کد مطلب: ۴۷۱۵
تعداد بازدید: ۱۰۴۱
تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۴۰۰ - ۱۷:۱۷
مسیحیت در دنیای کنونی| ۱۲
مسیحیان عیسی(ع) را مانند ما مسلمانان به عنوان یک پیامبر بزرگ نمی‌شناسند، بلکه او را مافوق پیامبر می‌دانند؛ او در نظر آنها خدا و فرزند خدا و فادی و نجات‌دهنده‌ی بشریّت از گناه است.

شخصیّت مسیح از دیدگاه مسیحیان


ابهام و تضادهایی که بر اصول عقاید مسیحیان سایه افکنده و در گذشته به بخشی از آن اشاره شد، شخصیّت مسیح را نیز فرا گرفته است و او را در هاله‌ای از ابهام قرار داده.
ولی آنچه نباید در آن تردید داشت این است که مسیحیان عیسی(ع) را مانند ما مسلمانان به عنوان یک پیامبر بزرگ نمی‌شناسند، بلکه او را مافوق پیامبر می‌دانند؛ او در نظر آنها خدا و فرزند خدا و فادی و نجات‌دهنده‌ی بشریّت از گناه است.
مستر هاکس آمریکایی در کتاب خود دربار‌ه‌ی مسیح چنین می‌نویسد:
«خداوند ما عیسی به مسیح ملقّب گشته است، زیرا که از برای خدمت و فدا معیّن و قرار داده شده است، ... مقصود از نسل زن همان وجود مبارک است... که شیطان و نسل مار را مغلوب خواهد نمود... و قصد از گزیدن پاشنه‌ی مسیح این است که وی را زحمت دادند و اذیّت رسانیدند و مقتول نمودند لکن حضرت بالاخره سر شیطان و نسل او را کوبید زیرا که بر گناه و موت نصرت یافت».[1]
آنها معتقدند: «قصد از بعثت انبیا این بود که مشیّت حضرت الهی را اعلام کرده، شؤون دینی را اصلاح نمایند و مخصوصاً قصد عمده و کلّی انبیا، اخبار از آمدن مسیح و خلاصی عالم بوده است و ایشان آن قوّه فعّاله و مؤثّره‌ای بوده‌اند که قوم را به راه راست هدایت می‌نموده‌اند و مداخله‌ی عظیم در امور سیاسیه داشته‌اند».[2]
و از این بیان به خوبی استفاده می‌شود که مسیح مافوق پیامبران بوده و هدف اصلی بعثت پیامبران، در درجه‌ی نخست این بود که خبر از آمدن او دهند.
ولی جالب توجّه اینجاست که بر خلاف عقیده‌ی مسیحیان امروز، از گوشه و کنار همین اناجیل کنونی به خوبی برمی‌آید که هدف از فرستادن عیسی همچون سایر انبیا، برای ارشاد و هدایت خلق و سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهان و نجات مردم از گناهان از طریق موعظه و راهنمایی و نصیحت و پند و توبه بوده است.
در انجیل لوقا چنین می‌خوانیم:
«... او (عیسی) در هر شهری و دهی گشته، موعظه می‌نمود و به ملکوت خدا بشارت می‌داد و آن دوازده با وی بودند».[3]
این انجیل و سایر اناجیل مملو است از موعظه‌های مسیح و ارشاد و دعوت مردم به سوی خدا.
در انجیل یوحنّا این تعبیرات کراراً از زبان مسیح نقل شده است.
۱. آن که مرا فرستاد حقّ است (باب 8، جمله‌ی 26).
2. من از جانب خدا صادر شده‌ام و آمده‌ام زیرا که من از پیش خود نیامده‌ام بلکه او مرا فرستاد (باب 8، جمله‌ی 42).
3. پدری که مرا فرستاد نیز برای من شهادت می‌دهد (باب 8، جمله‌ی 18).
(سابقاً اشاره کردیم که کلمه‌ی «پدر» در کتب مقدّس مسیحیان به معنی آفریدگار و صاحب و مالک آمده است. در باب هشتم انجیل یوحنّا نیز شواهدی بر این موضوع وجود دارد).
همه‌ی این تعبیرات می‌رساند که عیسی خود را رسول و پیامبر و فرستاده‌ی خداوند معرّفی کرده، و این بر خلاف چیزی است که اولیای کلیسا به سوی آن دعوت می‌کنند.
به علاوه در اناجیل بارها عنوان «پسر انسان» بر مسیح اطلاق شده، به طوری که نویسنده قاموس مقدّس اظهار می‌دارد، در هشتاد مورد چنین عنوانی بر مسیح(ع) اطلاق شده است![4] و این تعبیر می‌رساند که عیسی اصرار داشته است او را به عنوان یک بشر بشناسند.
و از همه جالب‌تر اینکه، مطابق صریح انجیل متّی، حضرت مسیح عبادت و بندگی را مختصّ خداوند دانسته، آنجا که می‌گوید:
«پس ابلیس او (مسیح) را به کوهی بسیار بلند برد و همه‌ی ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داد، به وی گفت: اگر افتاده مرا سجده کنی همانا این همه را به تو بخشم، آن‌گاه عیسی وی را گفت:
دور شو ای شیطان، زیرا که مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما».[5]
از این بیان به خوبی برمی‌آید که عیسی هنگام آزمایش، فریب شیطان را نخورد و دعوت او را برای سجده‌ی خویش در برابر چنان پاداش بزرگی نپذیرفت بلکه گفت: عبادت مخصوص ذات خداوند خداست (تعبیر خداوند خدا، مخصوص آفریدگار جهان است).
از این عبارت نیز برمی‌آید که مسیح تنها دعوت به عبادت خدای یگانه می‌کرد و آنچه امروز از عبادت کردن مسیح یا مریم در میان مسیحیان رایج است بدعت است.


ولادت و نسب مسیح


در دو مورد از اناجیل چهارگانه (انجیل متّی و انجیل لوقا) بحث نسبتاً مشروحی درباره‌ی تولّد مسیح و نسب او آمده که از جهات مختلفی قابل توجّه است.
در انجیل متّی چنین می‌خوانیم:
«کتاب نسب‌نامه عیسی مسیح بن داوود بن ابراهیم - ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد... تا آنجا که می‌گوید... و متّان یعقوب را آورد و یعقوب یوسف یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی مسمّی به مسیح از او متولّد شد... امّا ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم آیند او را از روح‌القدس حامله یافتند و شوهرش یوسف چون که مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند - امّا چون او در این چیزها تفکّر می‌کرد ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت: ای یوسف پسر داوود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وی قرار گرفته از روح‌القدس است - و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد زیرا که او امّت خویش را از گناهان خواهد رهانید... پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنانکه فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید او را نشناخت[6] و او را عیسی نام نهاد».[7]
و در انجیل لوقا چنین می‌خوانیم:
«...در ماه ششم (ماه ششم حمل الیصابات مادر یحیی) جبرائیل فرشته از جانب خداوند به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت فرستاده شد - نزد باکره نامزد مردی مسمّی به یوسف از خاندان داوود و نام آن باکره مریم بود... فرشته بدو گفت: ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته - و اینک حامله شده پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید - او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمّی شود و خداوند خدا تخت پدرش داوود را بدو عطا خواهد فرمود... مریم گفت: این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام[8] فرشته در جواب او گفت: روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قوّت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند از آن جهت آن مولود مقدّس پسر خداوند خواهد شد...».[9]
اکنون به بررسی عبارات فوق می‌پردازیم:
1. در این عبارات در یک‌جا عیسی فرزند یوسف معرّفی شده، آنجا که می‌گوید (و یعقوب یوسف، شوهر مریم را آورد که عیسی مسیح از او متولّد شد - از نسب‌نامه مسیح) ارتباط عیسی به داوود که به عنوان پدر وی ذکر شده، از طریق همین یوسف نجّار است (آنجا که می‌گوید: خدا تخت پدرش داوود را بدو عطا خواهد فرمود).
امّا در جای دیگر می‌گوید: پسر خداوند است (به پسر حضرت اعلی مسمّی شود).
در جای دیگر می‌گوید: آنچه در وی قرار گرفته از روح‌القدس است.
آیا راستی این عبارات با هم تضاد و تناقض دارد، یا قابل جمع است؟
انصاف این است که با قراینی که در قبل و بعد این عبارات است همه قابل جمع است، زیرا از مجموع عبارات مذکور استفاده می‌شود که یوسف پدر حقیقی مسیح نبود، بلکه ناپدری او محسوب می‌شد که گاهی در عرف، مجازاً بر او «پدر» اطلاق می‌کنند.
اطلاق شوهر به یوسف نیز به مناسبت نامزدی او بود، زیرا از عبارات انجیل متّی که در بالا آوردیم برمی‌آید که یوسف بعداً با او ازدواج کرد و تا هنگام تولّد عیسی با او همبستر نشد (منظور از رها کردن مریم نیز ظاهراً به هم زدن نامزدی بوده است).
اِسناد تولّد مسیح به روح‌القدس از این نظر است که روح‌القدس وسیله و واسطه‌ای بوده برای تولّد مسیح.
و اطلاق پسر خداوند بر او نیز از این نظر است که این فرمان از طرف او صادر و به‌وسیله‌ی فرشته‌ی او اجرا شده است، چنانکه در انجیل لوقا تصریح گردیده: «روح القدس بر تو خواهد آمد و قوّت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند از آن جهت آن مولود مقدّس پسر خداوند خواهد شد».
2. یوسف در مدّت حمل مسیح با مریم نزدیکی نکرد و مسیح از مریم باکره متولّد شد، ولی به‌طوری که از عبارات دیگر اناجیل برمی‌آید مریم پس از عیسی فرزند دیگری آورد که گاهی «برادر خداوند» بر او اطلاق می‌شود (البتّه منظور از خداوند همانا راهنما و صاحب و سرور است و مراد از برادر، برادر مادری است).
3. در جمله‌های صریحی که در عبارات دو انجیل فوق در مورد تولّد مسیح وارد شده، به‌خوبی برمی‌آید که اطلاق پسر خداوند بر عیسی در اناجیل تنها از جهت «توجّه خاصّ خداوند نسبت به او» و «ولادت غیر عادی او» بوده و به این ترتیب، نسب‌نامه مذکور که متن اصلی دو انجیل معروف است، بر تمام خرافات و اوهامی که کلیسا درباره‌ی تولّد مسیح به هم بافته خطّ بطلان می‌کشد.
توضیح اینکه: کلیسا اصرار بسیار زیادی دارد که تولّد غیر عادی مسیح را دستاویزی برای اینکه او فرزند خداست قرار دهد و در همه‌جا سخن از «خدای پدر» و «خدای پسر» به میان می‌آورَد و تعبیراتی که در اناجیل به عنوان اب و ابن (پدر و پسر) وارد شده نیز شاهدی بر مدّعای خود می‌داند.
قابل توجّه اینکه بسیاری از آنها تصریح می‌کنند که لقب «ابن‌الله» (پسر خدا) مخصوص عیسی است و به هیچ کس دیگری اطلاق نمی‌شود. در قاموس مقدّس می‌خوانیم: «لفظ پسر خدا یکی از القاب منجی و فادی ماست که بر شخص دیگری اطلاق نمی‌گردد، مگر در جایی که از قراین معلوم شود که قصد از پسر حقیقی خدا نیست».[10]
در حالی که این موضوع کاملاً مردود است، یعنی هم از نظر عقلی باطل است و هم از نظر مندرجات اناجیل، زیرا:
اوّلاً کلیسا نتوانسته است این موضوع را روشن سازد که معنای «پسر خدا» یا «ابن‌الله» چیست؟
مسلّماً منظور «تولّد جسمانی» نیست، زیرا آن نیازمند وجود دو فرد جسمانی (زوجین) و وضع خاصّ دستگاه تناسلی است که ابداً چنین چیزی در مورد خداوند مفهوم ندارد. افزون بر اینکه خود کلیسا تصریح می‌کند که منظورش این نیست.
بنابراین باید منظور از تولّد، ولادت روحانی باشد چنانکه گاه خود آنها تصریح می‌کنند که «جنبه‌ی ناسوتی مسیح از مریم و جنبه‌ی لاهوتی او از خداست».
در اینجا نیز این سؤال پیش می‌آید که آیا تولّد روحانی معنایی جز این می‌تواند داشته باشد که مسیح «آفریده شایسته» خدا و «بنده‌ی خاصّ» اوست و الفت شدیدی میان او و خداوند است؟
بدیهی است به کار بردن کلمه‌ی «ابن» در این معنا جنبه‌ی مجازی دارد نه حقیقی. همچنین می‌توان همین معنی را در مورد سایر بندگان و فرستادگان خاصّ خدا به کار برد و اختصاص به مسیح ندارد؛ جز این معنای دیگری برای فرزند روحانی متصوّر نیست.
از اینها گذشته، عقیده‌ی آنها به تثلیث و وحدت خدایان سه‌گانه و اتّحاد آنها در رتبه و مقام و مرتبه که در بحث تثلیث مشروحاً گفته شد، به هیچ‌وجه با این مسأله سازگار نیست چه اینکه هر سه اقنوم از نظر آنها دارای یک مقام و مرتبه‌اند و با این حال اختصاص یکی به عنوان «اب» و دیگری به «ابن» به هر معنی که باشد صحیح نیست.
ثانیاً شواهد فراوانی در کتاب‌های عهد قدیم و عهد جدید وجود دارد که ثابت می‌کند کلمه‌ی «ابن» (پسر) کراراً به غیر مسیح نیز اطلاق شده است و در همه جا به معنای بنده‌ی خاص و آفریده‌ی ممتاز خدا آمده، از جمله:
در برخی موارد به آدم اطلاق شده، چنانکه در انجیل لوقا می‌خوانیم: «خود عیسی وقتی که شروع کرد قریب به سی ساله بود و حسب گمان خلق، پسر یوسف بن هالی بن متّات بن لاوی... بن شیب بن آدم بن الله».[11]
و در بعضی موارد دیگر به فرشتگان «فرزندان خدا» اطلاق شده، چنانکه در کتاب ایّوب از کتب عهد قدیم می‌خوانیم: «هنگامی که ستارگان صبح با هم ترنّم نمودند و جمیع پسران خدا آواز شادمانی دادند».[12]
و در بعضی دیگر به مؤمنان نیز فرزندان خدا اطلاق شده است، از جمله در رساله‌ی پولس به رومیان وارد شده: «همه‌ی کسانی که از روح خدا هدایت می‌شوند ایشان پسران خدایند ازآن‌رو که روح بندگی را نیافته‌اید تا باز ترسان شوید بلکه روح پسرخواندگی را یافته‌اید که به آن «ابا» یعنی ای پدر، ندا می‌کنیم. همان روح بر روح‌های ما شهادت می‌دهد که فرزندان خدا هستیم».[13]
این تعبیر در مورد مؤمنان در رساله‌ی دوم پولس به قرنتیان نیز دیده می‌شود: «و شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، (این را) خداوند قادر مطلق می‌گوید».[14]
بنابراین تردیدی باقی نمی‌مانَد که اطلاق واژه‌ی «ابن» بر مسیح، نه به معنای حقیقی کلمه است و نه اختصاص به مسیح دارد.


سرانجامِ زندگی مسیح


در پایان هر یک از اناجیل چهارگانه شرح مبسوطی درباره‌ی کشته شدن مسیح به‌وسیله‌ی مصلوب شدن دیده می‌شود که همه در کلّیّات مشترک است ولی در جزئیّات واقعه با هم تفاوت بسیار دارد و خلاصه‌ی مضمون آنها چنین است:
در آخرین شب زندگی مسیح هنگامی که او با شاگردانش سخن می‌گفت و از کشته شدن خود خبر می‌داد، ناگهان گروه بسیاری با شمشیرها و چوب‌ها از طرف رؤسای کهنه آمدند و به راهنمایی یهودای اِسخریوطی که یکی از دوازده شاگرد او بود او را شناخته، دستگیر ساختند. زد و خورد مختصری در میان شاگردان او و مأموران رؤسای کهنه واقع شد امّا به‌زودی همه‌ی شاگردان فرار کردند، آنها وی را گرفته، به خانه‌ی رئیس کهنه آوردند، پطرس که یکی از شاگردان او بود از دور در عقب سر او می‌آمد تا به خانه‌ی رئیس کهنه درآمد.
رئیس کهنه کوشش داشت مدرکی برای کشتن او به دست آورَد، لذا عدّه‌ی زیادی آمدند و شهادت‌های دروغین بر ضدّ او دادند امّا چون شهادت‌های آنها با هم موافق نبود رئیس کهنه قانع نشد، تا اینکه شخصاً از عیسی پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟ عیسی گفت: من هستم و پسر انسان را خواهید دید که بر طرف راست قوت نشسته، در ابرهای آسمان می‌آید».[15]
رئیس کهنه جامه چاک زد و با شنیدن این سخن (که متضمّن ادّعای فرزندی خدا یا متضمّن دعوی نبوّت بود) حکم تکفیر او را صادر کرد و همه گفتند او مستوجب قتل است.
در این موقع یکی از کنیزان کهنه متوجّه پطرس، شاگرد معروف مسیح شد که در ایوان پایین خود را (در کنار آتش) گرم می‌کرد. او را به جمعیّت معرّفی کرد، آنها دو سه بار به سراغ پطرس آمدند ولی پطرس ارتباط خود را با عیسی انکار کرد حتّی به او لعن و نفرین نمود و قسم خورد که او را نمی‌شناسم تا دست از سر او برداشتند!
صبح رؤسای کهنه او را بند نهاده، تسلیم «پیلاطِس» والی قیصر، پادشاه روم کردند. پیلاطس هر چه خواست از او اقرار بگیرد و نسبت پادشاهی یهود را که به او داده بودند اعتراف کند او چنان اعترافی نکرد (در حقیقت رؤسای کهنه او را به جرم مخالفت با عقاید مذهبی محکوم نمودند ولی پیلاطس به دنبال یک جرم سیاسی و مخالفت با رژیم کشور می‌گشت).
پیلاطس چون نتوانست گناهی برای او پیدا کند می‌خواست او را آزاد سازد امّا رؤسای کهنه شوریدند و نگذاشتند وی مسیح را به آنها تسلیم کرد تا هر طور می‌خواهند با او رفتار کنند، و خود را از خون او تبرئه نمود.
جمعیّت او را برای مصلوب ساختن بیرون بردند، لباس سرخ رنگ (یا ارغوانی) در بدن او پوشانیده، تاجی از خار بر سر وی نهادند و پیوسته او را استهزا می‌کردند و به او می‌گفتند: سلام بر تو ای پادشاه یهود! و آب دهان بر او می‌انداختند.
سپس حکم اعدام او را نوشته و به عنوان ادّعای پادشاهی یهود او را محکوم نمودند، و همراه دو نفر دزد او را به دار آویختند (او در وسط و دزدان در دو طرف او بودند، برای اینکه قضیه بیشتر لوث شود).
عدّه‌ای در این حال او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند این که ادّعا می‌کرد می‌تواند دیگران را نجات دهد پس چرا خودش را نجات نمی‌دهد؟ چرا از صلیب پایین نمی‌آید تا ما به او ایمان بیاوریم؟
او چندین ساعت بالای دار بود و در آخرین ساعت عمر خود صدا زد: «ایلی ایلی کما سبقتنی؛ یعنی الهی الهی، چرا مرا واگذار کردی».[16]
چیزی نگذشت که آوازی بلند در داد و جان بداد. در این موقع حوادث غریبی در عالم به ظهور پیوست.
هنگام شام، یوسف نامی نزد پیلاطس آمد و جسد عیسی را تحویل گرفته و او را در کفن خوبی پیچیده، در وسط باغی در قبری که از سنگ تراشیده بود نهاد و سنگ بزرگی بر درِ قبر گذارد.
عدّه‌ای به پیلاطس گفتند: او مدّعی بود که پس از سه روز از قبر برمی‌خیزد و خوب است عدّه‌ای مأمور بر قبر بگماری، زیرا ممکن است شاگردان او جسد وی را بدزدند و سپس بگویند او زنده شده؛ او مأمورانی بر قبر گماشت.
ولی پس از سه روز که مریم مجدلیه و دیگران بر سر قبر آمدند دیدند سنگ به طرفی غلتیده و جسد او در قبر نیست، در همان حال عیسی بر مریم ظاهر گشت و به او فهماند که زنده شده است و به او گفت برود به شاگردان خبر دهد آنها باور نکردند ولی بعداً خود مسیح بر آنها ظاهر گشت و دستور راهنمایی مردم را به آنها داد و گفت که به زودی نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما به آسمان خواهم رفت و عدّه دیگری نیز او را با همین بدن عنصری و همین گوشت و پوست دیدند و سپس ناپدید شد.
این بود خلاصه آنچه از اناجیل چهارگانه به‌خصوص انجیل مرقس درباره‌ی مصلوب شدن مسیح و زنده شدن او استفاده می‌شود.
این سرگذشت که شباهت فراوانی به افسانه دارد از جهاتی قابل ملاحظه و بررسی است.
پایان
 

خودآزمایی


1- شخصیّت مسیح از دیدگاه مسیحیان چگونه است؟
2- در اناجیل متّی و لوقا بحث نسبتاً مشروحی درباره‌ی تولّد مسیح و نسب او آمده است. در جایی می‌گوید: پسر خداوند است (به پسر حضرت اعلی مسمّی شود) و در جای دیگر می‌گوید: آنچه در وی قرار گرفته از روح‌القدس است. آیا راستی این عبارات با هم تضاد و تناقض دارد، یا قابل جمع است؟ توضیح دهید.
3- سرانجامِ زندگی مسیح را مختصراً بیان کنید
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ قاموس مقدّس، ص 806. منظور از کوبیدن سر شیطان و نسل مار اشاره به مطلبی است که در باب سوم سفر پیدایش تورات درباره‌ی خلقت آدم آمده.
[2]ـ قاموس مقدّس، ص 874.
[3]ـ انجیل لوقا، باب 8، جمله‌ی 1.
[4]ـ قاموس مقدّس، ص ۸۰۶.
[5]ـ انجیل متّی، باب ۴، جمله‌های ۹ و ۱۰.
[6]ـ ظاهراً منظور از جمله‌ی «او را نشناخت» این است که در دوران حمل با مریم همبستر نشد.
[7]ـ انجیل متّی، باب 1، جمله‌ی ۱ـ۲۵.
[8]ـ یعنی با مردی همبستر نشده‌ام.
[9]ـ انجیل لوقا، باب 1، جمله‌های 26 ـ ۳۵.
[10]ـ قاموس مقدّس، ص ۳۴۵.
[11]ـ انجیل لوقا، باب 3، جمله‌های 23ـ۳۸.
[12]ـ کتاب ایّوب، باب 38، جمله‌ی 7.
[13]ـ رساله‌ی پولس به رومیان، باب 8، جمله‌های 14ـ۱۶.
[14]ـ رساله‌ی دوم پولس به قرنتیان، باب 6، جمله‌ی 18.
[15]ـ انجیل مرقس.
[16]ـ انجیل مرقس.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: