فصل سوّم؛ انقلاب اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى| ۱
تهاجم فرهنگى بزرگترین خطر انقلاب
اگر كسى بگوید كه فرهنگ مطلقاً خوب و بد ندارد یا بگوید كه تهاجم فرهنگى یك ضرورت اجتماعى است و نمىتوان با او مقابله كرد ما با او بحثى نداریم. با پذیرفتن پیش فرضهایى كه بیان شد برداشت ما این است كه جامعهی انقلابى و اسلامى ما با بزرگترین خطر در دوران حیات خود مواجه است. دشمنان ما از همهی راههاى ممكن براى به زانو در آوردن و نابود كردن جامعهی انقلابى ما مأیوس شدهاند، به غیر از راه فرهنگى. آنها با تمام توان كوشیده و مىكوشد تا با فرهنگ این جامعه مبارزه كنند و آن را از بین ببرند؛ چون اگر فرهنگ عوض شود همه چیز جامعه عوض مىشود.
مگر ما با مردم آمریكا دشمنى داریم؟ یا چون آنها اهل قارهی دیگرى هستند با آنها مخالفیم؟ خیر، اگر ما با كسى دشمنى داریم به دلیل روح استكبارى و خوى سلطهگرى و ستم پیشگى و فرهنگ فاسد و ویرانگر و ضد انسانى و ضد الهى اوست ما مىگوییم حق، هر جا كه باشد، باید از آن پیروى و آن را حمایت كرد و باطل، هر جا كه باشد، باید با آن مبارزه كرد.
اگر آمریكا واقعاً طرفدار حقوق بشر است پس چرا حقوق بشر در فلسطین و لبنان و بوسنى و هرزگوین و بسیارى از كشورهاى دیگر نادیده گرفته مىشود؟ این فرهنگ نسبىگرا و منفعت طلب است و اسلام چنین چیزى را قبول ندارد.
اگر روزى افكار ما نیز به همین سو تمایل پیدا كند و عواملى در جامعه بوجود آیند كه افكار، ارزشها و شناختهاى ما را به سوى منفعت گرایى سوق دهند باید بدانیم كه مورد هجوم فرهنگى واقع شدهایم.
سه عنصر اصلى فرهنگ
در اسلام یك سلسله باورهایى وجود دارد كه یقینى هستند؛ یعنى هم مطابق با واقعند و هم افراد باید به آنها یقین داشته باشند: «و بالاخرة هم یوقنون» نه تنها یقین امكان دارد، بلكه شرط ایمان یقین به غیب است: «الذین یؤمنون بالغیب»، «و بالاخرة هم یوقنون». به جهان نادیده باید یقین داشته باشیم. اگر فرهنگى به ما بگوید كه نه تنها به این مسائل نمىتوان یقین پیدا كرد، بلكه به دیدنىها نیز نمىتوان یقین پیدا كرد؛ این سخن با فرهنگ اسلامى سازگارى ندارد. قرآن مىفرماید: «الذین یؤمنون بالغیب»، «بالاخرة هم یوقنون». اما كسانى هستند كه مىگویند مطلقاً یقین براى بشر امكان ندارد تا چه رسد یقین به نادیدنىها.
اگر مسائل غیبى وجود داشته باشد كه دارد پس آن هجومى كه بر ما وارد مىشود هجومى است به این مجموعه كه نام آن را فرهنگ گذاشتهایم، نه آداب و رسوم كه لباس فلان شكل باشد یا نباشد. اینها عناصر اصلى فرهنگ نیستند، شاید یكى از پانصد معنایى كه براى فرهنگ گفتهاند شامل این موارد هم بشود اما این معنا محل بحث ما نیست؛ از اینرو لازم است كه ابتدا منظور خود را از فرهنگ مشخص كنیم. اگر مردمى پنجاه عنصر را كنار یكدیگر گذاشتند و گفتند كه ما به اینها مىگوییم فرهنگ؛ ولى یكى از این پنجاه عنصر مورد بحث ما نباشد آنها هر وقت مىخواهند با ما مبارزه كنند همان یك عنصر را مطرح مىكنند تا چهل و نه موضوع دیگر را لوث كنند.
ما باید از ابتدا هشیار باشیم و به آنها بفهمانیم كه فرهنگ معانى وسیعى دارد كه شامل آداب و رسوم نیز مىشود. این محل بحث ما نیست. آنچه محل بحث ماست غیر از اینهاست. باید براى بحث با دشمن و موضع گیرى در مقابل دشمن، محل نزاع مشخص باشد. باید ببینیم كه دشمن مىخواهد از كدام نقطه حمله كند تا بتوانیم موضع صحیحى اتخاذ كنیم.
گاهى مىگویند: فرهنگ یعنى وجه امتیاز جوامع از یكدیگر. در این تعریف، این معنا نهفته است كه دو جامعه نمىتوانند یك فرهنگ داشته باشند؛ چون فرهنگ یعنى وجه امتیاز دو اجتماع. پس بیهوده به دنبال فرهنگ واحد براى دنیا مىگردید؛ زیرا تعدد جوامع ضرورى است و هر كدام فرهنگ خاص خود را خواهد داشت. از این رو، امكان وحدت فرهنگى وجود ندارد. چگونه مىخواهید فرهنگ اسلامى در همهی دنیا پیاده شود؟ اصلاً فرهنگ واحد امكان ندارد؛ زیرا یكى از اجزاى فرهنگ، آداب و رسوم محلى است. مردم قطب شمال و مردم منطقهی خط استوا نمىتوانند یك جور لباس بپوشند. پس فرهنگ مردم قطب با فرهنگ مردم استوایى یكى نخواهد شد. ناچار هر جامعهاى فرهنگ خاص خود را خواهد داشت و نباید بیهوده به دنبال فرهنگ واحد بود.
این مغالطه از كجا ناشى شده است؟ از این جا كه مفهوم فرهنگ را شامل آداب و رسوم محلى دانستهاند، بلكه آن را عنصر اصلى و محورى قرار دادهاند. اما ما محور اصلى فرهنگ را باورها و عقاید مربوط به خدا، انسان، ارتباط انسان با خدا و جهان و طبیعت؛ یعنى اصول دین، توحید، نبوت و معاد مىدانیم. نام جدید آن را فلسفه، شناخت بینشهاى انسانى یا هستی شناسى مىگذاریم و قبلاً به آن اصول دین مىگفتیم كه عنصر اول فرهنگ ماست.
عنصر دوم ارزشها و خوب و بدهاست. اسلام یك سلسله خوب و بدهاى ثابت و ابدى را به ما ارائه مىدهد. این بدان معنا نیست كه احكام در هیچ زمان و مكانى تغییرى نمىكند. احكام امورى جزئى و متغیرند و منظور از ارزشهاى ثابت اصول ارزشى و مبانى است.
عنصر سوم شیوههاى رفتارى خاص برخاسته از آن بینشها و ارزشهاست. این سه، عناصر اصلى فرهنگ اسلامند؛ یعنى آنچه را باید بدان معتقد باشیم، خوب و بد و شیوهی رفتار ما را مشخص مىكند. این همان اصول دین، اخلاق و احكام اسلامى است. لهجهها، لباسهاى گوناگون محلّى، كیفیت گویشها و... ارتباطى با فرهنگ ندارد. اسلام معین نكرده است كه انسان با چه زبانى سخن بگوید یا چه لباسى بپوشد. اسلام یك اصل كلى معین كرده است و آن این است كه انسان نباید تابع دشمنان خدا شود و رنگ دشمن به خود بگیرد، بلكه باید استقلال خود را حفظ كند. اینكه لباس یقه داشته یا نداشته باشد مربوط به اسلام نیست. ممكن است كه این مسأله زمانى نشانهی استقلال باشد؛ اما عنصر اصلى فرهنگ اسلام نیست.
تصوّر غلط از فرهنگ اسلامى
برخى تصور مىكنند كه فرهنگ اسلامى یعنى اینكه مردم لباس روحانیان را بپوشند. چنین چیزى نیست. بعضى لباسها نشانهی صنفى است؛ مانند ارتشى یا روحانى كه لباس خاصى دارند. مصالح اجتماعى اقتضا مىكند كه آنها در اجتماع، از دیگران باز شناخته شوند. معناى فرهنگ اصیل اسلامى این نیست كه همه قبا و لبّاده بپوشند و عمامه بر سر بگذارند تا عدهاى اشكال كنند كه این لباس براى همه دنیا مناسب نیست. پس نمىتوان فرهنگ واحدى در تمام دنیا پیاده كرد.
فرهنگ اصیل اسلامى معنایش تكیه بر آن سه عنصر است كه بیان شد. بنابر این، باید ببینیم كه آیا این سه عنصر در جامعهی ما كاملاً محفوظ ماندهاند. بحمدالله، تاكنون، به حد مطلوبى در جامعه محفوظ مانده است. اما آیا خطرى متوجه اینها نیست؟ متأسفانه خطرى جدّى وجود دارد و وجود خطر و هجوم حتمى است.
هدف اصلى دشمن در تهاجم
با توجه به این سه عنصر خواهیم فهمید كه دشمن چه چیزهایى را هدف قرار مىدهد. بر اساس «و بالاخرة هم یوقنون»، یك هدف او یقین است و مىخواهد كه آن را كم رنگ كند و مىگوید كه «یقین از حرفهاى دگماتیستهاست، بىسوادها از این حرفها مىزنند، در این عصر كسى از یقین سخن نمىگوید، امروز تمام روشنفكران دنیا اهل شكاند و به آن افتخار مىكنند، بىسوادها هستند كه خیال مىكنند به چیزى یقین پیدا مىكنند، اگر بروند و درس بخوانند خواهند فهمید كه یقینى وجود ندارد.»
اگر چنین حملهاى به اعتقادات ما بشود چه خواهد شد؟ آیا چیزى از اسلام باقى مىماند؟ به فرض كه همهی ما عمامه و ریش و قبا و لباده نیز داشته باشیم اما به خدا، آخرت، نبوت و... یقین نداشته باشیم آیا در آن صورت فرهنگ اسلامى محفوظ مىماند؟ آیا منظور از حفظ فرهنگ اسلامى این است كه ریش بگذاریم و قبا و لباده بپوشیم یا زنها چادر سیاه بپوشند و روبند بیندازند ولى در دل خود به خدا و قیامت ایمانى نداشته باشند؟
ارزشهاى اخلاقى امورى اعتبارى دانسته مىشود كه برهانى ندارد و قابل اثبات نیست، بلكه یك مشت امور قراردادى و نسبى است. هر چیزى زمانى مورد خوش آیند جامعهاى بوده و زمانى نیز آن را بد خواهند دانست. مثلاً زمانى در جامعه اروپایى، پوشیدن بدن زن ارزش بود؛ فیلمهایى كه مربوط به چند قرن هستند شهادت مىدهند كه در آن زمان زنان اروپایى پوشیده بودند: لباسهایى بلند تا پشت پاى خود مىپوشیدند؛ اما امروز اروپا لخت بودن را مىپسندد. در آن روز، ارزش آن بود و امروز اینگونه است.
زمانى بدترین فحش این بود كه به كسى بگویند «همجنس باز»؛ اما امروز در جوامع به اصطلاح متمدن بزرگترین تظاهرات به طرفدارى از همجنس بازان انجام مىشود. اگر از تظاهرات كشورهاى غربى، بخصوص كانادا، آمریكا و انگلیس آمارى داشته باشیم مىبینیم كه از جمله بزرگترین و پرجمعیتترین تظاهرات این كشورها در طرفدارى از همجنس بازى بوده است. من، خود، شاهد بعضى از این راهپیمایىها بودهام. امروز این مسأله ارزش است و مخالفت با آن ضد ارزش.
اگر این فكر در جامعهی اسلامى نیز رواج پیدا كند كه ارزشها نسبى، متغیر و اعتبارى است و ریشهاى ندارد، با برهانى اثبات نمىشود و اصلاً مقدمات آنها جدلى است و برهان بردار نمىباشد و به هر حال نسبى و متغیر است بدون شك، پایهی دوم فرهنگ ما هم شكست خواهد خورد. اعمال و رفتار ما بر اساس آن بینشها و ارزشها شكل مىگیرد. قوانین ما باید بر اساس آن ارزشها باشد و زمانى كه ارزشهاى ما درهم ریخت اینها كه روبناست به طریق اولى، ثباتى نخواهد داشت. مثلاً مىگویند: شما كه معتقدید فلان كار بد و گناه است اصلاً گاهى گناه كردن بد نیست و گاهى اندكى كجى راست و اندكى زشتى زیباست. چه كسى گفته است كه نباید گناه كرد؟ این معرفت قبلى بود و امروز معرفت علمى شناخت ما را نسبت به احكام عوض كرده است. با این معرفت علمى، نظام رفتارى ما قابل تغییر است. چه كسى گفته است كه اینها گناه است؟ آخوندها از دهات آمده بودند و از پیش خود چیزهایى بافتند. امروز علم ثابت كرده است كه چه كارى خوب و مفید است؛ مثلاً فلان رقص براى سلامتى انسان مفید است یا فلان موسیقى اثر روانى مطلوبى دارد. وقتى كه شما با این دید نگاه كنید همه چیز عوض مىشود.
هجوم فرهنگى یعنى حمله به این سه عنصر اصلى فرهنگى. با این تعریف، مىتوان جواب آنها را داد كه مىگویند: چه كسانى حمله مىكنند؟ حمله كنندگان كسانى هستند كه نسبت به عقاید، ارزشها، رفتار و كنشهاى ما چنین برخوردى دارند. آنها كه مىخواهند عقاید ما سست شود و ارزشها اعتبارى گردد، یعنى بىاعتبار شود، رفتارها متغیر و تابع خواستها و شرایط اجتماعى، زمانى و مكانى، شوند. با اینها چگونه باید مقابله كرد؟ براى مقابله با آنها باید ابتدا ببینیم كه آنها چگونه رفتار مىكنند، با چه سلاحى این كار انجام مىگیرد، كجا را هدف گرفتهاند و با چه شیوهاى عمل مىكنند.
جامعهی اسلامى ما میداند كه دشمن ما به سلاح علم، ثروت و تبلیغات مجهز است. تبلیغات او با استفاده از پیشرفتهترین ابزارها و تكنیكها انجام مىگیرد. محتواى تبلیغات او نیز بر اساس دستآوردهاى روانشناسى و جامعهشناسى است. آنها خوب مىفهمند كه با هر قشرى چگونه باید مواجه شد و چه باید گفت كه مؤثر باشد. با هر یك از زن، مرد، جوان، پیر، دانشگاهى، كارگر، كشاورز و... چگونه باید سخن گفت. بر خلاف ما كارهاى آنها بر اساس فرمولهاى دقیق علمى است. مثلاً وقتى كه مىخواهند عقاید زنها را تضعیف كنند مىگویند: با وجود اینكه نهجالبلاغه گفته است كه زنها ناقص العقل هستند، آیا باز هم دم از نهجالبلاغه مىزنید؟ وقتى كه مىخواهند انسان را از دعا و توسل دور كنند مىگویند: مفاتیح الجنان مىگوید كه اگر دندانت درد گرفت فلان دعا را بخوان تا كرم از آن بیرون بیاید! به این وسیله، كارى مىكنند كه انسان مفاتیح را ببوسد و كنار بگذارد. آیا هیچ مطلب دیگرى در مفاتیح نیست؟ وقتى كه بخواهند مفاتیح الجنان را، كه انیس امام خمینى(قدس سره) بود، از ما بگیرند این سخنان را مىگویند.
آنها مىخواهند نهج البلاغه را، كه بنا به فرمایش امام(قدس سره) پس از قرآن بالاترین كتاب جهان است، به این وسیله از ما بگیرند. به این وسیله بین مرد و زن كه پس از انقلاب، چنین اتحادى در بین آنها ایجاد شده است، تفرقه بیندازند.
وقتى مىخواهند زنان را، كه فعالانه در صحنههاى انقلاب حضور داشتهاند و به فرمایش امام(قدس سره)، در بسیارى از میدانها از مردان نیز جلوتر بودند، از صحنهی انقلاب دور كنند مىگویند: شما بیچارهها را گول زدهاند، چرا بچههاى خود را به میدان جنگ مىفرستید؟ اینها كه مىگویند نهج البلاغه باید حاكم شود نهج البلاغه شما را ناقص العقل مىداند.
با این شیوه چیزى از اسلام نمىماند؛ «و على الاسلام السلام.» پس ما باید هجوم فرهنگى را بشناسیم نه اینكه بگوییم موسیقى جاز هجوم فرهنگى است و باید دوباره چنگ و عود را زنده كنیم و به موسیقى اصیل باستانی خود بازگردیم! آیا واقعاً فهم آنها اینگونه است یا اینكه خود را به نافهمى مىزنند؟ چه كسانى این مسائل را مطرح مىكنند؟ آیا صرف اینكه ما به جاى پیانو، نى بزنیم به فرهنگ اسلامى بازگشتهایم و مسألهی هجوم فرهنگى حل شده است؟
خودآزمایی
1- بزرگترین خطر در دوران حیات جامعهی انقلابى و اسلامى چیست؟ چرا؟
2- سه عنصر اصلى فرهنگ را نام ببرید.
3- به چه دلیل ایجاد فرهنگ واحد امكان ندارد؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمّدتقی مصباح یزدی