فصل دوم: پیامهای اخلاقی| ۶
۱۰. عمل به تکلیف
مکتبی بودن بودن یک مسلمان را از اینجا میتوان شناخت که در همهی ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی، نسبت به آنچه «وظیفه دینی» است، متعبّد و عامل باشد. تکلیف در شرایط مختلف فرق میکند. ممکن است مطابق خواستهی قلبی انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهّد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواستهی او باشد و هیچ چیز را فدای «عمل به تکلیف» نکند. در این صورت، هر چند به ظاهر شکست هم بخورد، پیروز است؛ چون در انجام وظیفه کوتاهی نکرده است.
فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتی در جامعه و میان افرادی حاکم باشد، همواره احساس پیروزی میکنند. به تعبیر قرآن کریم به «اِحْدی الحُسنَیَین»[1] دست مییابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزی نظامی و سیاسی برسند، هر دو صورت برای آنان خوب است.
امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل میکردند. حادثهی عاشورا نیز یکی از جلوههای عمل به وظیفه بود و تکلیف را هم اقتضای شرایط و شناخت زمینهها تعیین میکرد، البته در چهارچوب کلی دین و معیارهای قرآنی. فریاد یا سکوت، قیام یا قعود امامان نیز تابع همین تکلیف بود.
امام حسین(ع) امام بر حق بود و خلافت و رهبری را حق خود میدانست، ولی در نامهای که به اهل بصره نوشت، فرمود: قوم ما حکومت را برای خود برگزیدند و ما به خاطر آنکه تفرقهی امّت را خوش نداشتیم به آن رضایت دادیم، در حالی که ما خاندان پیامبر میدانیم که ما به خلافت و رهبری، شایستهتر از کسانی هستیم که آن را برعهده گرفتهاند.[2] همان حسین بن علی(ع) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، چراکه تکلیف امام در این دو دوره، متفاوت بود. تعبّد یک مسلمان به «حکم دین» بسیار مقدّس و ستودنی است. در ایامی که مسلم بن عقیل در کوفه و در خانهی هانی پنهان بود، روزی «ابن زیاد» به عنوان عیادت هانی به خانهی او آمد. نقشهی ترور ابن زیاد را کشیده بودند، ولی مسلم برای اجرای برنامه از نهانگاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتی پرسیدند چرا او را نکشتی؟ گفت: دو چیز سبب شد؛ یکی اینکه هانی خوش نداشت که قتل در خانهی او انجام گیرد، دیگر آنکه به یاد حدیث پیامبر افتادم که «ایمان بازدارنده ترور است.»[3]
امام حسین(ع) وقتی میخواست از مکه به سوی کوفه بیرون آید، بعضی از اصحاب، از جمله ابن عباس او را نصیحت میکردند که رفتن به سمت عراق، صلاح نیست. ولی امام حسین(ع) به او فرمود: با آنکه میدانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین میگویی، اما من تصمیم خود را گرفتهام.[4] در منزل «صفاح» نیز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئنّ کوفه، حضرت سخن زیر را فرمود و سپس به حرکت خود ادامه داد:
اگر قضای الهی بر همان چه که دوست میداریم نازل شود، خدا را بر نعمتهایش سپاس میگوییم و از او برای ادای شکر، کمک میخواهیم و اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است.[5]
اینها همه نشاندهندهی آن است که امام، خود را بر انجام تکلیف مهیّا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد، راضی بود. وقتی دو نفر از سوی والی مکّه برای او اماننامه آوردند تا از ادامهی این سفر بازش دارند، حضرت فرمود: در خواب، پیامبر خدا را دیدم و به چیزی فرمان یافتم که در پی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم... «اُمِرْتُ فیها بِاَمْرٍ انَا ماضٍ لَهُ، عَلَیَّ کانَ اَوْلی».[6]
این، همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزی در هر دو صورت. امام حسین(ع) فرموده است:
اَرْجوُ اَنْ یَکوُنَ خَیْراً ما ارادَ اللهُ بِنا، قُتِلْنا اَمْ ظَفِرْنا.[7]
امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.
امام امّت بر اساس همین فرهنگ میفرمود:
ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است... ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم.[8]
وقتی نامههای پیاپی مردم کوفه به امام حسین(ع) رسید و از او دعوت برای آمدن به کوفه کردند و وعدهی نصرت و حمایت دادند، امام احساس تکلیف کرد که برود. هر چند میدانست مردم کوفه چگونهاند، ولی آن دعوتنامهها و اعلام حمایتها تکلیفآور بود. پس از برخورد با سپاه حرّ که راه را براو بستند، حضرت در ضمن خطبهای به آنان فرمود:
آمدنم برای عذر آوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آنکه نامهها و فرستادههایتان رسید که: نزد ما بیا که ما پیشوایی نداریم... اگر بر سر پیمان و سخن خویشید، که آمدهام، و اگر خوش ندارید و نمیخواهید، برمی گردم.[9]
این تعبیر، نشان دهندهی عمل به تکلیف از سوی امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر انجام تکلیف الهی در راه نصرت او شهید شدند. وقتی امام از آنان خواست که هر که میخواهد برود، سخن یاران او چنین بود: «به خدا سوگند هرگز از تو جدا نخواهیم شد و جانمان را فدای تو میکنیم و با خون گلو و رگها و دستانمان از تو حمایت میکنیم. اگر کشته هم شویم وفای به عهد کرده و تکلیفی را که بر عهدهی ما بوده است انجام دادهایم: «فَاِذا نَحْنُ قُتِلْنا وَفَیْنا و قَضَیْنا ما عَلَینا»[10]
در تاریخ معاصر نیز، بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی(قدس سره) قیام ضدّطاغوتی خود را بر اساس تکلیف الهی آغاز کرد و در همهی مراحل، جز به آنچه وظیفه بود، نیندیشید. چه فریاد و چه سکوت، چه زندان و تبعید و چه درس و تالیف، چه جنگ و چه پذیرش قطعنامهی صلح، همه و همه بر اساس «عمل به تکلیف» بود و از این جهت در همهی مرحلهای، سست و مأیوس نشد و از هدف خویش دست نکشید ویک لحظه هم از آنچه پیش آمد، پشیمان نگشت. تحلیل امام خمینی از نهضت عاشورا، حرکت بر مبنای «عمل به تکلیف» بود، حرکت مبارزاتی خود وی نیز بر چنین پایهای استوار بود. نمونههایی از جملات حضرت امام چنین است:
اینکه حضرت ابی عبدالله(ع) نهضت کرد و قیام کرد، باعددکم و در مقابل این برای اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهی از منکر کنم.[11]
حضرت سیدالشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.[12]
لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد، تا اینکه این ملّت را اصلاح کند، تا اینکه این عَلَم یزید را بخواباند.[13]
آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفهی خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم.[14]
ما که از سید الشهدا(ع) بالاتر نیستیم، آن وظیفهاش را عمل کرد، کشته هم شد.[15]
آن روزی که وجههی اسلام بخواهد درش خدشه وارد شود... اینجا بود که تکلیف اقتضا میکرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند.[16]
پیام عاشورا برای همه مردم، به ویژه آنان که موقعیت ویژه دارند و برای دیگران خطدهنده و الگو هستند، «شناخت تکلیف» و «عمل یا تکلیف» است. اگر همهی پیروان حق در زمان سیدالشهدا(ع) وظیفهی خویش را میدانستند و مثل شهدای کربلا با جانبازی و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل میکردند، مسیر تاریخ بهگونهای دیگر ترسیم میشد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو دیگری بود.
امروز نیز باید شکلهای مختلف تکلیف را شناخت و نسبت به انجام آن متعبّد بود و پیروزی را در انجام وظیفه دانست. امام امّت بارها میفرمود:
همهی ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور نتیجه.[17]
این همان درسِ آموختهِ از عاشوراست.
امام امّت، حتی پذیرش تلخ قطعنامه 598 را تکلیف الهی خود خواند و فرمود:
شما را میشناسم، شما هم مرا میشناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهیام بود. شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرهی خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردهام.[18]
خودآزمایی
1- مکتبی بودن بودن یک مسلمان را از کجا میتوان شناخت؟
2- چرا مسلم بن عقیل، ابن زیاد را در خانه هانی نکشت؟
پینوشتها
[1]. توبه، آیه 52.
[2]. وقعة الطف، ص 107.
[3]. تاریخ طبری، ج 4، ص 271.
[4]. همان، ص 288.
[5]. تاریخ طبری، ج 4، ص 290.
[6]. همان، ص 292.
[7]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
[8]. صحیفه نور، ج 13، ص 65.
[9]. تاریخ طبری، ج 4، ص 303.
[10]. همان، ص ۳۱۸.
[11]. صحیفه نور، ج 4، ص 16.
[12]. همان، ج ۸، ص 1۲.
[13]. همان، ج ۲، ص ۲۰۸.
[14]. همان، ج ۱۵، ص ۵۵.
[15]. همان، ج ۶، ص ۳۶.
[16]. همان، ج ۷، ص ۳۱.
[17]. کلمات قصار (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، ص 50.
[18]. صحیفه نور، ج 20، ص 241.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی