هرگاه مرحله انکار و ابراز ناراحتی قلبی نسبت به ترک معروف یا انجام منکر مؤثر واقع نشد، نوبت به مرحله زبانی می رسد. در این مرحله که خود مراتبی دارد، گاهی شرایط و زمینه های لازم اثربخشی اقتضا می کند که با زبان دوستانه، نرم و آرام تذکر داد و اگر تذکر با زبان نرم مؤثر نشد، با لحن تند و خشن، و اگر باز مؤثر نیفتاد، با لحنی تندتر باید امر و نهی کرد.
گاهی امر و نهی به صورت غیرصریح و در لفافه و کنایهگویی اثر بخش است، مثل زمانی که شخص، تجاهر و تظاهر به گناه ندارد و گاهی باید با زبان صریح و روشن امر و نهی نمود. زمانی موعظه مؤثر می افتد و در اوقاتی هم چاره ای جز آشکارا گفتن نیست، اگر امر و نهی در خلوت، اثربخش باشد، باید به همان عمل شود. گاهی توبیخ و ملامت، گاهی تشویق و ترغیب، در پاره ای از اوقات سخن حکیمانه و استدلالی، و بعضی وقت ها زبان ساده به کار می آید. به هر روی از زبان باید به تناسب شرایط و مخاطب شناسی بهره برد.
صور مختلف انکار زبانی در قرآن کریم
انکار استدلالی:
خداوند متعال در قرآن کریم به رسول گرامی خویش چنین فرمان می دهد: «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ». با حكمت و اندرز نیكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آن ها به روشى كه نیكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مى داند چه كسى از راه او گمراه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است.[1] در این آیه شریفه خداوند متعال برای امر به معروف و نهی از منکر، سه راه کار اساسی ارائه نموده است:
1- نخست مى فرماید: به وسیله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن (ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ). «حكمت» به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل به معنى منع آمده و از آن جا كه علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حكمت گفته شده، و به هر حال نخستین گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فكر و اندیشه مردم و به حركت در آوردن آن و بیدار ساختن عقل هاى خفته، نخستین گام محسوب مى شود.
2- و به وسیله اندرزهاى نیكو (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ). و این دوّمین گام در طریق دعوت به راه خدا است، یعنى استفاده كردن از عواطف انسان ها، چرا كه موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحریك آن مى توان توده هاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در حقیقت حكمت از «بعد عقلى» وجود انسان استفاده مى كند و موعظه حسنه از «بعد عاطفى». و مقید ساختن «موعظه» به «حسنه» شاید اشاره به آن است كه اندرز در صورتى مؤثر مى افتد كه خالى از هر گونه خشونت، برترى جویى، تحقیر طرف مقابل، تحریك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسیارند اندرزهایى كه اثر معكوسى مى گذارند به خاطر آن كه مثلا در حضور دیگران و توأم با تحقیر انجام گرفته، و یا از آن استشمام برترى جویى گوینده شده است، بنا بر این موعظه هنگامى اثر عمیق خود را مى بخشد كه «حسنه» باشد و به صورت زیبایى پیاده شود.
3- و با آن ها (یعنى مخالفان) به طریقى كه نیكوتر است به مناظره پرداز (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ). و این سوّمین گام مخصوص كسانى است كه ذهن آن ها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا كنند. بدیهى است مجادله و مناظره نیز هنگامى مؤثر مى افتد كه «بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» باشد، حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى بر آن حكومت كند و از هر گونه توهین و تحقیر و خلاف گویى و استكبار خالى باشد، و خلاصه تمام جنبه هاى انسانى آن حفظ شود.[2]
انکار توبیخی:
در مورد انکار زبانی به شکل توبیخ و سرزنش، قرآن کریم جریانی را از حضرت موسی نقل می کند که طبق آن موسی شاهد گلاویز شدن یکی از پیروانش با یکی از دشمنان شد. مردی که از پیروان موسی بود، از او یاری خواست و در فرایند امدادرسانی حضرت موسی، فردی که از یاران فرعون و دشمن موسی بود، کشته شد. فردای آن روز حضرت همان مرد را دید که با فرد دیگری گلاویز شده و بار دیگر از حضرت موسی یاری می خواهد. این جا بود که حضرت موسی او را به خاطر بی توجّهی به مشکلات و بی انضباطی و دردسرآفرینی توبیخ کرد: «فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِی مُبِینٌ». موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى (و در جستجوى اخبار) ناگهان دید همان كسى كه دیروز از او یارى طلبیده بود فریاد مى زند و از او كمك مى خواهد، موسى به او گفت: تو آشكارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى.[3]
در واقع حضرت موسی با زبان سرزنش و توبیخ به او فهماند که تو مرتکب منکری هستی و آن این که هر روز با كسى گلاویز مى شوى و دردسر مى آفرینى و دست به كارهایى مى زنى كه الآن موقع آن نیست، و در حالی که ما هنوز گرفتار پى آمدهاى برنامه دیروز توایم، امروز نیز تجدید برنامه كرده و دردسر جدیدی آفریدی.[4] به عبارت دیگر حضرت موسی با بیانی عتاب گونه به او تذکّر داد که این مشاجرات تو، جز این که گره را کورتر کند و اوضاع و تشکیلات ما را با بحران جدی رو به رو سازد، سودی ندارد.[5]
انکار تهدیدی:
در مورد تهدید هم می توان به بهانه جویی های بنی اسرائیل اشاره کرد که به عناوین مختلف از زیر بار تکالیف، شانه خالی می کردند. خداوند به فرشتگان دستور داد قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سر آن ها قرار دهد و موسی اعلام کرد اگر اوامر الهی را اجابت نکنید، عذاب نازل خواهد شد و با توبه و انجام امر و نهی خداوند عذاب رفع شد. این جریان در آیات متعدّدی از قرآن کریم بیان گردیده است که به یک مورد از آن اشاره می کنیم. خداوند متعال در سوره بقره می فرماید:
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».
و (به یاد آورید) زمانى را كه از شما پیمان گرفتیم و كوه طور را بالاى سر شما قرار دادیم (و به شما گفتیم:) آن چه را (از آیات و دستورهاى خداوند) به شما داده ایم، با قدرت بگیرید و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و به آن عمل كنید) شاید پرهیزكار شوید.[6]
در این آیه مسأله پیمان گرفتن از بنى اسرائیل، براى عمل به محتویات تورات و سپس تخلّف آن ها از این پیمان اشاره شده است. مفسّر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى از قول ابن زید چنین نقل مى كند: «هنگامى كه موسى ع از كوه طور باز گشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام كرد كتاب آسمانى آورده ام كه حاوى دستورات دینى و حلال و حرام است، دستوراتى كه خداوند برنامه كار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احكام آن عمل كنید. یهود به بهانه این كه تكالیف مشكلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور كرد، تا قطعه عظیمى از كوه طور را بالاى سر آن ها قرار دهند. در این هنگام موسى ع اعلام كرد چنان چه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل كنید و از سركشى و تمرّد توبه نمائید، این عذاب و كیفر از شما بر طرف مى شود و گرنه همه هلاك خواهید شد. آن ها تسلیم شدند و تورات را پذیرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى كه هر لحظه انتظار سقوط كوه را بر سر خود مى كشیدند، ولى به بركت توبه سرانجام این عذاب الهى از آن ها دفع شد». همین مضمون در آیه 93 بقره و 154 نساء و 171 اعراف با مختصر تفاوتى آمده است.[7]
اولویت در انکار استدلالی
اهل بیت(ع) در انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر معمولاً (به جز موارد خاص) با نهایت لطف و محبت رفتار می کردند و این گونه موفق می شدند سرسخت ترین افراد را تسلیم حق و حقیقت کنند، در تفسیر المنار نقل می شود: جوانی خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: آیا اجازه می دهی زنا کنم؟! فریاد مردم به اعتراض بلند شد، ولی رسول خدا با خونسردی فرمودند: نزدیک بیا، جوان نزدیک آمد، حضرت پرسید: دوست داری با مادر تو چنین کنند؟ گفت: نه فدایت شوم. فرمود: مردم هم راضی نیستند با مادرانشان چنین شود. آیا دوست داری با دختر تو چنین کنند؟ گفت نه فدایت شوم، فرمود: مردم هم درباره دخترانشان راضی نیستند. آیا برای خواهرت می پسندی؟! جوان مجدداً انكار كرد (و از سؤال خود به كلّى پشیمان شد). پیامبر دست بر سینه او گذاشت و فرمود: خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگی به بی عفتی نگاه دار. از آن به بعد منفورترین کار در نزد این جوان زنا بود.[8]
ادامه این بحث را در نوشتار بعد دنبال خواهیم کرد، ان شاء الله.
خودآزمایی
1- صور مختلف انکار زبانی در قرآن را بیان کنید؟
2- سه راه کار اساسی در انکار استدلالی را توضیح دهید؟
پینوشتها
[1] سوره نحل/ آیه 125 (ترجمه مکارم).
[2] تفسیر نمونه ج 11 ص 455 تا 457.
[3] سوره قصص/ آیه 18 (ترجمه مکارم).
[4] تفسیر نمونه ج 16 ص 50. (با دخل و تصرّف)
[5] امر به معروف و نهی از منکر در آیینه قرآن کریم ص 180 و 181. (با دخل و تصرّف)
[6] سوره بقره/ آیه 63 (ترجمه مکارم).
[7] تفسیر نمونه ج 1 ص 292 تا 294. (با تلخیص)
[8] همان ج 3 ص 42.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حجتالاسلام مسلم زکیزاده