جلسه اوّل: جستاری در مقامها و وظایف پیامبر و امامان معصوم(ع) | ۳
جایگاه و مشروعیت ولایت فقیه
نكتهاى كه توجه به آن ضرورى است و ما به اختصار به آن اشاره مىكنیم این است كه طبق اعتقاد ما شیعیان، ولایت و حاكمیت فقیه كه بحمدالله جامعه ما از آن برخوردار است، در طول همان ولایتى است كه ما براى اهلبیت(ع) قایل هستیم و مشروعیت این حاكمیت با اذن و نصب امام معصوم(ع) تحقّق مىیابد.
توضیح اینكه: در زمان حاكمیت امیرالمؤمنین(ع) به جهت گستردگى قلمرو حكومت اسلامى، نه براى آن حضرت میسور بود كه در همه شهرها و سرزمینهاى اسلامى حضور یابند و مستقیماً اداره امور مردم را به دست گیرند، و نه براى همه مردم این امكان وجود داشت كه در كوفه زندگى كنند. بنابراین، ضرورت داشت كه افراد لایق و صالحى از سوى آن حضرت براى اداره استانهاى گوناگون انتخاب گردند و برحسب این ضرورت، آن حضرت افرادى چون مالك اشتر و محمدبن ابى بكر را به عنوان والى و حاكم به سرزمینهاى اسلامى مىفرستادند. آنها گرچه معصوم نبودند، اما چون از ناحیه امام معصوم نصب شده بودند، اطاعتشان بر مردم واجب بود؛ چون ولى معصوم و كسى كه توسط معصوم نصب مىگردد، با واسطه از سوى خداوند منصوب گردیده است و اطاعت از او اطاعت از خداوند است.
همچنان كه ما ملزم به اطاعت اوامرى هستیم كه مستقیماً از سوى خداوند نازل مىشوند، ملزم هستیم كه از اوامر خلیفههاى خداوند نیز اطاعت كنیم. چرا كه خداوند ایشان را به عنوان «اولى الامر» منصوب كرده و به ما فرمان داده كه از ایشان تبعیت كنیم و به واسطه تبعیت و پیروى از ایشان، اطاعت از خداوند نیز محقق مىگردد. بدین ترتیب، روشن شد كه در زمان حضور و حاكمیت معصوم هم اطاعت از كسى كه از سوى ایشان به ولایت و حكومت نصب مىگردد واجب است. همچنین حضرات معصومین(ع)، در روایات فراوانى، فقیه جامعالشرایط را به عنوان جانشین امام معصوم، در دوران غیبت، معرفى كردهاند و مردم را ملزم كردهاند كه از ولى فقیه اطاعت و پیروى كنند. در این صورت، ولایت فقیه فرع ولایت معصوم و از سوى خداوند مشروعیت و رسمیت یافته است. همانطور كه در زمان امیرالمؤمنین(ع) مردم سرزمینهاى اسلامى ملزم بودند كه از حاكمانى چون مالك اشتر پیروى و تبعیت كنند، در زمان غیبت هم موظف هستند كه از فقهاى جامع الشرایط تبعیت كنند با این تفاوت كه در زمان حضور معصوم، ولایت افرادى چون مالك اشتر با نصب خاص معصوم شكل مىگرفت، اما در زمان غیبت این ولایت با نصب و اذن عام امام معصوم(ع) تحقق مىیابد.
3. مقام قضاوت و داورى
به جز مقام نبوت، رسالت، ولایت، امامت و مقام تفسیر قرآن و تشریع احكام، مقام قضاوت و داورى نیز به رسول خدا(ص) عنایت شده، و ائمه اطهار(ع) نیز از این مقام برخوردار بودهاند. وجود قاضى در هر جامعه ضرورى است تا در مرافعات و مشاجراتى كه در زمینهی مسایل حقوقى و مانند آنها رخ مىدهد داورى و قضاوت نماید و در نتیجه حكمى به نفع یكى از طرفین دعوا صادر كند و مترافعین نیز موظفند كه به حكم و داورى او گردن نهند. البته حكم قاضى ماهیتاً با حكم و دستورى كه از ناحیه ولایت امر صادر مىگردد متفاوت است؛ چون گاهى اختلافى در جامعه رخ نداده، اما براى حفظ كیان نظام و جامعه، ولىّ امر دستور و فرمانى صادر مىكند؛ مثلاً فرمان دفاع و جنگ صادر مىكند و یا براى تأمین نیازمندىهاى اقتصادى حكومت، دیگران را ملزم به پرداخت مالیات مىكند و در هر صورت اطاعت ایشان نیز واجب است. اما مقام قضاوت مربوط به مشاجرات و مرافعاتى است كه بین شهروندان حكومت رخ مىدهد و در نتیجهی قضاوت و داورى، مشخص مىگردد كه حق با كیست. البته ممكن است كسى به عنوان قاضى نصب نگردد و مترافعین با یكدیگر توافق كنند كه كسى را به عنوان قاضىِ تحكیم انتخاب كنند و هر حكمى كه او كرد بدان گردن نهند؛ اما این شیوه همهجا و در همه شرایط كارساز نیست و ضامن اجرایى ندارد و باید رسماً مقامى از سوى خداوند براى قضاوت و داورى منصوب گردد كه حكم او واجب الاطاعة و مستند به امر خداوند باشد. برخى از آیات در قرآن دلالت دارند كه خداوند متعال اشخاصى را به مقام قضاوت و داورى بین مردم برگزیده است: یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ...؛[1] اى داود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین]گردانیدیم؛ پس میان مردم به حق داورى كن.
همچنین خداوند متعال خطاب به رسول خدا(ص) مىفرماید: إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللهُ...؛[2] ما این كتاب را به حق بر تو نازل كردیم تا میان مردم [به موجب] آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى.
در جاى دیگر، خداوند درباره لزوم تبعیت و اطاعت مردم از داورى و قضاوت رسول خدا(ص) مىفرماید: فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً؛[3] نه، به پروردگارت سوگند كه ایمان نمىآورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند، سپس از حكمى كه كردهاى احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سر تسلیم فرود آورند.
در آیهی فوق، مقام قضاوت رسول خدا(ص) و لزوم گردن نهادن مردم به حكم ایشان با تأكید شدیدى همراه گشته كه در سراسر قرآن چنین تأكیدى كمنظیر است و اساساً كاربرد تأكیدى در این سطح و با این شدّت در بین عرب كمنظیر مىباشد. خداوند با این تأكید و قسم به مسلمانان تفهیم مىكند كه باید با همهی وجود به داورى رسول خدا(ص) تن دهند و از صمیم دل به قضاوت اسلامى ایمان داشته باشند و هیچ نگرانى و گله و شكایتى از آن نداشته باشند، حتى اگر آن قضاوت صددرصد به ضرر آنها باشد. حال اگر وقتى قاضى صالح و شایسته، براساس مستندات قطعى و نص قرآن و یا مضمون روایات متواتر و حكم خداوند، حكمى كرد، اما كسانى به مخالفت با او برخاستند و به او اعتراض كردند و حكم او را ننگین دانستند، آیا با توجه به آیهی مذكور، ایمان دارند؟ آیا مقاومت در مقابل حكم الهى با ایمان به خداوند سازگار است، یا این مقاومت و مخالفت ناشى از عناد و نفاق و كفر است؟ بنابراین، با توجه به اینكه رسول خدا(ص) از مقام تعلیم، تفسیر قرآن و وحى، بیان معارف و احكام دین برخوردار گشته و در ارائه این حقایق معصوم است و خطایى از ایشان سر نزده، آنچه ایشان فرمودهاند و از جمله امور تعبدى، بر دیگران حجت است و نباید در حقانیت آنها تردیدى به خود راه داد و باید بر طبق آنها عمل كرد، همچنین ایشان از مشروعیت الهى در حاكمیت و ولایت امر و قضاوت برخوردار بودهاند و عمل و حكم و قضاوت ایشان بر دیگران حجت بود و باید در برابر آن تسلیم باشند. پس اگر ایشان در زمینهی مسایل اجتماعى حكمى كردهاند و یا قضاوتى داشتهاند، كسى حق مخالفت و ارائه نظر مخالف با ایشان را نداشته است: وَ ما كانَ لِمُؤْمِنً وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً؛ و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختیارى باشد، و هركس خدا و فرستادهاش را نافرمانى كند قطعاً دچار گمراهى آشكارى گردیده است.
وقتى خدا و پیامبر حكمى دادند، كسى حق اظهار نظر ندارد. آنجا دیگر نمىشود گفت مردم در انتخاب و اختیار آزادند و ملاك رأى مردم است. حتى پیامبر در برابر حكم و امر خدا، حق اظهار نظر و یا تغییر حكم خدا را ندارد، چه رسد به سایرین.
چنان كه متذكر شدیم، به جز مقام رسالت و نبوت، ائمه اطهار(ع) از سایر مقامات رسول خدا(ص) و از جمله مقام قضاوت و داورى برخوردار بودهاند و از جمله روایاتى كه از رسول خدا وارد شده و به صراحت دلالت به انتقال مقامات رسول خدا ـ به جز مقام نبوت و رسالت ـ به امیرالمؤمنین(ع) دارد، حدیث منزلت است و با توجه به اینكه ائمه نور واحد و اهلبیت رسول خدا(ص) هستند، آنچه به حضرت على(ع) عنایت شده به سایر ائمه نیز عنایت گردیده است و در این جهت یكسان هستند.
كراراً رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِىَّ بَعْدِى؛[4] [اى على] مقام و منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسى است، با این تفاوت كه پس از من پیامبرى نخواهد آمد.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبهی قاصعه پس از آنكه قرابت خویش با رسول خدا(ص) و منزلت خود را نزد ایشان بیان مىكند، از رسول خدا نقل مىكند كه فرمود:
إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرى مَا أَرَى إِلاّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِىٍّ وَلكِنَّكَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلى خَیْرٍ؛[5] اى على، تو آنچه را من مىشنوم، مىشنوى، و آنچه را كه من مىبینم، مىبینى، جز اینكه تو پیامبر نیستى، بلكه وزیر من هستى و به راه خیر مىروى.
در مقامى كه جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل مىشد و ایشان را مخاطب خویش مىساخت و وحى خداوند را ابلاغ مىكرد، امیرالمؤمنین(ع) حضور داشتند و سخن جبرئیل و وحى الهى را مىشنیدند البته گیرندهی وحى و مخاطب جبرئیل رسول خدا بودند و حضرت على تنها در جلسه نزول وحى حضور داشتند و وحى را مىشنیدند نه اینكه گیرنده و مخاطب وحى باشند. توضیح اینكه: گاهى دو نفر در مجلسى با یكدیگر صحبت مىكنند و سخنان و مقصود خویش را به یكدیگر منتقل مىكنند و شخص سومى نیز نزدیك آنها نشسته و سخنان آنان را مىشنود، اما طرف صحبت آنها نمىباشد. یا كسى براى شخصى پیامى مىآورد و در حضور دیگران آن پیام را براى او مىخواند؛ اینجا گرچه سایرین نیز آن پیام را مىشنوند، اما آنها گیرندهی مقصود نیستند؛ بلكه گیرندهی پیام كسى است كه پیام به نام او فرستاده شده است و دیگران تنها شنوندهی پیام هستند.
خودآزمایی
1- چرا افرادى چون مالك اشتر و محمدبن ابى بكر، که حضرت علی(ع) آنها را به عنوان والى و حاكم به سرزمینهاى اسلامى مىفرستادند، اطاعتشان بر مردم واجب بود؟
2- خداوند با تأكید و قسم در آیه 65 سوره نساء، به مسلمانان چه چیزی را تفهیم مىكند؟
3- چرا اگر پیامبر(ص) در زمینهی مسایل اجتماعى حكمى كردهاند و یا قضاوتى داشتهاند، كسى حق مخالفت و ارائه نظر مخالف با ایشان را نداشته است؟
پینوشتها
[1]. ص، ۲۶.
[2]. نساء، ۱۰۵.
[3]. همان، ۶۵.
[4]. كافى، ج ۸، ص ۱۰۶.
[5]. نهجالبلاغه، خطبه 192.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی