کد مطلب: ۴۷۶۳
تعداد بازدید: ۱۶۶۲
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۲
انسان ۲۵۰ ساله| ۲۳
اولین بخش افتخارآمیز زندگى امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتبه اسیر شده است و دو مرتبه با غل و زنجیر به شام برده شده است، بار اول از كربلا بود و بار دوم از مدینه، در زمان عبدالملك‌بن‌مروان.

حرکت امام سجّاد(ع) در دوران اسارت


وضعیتِ بعد از عاشورا در میان شیعیان و معتقدان به خط امامت، وضعیت عجیبى بود. وحشی‌گرىِ مزدوران اموى و كارى كه با خاندان پیغمبر چه در كربلا و چه در كوفه و چه در شام انجام دادند، همه‌ی مردم علاقه‌مند به خط امامت را مرعوب كرد. البته می‌دانید كه زُبدگان از اصحاب امام حسین‌(ع) در ماجراى عاشورا و یا در ماجراى توّابین به شهادت رسیدند، و آن‌كسانى‌كه باقى مانده بودند آن‌قدر جرأت و شهامت كه بتوانند در مقابل قدرت سلطه‌ی جبار یزید و سپس مروان حرف حق خودشان را بزنند، نداشتند. یک جمع مؤمن اما پراكنده، بی‌تشکیلات، مرعوب و درحقیقت از راه امامت عملاً منصرف‌شده، این میراثى بود كه از جمع شیعه براى امام سجّاد باقى ماند. اختناقْ زیاد، نیروى كمكْ بسیار ضعیف و امام سجّاد باید براى حفظ جریان اسلام اصیل و مكتبى و واقعى دست به یک مبارزه‌اى بزند و این پراكنده‌ها را جمع بكند و آنها را به حكومت علوى یعنى حكومت اسلامى واقعى، نزدیک كند. با این شرایط، امام سجّاد سی‌وچهار سال عمل كرد. من فقط بخش‌های برجسته‌ای از زندگی امام سجّاد را برای شما اینجا بازگو می‌کنم.
اولین بخش افتخارآمیز زندگى امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتبه اسیر شده است و دو مرتبه با غل و زنجیر به شام برده شده است، بار اول از كربلا بود و بار دوم از مدینه، در زمان عبدالملك‌بن‌مروان. امام سجّاد در این بارى كه از كربلا با كاروان اسیران حسینى به شام بُرده شد، مجسمه‌ی قرآن و اسلام بود. از لحظه‌اى كه شهدا به روى خاك غلطیدند حماسه‌ی علی ‌بن ‌الحسین(ع) شروع شد. دخترهاى خردسال، بچه‌هاى كوچك، زن‌هاى بی‌پناه، دُور امام سجّاد را گرفتند در آن كاروانى كه مردى در آن وجود ندارد و امام سجّاد این‌همه را رهبرى كرد. اینها را جمع كرد و در طول راه تا وقتى به شام رسیدند نگذاشت امام سجّاد كه این جمعى كه با پیوندِ ایمان به یکدیگر مرتبط هستند، دچار تردید و تزلزل بشوند. وارد كوفه شدند. عبیدالله‌بن‌زیاد دستور داده بود كه همه‌ی مردهاى این خانواده را به قتل برسانند، دید مردى در میان كاروان اسیران هست، پرسید تو كه هستى؟ گفت من علی‌بن‌الحسینم. با شرحی که بارها گفته شده است و شنیده‌اید، علی‌بن‌الحسین(ع) را تهدید به قتل كرد، اینجا اولین بروز جلوه‌ی امامت و معنویت و رهبرى آشكار شد؛ «اَ بِالقَتلِ تُهَدِّدُنى [یَا ابنَ زِیادٍ اَ ما عَلِمتَ اَنَّ القَتلَ لَنا عادَةٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَةُ][1]» آیا ما را به كشتن تهدید می‌کنى؟! درحالی‌که ما كرامتمان به شهادت است، ما كشته شدن در راه خدا را افتخار می‌دانیم، از مرگ نمی‌ترسیم. دستگاه عبیدالله‌ زیاد در مقابل این صلابت، عقب نشست.
در ماجراى شام بعد از آنکه روزهاى متوالى امام سجّاد را با همه‌ی اسیران در وضع ناهنجار و نابسامانى نگه داشتند، یک وضع كاملاً اسارت‌بار، بعد به نظرش رسید كه امام سجّاد را با خود به مسجد ببرد و در مقابل مردم از لحاظِ روحى هم امام را تضعیف كند و كارى كند كه نبادا تبلیغات مخالفان او و طرف‌داران امام كه همه‌جا بودند، تأثیرى در وضع حكومت او بگذارد.
امام سجّاد در آن مجلس رو كرد به یزید گفت اگر بگذارى من هم بر روى این چوب‌ها بروم و با مردم حرف بزنم. یزید فكر نمی‌کرد كه فرزند پیغمبر، یک جوانى كه اسیر است، بیمار است، قاعدتاً در این مدت به‌قدر كافى از لحاظ روحى تضعیف شده، بتواند خطرى براى او محسوب بشود؛ اجازه داد امام سجّاد بالاى منبر رفت و فلسفه‌ی امامت و ماجراى شهادت و جریان طاغوتى حكومت اموى را در مركز این حكومت برملا كرد. كارى كرد كه مردم شام شوریدند. یعنى امام سجّاد این شخصیت عظیمى‌ست كه درمقابل عبیدالله‌زیاد، درمقابل انبوه جمعیت فریب‌خورده‌ی شام، در دستگاه اموى، درمقابل مأمورین یزید نمی‌ترسد، حرف حق را می‌زند، روشنگرى می‌کند؛ این چنین نیست كه براى او زندگى مایه و مقدارى داشته باشد. 14/9/1359
امام سجّاد در حال اسارت و بیماری همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش، در این فصل، حماسه می‌آفریند. در این دوران، امام وضعیتی به‌کلی متفاوت دارد با آنچه که در دوران اصلی زندگی او مشاهده خواهید کرد. در آن دوران اصلی، بنای امام بر کار زیربنایی ملایم، حساب‌شده و آرام است که گاهی حتی ایجاب می‌کند با عبدالملک‌بن‌مروان هم در یک مجلس بنشیند و با او رفتاری معمولی و ملایم داشته باشد. اما در این فصل امام را به‌ صورت یک انقلابی پرخروشی می‌بینید که کمترین سخنی را تحمل نمی‌کند، و در برابر چشم همه پاسخ‌های دندان‌شکن به دشمنان مقتدر خود می‌دهد.
در کوفه در مقابل عبیدالله‌بن‌زیاد، آن وحشی خون‌خواری که از شمشیرش خون می‌ریزد و سرمست از باده‌ی غرورِ کشتنِ فرزند پیامبر و سرمست از پیروزی است، آن‌چنان سخن می‌گوید که ابن‌زیاد دستور می‌دهد او را بکُشید و اگر کارِ به‌جای حضرت زینب(س) نبود که خودش را انداخت و گفت من نمی‌گذارم او را بکُشید و دیدند که بایستی یک زن را بکُشند و از طرفی بایستی اینها را به‌ عنوان اسرا به شام ببرند، به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجّاد(ع) نیز می‌شد.
در بازار کوفه هم‌صدا و هم‌زمان با عمه‌اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانی می‌کند و مردم را تحریک می‌نماید و حقایق را افشا می‌کند.
در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشن‌ترین بیان برملا می‌کند، و این گفتارها و خطبه‌ها متضمن حقانیت اهل‌بیت برای خلافت، و افشای جنایت‌های دستگاه حاکم موجود، و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است.
در اینجا مقتضی نیست که آن خطبه را بازگو کرده و پرده از ژرفای آن بردارم که این، کاری است مستقل. و هر کس بخواهد این خطبه را تفسیر کند باید کلمه کلمه‌ی آن را بررسی کرده و با توجه به این مبانی انجام دهد. این وضعیت امام سجّاد(ع) بود در دوران حماسه‌ساز اسارت.
این سؤال وجود دارد که چرا امام سجّاد(ع) در دوران پس از اسارت بنا را بر ملایمت و نرمش می‌گذارد و مایل است که تقیّه کند و پوششی از دعا و کارهای ملایم بر روی حرکات انقلابی و تند بگذارد، و در دوران اسارت بِدان‌سان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست بزند؟
پاسخ این است که این فصل، فصلی استثنایی بود. اینجا امام سجّاد جز آنکه امام است، و باید زمینه‌ی کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند، زبان گویایی برای خون‌های ریخته‌شده‌ی عاشورا است. امام سجّاد در اینجا در حقیقت خودش نیست، بلکه زبان خاموش حسین(ع) باید در سیمای این جوان انقلابی در شام و در کوفه تجلی کند. اگر آنجا امام سجّاد، این‌چنین تند و بُرنده و تیز و صریح مسائل را بیان نکند، درحقیقت زمینه‌ای برای کار آینده‌ی او باقی نمی‌ماند؛ چون زمینه‌ی کار آینده‌ی او خون جوشان حسین‌بن‌علی(ع) بود، چنان‌که زمینه برای همه‌ی قیام‌های تشیّع در طول تاریخ، خون جوشان حسین‌بن‌علی(ع) است. نخست باید به مردم هشدار بدهد سپس [در] پرتو این هشدار بتواند مخالفت‌های اصولی، عمیق، متین و درازمدت خود را آغاز کند. و این هشدار جز با این زبان تندوتیز امکان‌پذیر نیست.
نقش امام سجّاد(ع) در این سفر نقش حضرت زینب‌(س) بود، یعنی پیام‌آور انقلابِ حسین‌بن‌علی(ع). اگر مردم بدانند که حسین کشته شد و چرا کشته شد و چگونه کشته شد، آینده‌ی اسلام و آینده‌ی دعوت اهل‌بیت به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی و گسترش این شناخت در سطح جامعه، باید همه‌ی سرمایه‌ها را به‌کار انداخت و تا هرجا ممکن است این کار را انجام داد. لذا امام سجّاد مانند سکینه، مانند فاطمه‌ی صغری، مانند خود زینب‌(س) و مانند تک‌تک اسیران (هرکسی به‌قدرِ توان خویش) یک پیام‌آور است. همه‌ی این نیروها باید گرد هم آیند تا بتوانند خون جوشان به غربت ریخته‌شده‌ی امام حسین(ع) را به تمامی مناطق بزرگ اسلامی ببَرند، یعنی از کربلا شروع کرده به مدینه برسانند. هنگامی‌که امام سجّاد(ع) وارد مدینه شدند، در برابر زبان و چشم و چهره‌ی جستجوگر و پرسنده‌ی مردم باید حقایق را بیان کنند، و این اولین اقدام است، لذا این فصل کوتاه از زندگی امام سجّاد، فصلی استثنائی است. فصل بعدی هنگامی آغاز می‌شود که امام سجّاد(ع) در مدینه به ‌عنوان شهروند محترم مشغول زندگی می‌شود، و کارش را از خانه‌ی پیامبر(ص) و حرم او آغاز می‌کند. برای روشن‌شدن برنامه‌ی امام چهارم(ع) نیاز داریم اوضاع و چگونگی و شرایط زمانش را بررسی نماییم.پاسدار اسلام، ش 6


خودآزمایی


1- میراثى كه از جمع شیعه براى امام سجّاد(ع) بعد از واقعه عاشورا باقى ماند، چه بود؟
2- چرا امام سجّاد(ع) در دوران پس از اسارت بنا را بر ملایمت و نرمش می‌گذارد و مایل است که تقیّه کند؟
3-  اولین اقدام امام سجّاد(ع) هنگامی‌که وارد مدینه شدند، را بیان کنید.
 

پی‌نوشت

 
[1]. لهوف / ص۱۶۲

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: