فصل اوّل: حضرت عباس(ع) در عصر پدرش امام علی(ع)| ۲
پرتوی از مقام ارجمند امّالبنین
امّالبنین از بانوان پاک سرشت، مهربان، دلاور و بامعرفت بود. هنگامی که به خانه علی(ع) آمد، مادر دوم و فاطمه ثانی برای فرزندان حضرت زهرا(س) بود و آنها را بر فرزندان خود مقدم میداشت.
روزی به همسرش علی(ع) عرض کرد:
از این به بعد مرا فاطمه صدا نزن، زیرا وقتی که مرا با این نام صدا میزنی، فرزندان حضرت زهرا(س) به یاد مادرشان میافتند و مصایب حضرت زهرا(س) به خاطرشان میآید و رنجیده خاطر میشوند.
حضرت علی(ع) تقاضای او را پذیرفت و او را «امّالبنین» (مادر پسرها) خواند. آری! امّالبنین از چنین روحیه عالی برخوردار بود و افتخار میکرد که در خانه سرور انسانها حضرت علی(ع) به خدمتگزاری فرزندان حضرت زهرا(س) اشتغال دارد و مادر دوّمی برای آنها است. آنها نیز به امّالبنین احترام شایانی میکردند و او را، مانند مادر دوست داشتند.
بر اساس روایت، هنگامی که امّالبنین(س) به خانه علی(ع) آمد، حسن و حسین(ع) به دلیل بیماری بستری بودند. امّالبنین(س) همچون یک مادر دلسوز و مهربان از آنها پرستاری کرد و به خدمت آنها کمر همت بست.
عالم ربّانی، زینالدین، معروف به شهید ثانی (متوفّی 965 ق) مینویسد:
امّالبنین(س) از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبّت و دلبستگی خالص و شدیدی داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود. خاندان نبوّت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام مخصوص میکردند. در روزهای عید، به احترام او به محضرش میرفتند و ادای احترام میکردند. حضرت زینب(س) شریک نهضت حسینی پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت.[1]
امّالبنین به قدری با ایمان و معرفت بود که پس از شنیدن خبر شهادت چهار پسرش در کربلا به مسجد آمد و وقتی که بشیر از شهادت فرزندان او خبر میداد، گفت: «یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین(ع)، اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبدالله الحسین(ع)؛ ای بشیر! از امام حسین(ع) به من خبر بده، همه فرزندانم و همه آنچه در زیر آسمان کبود است، به فدای امام حسین(ع) باشند».
بشیر خبر شهادت امام حسین(ع) را اعلام کرد، آنگاه امّالبنین در حالی که بسیار منقلب شده بود، گفت: «قَد قَطَّعتُ نِیاط قَلبِی؛ ای بشیر! با این خبر بندهای دلم را پارهپاره کردی».
علاّمه مامقانی پس از نقل این مطلب میگوید: این برخورد بیانگر قوت ایمان و قوّت تشیّع امّالبنین(س) است و این گونه علاقه و محبّت پرشور امّالبنین(س) به امام حسین(ع) جز از این جهت نیست که امّالبنین به امامت امام حسین(ع) اعتقاد و معرفت داشت و کشته شدن چهار فرزند رشیدش را در برابر مقام امامت عظمای امام حسین(ع) کوچک و ناچیز میدانست و این روش، از مقام بسیار ارجمند امّالبنین(س) در معرفت و دیانت حکایت میکند.[2]
نیز روایت شده: هنگامی که بازماندگان کربلا به مدینه بازگشتند، حضرت امّالبنین(س) با زینب(س) ملاقات کرد و احوال پسرانش را از او پرسید، حضرت زینب(س) فرمود: همه آنها کشته شدند.
امّالبنین(س) عرض کرد: جان همه به فدای حسین(ع)، از حسین(ع) چه خبر؟ زینب(س) فرمود: «حسین(ع) را با لب تشنه کشتند.
امّالبنین(س) تا این سخن را شنید آن چنان دگرگون شد که بیاختیار دستهایش را بلند کرد و بر سرش کوبید و چندین بار فریاد زد: «وا حسیناه!؛ وای حسین جان![3]
از گفتنیها اینکه: گاهی حضرت امّالبنین(س) بین بینوایان و فرزندش حضرت عباس(ع) در عالم معنا واسطه شده و لطف حضرت عباس(ع) را شامل آنها میکند. مرجع تقلید، مرحوم آیت الله ملاعلی همدانی در این باره بیان میکند:
خانمی در یکی از روستاهای همدان پس از سالها ازدواج بچهدار نشد، خانم دیگر به او گفت: نذر کن اگر خداوند پسری به شما عنایت، کرد نامش را ابوالفضل بگذاری. او چنین نذری کرد و اتفاقا پسردار شد و نام او را ابوالفضل گذاشت. وقتی این پسر به سن 14 تا 15 سالگی رسید، دچار بیماری بیدرمان شد؛ به طوری که از ادامه زندگیاش مأیوس شدند. همان خانم به مادر این پسر گفت: با جدّیت و اعتقاد کامل به حضرت عباس(ع) متوسل شو تا سلامتی فرزندت را برگرداند. شبی مادر توسّل جدّیای به حضرت عباس(ع) پیدا کرد. صبح آن شب شنید که در میزنند. رفت و در را باز کرد، همان خانم را دید که به مادر نوجوان گفت: زهرا خانم! خدا پسرت را شفا داد؛ زیرا امشب من در خواب دیدم جمعی از بانوان که در پیشاپیش آنها حضرت امّالبنین(س)، مادر حضرت عباس است، به خانه شما رفت و آمد میکنند. از امّالبنین(س) پرسیدم: کجا میروید؟ فرمود: برای شفای این پسر میروم. مادر نوجوان، به سراغ نوجوانش میرود و مشاهده میکند که پسرش شفا یافته است.[4]
ولادت قمر بنی هاشم(ع)
عصر خلافت عثمان بود، ماه شعبان سال 26 هجرت فرا رسید. جهان اسلام و مدینه منوّره در انتظار طلوع ماه وجود حضرت عباس(ع) به سر میبرد. روز چهارم این ماه مبارک، آن ماه درخشان در خانه امیرمؤمنان علی(ع) طلوع کرد و آن خانه را رونقی دیگر بخشید. کودکی به دنیا آمد که صورتی بسیار زیبا و چهرهای خوش قامت و سیرتی بسیار نیک داشت. به راستی فرزند علی(ع) و آیینه جمال و کمال او بود. کانون خاندان نبوّت و ولادت را روشنی بخشید، و گلی خوشبو و خوش رنگ از درخت ولایت شکفته شد. زمین و زمان بر این نوگل باغ فتوت بالیدند و بر حسن و ملاحت او نازیدند.
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
آثار عظمت، صلابت، شجاعت و قوّت قلب از همان کودکی از چهره زیبای عباس(ع) دیده میشد.[5] اشعار پر محتوای زیر در وصف این نوزاد فوقالعاده سروده شده است:
فخر اگر دارد زمین بر آسمان هفتمین
زیبد از میلاد فرزند امیرالمؤمنین
آفتابی تابناک از برج عصمت رخ نمود
کز فروغش ذرّهای مهر است بر چرخ برین
محفل تبریک را در پیشگاه مرتضی
با تمام قدسیان کرده به پا روحالامین
بشنو از اوج فلک، موج ملک گوید به وجد
بارک الله، مرحبا، احسن، تبارک، آفرین
گر قضا ماه بنی هاشم لقب دادش رواست
دارد از مهر حسینی نور یزدان بر جبین
خادمش یاللعجب پای قدر در آسمان
قدرتش یا حبّذا دست قضا در آستین
سر بنه بر آستانش ای که میجویی بهشت
هذه جنّات عدن فادخلوها خالدین
مولدش دانی پس از میلاد شاه دین چرا؟[6]
تالی مهر است مه در چشم مرد نکته بین
عزّ عصمت شد قرین، گفتا قضا؛ نعم القران
مهر و مه را شد قران، گوید قدر؛ نعمالقرین
خسرو لب تشنگان را این برادر بُد چنانک
مصطفی را مرتضی در راه دین نعم المعین
باید آری چون ابوالفضل از علی مرتضی
والدی را آن چنان مولود میباید چنین
تا ابد زین نور روشن، چشم شاه اولیا
جاودان از این کرامت، شادمان امّالبنین
رحمت بی حد نثار بارگاهش از خدای
هر زمان صبح و پسین تا صبح روز واپسین
مرحبا و آفرین بر خالق نور آفرین
کاین چنین نوری فروآورد از لوح بر زمین
نامگذاری به عباس چرا؟
پس از آنکه حضرت عباس(ع) چشم به جهان گشود، امّالبنین(س) او را در قنداقهای پیچید و به دست امیرمؤمنان علی(ع) داد تا نام او را تعیین کند. حضرت علی(ع) او را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، آن گاه به امّالبنین(س) فرمود: نام این نوزاد را چه گذاردهای؟
امّالبنین(س) با کمال ادب عرض کرد: من در هیچ امری از شما سبقت نگرفتهام، هر نامی را که شما پسندیدید، همان را انتخاب کنید.
علی(ع) فرمود: من این کودک را به نام عمویم عباس نامیدم.
واژه «عباس»، به اصطلاح ادبی صیغه مبالغه و به معنی با صلابت و ترشروی است. حضرت علی(ع) با بصیرت ملکوتی خود، عباس را نسبت به دشمنان، قاطع و خشن میدانست و از مصداقهای روشن این آیه میشود: «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ؛ «یاران محمّد(ص) نسبت به کافران معاند، خشن و انعطاف ناپذیر هستند».[7]
نام او را به مناسبت ساختار وجودیاش، عباس نامید. این نام از همان عصر نشانگر شهامت و شجاعت عباس بود.[8] او شجاعت هاشمی و علوی را از پدر و شجاعت عامری را از مادر به ارث برده بود و در جهان ملکوت، برای پرچمداری روز عاشورا به وجود آمده بود تا ذخیره با کفایت برای آن روز باشد و مانند ستاره زهره در کنار ماه درخشان وجود امام حسین(ع) بماند.
مرحوم علاّمه حائری در کتاب معالیالسبطین مینویسد:
«وَ سَمَّاهُ اَمیرُالمؤمنین(ع) بِالعباسِ، لَعلمهُ بِشُجاعتِهِ وَ سَطوتِهِ وَ صَولتهِ وَ عبوسَتِه فِی قِتالِ الاَعداءِ؛ امیرمؤمنان علی(ع) او را از این رو عباس نامید که به شجاعت، شکوه، صولت و خشم او در پیکار با دشمنان آگاهی داشت».
سپس مینویسد: واژه عباس، به معنی شیر ژیان نیز میآید، دشمنان در برابر او لرزه بر اندام میشدند و چهرهشان از ترس او درهم گرفته میشد.
بَطلَ تَورّث مِن اَبیهِ شُجاعَة
فِیهِ انوف بَنی الضَلالَة تَرغم
او قهرمانی بود که شجاعت را از پدرش به ارث برده بود و بینی گمراهان در برابر او به خاک مالیده میشد.[9]
خودآزمایی
1- چرا امّالبنین از حضرت علی(ع) خواست که او را فاطمه صدا نزند؟
2- علت انتخاب نام «عباس» را برای حضرت عباس(ع) بیان کنید.
پینوشتها
[1]. باقر شریف قرشی، زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص۲۱؛ علی بن محمد ابن صباغ مالکی، الفصول المهمّه فی معرفة فی معرفة الائمه، ص 145.
[2]. تنقیح المقال، ج 3، فصل النساء، ص 70.
[3]. حبیب الله کاشانی، تذکرة الشهداء، ص 443.
[4]. نقل از آیت الله احمد صابری همدانی.
[5]. سیّد عبدالرزاق مقرّم، العباس، ص 74 (به نقل از انیس الشیعه، علاّمه سیّد عبدالحسین هندی)؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 128؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ط جدید، ج 7، ص 429.
[6]. منظور از شاه دین، در اینجا امام حسین(ع) است که در روز سوم شعبان سال چهارم هجرت متولد شد.
[7]. سوره فتح، آیه ۲۹.
[8]. ابراهیم کلباسی، خصائص العباسیة، ص۱۱۸.
[9]. معالی السبطین، ج 1، ص 437.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی