کد مطلب: ۴۷۸۶
تعداد بازدید: ۵۷۵
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۰
تهاجم فرهنگی| ۱۹
هر قدر گروه مهاجم بیشتر بتواند در ملتى نفوذ فكرى و فرهنگى پیدا كند تسلطش بیشتر بیمه‌ مى‌شود و استفاده‌هایى كه‌ مى‌خواهد از آن مردم ببرد بیشتر دوام پیدا‌ مى‌كند. اگر موفق به چنین كارى نشود دیر یا زود شكست‌ مى‌خورد.

فصل سوّم؛ انقلاب اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى| ۶


 
ابزار استكبار براى پیشبرد مقاصد فرهنگى خود


تسلط قومى بر قوم دیگر یا نژادى بر نژاد دیگر یا كشورى بر كشور دیگر در ابتدا ممكن است با زور و تحمیل فشار باشد، مانند آنچه در گذشته از سوى غالب كشورهاى دنیا صورت گرفته است، كه كشورى به كشور دیگر حمله‌ مى‌كرد و با زور سرنیزه و خونریزى بر مردم مسلط‌ مى‌شد تا حكومت آنجا را بدست آورد. مدتى هم بر آن كشور تسلط پیدا‌ مى‌كرد ولى این تسلطها هیچ‌گاه فرهنگ مردم را بطور كلى عوض نمى‌كرد. این تسلطها تا آنجا كه متكى به زور و فشار است براى دوام سلطه‌ی قوم مهاجم كافى نیست، مگر آنكه با كار فرهنگى توأم باشد؛ یعنى آن گروهى كه بر دیگران مسلط‌ مى‌شود اگر موفق گردد كه بر گروه مغلوب كار فرهنگى انجام دهد‌ مى‌تواند تا حدى به تسلط خود ادامه دهد وگرنه دیر یا زود گروه دیگرى بر آنها مسلط‌ مى‌شوند یا همان گروه مغلوب بهوش‌ مى‌آیند و بر ضد آنان شورش‌ مى‌كنند و آنها را از كشور خود‌ مى‌رانند. بنابراین، همیشه كسانى كه خواسته‌اند بر دیگران تسلط پیدا كنند تا مثلاً گروهى بر یك ملتى یا خاندانى بر یك عشیره و قومى، مانند سلجوقیان، مغولها، ایلخانیان، تیموریان و امثال آنها، گرچه با زور شمشیر و سرنیزه مسلط‌ مى‌شدند ولى تلاش مى‌كردند كه با استفاده از دانشمندان و وزراى دانا و دوراندیش دل‌هاى مردم را به شكلى به خود متوجه نمایند و در فرهنگ مردم نفوذ پیدا كنند.
هر قدر گروه مهاجم بیشتر بتواند در ملتى نفوذ فكرى و فرهنگى پیدا كند تسلطش بیشتر بیمه‌ مى‌شود و استفاده‌هایى كه‌ مى‌خواهد از آن مردم ببرد بیشتر دوام پیدا‌ مى‌كند. اگر موفق به چنین كارى نشود دیر یا زود شكست‌ مى‌خورد. این تجربه‌اى است كه دولتهاى استعمارگر غربى بخوبى آن را آموخته و آزموده‌اند و از نتایج سودمند آن بهره‌ها برده‌اند. البته آنان هم از اتفاقات تاریخى گذشته پند گرفته‌اند و هم خود در عمل تجربه كرده‌اند.
از اینروست كه دو، سه قرن اخیر قرون استعمار بوده، گرچه در این اواخر تا حدى استعمارزدایى انجام گرفته و استعمار به شكل رسمى آن وجود ندارد، ولى اشكال دیگرى پیدا كرده است. در این دوران، تسلط استعمارگران، از مناطق دیگر جهان، اعم از كشورهاى آفریقایى، اقیانوسیه، جزایر اقیانوس كبیر و مناطقى از آسیا تا تسلط سایر استعمارگران در دیگر مناطق جهان؛ همه سعى‌ مى‌كردند كه هر جا تسلطى پیدا‌ مى‌كنند، گرچه در ابتدا به زور باشد، ولى فرهنگ خود را در آن مناطق نفوذ دهند. البته این سلطه‌ها بیشتر بوسیله‌ی نیروى دریایى انگلیس انجام‌ مى‌گرفت، گرچه پیش از آنها نیروى دریایى پرتغال و اسپانیا نیز، از قدرت دریانوردى مهمى برخوردار بودند و ناوگان دریایى داشتند. معمولاً آنها ابتدا سرزمینها را كشف‌ مى‌كردند و سپس بر آنها تسلط پیدا‌ مى‌كردند. از اینرو، مستعمرات آنها بیش از سایر استعمارگران بود. بدیهى است كه كشورهاى استعمارگرى كه مجاور دریا بودند و ناوگان دریایى داشتند، مانند هلند، انگلیس و فرانسه، در جنگهاى دریایى بیشتر پیروز‌ مى‌شدند و‌ مى‌توانستند در سواحل كشورها نیرو پیاده كنند. آنها نیز براى اینكه تسلطشان مدتى دوام پیدا كند سعى‌ مى‌كردند كه فرهنگ خود را در آن مناطق نفوذ دهند. كلید این كار ترویج زبان خودشان بود.
در ابتدا، به عنوان مراوده‌ی با تجار، آنها را تشویق‌ مى‌كردند كه چون شما‌ مى‌خواهید به كشور ما رفت و آمد كنید لازم است زبان ما را یاد بگیرید. به تدریج پس از تجار، دیگران نیز به سوى فراگیرى زبان آنها سوق داده‌ مى‌شدند و تا به آنجا كه‌ مى‌توانستند در دربارها نفوذ پیدا‌ مى‌كردند تا آنجا كه داشتن زبان بیگانه به عنوان یك پدیده‌ی نو، مد‌ مى‌شد. سپس كتابهاى خود را در این كشورها رواج‌ مى‌دادند و بستگى به میزان نفوذشان در حكومتها، حتى اگر‌ مى‌توانستند زبان رسمى آن كشورها را هم مطابق زبان خودشان تغییر‌ مى‌دادند؛ مثلاً، انگلیسیها وقتى بر هندوستان مسلط شدند زبان رسمى آن كشور را به زبان انگلیسى تغییر دادند. حتى امروزه نیز زبان رسمى بسیارى از كشورهاى آفریقایى زبان انگلیسى یا فرانسوى است. این به دلیل تسلط ممتدى است كه استعمارگران بر آن كشورها داشته‌اند. زبان رسمى كشور الجزایر هنوز زبان فرانسه است و بتازگى تلاشى شروع شده كه زبان عربى دوباره در آن كشور احیا گردد، آن هم پس از اینكه مدتها از استقلال الجزایر‌ مى‌گذرد.
به دلیل اینكه در اواخر دوره‌ی صفویه و پس از آن در دوران زندیه و افشاریه و همچنین دوران قاجار، فرانسه دوران شكوفایى و رشد تمدّن خود را‌ مى‌گذراند، زبان فرانسه در ایران بیشتر رایج شد و براى مدارسى كه در ایران تأسیس گردید از استادان فرانسوى استفاده شد؛ مثلاً در دارالفنون، استادان از كتابهاى فرانسوى استفاده‌ مى‌كردند. بطور كلّى، تحصیل‌کرده‌های فرانسه در ایران بیشتر بودند. لذا، اصطلاحات فرانسوى در زبان ما بیش از زبان انگلیسى است؛ همچنین بسیارى از اصطلاحات علمى كه در كتابهایى چون هندسه به كار‌ مى‌رود؛ مانند هاش و ایكس و ایگرگ اینها بدان دلیل است كه در آن زمان، فرانسه به خاطر شهرتى كه داشت فرهنگ‌اش به كشور ما نفوذ كرده بود و هنوز هم ریشه‌هاى آن باقى مانده است. از راه آموختن زبان و آشنایى با ادبیات آنها، بتدریج، زبان و فرهنگ آنها در كشور ما رواج پیدا كرد و حتى مد شده بود كه اگر كسى چند كلمه‌ی فرانسوى یاد‌ مى‌گرفت به آن افتخار‌ مى‌كرد. ممكن است از الفاظ كشور همسایه خود چیزهایى بیاموزد؛ اما ...... این معناى دیگرى دارد. معنایش این است كه هویت خود را در مقابل آنها باخته است؛ صرف‌نظر از هویّت مذهبى، هویّت ملّى خود را نیز باخته و تحقیر شده است؛ خجالت‌ مى‌كشد كه ایرانى باشد، افتخار‌ مى‌كند فرانسوى یا انگلیسى باشد. پس یكى از راههاى نفوذ فرهنگ بیگانه ترویج زبان، كتابهاى ادبى و كتابهاى علمى است.
البته علم هر جا كه باشد محترم است و به هر زبانى كه باشد باید آن را آموخت. علم مال انسانیت است، اختصاص به قارّه و منطقه‌اى خاص ندارد ولى نسبت به آنچه بار فرهنگى و ارزشى دارد و با اعتقادات، اخلاق، آداب و سنن تماس پیدا‌ مى‌كند باید حساس بود. شاید تصوّر بعضى از ما هم خام باشد؛ وقتى‌ مى‌گوییم با بیگانه‌پرستى و مظاهر غربى باید مبارزه كرد فكر‌ مى‌كنند كه دیگر نباید زبان خارجى را یاد گرفت یا نباید كتابهاى علمى خارجى مطالعه كرد و از صنعت خارجى استفاده نمود. این فكر غلطى است آنچه مربوط به علم است و حقایقى را تبین‌ مى‌كند براى پیشرفت زندگى بشر مفید است. اختصاص به قومى خاص ندارد، مربوط به انسانیت است و از هر راهى كه باشد باید آن را فرا گرفت و از آن استفاده كرد. ولى آنجا كه ارتباط با فرهنگ پیدا‌ مى‌كند نباید با مراتب تحمیل ارزشهاى دشمن همراه شود. ما كه‌ مى‌گوییم باید با فرهنگ غرب مبارزه كرد یا استعمارگران‌ مى‌خواهند فرهنگ خود را بر ما تحمیل كنند به این دلیل است كه منظور آنها علمشان نیست. آنان هیچ‌گاه نمى‌خواهند علمشان را به ما بدهند. اگر‌ مى‌خواستند علمشان را به ما بدهند ما با آغوش باز استقبال‌ مى‌كردیم. ما باید با زحمت از علم آنها استفاده كنیم. دانشجویانى كه به خارج‌ مى‌فرستیم به این حقیقت اعتراف دارند كه استادان دانشگاههاى آنجا نمى‌خواهند به آنها چیزى یاد بدهند، بلكه‌ مى‌خواهند آنها را سرگرم كنند و در رشته‌هایى بر ایشان تسهیلات فراهم كنند كه به درد آنها نمى‌خورد، مگر آنكه مطمئن باشند كه دانشجویان به كشور خود بر نمى‌گردند، آنجا‌ مى‌مانند و براى آنها كار‌ مى‌كنند. در این صورت، حتى از چنین دانشجویانى استقبال هم‌ مى‌كنند؛ چون دانشجویان ایرانى از سایرین باهوش‌ترند.
در سفرى كه به كانادا داشتم، یكى از پزشكان ایرانى شاغل به تحصیل در آنجا‌ مى‌گفت: نخست‌وزیر ایالت كبك كانادا در سخنرانى خود از متخصّصین ایرانى، كه در كانادا هستند تشكّر كرده است. سى و هفت هزار متخصّص ایرانى در كانادا وجود دارد كه اگر آنها نبودند دولت كانادا مجبور بود میلیاردها دلار صرف كند تا جاى آنها را پر كند. در یك كشور 25 میلیونى كانادا، 37 هزار متخصّص ایرانى! حتماً در آمریكا، چند برابر این تعداد متخصّص وجود دارد.
از زمانى كه دانشجویان ما وارد‌ مى‌شوند آنها را زیر نظر‌ مى‌گیرند؛ با آنها كه از استعداد بیشترى برخوردارند تماس‌ مى‌گیرند و سعى‌ مى‌كنند كه آنها را نگه دارند؛ براى آنها وسایل رفاهى فراهم‌ مى‌كنند تا در آنجا بمانند و براى آنها كار كنند. بنابر این، آنها نمى‌خواهند علم خود را به ما بدهند. اگر این كار را‌ مى‌كردند ما كمال رضایت را داشتیم. اگر هم گاهى اجازه‌ مى‌دهند كه از علومشان یاد بگیریم به دلیل منافع اقتصادیشان است تا در داخل كشورهاى تحت نفوذشان كارشناس داشته باشند و بتوانند از كالاهاى ساخت آنها استفاده كنند. اگر ما در كشور خود كارشناسى نداشته باشیم كه از تلویزیون، یخچال، كامپیوتر و مانند آن اطلاع داشته باشد آنها نمى‌توانند كالاهاى خود را به ما بفروشند. پس اگر قدرى هم مخالفت نمى‌كنند به دلیل محاسباتى است كه پیش خود كرده‌اند؛ چون براى منافع اقتصادیشان مفید است وگرنه آنها هیچگاه حاضر نیستند كه علوم خود را به ارزانى در اختیار دیگران قرار دهند. اینكه‌ مى‌گوییم باید با فرهنگ غربى مبارزه كرد منظورمان مبارزه با علوم و صنایع نیست، بلكه علوم و صنایع را باید از آنها آموخت، حتى اگر نمى‌دهند باید از آنها ربود.
ما با آنچه بار ارزشى دارد، موجب عقیده و رفتار غیر صحیح‌ مى‌شود و جوانان ما را به لاابالى‌گرى و شهوترانى‌ مى‌كشاند، مخالف هستیم. این چیزى است كه حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ بارها در فرمایشات و نوشته‌ها ـ تذكر داده‌اند؛ مثلاً، پیش از پیروزى انقلاب، در فرانسه، با ایشان مصاحبه كردند و پرسیدند كه شما‌ مى‌خواهید با غرب مبارزه كنید، با چه چیز غرب قصد مبارزه دارید؟ مگر شما نمى‌خواهید رادیو و تلویزیون داشته باشید؟ امام فرموده بودند: ما با رادیو و تلویزیون مخالف نیستیم، با برنامه‌هاى استعمارى و تباه كننده‌اش مخالفیم وگرنه ما با صنعت غربى مخالفتى نداریم؛ علم و صنعت كه دشمنى ندارد. آنچه با عقاید دینى، ارزشها و آرمانهاى ما اصطكاك پیدا‌ مى‌كند مورد نفرت ماست و متأسفانه آنچه آنها سعى‌ مى‌كنند كه با هزار حیله به خورد دانشجویان ما بدهند همینهاست. بنابراین، راه نفوذ آنها ابتدا ترویج زبان و ادبیاتشان است، سپس آن رشته‌هایى از علوم كه بار ارزشى دارد و فلسفه‌هایى كه داراى گرایشهاى الحادى، سوفیستى و مبتنى بر شكّاكیت است.‌ مى‌دانید كه تنها چیزى كه باعث رشد، ترّقى و استقلال كشورهاى اسلامى‌ مى‌گردد ایمان اسلامى آنها و یقینشان نسبت به مبادى دینى‌شان است. لذا، با وساوس خود ترویج شكاكیت‌ مى‌كنند كه امروز شاهد نمونه‌هایى از آن در كشور خود هستیم؛ گاهى در جراید، گاهى در سخنرانیها و گاهى در كتابها. یكى از افراد مطّلع‌ مى‌گفت كه وقتى میسیونرهاى مسیحى به كشورهاى عربى آمده بودند و فعالیت فراوانى‌ مى‌كردند با یك نفر از آنها دوست شده بودم. از او پرسیده بود شما كه این همه پول صرف تبلیغات مسیحیت در كشورهاى عربى‌ مى‌كنید تاكنون چند نفر مسلمان را مسیحى كرده‌اید؟ گفته بود: خیلى كم؛ اما ما تبلیغ نمى‌كنیم كه اینها مسیحى شوند، بلكه تبلیغ‌ مى‌كنیم كه در دین خود ضعیف شوند. آنچه ما‌ مى‌خواهیم این است كه آنها در اسلامشان سست شوند وگرنه ما علاقه زیادى نداریم كه آنها مسیحى شوند و‌ مى‌دانیم كه مسیحى نمى‌شوند؛ چون تجربه این را نشان داده است كه ما چیزى نداریم كه بتواند جاى اسلام را بگیرد. بزرگترین كار ما این است كه سعى كنیم جوانان مسلمان نسبت به دین خود سست گردند و در ذهنشان شبهه به وجود بیاید تا پاى بند احكام و قوانین اسلام نباشند.
غرب یعنى همه‌ی دنیایى كه در مقابل ایران اسلامى قرار دارد وگرنه امروز غرب و شرق جغرافیایى در مقابل ما وجود ندارد. امروز غرب سمبلى است براى دشمنان اسلام در سراسر دنیا و منطقه‌ی جغرافیایى خاصّى براى غرب وجود ندارد. امید امروز غرب در این است كه بتوانند ایمان مردم ما را سست كنند وگرنه آنها جنگ نظامى را آزموده‌اند. اینها دیگر امیدى ندارند كه به كشور ما حمله‌ی نظامى بكنند. در طىّ مدت پس از انقلاب تاكنون هرچه‌ مى‌توانسته‌اند بر ضد كشور ما توطئه‌ی سیاسى كرده‌اند، گروهكهاى مخالف را تغذیه‌ی فكرى، مالى و نظامى كرده‌اند هیچ فایده‌اى نبردند در نهایت، ناامید شدند؛ از محاصره‌ی اقتصادى نیز هیچ طرفى نبستند، غیر از ضرر مالى كه به خود رساندند. تنها امیدى كه براى آنها باقى مانده این است كه بتوانند افكار نسل آینده‌ی ما را سست كنند، ایمان آنها را نسبت به عقاید اسلامى و ارزشهاى آن ضعیف كنند. بنابراین، ما باید نسبت به این مسأله حساس باشیم. تنها راهى كه آنها بدان امید بسته‌اند نفوذ در عقاید و ارزشهاى ماست و آنچه را ما باید كاملاً نسبت به آن حساسیت داشته باشیم همین مسأله است.
مسأله‌اى كه بحث برانگیز شده همان مطلب معروف «تكامل دینى» یا «معرفت دینى» و تأثیر و تأثّر همه علوم از یكدیگر است. در آن نظریه ادّعا شده كه هر تحوّلى در هر علمى پدید بیاید در همه‌ی معلومات بشر تأثیر‌ مى‌گذارد و حتى اگر در یكى از علوم تجربى تحوّلى به جود بیاید در تمام علوم فلسفه و علوم اسلامى و دینى نیز اثر‌ مى‌گذارد. ادعا شده كه علوم بشرى از یك خانواده به هم پیوسته و با هم مرتبط است و هر تحوّلى در هرگونه از آن پدید بیاید در سایر علوم اثر‌ مى‌گذارد و قضاوت صحیح در هر بخشى از علوم متوقّف است بر شناخت سایر بخشها؛ زیرا اینها با هم مربوط‌اند و نتیجه گرفته شده كه حتى فهمیدن قرآن و معارف اسلامى نیز بدون آشنایى با همه‌ی معارف بشرى و علوم امكان‌پذیر نیست و تا كسى از علوم تجربى و علوم انسانى رایج در جهان اطلاع نداشته باشد نمى‌تواند بگوید كه من معرفت صحیحى از قرآن دارم. و اگر چنین امرى محقّق شود باز هم معرفت ثابتى نخواهیم داشت و با تحوّلاتى كه در علوم پدید‌ مى‌آید شناخت ما هم تغییر‌ مى‌كند. اما از این گذشته، در موقعیت كنونى، كسى‌ مى‌تواند بگوید اسلام را‌ مى‌شناسم و آن را‌ مى‌فهمم كه از سایر علوم، اطّلاعات كافى داشته باشد. این یك بخش از مطالبى است كه جدیداً مطرح شده است. مقالات متعدّدى نیز در این زمینه تحت عنوان «قبض و بسط شریعت» و «تكامل معرفت دینى» نوشته شده است. مطلب دیگر ادعایى است كه از سالهاى پیش مطرح‌ مى‌شده كه مسائل ارزشى پایه‌ی عقلانى ندارد و بر استدلال و برهان عقلى نمى‌توان اقامه كرد. بنابراین، هر چه به اخلاق، ارزشها، حقوق و امثال اینها مربوط باشد نمى‌تواند هیچ دلیلى عقلى داشته باشد.
نتیجه اینكه ما براى احكام اسلام و قوانین اسلامى نمى‌توانیم دلیلى عقلى بیاوریم. آنها تابع سلیقه‌اند. مسلمانان بر طبق سلیقه خود، آنها را پذیرفته‌اند و بدانها پاى‌بند گشته‌اند. گاهى هم ممكن است سلیقه‌شان عوض شود و به غیر آن معتقد شوند.
نكته‌ی مهمتر آنكه در این اظهار نظرها گفته‌ مى‌شود علاوه بر اینكه هیچ علمى نمى‌تواند نتیجه‌ی صددرصد قطعى در هیچ موضوعى ارائه دهد، فلسفه از همه‌ی علوم عقب‌تر است. معارف فلسفى از نظر ضریب اطمینان، از همه‌ی معارف دیگر ضعیف‌تر است؛ زیرا هیچ مطلب متافیزیكى را نمى‌توان به طور یقینى اثبات كرد.
نتایجى كه از این بحثها و مقدمات گرفته‌ مى‌شود آن است كه اوّلاً، وجود خدا قابل اثبات عقلى نیست به دلیل اینكه مسأله‌اى است متافیزیكى؛ وجود پیغمبر(ص) و نبوّت قابل اثبات یقینى نیست؛ چون مسأله‌اى است متافیزیكى و غیرقابل تجربه؛ وحى را نمى‌توان اثبات كرد زیرا تجربى نیست. صاحب این نظریه بخصوص مسأله‌ی صدق را به عنوان یكى از صفات خدا كه خدا راست‌ مى‌گوید به دیده‌ی تردید نگریسته و صریحاً در دانشكده‌ی الهیّات تهران گفته است كه ما هیچ دلیلى نداریم بر اینكه خدا هر چه‌ مى‌گوید راست باشد؛ زیرا صدق قضیه‌اى است ارزشى و قضیه ارزشى برهان ندارد. پس برهان متكلّمین مبنى بر اینكه چون صدق حُسن دارد و هر چیزى حُسن دارد بر خدا لازم است صغرى و كبراى هر دو قضیه ارزشى است و هیچكدام برهانى نیست. بنابراین نمى‌توانیم دلیل عقلى بیاوریم بر اینكه آنچه خدا‌ مى‌گوید راست باشد. علاوه بر اینكه همین حُسن صدق نیز كلیّت ندارد و دروغ مصلحت‌آمیز هم نیكو است.
او صریحاً این مطلب را در كلاس دانشكده‌ی الهیّات مطرح كرده است؛ یعنى به فرض آنكه اثبات شود كه خدا و پیغمبرى وجود دارد و قرآن كلام خداست و ثابت شود كه سخن خدا راست است، اما معرفت ما از قرآن چیز ثابتى نیست. هر كسى مطابق ذهنیت خود، از آن چیزى‌ مى‌فهمد و اسلام او همین است كه خودش‌ مى‌فهمد. اگر كسى بخواهد ادّعا كند كه من اسلام را آنچنان كه ممكن است شناخته‌ام باید بر همه‌ی علوم اطلاع داشته باشد وگرنه حتى فقه اسلامى هم بدون اطّلاع از سایر علوم قابل شناخت نیست. نتیجه آنكه آنچه امام(رحمه الله) براى ما به عنوان اسلام بیان فرموده، اعتبارى ندارد؛ زیرا او از سایر علوم اطلاعى نداشته است.
طبیعى است كه با این وصف، از آن نظریات نتیجه شود كه ارزشهایى كه جوانان ما براى آنها جان دادند سلیقه بوده است. هر كس سلیقه‌اى دارد. اینها مبانى عقلى و برهانى ندارد؛ مثلاً، یكى‌ مى‌گوید، خوب است، دیگرى هم‌ مى‌گوید: خیر، خوب نیست. این خوبى یا بدى دلیل عقلى ندارد، امرى است متغیّر، طبق فرهنگها و تمدّنهاى مردم تفاوت‌ مى‌كند. سلیقه‌ی یك جامعه‌اى آن را‌ مى‌پذیرد و جامعه‌ی دیگر آن را نمى‌پذیرد. بنابراین، نه عقاید ما ریشه‌ی قطعى دارد، نه اخلاق و نه ارزشهاى ما. در این صورت، فاتحه‌ی اسلام خوانده است.


خودآزمایی


1- یكى از راههاى نفوذ فرهنگ بیگانه را بیان کنید.
2- به چه دلیل مى‌گوییم باید با فرهنگ غرب مبارزه كرد یا استعمارگران‌ مى‌خواهند فرهنگ خود را بر ما تحمیل كنند؟
3- چه نتایجى از بحث‌ها درباره «تكامل دینى» یا «معرفت دینى» گرفته می‌شود؟ توضیح دهید.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمّدتقی مصباح یزدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: