هنگامی که حضرت رضا(ع) به شهادت رسید، آن حضرت تنها فرزندی که داشت حضرت جواد(ع) بود، و او در این هنگام هفت سال داشت، جمعی از بزرگان شیعه در کوفه، در خانهی «عبدالرّحمن بن حجّاج» به گرد هم آمدند، و در سوگ امام رضا(ع) گریه کردند، آنگاه دربارهی امام بعد از حضرت رضا(ع)، سخن به میان آمد، بعضی گفتند امام جواد(ع) کودک است و بعضی پاسخ این ایراد را دادند، حتّی بحث به کوفه و بغداد و شهرهای دیگر به سوی مدینه مسافرت کردند، تا از نزدیک به بررسی بپردازند، آنها در مراسم حجّ شرکت نمودند و سپس وارد مدینه شدند، و به خانهی امام صادق(ع) که در آن وقت، خالی بود رفتند، و روی یک فرش بزرگ که در آنجا بود نشستند، در این هنگام عبدالله بن موسی (یکی از پسران امام کاظم(ع)) نزد آنها آمد و در صدر مجلس نشست، یکی برخاست و گفت: «این آقا، فرزند رسول خدا(ص) است، هر کسی سؤالی دارد از او بپرسد».
بعضی از علمای مجلس، چند سؤالی را مطرح کردند، ولی عبدالله پاسخ صحیح نداد، حاضران ناراحت و غمگین شدند، تصمیم گرفتند که برخیزند و بروند، ناگاه «موفّق» (خادم حضرت رضا(ع)) از دری که کنار صدر مجلس بود وارد شد، و همراه حضرت جواد(ع) بود، موفّق به حاضران گفت: «آقایان! این آقازاده، ابوجعفر (حضرت جواد(ع)) است»، آن حضرت در صدر مجلس نشست، و علمای مجلس سؤالاتی کردند، آن حضرت همهی آن سؤالات را بطور صحیح و کامل پاسخ داد، همهی حاضران خوشحال شدند. و از آن حضرت تجلیل و تمجید نمودند.
حاضران عرض کردند: «عموی شما عبدالله به اینجا آمده و ما جواب این سؤالها را از او خواستیم، چنین و چنان پاسخ داد».
امام جواد(ع) فرمود:
لا اِلهَ اِلاّ اللهُ یا عَمُّ اِنَّهُ عَظیمٌ عِنْدَ اللهِ اَنْ تَقِفَ غَداً بَینَ یدَیهِ فَیقُولُ لَكَ لِمَ تَفْتی بِما لَمْ تَعْلَمْ وَ فِی الْاُمَّةِ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْکَ:
«نیست معبودی جز خدای یکتا، ای عمو، بسیار سخت است که فردای قیامت در پیشگاه خدا قرار بگیری، و خداوند به تو بگوید: چرا چیزی را که ندانستی به آن فتوا دادی؟ با اینکه در میان اُمّت کسی که داناتر از تو بود، وجود داشت»[1].
به این ترتیب علمای حاضر دریافتند که امام بعد از حضرت رضا (ع)، همان امام جواد(ع) است.
پینوشت:
[1]. عیون المعجزات، مطابق نقل بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۹۹ـ۱۰۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی