فصل اوّل: پیامهای اعتقادی| ۴
۵. امامت
در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوّت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود و احکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیشبینی شده است.
فلسفهی سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلّی میکند. از این رو، از شاخصههای امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیتهای علمی و تقوایی، «جعل الهی» و «نصب» است.
اهل بیت پیامبر اکرم(ص) به لحاظِ صلاحیتهای خاصّ و نزدیکی بیشتر به سرچشمی دین، شایستهتر از دیگران برای تصدّی زمامداری مسلمیناند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تأکیدی مجدّد بود که رسالتِ پیشوایی امت پس از رسول خدا(ص)، بر عهدهی امام برتر و شایستهترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمؤمنین علی(ع) است.
هر چند که عدّهای ریاست طلب و زورمدار با راه اندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امّت را از امامتِ علی(ع) محروم کردند، ولی این حق، از آنِ آن حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حقِ راستین تأکید کردهاند و آن را حق مسلّم خویش دانستهاند و دیگران را غاصب این منصب دانستهاند.
قیام عاشورا، جلوهای از این حقخواهی و باطلستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعهی اسلامی بود. گرچه امام مجتبی(ع) بنا به مصالح و شرایطی (که اینجا جای بحثش نیست) با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین(ع) نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامهی برادر شهیدش وفادار ماند، اما این خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بودهاند و پیوسته میکوشیدند در حدّ توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیّهی مقدمات و زمینه چینیهای لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.
دراین راستا، امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین(ع) چند برنامهی محوری داشتند:
۱. تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام؛
۲. تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدّی این منصب؛
۳. بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامتِ مسلمین.
امام حسین(ع) در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشهای از آنها اشاره میشود.
شرایط امام
امام حسین(ع) پس از دریافت نامههای گروهها و چهرههای بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه میکردند تا در سایهی امامت او به قیام علیه یزید بپردازند، نامهای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:
فَلَعَمْری مَا الاِمامُ اِلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، اَلْقائِمُ بِالْقِسْطِ، اَلدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ، اَلْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ.[1]
به جانم سوگند، امام، جز آن که به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.
این بیان، نشاندهندهی ویژگیهای امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که میپرسد «خداشناسی» چیست؟ میفرماید: اینکه اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعتِ او بر آنان واجب است، بشناسند.[2]
شیخ صدوق در ذیل این حدیث میافزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم هر دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دورهای آنان را بدون امام معصوم وانمیگذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجّت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.
پس شناختِ امام مفترض الطّاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحّتِ خداپرستی و زمینهی خداشناسی کامل است. در یکی از زیارتهای آن حضرت آمده است:
خدایا! گواهی میدهم که اینجا قبر حبیب و برگزیدهی توست، آن که به کرامت تو نائل آمده است، آن که با شهادت به او عزت و شرافت بخشیدهای و میراث پیامبران را به او عطا کردهای و او را «حجّت» بر بندگان خود قرار دادهای.[3]
در فرازی از یک زیارتنامهی دیگر میخوانیم:
شهادت میدهم که تو امام راشد و راهنمایی؛ قیام به حق کردی و به آن عمل کردی گواهی میدهم که اطاعت از تو فرض و واجب است؛ سخن تو صدق و راست است و تو با حکمت و موغطهی نیکو به راه پروردگارت دعوت کردی.[4]
صلاحیت خود و نفی صلاحیت دیگران
وقتی الگوی کلّی امامت و ویژگیهای پیشوای صالح بیان شد، انطباق آن عنوان بر شخص خاصّ، محور دیگر بحث است. رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهل بیت پیامبر و برشمردن فضایل شخصی خود و برخورداریاش از ملاکهای امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکالهای اساسی و غیر قابل اغماض در امویان به ویژه یزید بن معاویه، ذهنیت جامعهی اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق میدهد. نمونههای این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره میشود:
امام حسین(ع) در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابهای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:
ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهدهداری این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانی که بناحق مدّعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزاوارتریم.[5]
در نامهای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه مینویسد، پس از برشمردنِ اینکه این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده و بیت المال را برای خود برداشتهاند، میفرماید: «وَ اَنّی اَحَقُّ بِهذَا الاَمْرِ لِقرابَتی مِنْ رَسُولِ اللهِ...»[6] و خود را به دلیل نزدیکتر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایستهتر میبیند.
وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خبر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، میخواست از آن حضرت بیعت بگیرد. حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدمکش است که فسق علنی میکند، کسی مانند من با کسی همچو او بیعت نمیکند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدامیک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتظر و تَنْتَظِرُونَ اَیُّنااَحَقَّ بِالْخِلافةِ وَالْبَیْعةِ».[7]
این دیدگاه را امام حسین(ع)، از سالها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایّام حیات خود وقتی برای ولایت عهدی یزید، تلاش میکرد و میکوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیتها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین(ع) داشت و میخواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین(ع) از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:
اینکه به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یاد میکنی میخواهی مردم را به توهّم اندازی! گویا چهرهای پنهان و ناشناخته را توصیف میکنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رأی اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش.[8]
در نامهای خطاب به معاویه دربارهی همین موضوع و خلافکاریهای او مینویسد:
بدان که خداوند، هرگز فراموش نمیکند که تو تنها به گمان، انسانها را میکشی و به تهمت، دستگیر میکنی و نوجوان شرابخوار و سگبازی را به اِمارت مردم میگماری. با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه میسازی و مردم را ضایع میکنی.[9]
در همین نامه مینویسد:
ای معاویه! برایم نوشتهای که مردم را به فتنه نیندازم. من فتنهای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمیشناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار میدانم و اگر با تو نجنگیدهام از خدا آمرزش میخواهم!
این دیدگاه امام را درمورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان می کند. در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله اینکه:
جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کردهای که شراب میخورد و با سگ بازی میکند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امّت محمد(ص) میگماری، درحالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امّت امین باشد؟![10]
از دیدگاه امام حسین(ع) کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم و تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عدّهای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به برشمردن فضایل(!) یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کردهاند. تنها مدینه مانده است.... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهادهای که از نظر پدر و مادر و صفاتِ شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟! حضرت فرمود: آری![11]
در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدّم برتر از جدّ اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.[12]
گردن نهادن به حکم پیشوا - هر که میخواهد باشد - در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار وامامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است[13] پیشوایان ستمگر و باطل، «ائّمهی نار»ند که هم خودشان دوزخیاند، و هم مردم را جهنّمی میسازند و «ائّمهی نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگراناند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشوراییان با این فرهنگ، به خوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین(ع) در سرزمین نینوا فرود آمد، قاصدی از سوی ابن زیاد آمد ونامهای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آوردهای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کردهام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا میخوانند و چه بد امامی است.[14]
پیام عاشورا این است که در جامعهی اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایستهترین افراد است که تعهّد ایمانی بالایی داشته باشند و برای اجرای قرآن و فرمان خدا و هدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند و شیوهی حکومتیشان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال وجان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حقّ این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط وتباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمیدهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسواییهای یزید، و ردّ صلاحیّت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:
... لا وَاللهِ! لایکونُ ذلِکَ اَبَداً.[15]
نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست!
در راستای همین هدایت و نجات بخشی که از شئون امامت بحق است، سیدالشهدا به مبارزهای دست میزند که به شهادت ختم میشود و همین زمینهی جهل زدایی و بیدارگری مردم میشود. در زیارت امام حسین(ع) میخوانیم:
«فَاَعَذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک لِیَسْتَنْقِذَ عبادَک مِنَ الضَّلالَةِ وَ الْجَهالَةِ وَ العَمی وَالّشکِّ وَ الْأرتیابِ اِلی بابِ الْهُدی وَ الرَّشادِ.[16]
(خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دودلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد.
عمل امام، نشاندهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین(ع)، حتی اگر هیچ یاور و دعوتکننده و بیعتکنندهای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمیآمد، چرا که مشروعیّت نداشت. خود وی تصریح فرمود:
وَ اللهِ لَو لَم یکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ و لا مأوی لَما بایَعْتُ یزیدَ بنَ معاویَةَ.[17]
به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و مأوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.
۶. بدعت ستیزی
دین پیوسته از سوی دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعتآفرینی است. از سوی دیگر رسالت امامان حق و علمای دین، صیانت دین و معتقدات اسلامی از تحریف و مقابله با بدعتها است. از رسول خدا(ص) روایت است که:
اِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فی اُمَّتی فَلْیُظهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ... .[18]
هرگاه بدعتها آشکارشود، دانا بایددانش و علم خویش را آشکار کند.
در سخن دیگری از آن حضرت است: هر بدعتی که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهد، ولیّی از دودمان من عهدهدار آن میشود که از ایمان دفاع کند و با الهام الهی زبان بگشاید و حق را علنی و روشن سازد و نیرنگ مکاران را باز گرداند.[19]
امام حسین(ع) نیز به عنوان مصداقی از عمل به این تکلیف الهی به دفاع از حریم دین پرداخت و از انگیزههای خویش، احیای دین و بدعتستیزی را برشمرد. از جمله در نامهای که به بزرگان بصره نوشت، چنین آمده است:
اَدْعُوکُمْ اِلی کِتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبیّهِ فَاِنَّ السُّنّةَ قَدْ اُمیتَتْ و الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ.[20]
شما رابه کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم. همانا سنّت مرده و بدعت زنده شده است.
این رسالت امام است که نسبت به سست شدن پایههای عقاید ناب و جان گرفتن جاهلیّت، حساسیّت نشان دهد و به قیام بپردازد، تا دین زنده بماند. تأکید وی بر رفتن به راه و روش پدرش امیر المومنین و جدش رسول خدا نیز گونهی دیگری از همین بدعتستیزی و حفاظت از دین است.
آنچه امویان از آن دم میزدند، چهرهای تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمد(ص) بود، چرا که معتقدان به آن اسلام، تعارضی میان آن و ستمها و فسادهای یزید از یک سو و هوا و هوسهای خود از سوی دیگر، نمیدیدند. حسین بن علی(ع) برای نشان دادن اینکه آنچه حاکم و ساری است، اسلام پیامبر نیست، جز با کلامی از جان و خطّی از خون نمیتوانست کاری کند. شهادت مظلومانهاش برای نجات دین بود. در سخن زیبایی از حضرت امام خمینی(قدس سره) میخوانیم:
ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی(ص) برسیم و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است ونجات آن قربانی میخواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم... .[21]
خودآزمایی
1- چند برنامهی محوری امامان شیعه را بیان کنید.
2- امام حسین(ع) یکی از انگیزههای خویش (برای قیام) را چه عنوان کردند؟
پینوشتها
[1]. ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 35.
[2]. علل الشرایع، صدوق، ج 1، ص 9.
[3]. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59.
[4]. همان، ص 69.
[5]. ... نحن اهلُ بیت محمَدِ و اولی بولایة هذالامر علیکم من هؤلاءِ الْمُدَّعینَ ما لیسَ لهم و السّائرینَ فیکم بالجور و العدوان (بحار الانوار، ج 44، ص 377؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 232).
[6]. بحار الانوار، ج 44، ص 381.
[7]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 283.
[8]. همان، ص ۲۶۱.
[9]. الغدیر، ج 10، ص 160.
[10]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 258، به نقل از دعائم الاسلام.
[11]. الغدیر، ج 10، ص 25.
[12]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 265.
[13]. وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَدْعُونَ اِلَی النّارِ (قصص، آیه 41).
[14]. بحار الانوار، ج 44، ص 380.
[15]. مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 182.
[16]. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59.
[17]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 588.
[18]. اصول کافی، ج 1، ص 54.
[19]. همان.
[20]. حیاة الامام الحسین بن علی، ج 2، ص 322.
[21]. صحیفه نور، ج 21، ص 41.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی