کد مطلب: ۴۷۴۳
تعداد بازدید: ۶۲۴
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۹
بیان قرآن| ۸
كتابی كه خود تبیان همه چیز است و نسبت به تمام حقایق عالیه‌ی عالم، بینه و دلیل است؛ چگونه ممكن و متصوّر است كه تبیان خود نبوده و در دلالت بر مقاصد خود «دلیل» دیگری بخواهد؟!

مردم محتاج بیان هستند، نه قرآن


از سخنان گذشته كه در باب «نیازمندی درك حقایق قرآن به بیان امام» آمده است، ممكن است اشكالی به بعض اذهان راه یابد و آن اینكه: این سخن (نیاز قرآن به بیان خارج از خود در افاده‌ی مراد) با اوصافی كه این كتاب آسمانی برای خود ذكر كرده است نمی‌سازد و آن اوصاف از این قرار است:
نور[1]، هدی[2]، مبین[3]، بیان[4]، تبیان[5]، فرقان[6]، بینة[7].
و البتّه بدیهی است كلامی كه خود نور است و مبین است، یعنی روشن و روشن كننده است؛ در روشن نمودن محتویات و نشان دادن مدلولات[8] و مرادات[9] خود نیازی به نور و مبین دیگری نخواهد داشت. كتابی كه خود تبیان[10] همه چیز است و نسبت به تمام حقایق عالیه‌ی عالم، بینه و دلیل است؛ چگونه ممكن و متصوّر است كه تبیان خود نبوده و در دلالت بر مقاصد خود «دلیل» دیگری بخواهد؟!
و همچنین در وصف هدی و فرقان و بیان كه قرآن به حكم توصیف خود دارای این «صفات» می‌باشد؛ هادی بودن و فارقیت[11] بین حقّ و باطل و روشن نمودن برنامه‌های حیات، از شوؤن حتمیه‌ی قرآن به شمار می‌آید. بنابراین توصیف نمودن قرآن به اینكه دارای وصف ابهام است و طبعاً نیاز به بیان خارج از خود دارد مستلزم نوعی تضاد در اتّصاف[12] می‌باشد كه:
قرآن هم «مبین» باشد و هم «مبهم». هم «بیان» و و هم محتاج به بیان. در عین حال که «تبیان» همه چیز است تبیان خودش نباشد، و هكذا در سایر اوصاف. این طرحِ صورت اشكال.
و امّا جواب: اوّلاً ما نقض دلیل می‌كنیم به مواردی از آیات قرآن كه مسلّماً دارای ابهام و اجمال است و نمونه‌هایی از آن موارد در گذشته ارائه شده واینجا نیز از باب نشان دادن شاهد نقض و اشاره به كثرت موارد ابهام قرآن می‌توانیم «آیات احكام» را از مصادیق روشن و مسلّم آن موارد مبهم به شمار آوریم كه هر شخص عارف به اسالیب كلام، از شنیدن آیات «اَقیمُوا الصَّلوة»، «آتُوا الزَّكوة»، «كُتِبَ عَلَیكُمُ الصِّیام»، «للهِ عَلَی النّاسِ حجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً» و دیگر آیات مشابه آن كه مربوط به اعمال عبادی است، یك نوع «اجمال» و «ابهام» در سخن، در چهره‌ی این جملات احساس می‌نماید و قهراً در مقام كشف مراد از آن، به جستجوی بیان و تبیان می‌پردازد تا مقصود از (صَلوة) و (زكوة) و (صیام) و (حجّ) و (استطاعت) را با «کمّ» و «کیف» اجزا و شرایط، از «زمان» و «مکان» و دیگر انحاء متعلقاتشان توضیح داده و روشن نماید.
ولی در خود قرآن هر چه تفحّص كند، برخورد به چنین بیانی نمی‌نماید. یعنی تشریح خصوصیات احكام و تفاصیل جزئیات اعمال عبادی و مُعاملی[13] كه كلّاً مورد ابتلای مكلّفین است، در ظواهر قرآن نیامده است (به استثنای موارد خاصّه و معدودی در مسائل ارث و نكاح وطلاق و بعضی از عبادات).
حال از شما می‌پرسیم: آیا نه مگر اعمال و وظایف عبادی و مُعاملی، از مطالب مسلّمه‌ی دینیه است و هر مسلمانی موظّف به دانستن و انجام دادن آن به فراخور حال و شرایط خود می‌باشد؟ و هم نه مگر قرآن بنا به گفته‌ی خود «تِبیانُ كُلِّ شَیءٍ» است و روشنگر هر چیز است؟ «بَیانٌ لِلنّاسِ» است و تشریح‌كننده‌ی هر وظیفه‌ای از وظایف و نشان‌دهنده‌ی راه و رسم زندگی برای مردم و «هدی‌لِلّناس» است؟ بنابراین اوصاف، پس بیان تفصیلی این اعمال و تبیان این امور در كجای از قرآن است؟
نه از تعیین ركعات «نماز» و اجزا و شرایط آن ذكری به میان آمده است و نه اجناسی كه مورد تعلّق صدقه‌ی به معنای «زکوة» واقع می‌شود و هر یك دارای نصاب معین و شرایط خاصّه‌ای است، توضیح داده شده است و نه از مناسك حجّ با آن تفاصیلی كه دارد، از واجبات و محرمات و كفّارات آن و شرایط استطاعت بحث مُستَوفی[14] به عمل آمده است و همچنین مسائل مربوط به «ازدواج» و «طلاق» و «امر به معروف و نهی از منكر» و اقسام «معاملات» و «معاشرات» و انحاء روابط اجتماعی و حقوقی، كه تمام اینها از مصادیق «شیء»اند و نیازمند به «تبیان»اند.
ولی بسیار روشن است كه تبیان هیچ یك از اینها تفصیلاً در قرآن دیده نمی‌شود. آیا مگر مسأله‌ی «نصب» امام امیرالمؤمنین(ع) به مقام «ولایت» امّت در عِداد حقایق اصلیه‌ی اسلامیه نیست؟ پس چرا «بیان» آن به طور واضح و آشكار، آنچنان كه قابل انطباق با غیر آن نباشد در قرآن كه «تِبیانُ كُلِّ شَیءٍ» است نیامده است. بلكه چنان‌كه می‌بینیم از آن موضوع فوق‌العاده اصیل و عظیم گاهی تعبیر به:
«... ما اُنْزِلَ إلَیكَ مِنْ رَبِّكَ...»؛[15]
(كه تعبیر ابهام‌آمیزی است) شده است و گاه از شخص امام به عنوان:
«... الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛[16]
(كه باز هم مبهم است) سخن رفته است و دیگرگاه با جمله‌ی:
«... الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ ... الْیوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ»؛[17]
كه توأم با ابهام است، اشاره به روز ابلاغ ولایت گردیده است و هكذا موارد بسیاری از آیات دیگر كه به طور سربسته و مبهم مطالبی را مورد بحث قرار داده و تبیان آن را در هیچ جای قرآن نیاورده است. بنابراین مبهم بودن این سلسله از آیات قرآن با اوصاف «نور» و «مبین» بودن و «تبیان» و «بیان» بودن قرآن چگونه قابل جمع است؟!
این، اوّلاً كه جواب نقضی ما نسبت به اشكال سابق‌الذّكر است. امّا ثانیاً جواب حلّی ما، از اشكال مذكور:
می‌گوییم: ممكن است كلامی یا كتابی كه در حدّ نفس خود دارای مطالب عالیه‌ای می‌باشد نسبت به كسانی كه در سطح عالی از درك و فهم قرار گرفته‌اند كاملاً روشن و واضح باشد. ولی نسبت به جمع دیگری كه در سطح نازل از ادراكند، مبهم و نامفهوم تلقّی گردد. در این صورت صحیح است كه بگوییم آن كلام یا آن كتاب در عین حال كه نور و مبین است، مع‌الوصف دارای ابهام است. یعنی برای جمعی، مبین است و برای جمع دیگری، غیر مبین. همچنین صحیح است كه بگوییم آن كلام و آن كتاب برای هر دو دسته (از عالی و دانی) نور و مبین است؛ منتها برای دسته‌ی اوّل (دانایان عالی رتبه در ادراك) مبین بلاواسطه است و برای دسته‌ی دوّم (پایین رتبه‌های در ادراك) مبین مع‌الواسطه است.
یعنی دسته‌ی دوّم نیز با مراجعه به دسته‌ی اوّل و تعلّم از آنان به درك مطالب آن كلام نایل می‌شوند و نتیجتاً آن كتاب برای همگی واضح و روشن می‌گردد و عنوان (بَیانٌ لِلنّاس) و (هُدی لِلنّاس) به خود می‌گیرد. البتّه شكّی نیست در اینكه قرآن كتاب هدایت برای عموم مردم است و تمام انسان‌ها باید از قرآن دستورالعمل بگیرند و راه زندگی بیابند. ولی در این نیز تردیدی نیست كه بسیاری از مردم بی‌سواد و باسواد ناآشنای با لغات و دستور زبان عربی، از درك معانی قرآن بلكه از تلفّظ به الفاظ آن عاجزند.
بنابراین چگونه ممكن است كه قرآن به طور عموم (بَیانٌ لِلنّاس) و (هُدی لِلنّاس) باشد و عامّه‌ی مردم بتوانند از معارف قرآن برخوردار گردند و به گنجینه‌ی محتویات آن راه یابند؟! یا چگونه متصوّر است كه قرآن برای همه كس، حتّی برای آن مرد و زن مسلمان ده‌نشین پشت‌كوهی كه دور از مراكز علم و دانش زندگی می‌كنند و اصلاً سواد خواندن و نوشتن ندارند، برای آنها هم «سَهلُ المَنال[18]» و «یَسیرُالدَّرک[19]» باشد كه می‌فرماید:
«وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»؛[20]
«به طور مسلّم ما قرآن را جهت ذكر [یعنی تفهّم و به دست آوردن احكام و معارف و آشنا گشتن با خدا و برنامه‌های هدایتش برای عموم مردم از عالم و عامی، شهری و بیابانی، دارندگان افهام بسیطه و صاحبان ادراكات عمیقه، برای همه و همه] سَهلُ‌التَناولُ و آسان قرار داده‌ایم. پس آیا كسی هست كه متذكر گردد [در مقام اخذ معارف و احكام از كتاب خدا برآید]»؟!
آیا تصحیح این سخن جز به همین است كه بگوییم: آری قرآن برای «اهل الذّکر» و دانایان لغات و اصطلاحات و الفبای زبان قرآن به طور مستقیم و بلاواسطه روشن و «یَسیرالذِّکر» است و برای توده‌ی مردم دیگر نیز كه كلید فهم زبان قرآن به دستشان نیست، از طریق بیان دانایان قابل فهم است.
بلی صحیح است، آن مرد و یا آن زن مسلمان ده‌نشین بی‌سواد نیز باید از قرآن وكتاب هدایتش به حكم كلّی (بَیانٌ لِلنّاس) و (هُدی لِلنّاس) اخذ معارف و احكام بنماید. امّا نه به طور مستقیم و بدون بیان! چه آن‌كه بدیهی است او قدرت این كار را ندارد.
پس به حكم عقل سلیم كه هر جاهل در فنّی باید به عالم در آن فنّ رجوع نماید، او موظّف است مثلاً به عالم قریه‌اش مراجعه كرده و از طریق بیان او پی به وظایف قرآنی‌اش ببرد. آن عالم قریه نیز در صورت عجز از بیان به اعلم از خود رجوع نموده و او هم به اعلم از خود، تا برسیم به «امام» معصوم و «حجّت» منصوب از جانب خدا كه همه چیز قرآن برای او روشن است و كوچكترین ابهام در هیچ ناحیه‌ای از نواحی قرآن برای او متصوّر نیست. چه آن‌كه خداوند متعال او را برای همین كار از جانب خود تعیین نموده و فرموده است:
«ثُمَّ أوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا...»؛[21]
«سپس ما آن كسانی را كه از میان بندگان خود برگزیده‌ایم، آنان را وارث [علم] كتاب [قرآن] قرار دادیم...».
«... وَ لَوْ رَدُّوهُ إلَی الرَّسُولِ وَ إلی اُولِی الْاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ...»؛[22]
«و اگر آن [قرآن] را به رسول(ص) و اُولی‌الامر [ائمّه‌ی معصومین(ع)] واگذارند؛ هر آینه آنان كه اهل استنباط آن می‌باشند، آن را می‌دانند...».
آری؛ ممكن است دستگاه مولّد نوری كه قدرت روشن نمودن همه جا و همه چیز را دارد؛ در عالم باشد و مربوط به تمام ابناء بشر هم باشد؛ ولی رمز به كار انداختن آن دستگاه و راه پخش و افاضه‌ی نور آن بر اساس حِكَم و مصالحی در انحصار فردی یا افراد معینی قرار داده شده باشد. در این صورت درست است كه بگوییم: این دستگاه اگر چه در حدّ ذات خود، دستگاه مولّد نور است و متعلّق به همه است؛ ولی با وجود این، پی بردن به تمام اجزاء درونی و جهازات كاملاً منظّم آن و همچنین ارائه دادن اشیاء دیگر در پرتو نور آن، نیازمند به راهنمایی و هدایت آن فرد یا افراد معینی است كه برای تصدّی و اداره و تدبیر امور آن دستگاه منظّم معرّفی شده‌اند و كلید آن به دست آنان سپرده شده است.
بنابراین دیگر جای اعتراض برای كسی نمی‌ماند كه بگوید: این چگونه است، دستگاه پخش نوری كه خود دارای نور است و نشان‌دهنده‌ی اشیاء است، مع‌الوصف از نشان دادن محتویات خود عاجز و قاصر بوده؛ نیازمند به وسیله یا وسایلی خارج از خود می‌باشد؟ زیرا در جواب گفته می‌شود: خیر، آن دستگاه مولّد نور عاری از قصور است و در ارائه اجزاء داخل و خارج از خود در كمال قوّت و شدّت بوده و هیچ گونه حاجت به خارج از خود ندارد؛ امّا مردم از رمز كار آن به طور صحیح و بی‌خطر، بی‌خبرند و وسایل و ابزارهای به كار انداختن آن و راه بهره‌برداری از آن با رعایت كلّ مناسبات و حفظ حدود و ثغور[23] همه جانبه‌اش، به دستشان نیست.
آری؛ این مردمند كه به حكم قصور در آگاهی و به خاطر بی‌اطّلاعی از رمز عمل، محتاج به ارشاد آگاهان از رمز كار و كلیدداران آنند. نه آن دستگاه مجهّز به جمیع جهازات كار و عاری از هر گونه قصور در عمل. پس (نُورمُبین) و (تِبیانُ كُلِّ شَیءٍ) بودن قرآن منافاتی با كریمه‌ی:
«... وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلاّ قَلِیلاً»؛[24]
«... شما جز اندكی از علم داده نشده‌اید».
(... فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ إنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)؛[25]
«... از دانایان بپرسید اگر نمی‌دانید».
نخواهد داشت و افراد عادی مردم و توده‌ی ابناء بشرند كه دیدگانشان كم‌فروغ و دستشان به غایت كوتاه است و در مقام دیدن اشیاء در پرتو نور وحی و نیل به حقایق آسمانی قرآن به بندگانِ: «...اُولِی الْاَیدِی وَ الْاَبْصارِ»[26] خدا محتاجند نه قرآن كه «... كِتابٌ اُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ»[27].
حاصل آن‌كه اتّصاف قرآن به اوصاف «نور» و «هدی» و «تبیان» و «بیان» منافات با این ندارد كه امام(ع) واسطه‌ی در رساندن انسان به نور هدایت قرآن باشد و وسیله‌ی فتح باب «بیان» و رمز پخش «نور» قرآن، به دست «خلیفة‌الله» و «ولیّ‌امر» معصوم منصوب از جانب خدا و رسولش سپرده شده باشد.


خودآزمایی


1- قرآن كه خود تبیان همه چیز است چگونه ممكن و متصوّر است كه تبیان خود نبوده و در دلالت بر مقاصد خود «دلیل» دیگری بخواهد؟ پاسخ خود را شرح دهید.
2- هر جاهل درباره وظایف قرآنی خویش باید چگونه عمل کند؟
3- قرآن برای چه کسانی مبین بلاواسطه و برای چه گسانی مبین مع‌الواسطه است؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]ـ وَ اَنْزَلنا اِلَیكُم نوراً مُبیناً. (سوره‌ی نساء، آیه‌ی ١٧٤).
[2]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی ١٨٥.
[3]ـ سوره‌ی حجر، آیه‌ی ١.
[4]ـ سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ١٣٨.
[5]ـ سوره‌ی نحل، آیه‌ی ٨٩.
[6]ـ سوره‌ی فرقان، آیه‌ی ١.
[7]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ١٥٧.
[8]ـ مدلولات: معانی و مفاهیم.
[9]ـ مرادات: مقصودها.
[10]ـ تبیان: شرح، گزارش.
[11]ـ فارقیت: فرق‌گذاری.
[12]ـ تضاد در اتصاف: دوگانگی در صفت.
[13]ـ معاملی: معامله و داد و ستد.
[14]ـ مستوفی: تمام، کامل.
[15]ـ سوره‌ی مائده، آیه‌ی 67.
[16]ـ همان، آیه‌ی ۵۵.
[17]ـ همان، آیه‌ی ۳.
[18]ـ سهل‌المنال: دست‌یابی به سهولت.
[19]ـ یسیرالدرک: دریافت آسان.
[20]ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی 17.
[21]ـ سوره‌ی فاطر، آیه‌ی ۳۲.
[22]ـ سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۸۳.
[23]ـ ثغور: سرحدها، مرزها.
[24]ـ سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 85.
[25]ـ سوره‌ی نحل، آیه‌ی 43.
[26]ـ سوره‌ی ص، آیه‌ی ٤٥، انبیا را توصیف می‌كند به اینكه: «صاحبان دست و دیده‌اند». یعنی واقع‌بینان درست كردارند.
[27]ـ سوره‌ی هود، آیه‌ی ١، كتابی است كه آیاتش محكم شده است و سپس تفصیل داده شده است از جانب [خدای] درستكار آگاه.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: