فصل اوّل: حضرت عباس(ع) در عصر پدرش امام علی(ع)| ۳
قامت بلند و جمال رعنای عباس
در میان عرب رسم بود که اگر کودکی زیبایی فوقالعاده، قامتی بلند و چهرهای زیبا داشت، او را با عنوان «ماه» میخواندند؛ برای مثال، عبد مناف، جدّ سوم پیامبر(ص) را که چهرهای زیبا و نورانی داشت «قمر بطحاء» (ماه سرزمین مکّه) و عبدالله، پدر ارجمند پیامبر اسلام(ص) را که سیمایی نورانی و چشمگیر داشت «قمر حرم» (ماه حرم) میخواندند. حضرت عباس(ع) به دلیل زیبایی چشمگیر و قامتی رشید، همچون سرو مشمول این سنّت شد و او را به عنوان «قمر بنی هاشم» (ماه دودمان هاشم) خواندند.
زیبایی از نعمتهای الهی است که خداوند به بعضی عنایت میکند. رسول اکرم(ص) فرمود: «اُطلبُوا الخَیرِ عِندَ حِسان الوُجوهِ؛ نیکی و برکت را در نزد زیبارویان بطلبید».[1]
و در سخن دیگر فرمود: «اُطلُبُوا حَوائجَکُم عِندَ حِسان الوُجوهِ؛ نیازهای خود را از درگاه خداوند، در نزد زیبارویان طلب کنید».[2]
نکته قابل توجّه اینکه: همه بنی هاشم، زیباروی و خوشسیما بودند؛ ولی عباس در میان آنها خوش سیماتر بود که او را «قمر بنی هاشم» نامیدند.
آمد آن ماه که خوانند مَه انجمنش
جلوهگر نور خدا از رخ پرتو فکنش
آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار
روشن از چهره تابنده زوجه حسنش
سیرهنویسان درباره چهره زیبا، قامت بلند، چالاک و بازوهای ستبر او چنین نوشتهاند:
«کَان العباس بن اَمیرِالمُؤمنینَ رَجلاً جَمِیلاً و سیمَا یَرکبُ الفَرَس المُطهّم وَ رَجلاهُ یَخطّان فِی الارضِ؛ عباس، پسر امیرمؤمنان علی(ع) مرد زیبا، خوش سیما و بلند قامت بود؛ به طوری که وقتی بر اسب قوی و بلند سوار میشد، پاهایش در زمین کشیده میشد».[3]
و در تعبیر دیگری آمده است که وقتی سوار بر اسبهای قوی و چالاک میشد و پاهایش را بر رکاب مینهاد، زانوانش به کنار گوشهای اسب میرسید.[4]
از این رو، حضرت امّالبنین(س) از چشم زخم حسودان در مورد عباس(ع) هراس داشت، و برای حفظ عباس(ع) از گزند آنها به خدا پناه میبرد و اشعار زیر را در این راستا سرود:
اَعیذُه بِالواحدِ
مِن عَین کُل حاسدٍ
قَائمهُم وَ القَاعدُ
مسلِمهُم وَ الجَاهِد
صَادرهُم وَ الوارِد
مَولدهُم وَ الوالِد
فرزندم عباس را از گزند چشم حسودان ایستاده و نشسته، مسلمان و غیر مسلمان، حاضر و مسافر، پدر و فرزند در پناه خداوند یکتا و بیهمتا قرار میدهم.[5]
مثلّث شخصیّت حضرت عباس(ع)
روانشناسان، سه عامل وراث، تربیت و محیط را در پیدایش شخصیّت انسان مؤثر میدانند.
وراثت
درباره قانون وراثت روایت شده که در جنگ جمل حضرت علی(ع) پرچم را به دست پسرش محمّد حنفیه داد و فرمود: به دشمن حمله کن! محمّد حمله کرد؛ ولی در بین تیرها و نیزهها از پیشروی باز ماند. حضرت علی(ع) با جانب شمشیرش به او زد و فرمود: «اَدرککَ عِرق مِن اُمِّک؛ این کندی و درماندگی را از مادرت به ارث بردهای».[6]
بنابراین، قانون وراثت، یک قانون مسلم و قطعی است.
تربیت
مردی درباره تربیت فرزند و محیط مناسب از رسول خدا(ص) پرسید: حقّ فرزند من بر من چیست؟
رسول خدا(ص) فرمود: «تَحسنُ اسمُه وَ اَدّبهُ وَ ضعه مَوضعاً حسناً؛ نام نیکو بر او بگذار و او را تربیت کن و او را (در مورد تحصیل و انتخاب کسب) در محیط و جای مناسب و شایسته قرار بده».[7]
حضرت عباس(ع)، همچون پدرش حضرت علی(ع) از سه عامل مذکور به طور کامل برخوردار بود؛ عالیترین ارزشها را از پدر ارجمند و مادر پر فضیلتش به ارث برد (وراثت) عباس و در کنار پدر و مادری، مانند علی(ع) و امّالبنین(س) و فرزندان حضرت زهرا(س) (حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم) تربیت شد (تربیت). به ویژه در موضوع شجاعت و دلاوری در میدانهای نبرد، آن چنان در مکتب تربیتی پدر رشد کرد که در این راستا فارغالتحصیل کامل شد.
آری! عباس(ع) در زیر سایه پدری بزرگ شد که آن پدر (طبق دیوان منسوب به حضرت علی(ع)) میفرمود:
السَّیفُ وَ الخَنجرنَا ریحَاننَا
اُفّ عَلَی النَّرجِسِ وَ الآس
شَرابنَا مِن دَم اَعدائنَا
وَ کأسنَا جُمجمة الرَّأسِ
شمشیر و خنجر، شاخه گل ما است، افّ بر گل نرجس و درخت آس، نوشیدنی ما خون دشمنان ما است و جام آن نوشیدنی، جمجمه سر است.
فرزندان علی(ع) به خصوص نور چشمش عباس(ع)، این درس را از پدر آموخته بودند؛ از این رو، دلاورانه با صورت، گلو و سینهاش از تیر، شمشیر و نیزه دشمن استقبال میکرد، گویی هر یک از تیرها، شاخه گلی است که از حبیب به محبوب و از عاشق به معشوق میرسد، به گفته شاعر عرب:
یَلقَی الرماح بِنحرهِ فَکأنّمَا
فِی ظَنِّه عَود مِن الریحانِ
وَ یَرَی السُیوفَ وَ صَوت وَقعَ حَدیدهَا
عَرسا تَجلّیهَا عَلَیهِ غَوان
حضرت عباس(ع) آن چنان به ملاقات نیزههای دشمن میرفت و آنها را دریافت میکرد که گویا عود خوشبوی گل دریافت مینماید، او شمشیرها و صدای برخورد اسلحهها را (در راستای جهاد در راه خدا)، همچون همسری زیبا میدید که آرایشگران خوش سیما، او را آراستهاند.[8]
محیط
حضرت عباس(ع) در محیطی رشد و نمو کرد که فرزندان حضرت زهرا(س) به وجود آورده بودند، در محیطی که بنی هاشم و تربیتیافتگان پیامبر(ص) و علی(ع) وجود داشتند. محیطی که سراسر نور، صفا و اسلام ناب بود و جز اخلاق نیک اسلامی و ارزشهای والای انسانی، چیز دیگری مطرح نبود.
به این ترتیب، شخصیّت عباس از همان آغاز براساس سه عامل مهم وراثت، تربیت و محیط تکوین یافت و با زمینههای بسیار عالی نزدیک به عصمت که در وجود مبارکش ریشه یافته بود، بزرگ شد و با چنین شکلگیری بسیار عالی رشد و نمو کرد؛ از این رو، وقتی که بزرگ شد، گویی حضرت علی(ع) بار دیگر به صورت نوجوان و جوان، گام به صحنه نهاده و آنچه خوبان همه داشتند، در وجود ارزشمند او به تنهایی دیده میشد.
بوسیدن دستهای عباس و گریه جانسوز حضرت علی(ع)
روزی امیرمؤمنان علی(ع)، عباس را که آن وقت کودک خردسال بود، در آغوش گرفت و در حالی که بر اثر شدت ناراحتی، قطرات اشک از دیدگانش میریخت، بازوهای عباس(ع) را بوسید. امّالبنین(س) که آن صحنه را میدید، نگران شد و از علی(ع) پرسید: چرا گریه میکنی؟
حضرت علی(ع) پاسخ داد: دستهای این کودک را دیدم و آنچه را در آینده به آنها میرسد به خاطر آوردم؛ از این رو، متأثّر شدم.
امّالبنین(س) با اضطراب پرسید: مگر دستهای او چه میشوند؟
علی(ع) پاسخ داد: قطع میشوند، سپس با اندوه دردناکی چند بار فرمود: مگر با یزید چه کردهام؟
امّالبنین(س) که با شنیدن این سخن، اشک اندوه میریخت، پرسید: برای چه دستهای عباس(ع) قطع میشوند؟
حضرت علی(ع) ماجرای کربلا را برای امّالبنین(س) شرح داد. امّالبنین به خاطر آن مصایب جانگدازی که به خاندان نبوّت وارد میشود، منقلب شد و سخت گریه کرد. سپس با نیروی صبر و شکر، خود را آرام کرد و خدا را به خاطر اینکه فرزندش فدای امام حسین(ع)، سبط پیامبر اسلام(ص) میشود، سپاسگزاری کرد.[9]
حضرت علی(ع) به امّالبنین(س) فرمود:
فرزندت عباس در پیشگاه خداوند بزرگ، دارای مقام بسیار ارجمندی است. خداوند به جای دو دست، دو بال به او عنایت کند و او با آن دو بال، همراه فرشتگان در فضای بهشت به پرواز در میآید، چنان که این موهبت را به جعفر طیّار عنایت نموده است.
امّالبنین با شنیدن این مژده، آرامش یافت و خشنود شد.[10]
آری! مادر عباس(ع) از شیر زنان مخلص و نمونهای بود که اگر گریه میکرد، گریهاش عاطفی بود؛ ولی وقتی از فداکاری پسرش در راه حقّ و پاسداری از حریم امام حسین(ع) باخبر شد، از اعماق دل خشنود شد و خدا را به داشتن چنین فرزندی سپاسگزاری کرد.
علم و معرفت حضرت عباس(ع) در دوران کودکی
محقق دانشمند، مرحوم سیّد عبدالرزاق مقرّم در کتاب العباس مینویسد: در روایتی که از امامان معصوم(ع) به ما رسیده، فرمودند: «اِنَّ العَباسَ بنِ عَلیّ زَقّ العِلم زَقّاً؛ همانا عباس، فرزند علی(ع) علم را چون غذا در کودکی از پدرش وارد جانش کرده است».[11]
سپس مینویسد:
این تعبیر، تشبیه بسیار لطیفی است؛ زیرا هرگاه کبوتری غذا را نرم و گوارده کند و به بچهاش بخوراند، از آن تعبیر به «زقّ» میشود. این بیان حاکی از آن است که حضرت عباس(ع) در دوران خردسالی، از پستان مادرش علم و حکمت را چون شیر، شیره جانش کرده و در دامان علم و حکمت رشد و نمو نموده و دارای علم لدنّی بوده است.[12]
و نیز در شأن حضرت عباس(ع) گفته شده: «اِنَّهُ کَانَ مِن فُقَهاءِ اَولادِ الاَئمَّةِ؛ عباس(ع) از عالمان فقیه فرزندان امامان(ع) است».
دانشمندان و محدّثان بزرگ در شأنش گفتهاند:
هُوَ البَحرُ مِن اَیّ النَواحِی اَتیتهُ
فَلجّته المَعروف وَ الجُود سَاحله
عباس(ع) از هر کرانه که به جانبش آیی، دریایی است که موجهایش نیکیها و سرشار از سخاوت و کرم است.[13]
روزی علی(ع) به عباس(ع) که در دوران کودکی به سر میبرد، فرمود: بگو «یک». عباس گفت: «یک». علی(ع) فرمود: بگو «دو». عباس در پاسخ گفت:
«اِستَحیِی اَن اَقولَ بِاللِّسانِ الَّذِی قُلت وَاحِداً، اَقُول اِثنان؛ من با آن زبانی که یک گفتهام (و به یکتایی خدا اقرار نمودهام) شرم میکنم که دو بگویم (و از دایره یکتایی خدا خارج شوم).
«فَقَبَّل علی(ع) عَینَیهِ؛ علی(ع) دو چشمان عباس(ع) را بوسید».[14]
بر اساس برخی از روایات، عباس(ع) در این هنگام پنج سال داشت.
بر همین اساس، امام صادق(ع) در شأن عباس(ع) فرمود: «کَانَ عَمُّنَا العَبّاس نَافِذُ البَصِیرَةِ؛ عموی ما عباس، بصیرت نافذ (چشم تیزبین و عمق نگر) داشت.[15]
و بر همین اساس، مرحوم علاّمه محمّدباقر بیرجندی مینویسد:
«اِنَّ العَباسَ مِن اَکابِرِ الفُقهاءِ وَ اَفاضِل اَهل البَیتِ، بَل اِنَّهُ عَالِم غَیرَ مُتعَلِّم وَ لَیسَ فِی ذَلِکَ مُنافَاة لِتعلّمَ اَبِیهِ اِیّاهُ؛ همانا عباس(ع) از فقهای بزرگ و از برجستگان خاندان نبوّت بود، بلکه او دانشمند درس نخوانده بود و این مطلب منافاتی با علمآموزی پدرش علی(ع) به او ندارد.[16]
علاّمه مامقانی نیز مینویسد: «وَ قَد کَانَ مِن فُقَهاءِ اَولادِ الاَئمَّةِ؛ عباس(ع) از فقهای فرزندان امامان(ع) بود».[17]
خودآزمایی
1- به چه دلیل حضرت عباس(ع) را «قمر بنی هاشم» (ماه دودمان هاشم) خواندند؟
2- چرا زمانی که حضرت عباس(ع) بزرگ شد، گویی حضرت علی(ع) بار دیگر به صورت نوجوان و جوان، گام به صحنه نهاده است؟
پینوشتها
[1]. حسام الدین هندی، کنزالعمال، ح 6794؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 9.
[2]. کنزالعمال، ح ۱۶۸۱۰.
[3]. معالی السبطین، ج 1، ص 436؛ بحارالانوار، ج 45، ص 39.
[4]. فرسان الهیجاء، ج 1، ص 190.
[5]. سیّد عبدالرزاق موسوی مقرّم، سردار کربلا، ص 164.
[6]. شیخ عباس قمی، تتمّة المنتهی، ص 12.
[7]. فروع کافی، ج 2، ص 94.
[8]. معالی السبطین، ج 1، ص ۴۵۱.
[9]. باقر شریف قرشی، العباس بن علی؛ علی ربانی خلخالی، چهره درخشان قمر بنی هاشم(ع)، ج 1، ص 140 ـ 141.
[10]. العباس، ص۷۵.
[11]. یزید مانند این تعبیر را درباره امام سجاد(ع) بیان کرده است، آن گاه که در مسجد اموی شام، مردم به یزید اصرار کردند که به امام سجاد(ع) اجازه بدهد برای سخنرانی بر بالای منبر برود. یزید اجازه نمیداد و علّت آن را چنین گفت: «انّه من اهل بیت قد زقّوا العلم زقا؛ امام سجاد(ع) از خاندانی است که علم و کمال را (مانند پرندهای که دانهها را به دهان جوجهاش میگذارد) با تمام وجود از خاندان خود به کام خویش آورده است.» (بحارالانوار، ج 45، ص 138).
[12]. فرسان الهیجاء، ج 1، ص 192.
[13]. همان، ص ۱۸۹ـ۱۹۱؛ بنابراین، شخصیّت عباس(ع) صرف نظر از ماجرای کربلا نیز ممتاز بود و در مقیاس با فرزندان دیگر علی(ع)، مثل محمّد حنفیه نیز برتری داشت.
[14]. میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 635؛ العباس، ص 92.
[15]. فرسان الهیجاء، ج 1، ص 191؛
[16]. الکبریت الاحمر، ج 2، ص 45.
[17]. تنقیح المقال، ج 2، ص ۱۲۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی