کد مطلب: ۴۷۴۲
تعداد بازدید: ۵۲۷
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۰
بیان قرآن| ۷
خداوند حكیم از طریق رعایت ابهام در قرآن كریم و منحصر ساختن عامل رفع ابهام از قرآن به «بیان امام» امّت اسلامی را شدیداً محتاج و نیازمند به امام معصوم و اهل‌بیت رسول(ص) گردانیده آنان را مضطرّ به عرض حاجت در آستان اقدس حجّت(ع) نموده است.

«قرآن» به سوی «امام» هدایت می‌كند


نتیجه این شد كه خداوند حكیم از طریق رعایت ابهام در قرآن كریم و منحصر ساختن عامل رفع ابهام از قرآن به «بیان امام» امّت اسلامی را شدیداً محتاج و نیازمند به امام معصوم و اهل‌بیت رسول(ص) گردانیده آنان را مضطرّ به عرض حاجت در آستان اقدس حجّت(ع) نموده است. بنابراین در واقع یكی از شؤون مهمّه‌ی قرآن، هدایت مردم به سوی امام است و امام هم كارش تربیت انسان و رساندن او به قرب جوار حضرت رحمان می‌باشد.
«عَنْ أبِی عَبْدِ اللهِ(ع) فِی قَوْلِهِ تَعَالی «إنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أقْوَمُ» قَالَ یهْدِی إلَی الْإمَامِ»؛[1]
حضرت امام صادق(ع) در معنای این آیه فرموده است: «قرآن» به سوی «امام» هدایت می‌نماید. چه آن‌كه تنها امام معصوم است كه ملّت اَقوَم و استوارترین طریقه‌ها را به اَحْسَن وَجْهٍ بیان نموده عالم انسان را در آن مسیر رهبری می‌فرماید:
«عَنْ عَلِیّ‌بْنِ‌الْحُسَیْن(ع) قال: فَالْاِمامُ یهدِی اِلی الْقُرآنِ وَ الْقُرآنُ یهْدِی اِلی الْاِمامِ وَ ذلِكَ قَولُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: «إنَّ هذَا الْقُرآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أقْوَمُ...» »؛[2]
«از امام سجاد(ع) منقول است كه فرمود: پس امام به سوی قرآن هدایت می‌كند و قرآن نیز به سوی امام راهنمایی می‌نماید و این است [معنای] گفتار خدا ـ عزّوجلّ ـ «این قرآن به استوارترین طریقه‌ها هدایت می‌كند».
آری، قرآن مردم را به سوی ائمه دین(ع) که «اهل‌البیت» و «اهل‌الذّكر» و «مطهّرون» هستند راهنمایی می‌نماید و آن بزرگواران نیز آنان را با حقایق اصیل قرآن و معارف عالیه و احكام مُتْقَنه‌ی آن كتاب آسمانی آشنا می‌گردانند و حقیقت آن‌كه اگر بنا بود تمام مطالب مورد احتیاج امّت در قرآن به طور صریح و مبین آورده شود؛ آنچنان كه امّت در استنباط محتویات قرآن نیازمند به خارج از قرآن نگردد؛ در این صورت، توطئه شیطانی، در قیافه‌ی حقّ به جانب جمله‌ی (حَسْبُنا كِتابُ اللهِ) كه یك تن از افراد صحابه (...!!) در حسّاس‌ترین موقع به زبان آورد و شبهه‌ی هول‌انگیزی در افكار مردم افكند؛[3] جدّاً در میان امّت اسلام پا می‌گرفت و در دل بی‌خبران ساده‌دل جایگزین می‌گردید.
به طور كلّی مقام اصیل «امامت» را یك مقام لغو و بی‌ثمری قلمداد می‌نمود و وجود اقدس امام را (العیاذبالله) یك عضو فلج در اجتماع و فردی «مستغنی‌عنه»[4] و غیر لازم معرّفی می‌كرد و برای همیشه او را از مركز امّت بیرون می‌راند و می‌گفت: اگر علم به قرآن و اخذ معارف و احكام از كتاب خدا منظور است كه همه چیزش بر ما روشن است و ما خود می‌توانیم از تمام محتویات قرآن آگاه شویم و راه و رسم زندگی و بندگی را بشناسیم و اگر مسأله‌ی حكومت و زمامداری در نظر است، آن هم كه از عهده‌ی هر فرد مدیر و مدبّری ساخته است.
بنابراین هیچگونه نیازی به مقام خاصّ و شخص معینی نداریم!! آن وقت در این شرایط تمام مفاسد ذلّت‌بار ویرانگر كه به پاره‌ای از آنها در گذشته اشاره شد بر سر اسلام و مسلمین فرو می‌ریخت و با نبود امام و رهبر معصوم در میان امّت، چه بدبختیها ـ كه قلم از شرح آن عاجز است و نمونه‌اش را كم و بیش در دنیای كنونی می‌بینیم ـ در عالم اسلام از همان اوان[5] به وقوع می‌پیوست. ما می‌بینیم با اینكه آن بیچارگان در بسیاری از موارد در فهم كثیری از ظواهر قرآن پا در گل بودند و مكرّراً می‌گفتند:
«لَو لا عَلِی لَهَلَكَ فُلانٌ»؛[6]
مع‌الوصف با كمال وقاحت در مقام انكار احتیاج خود به امام(ع) برآمده و گفتند:
«حَسْبُنا كِتابُ اللهِ»؛
«كتاب خدا و قرآن ما را بس».
یعنی با وجود قرآن در میان ما، به هدایت و راهنمایی شخص دیگری جز قرآن نیازی نداریم!! این جمله را با اینكه نابجا بود، گفتند و امّت اسلام را به خاك سیاه نشانیدند. حال انصاف خواهید داد كه اگر واقعاً «قرآن» كتاب مُبَین و همه چیزش واضح و روشن بود و امّت در فهم حقایق آن محتاج به «امام» معصوم نمی‌بود و جمله‌ی:
«حَسْبُنا كِتابُ اللهِ»؛
برای خود در دلها جایی باز می‌نمود؛ در آن موقع خدا می‌داند كه نسبت به ساحت قدس امام(ع) و حجّت پروردگار، ازخود چه بی‌مهریها نشان می‌دادند و قهراً به چه رسواییها و خواریها مبتلا می‌گشتند!! اگر تمام حقایق و محتویات قرآن به طور آشكار و مُبَین نازل شده و در دسترس عامّه‌ی مردم قرار می‌گرفت، زمینه‌ی بسیار آماده‌ای برای انعزال[7] و كنار افتادگی امام(ع) از اجتماع مسلمین فراهم می‌گردید. اغواگران و ایادی ابلیس ابداً جایی برای امام(ع) در جامعه‌ی مسلمانان باقی نمی‌گذاشتند و به كلّی مردم را مقطع از حجّت پروردگار می‌نمودند و البتّه روشن است كه این هر دو (تحریف قرآن و انعزال امام(ع) از جامعه‌ی مسلمانان) برای اسلام و مسلمین خطری فوق‌العاده عظیم را باعث می‌شد و ضربه‌ای بی‌اندازه كوبنده و مهلك بر پیكر قرآن عزیز وارد می‌ساخت.
حكمت بالغه‌ی حضرت حقّ (تعالی شَأنُهُ العَزیز) این چنین مقتضی شد كه بسیاری از حقایق و مسائل مورد نیاز مردم در شؤون گوناگون زندگی به طور «مبیّن و واضح» در قرآن نشان داده نشود تا برای همیشه كتاب خدا و عترت مصطفی(ص) هر دو با هم ملجأ و مقتدای انسان بوده و عائله بشری بر محور این دو امانت مخزونه‌ی پروردگار، علی‌الدّوام بچرخند و بالمآل سعادت دو جهانی و حیات جاودانی خود را در پرتو این دو نور آسمانی تأمین نمایند.
اینجا مناسب است برای تأیید مطلب به روایتی كه از امام صادق(ع) منقول است متمَسِّك شویم و نیز برای رعایت اختصار، فرازهایی چند از آن حدیث شریف را نقل و ترجمه نماییم. علاّمه‌ی مجلسی(رض) در بحارالانوار، جلد ٩٢، صفحه‌ی ١٠٠، حدیث ٧٢، به نقل از «محاسن» می‌فرماید:
«عَنْ اَبی عَبدالله(ع) فِی رِسالَةٍ: وَ اَمَّا ما سَألْتَ مِنَ الْقُرآنِ ... وَ اِنَّمَا الْقُرآنُ اَمْثالٌ لِقَومٍ یعْلَمُونَ دُونَ غَیرِهِم وَ لِقَوْمٍ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه وَ هُمُ الَّذِین یؤمِنونَ بِهِ وَ یعْرِفُونَهُ»؛
«فَاَمّا غَیرُهُم فَما اَشَدَّ اِشْكالُهُ عَلَیهِمْ وَ اَبْعَدَهُ مِنْ مَذاهِبِ قُلُوبِهِم وَ لِذِلكَ قالَ رَسوُلُ الله(ص) اِنَّهُ لَیسَ شَیءٌ بِاَبْعَدَ مِنْ قُلوُبِ الرِّجالِ مِنْ تَفْسیرِ الْقُرآنِ وَ فِی ذلِكَ تَحَیرَ الْخَلائِقُ اَجْمَعوُنَ اِلاّ ما شاءَ اللهُ»؛
«از امام صادق(ع) است كه ضمن نامه‌ای مرقوم فرموده‌اند: و امّا راجع به قرآن كه سؤال كرده‌ای ... همانا قرآن مثلهایی است[8] [حقایق عالیه در قالب تمثیل و تشبیه برای تقریب به اذهان آمده است] برای قومی كه می‌دانند [قدرت درك مطالب دارند][9] نه برای دیگران، و برای قومی كه قرآن را آنچنان كه باید تلاوت می‌كنند و آنان كسانی هستند كه ایمان به آن دارند و [حقیقت] آن را می‌شناسند».
«و امّا برای دیگران [كه ایمان به آن ندارند و یا از حقیقت آن بی‌خبرند و از درك محتویات آن عاجزند] پس چه بسیار دشوار و پر از مشكلات خواهد بود و بسی دور از موازین درك و فهم آنان تلقّی خواهد شد و برای همین جهت رسول خدا(ص) فرموده است: حقیقت آن‌كه چیزی مانند تفسیر قرآن دور از قلوب مردان نمی‌باشد و در آن جمیع خلایق به استثنای آنهایی كه خدا خواسته است، به تحیر افتاده‌اند».
«وَ اِنَّما اَرادَ اللهُ بِتَعمِیتِه فِی ذلِكَ اَنْ ینْتَهوُا اِلی باِبهِ وَ صِراطِهِ وَ اَنْ یعْبُدوُهُ وَ ینْتَهُوا فِی قَولِهِ الی طاعَةِ القُوَّامِ بِكِتابِهِ وَ النّاطِقینَ عَنْ اَمْرِهِ وَ اَنْ یسْتَنْبِطُوا مَا احْتاجوُا اِلَیهِ مِنْ ذلِكَ عَنْهُم لا عَنْ اَنْفُسِهِم؛ ثُمَّ قالَ: (وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَی الرَّسُولِ وَ اِلی اُولِی الاَمْرِ مِنْهُم لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطونَهُ مِنْهُم)؛[10] فَاَمّا غَیرُهُمْ فَلَیسَ یعْلَمُ ذلِكَ اَبَداً وَ لا یوْجَدُ»؛
«و همانا خدا منظورش از تعمیه [رعایت اجمال و ابهام و سخن سربسته گویی] در [بعض] مطالب قرآن این بوده است كه مردم [از همه جا قطع امید نموده و در فهم حقایق قرآن از همه كس مأیوس شوند و عاقبت] برسند به باب خدا و صراط خدا [دری كه خدا به روی مردم باز كرده و راهی كه خدا برای بندگان مقرّر فرموده است تا از آن در وارد شوند و در آن راه به حركت درآیند و سرانجام به قرب خدا ـ كمال مطلق ـ و سعادت جاودان نایل گردند] و در به دست آوردن مقصود و مراد خدا از كلامش، تابع و مطیع كسانی باشند كه از جانب خدا سخن می‌گویند و به امر خدا عهده‌دار امور كتاب خدا هستند. [مردم] از پیش خود چیزی نگویند و متّكی به استنباط خود نباشند، چنان‌كه خدا فرموده است: اگر آن [كتاب خدا] را واگذار به رسول(ص) و اولی‌الامر [ائمّه‌ی معصومین(ع)] بنمایند؛ هر آینه آنان كه اهل استنباط [و استخراج مطالب عالیه از قرآن] می‌باشند، آن را خواهند دانست [و به دیگران نیز خواهند آموخت] ولی غیر آنان هرگز نمی‌توانند علم [صحیح و كامل] به حقایق قرآن داشته باشند و [چنین فردی جز ائمّه‌ی معصومین(ع)] پیدا نخواهد شد».
«اِیاكَ وَ تِلاوَةَ الُقرآنِ (تَأوِیلَ الْقُرآنِ) بِرَأیكَ فَاِنَّ النّاسَ غَیرُ مُشْتَركینَ فِی عِلْمِه كَاشْتِراكِهِم فیما سِواهُ مِنَ الاُمُورِ وَ لا قادِرِینَ عَلَیهِ وَ لا عَلی تَأویلِه اِلاّ مِنْ حَدِّه وَ باِبهِ الَّذِی جَعَلُهُ اللهُ لَهُ فَافْهَمْ اِنْ شاءَ اللهُ وَ اطْلُبِ الْاَمْرَ مِنْ مَكانِهِ تَجِدْهُ اِنْ ‌شاءَ‌ اللهُ»؛
«بپرهیز از اینكه به رأی خود در تأویل قرآن سخنی گویی، چه آن‌كه مردم در علم [تأویل] قرآن مشاركتی ندارند آنچنان كه در سایر امور با هم اشتراك دارند و كسی قادر بر این [تأویل قرآن] نخواهد بود مگر از همان دری وارد شود كه خدا آن را برای همین كار افتتاح نموده است. پس به خواست خدا، فهم سخن نما، و هر مطلبی را از محلّ و مستقرّ مخصوص به خود طلب كن كه در این صورت و با این شرط، آن را خواهی یافت و به مقصد خواهی رسید؛ اِن ‌شاءالله».
به این جمله‌ی نورانی از صحیفه‌ی سجّادیه نیز عطف توجّهی بفرمایید:
«اللَّهُمَّ إنَّکَ أنْزَلْتَهُ عَلی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ(ص) مُجْمَلًا، وَ ألْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُكَمَّلًا، وَ وَرَّثْتَنا عِلْمَهُ مُفَسِّراً، وَ فَضَّلْتَنا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ، وَ قَوَّیتَنا عَلَیهِ لِتَرْفَعَنا فَوْقَ مَنْ لَمْ یطِقْ حَمْلَهُ. اللَّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَ قُلُوبَنا لَهُ حَمَلَةً، وَ عَرَّفْتَنا ِبرَحْمَتِكَ شَرَفَهُ وَ فَضْلَهُ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ الْخَطِیبِ بِهِ، وَ عَلی آلِهِ الْخُزَّانِ لَهُ»؛[11]
«بارالها، تو آن [قرآن] را به طور سربسته و مجمل بر پیغمبرت محمّد(ص) نازل گردانیدی و آنگاه او را به دانستن عجایب و شگفتیهای آن ملهم ساختی. و ما [اهل بیت نبوّت] را در علم به [تفاصیل] آن و تفسیر [متشابهات و توضیح مبهماتش] وارث [پیغمبر] قرار دادی و ما را بر كسی كه علم به قرآن ندارد، تفضیل داده و برتری بخشیدی و نیروی درك حقایق قرآن و قیام به مقتضای آن را به ما عنایت فرمودی تا [از این راه، عظمت و] رفعت منزلت ما را نسبت به كسی كه تاب تحمّل آن را نداشته است اثبات نمایی. بارالها، پس همچنان كه دلهای ما را شایسته‌ی حمل قرآن نموده و به رحمت خود، شرف و فضیلت آن را به ما شناساندی؛ درود و رحمت فرست بر محمّد(ص) كه به سبب قرآن صلای هدایت زده، مردم را به سوی حقّ، دعوت فرموده است و هم بر آل او كه گنجوران حكم و معارف قرآن و خزانه‌داران علوم آسمانی آن می‌باشند».


خودآزمایی


1- خداوند حکیم چگونه امّت اسلامی را شدیداً محتاج و نیازمند به امام معصوم و اهل‌بیت رسول(ص) گردانیده است؟
2- کدام عوامل برای اسلام و مسلمین خطری فوق‌العاده عظیم را باعث می‌شد؟
3- در حدیثی امام صادق(ع)، منظور خدا از تعمیه در بعضی مطالب قرآن چه بوده است؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]ـ تفسیر برهان، جلد ٢، سوره‌ی اسراء، صفحه‌ی ٤٠٩، نقل از كافی.
[2]ـ تفسیر برهان، جلد ٢، صفحه‌ی 209، حدیث 3.
[3]ـ رسول خدا(ص) هنگامی كه حالت اشراف به موت در وجود مباركش ظاهر شد؛ به جمعی كه در محضرش و كنار بسترش بودند فرمود: (ایتُونی بِدواةِ وَ صَحیفَةِ اَكْتُبْ لَكُم كِتاباً لاتَضِلُّونَ بَعْدَهُ)؛ دوات و صفحه‌ای برای من بیاورید تا مكتوبی بنویسم كه بعد از آن به ضلالت نیفتید. یكی از حضّار گفت: (اِنَّ النَّبِی یهْجُرُ، عِنْدَنَا الْقُرآنُ حَسْبُنا كِتابُ الله)؛ یعنی: پیغمبر هذیان می‌گوید (العیاذبالله)، قرآن نزد ما هست؛ كتاب خدا ما را بس! (المراجعات، صفحه‌ی ٢٧٢، المراجعه ٨٦) و (النّص و الاجتهاد، صفحه‌ی ٨٠). اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ وَ آخِرَ تابعٍ لَهُ عَلی ذلِكَ.
[4]ـ مستغنی‌عنه: کسی یا چیزی که نیاز به آن نیست.
[5]ـ اوان: هنگام، زمان.
[6]ـ به كتاب الغدیر، جلد ٦، صفحات ٩٣ و ٩٤ رجوع شود.
[7]ـ انعزال: برکنارشدن.
[8]ـ (وَ یضْرِبُ اللهُ الاَمثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَّكَروُنَ)؛ سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی ٢٥. (كَذلِكَ یضْرِبُ اللهُ الاَمْثالَ)؛ سوره‌ی رعد، آیه‌ی ١٧.
[9]ـ (وَ تِلْكَ الاَمثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یعْقِلُها اِلاّ العالِموُنَ)؛ سوره‌ی عنكبوت، آیه‌ی ٤٣: «ما این مثلها را برای مردم می‌زنیم و درك نمی‌كنند آنها را مگر دانایان».
[10]ـ سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۸۳.
[11]ـ صحیفه‌ی سجّادیه، دعای 42، به هنگام ختم قرآن.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: