامت و حساب و كتاب داشتند، و به خاطر یك سلسله ارزشهایى بود كه بدانها دل بسته بودند: ایثار، فداكارى، جانبازى و امثال آن. اهمیّت این مسائل براى آنها چنان بود كه حاضر بودند جان خود را بدهند ولى این ارزشها مخدوش نشود. پس پاىبندى به این ارزشهاست كه چنین حماسههایى را مىآفریند. اگر موفق شوند كه این پاى بندى را از مردم ما بگیرند در اهداف پلید خود پیروز شدهاند. لذا براى سست كردنِ پاىبندى مردم سعى مىكنند كه این ارزشها را اعتبارى جلوه دهند. مىگویند: گروهى چیزى را پسندیدند و بدان دل بستند، همان براى آنها ارزش شد. گروهى هم چیز دیگرى را پسندیدند آن چیز برایشان ارزش شد. امروز براى جامعهاى فلان چیز ارزش است و فردا چیز دیگر اولاً، اینها دلیلى عقلانى ندارند. ثانیاً، به فرض داشتن دلیل عقلانى چنین دلایلى اطمینان بخش نیستند چون اینها مسائلى متافیزیكى و غیر قابل اثبات، هستند بخصوص آنكه مسائل ارزشى را متافیزیكى هم نمىتوان دانست؛ زیرا ارزش اعتبارى است و اعتباریات برهان بردار نیست. عدهاى چنین خواستهاند و چیزى را براى خود به عنوان ارزش مطرح كردهاند، فردا هم چیز دیگرى به عنوان ارزش جدید مطرح مىكنند. امروز فداكارى، جانبازى و شهادت طلبى ارزش است، فردا پولپرستى، كاخنشینى، صنعت و تكنولوژى ارزش است.
اگر این فكر رواج پیدا كند كه ارزشها امورى اعتبارى هستند، پایه و اساسى ندارند و تابع یك سلسله شرایط اجتماعى و فرهنگى خاص هستند مسائل ارزشى كه در طول تاریخ براى ما مطرح بوده به تدریج، بر اثر تأثیر فرهنگهاى بیگانه بر جوانان، دگرگون خواهد شد. در این صورت جوانان ما در آینده، حاضر نخواهند بود كه نارنجك به كمر ببندند و خود را به زیر تانك دشمن بیندازند. چرا؟ چون در گذشته این كارها ارزش بوده ولى اكنون ارزش خود را از دست داده است. در عوض، هنر، رقاصى و خوانندگى و امثال آن ارزش شده است.
پس استعمارگران براى اینكه جامعهی ما را از عمل به مسائل ارزشى خود باز دارد یعنى از رفتارى كه به نفع مستكبران نیست جلوگیرى كنند، چنین دسیسههایى را بكار مىگیرند. آنها مىدانند كه رفتار ملت ما و دستگاه ارزشى كه تاكنون برایش مطرح بوده موجب شده است كه قدرتى در آنها بوجود آید كه اگر تمام قدرتهاى جهان دست به دست هم دهند نتوانند با این ملت مبارزه كنند و او را به زانو در آورند. پاىبندى به این اعتقادات و ارزشها براى استكبار، گران تمام مىشود و او را در مبارزهی سیاسی، نظامى و اقتصادى به شكست وادار مىكند تا آنجا كه مىبیند هیچ راه دیگرى جز مبارزه فرهنگى وجود ندارد.
خودآزمایی
1- خداوند متعال كار شیاطین را چه چیزی قلمداد مىكند؟ چرا؟
2- محورهاى اصلى بحث تهاجم فرهنگی در چه بخشهایی خلاصه مىشود؟ نام ببرید.
3- دشمن به چه دلیلی سعی میکند كه ارزشها را اعتبارى جلوه دهند؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمّدتقی مصباح یزدی