(۱۱)
اَللّهُمَّ فَهَا اَنَا ذَا قَدْ جِئْتُکَ مُطِیعاً لِاَمْرِکَ فِیما اَمَرْتَ بِهِ مِنَ الدُّعَاءِ مُتَنَجِّزاً وَعْدَکَ فِیما وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْاِجابَةِ اِذْ تَقُولُ: اُدْعُونِی اَسْتَجِبْ لَكُمْ
حال ای خدا! این منم [بندهی مسكین گنهكار] كه به قصد اطاعت فرمانت در موضوع دعا كه به آن امر كردهای به حضورت آمدهام [آری، به حضورت آمدهام] در حالی که جدّاً خواستار وفا به وعدهات در امر اجابت [دعا] میباشم كه وعدهی اجابت دادهای آنجا كه میفرمایی: مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم.
شرح و توضیح:
«دعا» از افضل عبادات است
دعا (یعنی خدا را خواندن و از خدا حوایج خویش را خواستن) در حدّ نفس خود، عبادت است و مورد تعلّق امر پروردگار است و اِعراض[1] از آن، در حدّ طغیان بر خدا و سرانجام مستوجب دوزخ میباشد. چنان كه در آیهی شریفه آمده است:
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذِینَ یسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ؛[2]
پروردگار شما گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم. آنان كه از عبادت من سركشی كنند، به زودی با خواری و ذلّت داخل دوزخ میشوند.
رسول اكرم(ص) فرمود:
اِنَّ الدُّعاءَ هُوَ الْعبادَةُ؛ حقیقت آنكه دعا، همان عبادت است.
آنگاه همین آیه را تلاوت فرمود:
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ...؛[3]
و در روایت دیگری است كه فرمود:
اَلدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ؛[4]
دعا، خالصشدهی عبادت [عبادت ناب] است.
چون تذلّل و خضوع که روح و لبّ و مغز عبادت است، در دعا با ظهور تمام بارز میشود.
از امام باقر(ع) سؤال شد: كدام نوع عبادت افضل است؟ فرمود:
مَا مِنْ شَیْءٍ أفْضَلَ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أنْ یُسْئَلَ وَ یُطْلَبَ مِمَّا عِنْدَهُ وَ مَا أحَدٌ أبْغَضَ إلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ یَسْتَکْبِرُ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لا یَسْألُ مَا عِنْدَهُ؛[5]
هیچ چیز نزد خدا برتر و والاتر از این نیست كه [بندگان] از آنچه نزد اوست از او بخواهند و احدی پیش خدا مبغوضتر از آن آدمی نیست كه از عبادت وی [یعنی دعا] كبر ورزیده و از آنچه نزد اوست از او نخواهد.
اِلحاح و اِصرار در دعا پسندیده است
از رسول خدا(ص) مأثور است كه:
اِنَّ اللهُ یُحِبُّ السّائِلَ اللَّحُوحَ؛[6]
خداوند، سائل الحاحگر [طلبکنندهی مصرّ] را دوست میدارد.
از امام صادق(ع) منقول است که:
إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَرِهَ إلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الْمَسْألَةِ وَ أحَبَّ ذَلِکَ لِنَفْسِهِ إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أنْ یُسْألَ وَ یُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ؛[7]
خداوند عزّوجلّ نمیپسندد که مردم در مقام حاجتطلبی از یكدیگر الحاح كنند و اصرار بورزند [ولی] این [الحاح] را دربارهی خود دوست میدارد كه از او بخواهند و آنچه را نزد اوست از وی طلب كنند.
با اطمینان به اجابت، خدا را بخوانید
از رسول خدا(ص) منقول است كه:
اُدْعُوا اللهَ تَعالَی وَ اَنْتُم مُوقِنُونَ بِالاِجابَةِ؛[8]
خداوند تعالی را بخوانید در حالی كه یقین به اجابت دارید.
از امام صادق(ع) است كه:
اِذا دَعَوتَ، فَظُنَّ اَنَّ حاجَتَکَ بِالْبابِ؛[9]
هنگامی كه دعا میكنی، معتقد باش [آنچنان مطمئن به اجابت پروردگارت كه گویی] حاجتت دَمِ درِ خانه است.
از تأخیر اجابت، دلگیر و ملول نشوید
از رسول خدا(ص) منقول است:
اِنَّ الْعَبْدَ لا یُخْطِئُهُ مِنَ الدُّعاءِ اِحْدی ثَلاثَةٍ: اِمّا ذَنْبٌ یُغْفَرُ لَهُ وَ اِمّا خَیْرٌ یُعَجَّلُ لَهُ وَ اِمّا خَیْرٌ یُدَّخَرُ لَهُ؛[10]
حقیقت آنكه دعای بنده از یكی از سه چیز به خطا نمیرود [تیر دعا به یكی از این سه هدف به طور مسلّم میرسد] یا گناهی از او بر اثر آن دعا آمرزیده میشود و یا خیرِ [دور رسی] به سبب آن دعا برایش زودرس میگردد و یا خیری برای [عوالم پس از مرگ] وی به برکت آن دعا ذخیره میشود.
بنابراین فرضاً كه حاجت مورد خواست انسان بر اساس مصالحی كه خدا میداند روا نشود. دعای او به طور حتم در پیشگاه خدا بیاثر نمیماند و احیاناً به فوایدی عالیتر از آن چه خود طالب آن است نائل میگردد.
از امام صادق(ع) نقل شده است كه:
إنَّ اَلْمُؤْمِنَ لَیدْعُو اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَاجَتِهِ فَیقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَخِّرُوا إجَابَتَهُ، شَوْقاً إلَى صَوْتِهِ وَ دُعَائِهِ فَإِذَا كَانَ یوْمُ اَلْقِیامَةِ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدِی! دَعَوْتَنِی فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَکَ وَ ثَوَابُکَ كَذَا وَ كَذَا وَ دَعَوْتَنِی فِی كَذَا وَ كَذَا فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَکَ وَ ثَوَابُکَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَیتَمَنَّى اَلْمُؤْمِنُ أَنَّهُ لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا مِمَّا یرَى مِنْ حُسْنِ الثَّوابِ؛[11]
چه بسا مؤمن، خداوند عزّوجلّ را دربارهی حاجت خود میخواند و خدا [به فرشتگان] دستور میدهد در اجابت او تأخیر كنید، از آن نظر كه اشتیاق به صدا و دعای او دارد و چون روز قیامت شود، خداوند عزّوجلّ فرماید: ای بندهی من! تو [در دنیا] مرا خواندی و من در اجابتت تأخیر نمودم. اینک پاداش تو [نسبت به آن دعا و تأخیرش] چنین و چنان است و [باز] در چنین مورد و در چنان مورد دعا کردی و من در اجابتت تأخیر كردم. حال [از آن نظر] ثواب تو اینچنین و آن چنان است. آنگاه امام(ع) فرمود: در آن موقع، شخص مؤمن آرزو میكند كه ای کاش هیچیک از دعاهای او در دنیا مستجاب نمیگردید، از جهت آن پاداشهای نیكو كه [به سبب تأخیر اجابت دعا در روز جزا] مشاهده مینماید.
حالِ دعا، خود، گرانقدرترین اهداف و عزیزترین حاجات است
از نظر اولیای خدا، خود «حالِ دعا» و قرار گرفتن انسان در موقف خواهش از خدا، والاترین نتیجه و لذّتبخشترین خواستهای است كه انسان عارف به آن نایل میگردد و لذا ارباب قلوب به مراتب بیش از آن مقدار كه به دیگر خواستههای خویش اهمّیّت میدهند به خود این حالِ طلب و حالِ عرض نیاز به درگاه خدا اهمّیّت میدهند و در واقع آنان نیاز انسان به سایر اشیاء را وسیلهای برای نیل به حال دعا میدانند! ایشان دعا را وسیلهای برای نیل به سایر اشیاء نمیدانند! بلكه از زاویهی دید آن روشندلان آگاه، آدمی آنگاه به شرف اعلای انسانیّت دست مییابد و آنگاه به عالیترین مراحل سیر تكاملی خود واصل میشود كه ارتباط روحی با ذات اقدس «الله» را که عینالکمال و کلّالجمال است در عمق جان و دلش وجدان نماید و جدّاً خدا را بیابد و دیگر هیچ نخواهد. چه: «کُلُّ الصَّیْدِ فِی جَوْفِ الْفَراء»؛[12] چونكه صد آمد، نود هم پیش ماست و این شرفِ اعظم و کمال اعلا نمونهی روشنش در حال دعا به انسان دست میدهد. یعنی آنگاه كه دعا از حدّ لقلقهی زبان و تلفّظ گذشت و به صورت یک اهتزاز و حركت در روح پدید آمد و دل از شدّت وجد و شوق از جا کنده شد و در آسمان اُنس و مناجات اوج گرفت و همچنان بر دُنوّ[13] و تدلّی[14] خویش افزود و جلو رفت. در آن موقع كه به عزّ و شرف و جلالت گوهر انسانی خود واقف میگردد و آنچنان مجذوب جذبههای جمال و بهاء حضرت معبود جلّ جلاله میشود كه جز خدا چیزی را شایستهی آن نمیبیند كه در سطح طلب و خواست خویش قرار داده و از خدا غیر خدا را بخواهد؛ بلكه در آن حال آن جملهی بسیار روحبخش عالی را به زبان میآورد كه سر حلقهی عشّاق حق، امام سیّدالشّهداء(ع) در دعای روز عرفه آورده است كه:
مِنْکَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیْکَ؛
از تو [ای خدا] رسیدن به تو را میخواهم.
اِلهی! اُطْلُبْنی بِرَحْمَتِکَ حَتّی اَصِلَ اِلَیْکَ وَ اجْذِبْنِی بِمَنِّکَ حَتّی اُقْبِلَ عَلَیْکَ؛
ای معبود من! از درِ رحمت خویشتن مرا طلب كن تا به [مقام قرب خاصّ] تو واصل گردم و به مَنّ [و لطف و عنایت مخصوص] خویش جذبم کن تا [به تمام وجودم] رو به تو آورم.
و همچنین به پیروی از امام اهل دعا، سیّدالسّاجدین(ع) میگوید:
اِلَهی مَنْ ذَاالَّذِی ذاَق حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً؟! وَ مَنْ ذَاالَّذِی اَنِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغَی عَنْکَ حِوَلاً؟!؛[15]
ای معبود من! كیست آن كس كه شیرینی محبّتت را چشیده باشد و آنگاه چیزی یا کس دیگری را به جای تو مقصد و مقصود خودش بسازد و كیست آن كس كه به قرب تو مأنوس گشته باشد و آنگاه از تو چشم پوشیده و در مقام طلب و جستجوی چیزی یا کس دیگری برآید؟
فَاَنْتَ لا غَیْرُکَ مُرادِی وَ لَکَ لا لِسِواکَ سَهَری وَ سُهادی... وَ فِی مُناجاتِکَ رَوْحِی وَ راحَتِی وَ عِنْدَکَ دَواءُ عِلَّتِی وَ شِفاءُ غُلَّتِی وَ بَرْدُ لَوْعَتِی؛[16]
تنها تویی نه غیر تو [ای خدا] مراد و مقصد و منتهای من و تنها برای تو است نه برای غیر تو [ای محبوب] بیداری شبها و کمخوابیهای من و در مناجات توست خوشحالی و آسایش من و در نزد توست داروی بیماری من و علاج تشنگی قلب و تسکین سوزش جان من.
نیاز به آب و نان، راه وصول به خالق منّان است
از جمله الطاف و عنایات خفیّهی حضرت معبود این كه آدمی را نیازمند به آب و نان و مسكن و پوشاک و هزاران نوع از اشیای دیگر میسازد تا از این راه، او احساس نیاز كرده و ناچار رو به خدا آورده، دست به دعا و عرض نیاز بردارد و یاالله و یا ربّاه بگوید و نایل به هدف گردد. چون انسان تا گرسنهی نان و تشنهی آب نشود، دنبال نان و آب آفرین نمیگردد! در دعای صباح این جمله به زبان حال ما رسیده است:
اِلَهی! اَتَرانی ما اَتَیْتُکَ اِلاّ مِنْ حَیْثُ الآمالِ؟ اَمْ عَلِقْتُ بِاَطْرافِ حِبالِکَ اِلاّ حینَ بِاعَدَتْنی ذُنُوبِی عَنْ دارِالْوِصالِ؟ فَبِئْسَ الْمَطِیَّةُ الَّتِی امْتَطَتْ نَفْسِی مِنْ هَواها؛[17]
خدای من! آیا میبینی مرا كه به سوی تو نمیآیم مگر از جهت [رسیدن به] آرزوها و به گوشههای ریسمانهای [دعا و تضرّع به درگاه] تو چنگ نمیزنم مگر آن موقع که گناهانم، مرا از سرای وصال [سعادت و خوشبختی] دور انداخته است؟ [آری چنین است که من برای رسیدن به آرزوها و رفع گرفتاریها به سراغ تو میآیم نه برای خود تو!] پس چه بدمرکبی است که نفس من از هوای خود ساخته [و نامش را خداپرستی نهاده است].
اگر برادران یوسف(ع) بر اثر فشار قحطی و خشكسالی كارد به استخوانشان نمیرسید و محتاج گندم نمیشدند، كجا از دهكدهی كنعان رو به مصر رهسپار گردیده و جوال به دوش به درگاه یوسف (عزیز) مصر میشتافتند و با گفتن:
...یا أیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أهْلَنَا الضُّرُّ...؛[18]
...ای عزیز، ما و خاندان ما را گرفتاری فرا گرفته است...
اظهار تذلّل نموده و سرانجام به مقرّبان درگاه میپیوستند؟ آری، این لطف عمیم خداست كه ابتدا آدمیان را گرسنهی گندم میسازد و دنبال گندم میدواند، ولی در انتها آنان را به دامن «یوسف» مالک خزائن الارض میافكند و با عزیز مصر وجود آشنایشان میسازد!
من كریمم، نان نمایم بنده را
تا بگریاند طمع آن زنده را
بینی طفلی بمالد مادری
تا شود بیدار و واجوید خَوری
كو گرسنه خفته باشد بی خبر
وان دو پستان میخلد از مهر در
کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةً
فَابتَعَثْتُ اُمَّةً مَهدِیَّةً
موسی بن عمران(ع) را با همسر باردارش در میان بیابان در یک شب تاریک سرد و بارانی گرفتارش میسازند، درد زایمان در همان وضع و حال، عارض همسرش میگردانند، نه وسیلهای در دسترسش كه آتشی برافروزد، نه كسی به همراهش كه به یاریاش برخیزد! در همان حال كه با اضطراب و اضطرار تمام به هر سو مینگرد تا از كجا برای اعانت وی دستی دراز شود، ناگهان از نقطهی دوردست بیابان و جانب «طُور» آتشی به چشمش میخورد، چنان كه در قرآن كریم آمده است:
إذْ رَأَی نارًا فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً؛[19]
در آن هنگام كه [از دور] آتشی دید و به خانوادهاش گفت: درنگ كنید كه من به آتشی پی بردهام. باشد كه پارهای از آن برای شما بیاورم و یا در كنار آتش به راهنمایی برخورد بنمایم.
فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللهُ رَبُّ الْعالَمِینَ؛[20]
همین كه به سوی آتش آمد، از جانب راست وادی از درختی كه در قسمت مبارک [وادی] قرار داشت، ندا داده شد که: ای موسی! همانا منم [آری منم] الله پروردگار جهانیان.
موسی(ع) هم وقتی آن «نار» را دید و آن «ندا» را شنید و با «ربّالعالمین» به گونهی دیگری آشنا گردید، دست از همه چیز و همه كس شست و هر دو لنگهی كفش از پا افكند[21] و با حضرت محبوب به سخن نشست و به او دل داد و از او فرمان گرفت و سپس جز به انجام رسالت وی به چیز دیگری نیندیشید!
رفت موسی كاتشی آرد به دست
آتشی دید او كه از آتش بِرَست
بهر نان شخصی سوی نانوا دوید
داد جان چون حُسْن نانوا را بدید
بهر فُرجه شد یکی تا گلستان
فرجهی او شد جمال باغبان
همچو اعرابی که آب از چَه کشید
آب حیوان از رخ یوسف چشید
این بیان لطیف از زبان «سعدی» نیز آمده است كه: یكی از صاحبدلان سر به جَیْبِ مراقبت فرو برده و در بحر مكاشفت مستغرق گشته بود. حالی كه از آن حالت باز آمد، یكی از دوستان به طریق انبساط گفت: در این بوستان كه بودی ما را چه تحفه آوردی؟ گفت: به خاطر داشتم كه چون به درخت گل رسم، دامنی پر كنم هدیهی احباب را. چون برسیدم، بوی گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت.[22]
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
كان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدّعیان در طلبش بی خبرانند
آن را كه خبر شد خبری باز نیامد
حاصل آنكه، حالِ دعا گرانقدرترین نتیجه و ارزندهترین مطلوب و پربارترین ثمری است كه عاید انسان دلدار میگردد و در آن حال، آدم عارف پی میبرد كه سایر حاجات در جنب این حاجت كه هم اكنون نصیبش شده و از راه دل به خدا پیوسته است، در نهایت درجهی پستی و سقوط و بیارزشی است كه هرگز شایستهی یک انسان صاحبدل عارف نیست كه به خاطر برآورده نشدن آن نوع از حاجات، دست از دعا بردارد و با حضرت محبوب ـ به اصطلاح عامیانهی ما ـ قهر كرده و اینچنین پندارد كه او وی را از در خانهی خود طرد و رد نموده و اعتنا به دعا و نیازش نكرده است. در حالی كه از دید عارفان واقعبین، او با دادن همین «حالِ دعا» به بندهی خویش، ابتدا به عنایت فرموده و پیشاپیش به او «لبّیک اجابت» گفته است.
آن یكی الله میگفتی شبی
تا كه شیرین گردد از ذكرش لبی
گفت شیطانش خَمُش ای سخت رو
چند گویی آخر ای بسیار گو
این همه الله گفتی از عُتُو[23]
خود یکی «الله» را لبّیک کو
مینیاید یک جواب از پیش تخت
چند «الله» میزنی با روی سخت
او شكستهدل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خِضِر را اندر خَضَر
گفت هین از ذكر چون واماندهای
چون نمیخوانی؟ تو كش میخواندهای
گفت لبّیکم نمیآید جواب
زان همی ترسم كه باشم ردّ جواب
گفت خضرش كه خدا گفت این به من
كه برو با او بگو ای مُمتَحَن
نی كه آن الله تو لبّیک ماست
آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست
نی ترا در كار من آوردهام
نی كه من مشغول ذكرت كردهام
حیلهها و چارهجوییهای تو
جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو كمند لطف ماست
زیر هر یا ربّ تو لبّیک ماست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست
زانکه یا ربّ گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر دلش قفل است و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند
خودآزمایی
1- چرا دعا، خالصشدهی عبادت است؟
2- سه هدف که تیر دعا به طور مسلّم به آن میرسد را بیان کنید.
3- از جمله الطاف و عنایات خفیّهی حضرت معبود چیست؟
4- چرا ارباب قلوب برای «حال دعا» اهمّیّت ویژهای در نظر گرفته است؟
پینوشتها
[1]ـ اعراض: روبگرداندن.
[2]ـ سورهی مؤمن، آیهی 60.
[3]ـ المحجّةالبیضاء، ج 2، ص 282.
[4]ـ همان.
[5]ـ کافی، ج 2، ص 466.
[6]ـ المحجّةالبیضاء، ج 2، ص ۲۹۵.
[7]ـ کافی، ج 2، ص ۴۷۵، ح۴.
[8]ـ المحجّةالبیضاء، ج 2، ص ۲۹۴.
[9]ـ کافی، ج 2، ص ۴۷۳.
[10]ـ المحجّةالبیضاء، ج 2، ص ۲۸۲.
[11]ـ کافی، ج 2، ص ۴۹۰، ح۹.
[12]ـ «فراء» که ممدوداً و مقصوراً ضبط شده است، در لغت به معنای حمار وحشی یعنی گورخر آمده است، یعنی تمام انواع شکار در شکم گورخر است. این جمله مثل مشهوری است که در مقام بیان این مطلب آورده میشود که پس از روا شدن حاجت بزرگ، حاجات دیگر را رواشده گیر و از فوت آن نگران مباش (به لسانالعرب و المنجد رجوع شود).
[13]ـ دنوّ: نزدیکشدن.
[14]ـ تدلّی: آویختهشدن.
[15]ـ از مناجات المحبّین، نهمین از مناجات خمسر عشره، مفاتیحالجنان، ص 124.
[16]ـ از مناجات المریدین، مفاتیحالجنان، ص 123.
[17]ـ مفاتیحالجنان، ص 61.
[18]ـ سورهی یوسف، آیهی 88.
[19]ـ سورهی طه، آیهی 10.
[20]ـ سورهی قصص، آیهی 30.
[21]ـ اشاره به آیهی 12 سورهی طه: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ اِنَّکَ بِالوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً»؛ کفشهایت را برکن که تو در سرزمین مقدّس طوی هستی.
[22]ـ کلیّات سعدی، گلستان، ص 33.
[23]ـ عتوّ: از حدّ تجاوز کردن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی