فصل دوّم: پیامهای اخلاقی| ۱
اخلاق، یکی از سه بعد عمدهی دین است و اسلام بر سه بعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزشهای اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمدهی بعثت انبیا است. پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود: «اِنّی بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ»
تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسانها، بخشی مهمّ از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل میدهد. اخلاق را از کجا میتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوهاند و مظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوهگاه خلق و خوی حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجّت معصوم.
حادثهّ کربلا وسخنانی که امام حسین(ع) و خانوادهی او داشتند و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینهی خودسازی، سلوک اجتمای، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزّت، شجاعت، وارستگی از تعلّقات، توکّل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونههایی از «پیامهای اخلاقی» عاشورا است و در گوشه گوشهی این واقعهی جاویدان، میتوان جلوههای اخلاق را دید.
۱. آزادگی
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریّت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلّتآور و حقارت بار است. تعلّقات و پای بندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد میکند. اسارت در برابر تمنّیات نفسانی و علقههای مادّی، نشانهی ضعف ارادهی بشری است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همّت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.
علی(ع) میفرماید:
اَلا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ الّلماظَةَ لِأهْلِها؟ اِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّالْجَنَّةُ فَلا تَبیعُوها اِلّا بِها.[1]
آیا هیچ آزادهای نیست که این نیمخورده (=دنیا) را برای اهلش واگذارد؟
یقیناً بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید!
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلّت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
در پیچوخمها و فراز و نشیبهای زندگی، گاهی صحنههایی پیش میآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تأمین تمنیّات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هرگونه حقارت و اسارت را میپذیرید. امّا احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلّت نمیدهند.
امام حسین(ع) فرمود:
مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ من حیاةٍ فی ذُلٍّ.[2]
مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
این نگرش به زندگی، ویژهی آزادگان است. نهضت عاشورا جلوهی بارزی از آزادگی در مورد امام حسین(ع) و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت میداد و کشته نمیشد. وقتی میخواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:
لا وَاللهِ لا اُعْطیهم بِیَدی اِعْطاءَ الذّلیلِ وَ لا اُقِرُّ اِقرارَ العبید.[3]
نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلّت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان میشوم!
صحنهی کربلا نیز جلوهی دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلّت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:
اَلا و انَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِیِّ قَدْرَ کَزَنی بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ.[4]
بر ما گمان بردگی زور بردهاند
ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود
در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را میخواند:
اَلْمَوْتُ اَوْلی مِن رُکُوبِ الْعارِ
وَالْعارُ اَوْلی مِن دُخُولِ النّارِ[5]
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:
ان لَم یَکُن لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافوُنَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ.[6]
گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست
لااقل مردم آزاده به دنیا باشید
فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتّی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز زیر را میخواند و می جنگید:
اَقْسَمْتُ لا اُقتَلُ الاّ حُرّاً
وَ اِنْ رَأَیتُ الْمَوْتَ شَیْئاً نُکراً[7]
هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی میبینم. ولی سوگند خوردهام که جز با آزادگی کشته نشوم.
جالب اینجا است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا میخواند.[8] این نشان دهندهی پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
دو شهید دیگر از طایفهی غفار، به نامهای عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عُروه، در رجزی که در روز عاشورا میخواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» میخواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد میکردند: «یَا قَوم ذودُوا عَن بَنیِ الأحرَارِ...»[9]
مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حرّ بن یزید ریاحی بود.
آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایهی شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین(ع) پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حرّ نزد امام حسین(ع) آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حرّیت او را ستود:
لَنِعْمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحٍ
وَ حُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ[10]
چون به شهادت رسید، سیدالشهدا(ع) بر بالین او حضور یافت و او را حرّ و آزاده خطاب کرد و فرمود: همانگونه که مادرت نام تو را حرّ گذاشته است، آزاده و سعادتمندی، در دنیا و آخرت:
اَنْتَ حُرٌّ کَما سَمَّتْکَ اُمُّکَ، وَ اَنْتَ حرٌّ فِی الدُّنْیا وَ اَنتَ حُرٌّ فِی الْآخَرة.[11]
اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوتها میجنگند و الگویشان قهرمانیهای شهدای کربلا است، در سایهی همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای همیشهی تاریخ است. انسانهای آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر میگزینند و فداکارانه جان میبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعهی خود را آزاد کنند.
۲. ایثار
ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است، چه در مسائل مالی و چه در موضوع جان. این صفت نیک یکی از خصلتهای ارزشمند اخلاقی است که در قرآن کریم و روایات، مورد ستایش فراوان است و از وارستگی انسان از «خودخواهی» سرچشمه میگیرد. قرآن از مؤمنانی یاد میکند که با آنکه خودشان نیازمندند، دیگران را برخویشتن مقدم میدارند: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی اَنفُسِهِم وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».[12]
گذشتن از خواستههای خود و نیز چشم پوشیدن از آنچه مورد علاقهی انسان است، به خاطر دیگری و در راه دیگری «ایثار» است. اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر، کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند، یا در راه رضای او از تمنّیات خویش بگذرد.
در صحنهی عاشورا، نخستین ایثارگر، سیدالشهدا(ع) بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد ورضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند، با او همسفر کربلا شوند.[13]
اصحاب آن حضرت نیز، هر کدام ایثارگرانه جان فدای امام خویش کردند.
در طول حوادث عاشورا نیز صحنههای زیبایی از ایثارگری دیده میشود.
وقتی نیروهای ابن زیاد، آگاه شدند که مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه است، هانی را احضار کردند و از او خواستند که مسلم را تسلیم آنان کند. او میتوانست با سپردن مسلم به دست آنان، جان خویش را نجات بخشد، اما حاضر شد در راه مسلم کشته شود ولی او را تسلیم نکند. در مقابل درخواست تهدید آمیز آنان گفت:
به خدا سوگند، اگر تنها و بییاور هم بمانم، هرگز او را تسلیم شما نخواهم کرد، تا آنکه در راه حمایت از او بمیرم![14]
وقتی مسلم بن عقیل را به دارالأماره بردند، پس از گفتوگوهای تندی که ردّوبدل شد و تصمیم به کشتن او گرفتند، مسلم گریست. یکی از حاضران گفت: کسی که در پی چنین خواستههایی باشد نباید گریه کند (و باید پیشبینی این روزها را هم بکند) مسلم گفت: بر خودم گریه نمیکنم، بلکه بر حسین(ع) و خانوادهی او میگریم.[15]
این نیز ایثارگری او را نشان میدهد که در آستانهی شهادت، اگر هم گریه کند نه بر حال خویش، که بر حسین میگرید که طبق گزارش او از وضع کوفه، روی به این شهر پرنیرنگ و مردم پیمان شکن نهاده است.
وقتی امام حسین(ع) به فرزندان عقیل و مسلم بن عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یکصدا گفتند: به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو میکنیم و در رکابت میجنگیم تا شهادت.[16]
اظهارات ایثارگرانهی یاران امام در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلم بن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد:
«هرگز ازتو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم، با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.»[17]
سخنان سعید بن عبدالله حنفی، زهیر بن قین و دیگران، جلوههای روشن و ماندگاری از این روحیّه ایثارگری است. طبق نقلی سخن گروهی از آنان چنین بود: «به خدا قسم از تو جدا نخواهیم شد! جانهایمان فدای توست، تو را با ایثار خون، چهره و اعضای بدن حمایت میکنیم.»[18]
آری... خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست. حضرت زینب(س) عصر عاشورا هنگام حملهی سپاه کوفه به خیمهها و غارت اشیاء چون دید شمر با شمشیر آخته قصد کشتن امام زینالعابدین را دارد، فرمود:
او کشته نخواهد شد مگر آنکه من فدای او شوم.[19]
پیشوای نهضت، به پشت گرمی حامیان ایثارگر، گام در مراحل دشوار و پرخطر میگذارد. اگر آمادگی پیروان برای ایثار مال و جان و گذشتن از راحتی و زندگی نباشد، رهبر تنها میماند و حق، مظلوم و بییاور. در انقلاب کربلا، امام و خانواده و یارانش دست از زندگی شستند، تا دین خدا بماند و کشته و اسیر شدند، تا حق زنده بماند و امّت، آزاد شوند، و اصحاب شهید امام، تا زنده بودند، اجازه ندادند از بنیهاشم کسی به میدان رود و کشته شود. بنیهاشم هم تا زنده بودند، جان فدا کردند و در راه و رکاب امام به شهادت رسیدند و حسین بن علی(ع) شهید آخرین بود که وقتی به دشت کربلا نگریست، از آن همه یاران و برادران و اصحاب، کسی نمانده بود.
جلوهی دیگری از ایثار، در کار زیبای حضرت ابوالفضل(ع) بود: ابتدا امان ابن زیاد را که شمر آورده بود ردّ کرد آنگاه در شب عاشورا اظهار کرد که: هرگز از تو دست نخواهیم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را. روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعهی فرات شد تابرای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پرکردن مشک، دست زیر آب برد تا بنوشد، امّا با یادآوری کام تشنهی حسین(ع)، ایثارگری و وفای او اجازه نداد که آب بنوشد و امام حسین(ع) و کودکان تشنه باشند و تشنه کام، گام از فرات بیرون نهاد[20] و تشنه لب شهید شد. باز هم در اوج نیاز، آب ننوشیدن و به فکر نیاز دیگران بودن.
آب شرمنده ز ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از اواین همه بیتاب گذشت
سعید بن عبدالله، جلوهی دیگری از ایثار را در کربلا به نمایش گذاشت و هنگام نماز خواندن امام، خود را سپر تیرهایی ساخت که از سوی دشمن میآمد. وقتی نماز امام به پایان رسید، او سیزده تیر بر بدن داشت و بر زمین افتاد و شهید شد.[21]
خصلت و صفت عاشورایی را کسی دارد که حاضر باشد به خاطر خدا، در راه دیگری فداکاری کند و ایثارگری نماید.
خودآزمایی
1- یکی از اهداف عمدهی بعثت انبیا چیست؟
2- نمونههایی از «پیامهای اخلاقی» عاشورا را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. نهج البلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456.
[2]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.
[3]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 421.
[4]. لهوف، سید بن طاووس، ص 57.
[5]. کشف الغمّه، اربلی، ج 2، ص 32.
[6]. بحار الانوار، ج 44، ص 51.
[7]. همان، ص 352.
[8]. همان، ج 44، ص 352.
[9]. وقعة الطّف، ص 234.
[10]. ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید)، ج 2، ص 100.
[11]. بحار الانوار، ج 45، ص 14، وقعة الطّف، ص 215.
[12]. حشر (59)، آیه 9.
[13]. بحارالانوار، ج 44، ص 366؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 48.
[14]. والله لو لم اکن الا واحداً لیس لی ناصر لم ادفعه الیه حتی اموت دونه (وقعة الطف، ص 119) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 205.
[15]. مقتل خوارزمی، ج 1، ص 211.
[16]. همان.
[17]. وقعة الطف، ص 198.
[18]. والله لا نفارقک و لکن انفسنالک الفداء، نقیک بنحورنا و جباهنا و ایدینا... (همان، ص 199).
[19]. لا یُقتلُ حتی اُقْتَلَ دونَه (مقتل الحسین، مقرم، ص 387).
[20]. مقتل الحسین، مقرم، ص 336.
[21]. همان، ص ۳۰۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی