فصل اوّل: حضرت عباس(ع) در عصر پدرش امام علی(ع)| ۴
عجز و لابه دانشمند گستاخ درباره علم حضرت عباس(ع)
گویند که در مجلسی سخن از فضل و عظمت علمی حضرت عباس(ع) به میان آمد. یکی از علمای زاهد غیر شیعه که در آنجا حضور داشت، به زهد، علم و آثار علمی خود مغرور شده و خود را در ردیف حضرت عباس(ع) یا عالمتر از او دانست. حاضران او را سرزنش کردند و مجلس ختم شد. بعد از چند روزی او را در حرم حضرت عباس(ع) دیدند که ریسمانی به گردن خود بسته و سر دیگر ریسمان را به ضریح مطهّر گره زده است و با گریه، عجز و لابه خود را سرزنش میکند. ماجرا را از او پرسیدند، در پاسخ گفت: شب گذشته در عالم خواب دیدم مجلس باشکوهی از علما و برجستگان تشکیل شده است. شخصی خبر داد که حضرت ابوالفضل(ع) به مجلس شما میآید. پس از لحظاتی نور تابان آن حضرت بر آن مجلس تابید و باشکوه بینظیری وارد مجلس شد. در صدر مجلس روی صندلی نشست، حاضران همه در برابرش خضوع کرده بودند. به خاطر جسارتی که کرده بودم، ترس و وحشت، مرا فراگرفت. آن بزرگوار به همه افراد حاضر با نظر مهر نگریست و صحبت کرد. وقتی که نوبت به من رسید، فرمود: تو چه میگویی؟ من از گفتهام اظهار پشیمانی کردم. فرمود: من در نزد پدرم و برادرانم حسن و حسین(ع) درس آموختهام و در دین خود و آنچه آموختهام، به مرحله یقین رسیدهام؛ ولی تو در شک و تردید به سر میبری و در امامت امامان حقّ شک داری، آیا چنین نیست؟ پس از بیان دیگر با دست مبارک، ضربتی به دهانم زدند که از خواب بیدار شدم. اکنون به جهل و گمراهی خود اعتراف میکنم و به آستان مقدسش برای درخواست عفو و لطف آمدهام.[1]
نظیر این ماجرا اینکه: در مجلسی یکی از افرادی که ظاهرا اهل اطّلاع به نظر میرسید، میگفت سلمان از نظر علمی بر حضرت عباس(ع) برتری دارد؛ زیرا علی(ع) در شأنش فرموده: «سلمان بحر لا ینزح؛ سلمان دریای بیپایان است».[2]
او شبی در عالم خواب دید در مجلس باشکوهی هست و حضرت عباس(ع) در صدر مجلس نشسته و سلمان دست به سینه برای خدمتگزاری آن حضرت ایستاده است و به او میگوید: ای مرد! چرا اشتباه میکنی، افتخار من این است که خدمتگزار فرزند علی(ع)، حضرت عباس(ع) میباشم.[3]
ادب حضرت عباس(ع) در دوران کودکی
یکی از ارزشهای والای انسانی و اسلامی، رعایت ادب است. ادب در برابر بزرگان، مقدّسات و در همه موارد زندگی، زینت اخلاق و از عوامل و ارکان مهم شخصیّت معنوی است.
امیرمؤمنان علی(ع) در ضمن سفارش به فرزندش امام حسن(ع) در فراگیری ادب فرمود: «یَا بُنَیّ! الاَدَبُ لِقاح العَقلِ، وَ ذُکاء القَلبِ وَ عنوانِ الفَضلِ؛ پسرم! ادب، مایه بارور شدن عقل، بیداری قلب و سرفصل فضیلت و ارزش است».[4]
نیز فرمود: «مَن اَخَّرَ عَدم اَدَبِه، لَم یقدِّمهُ کِثافة حَسبِه؛ کسی که بی ادبی، او را عقب انداخت، عظمت و کثرت فامیل، او را به جلو نخواهد انداخت».[5]
و همچنین فرمود: «لَا مِیراثَ کَالاَدَبِ؛ هیچ ارثی ارزشمندتر از ادب نیست».[6]
بر همین اساس، علی(ع) فرزندانش را به خوبی تربیت کرد؛ از این رو، آنها از با ادبترین افراد جامعه خود بودند. حضرت عباس(ع) از همین مکتب درخشان، درس ادب آموخته بود. بنابراین، از ویژگیهای زندگی سراسر درخشان حضرت عباس(ع)، ادب او در همه سالهای زندگیش از کودکی تا آخر عمر است.
به چند روایت در این موضوع اشاره میشود:
۱. روایت شده که عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسین(ع) نمینشست و اگر پس از اجازه مینشست، مانند عبد خاضع، دو زانو در برابر مولایش مینشست.[7]
2. روایت شده که در طول 34 سال عمر حضرت عباس(ع)، آن بزرگوار هرگز برادرش امام حسین(ع) را برادر خطاب نکرد؛ بلکه با تعبیراتی، مانند سیّدی، مولای، یابن رسول الله، آقای من، سرور من، ای پسر رسول خدا؛ آن حضرت را صدا میزد، جز در آخرین ساعت عمر که در لحظه شهادت صدا زد: «برادر، برادرت را دریاب!»
این تعبیر نیز یک نوع ادب است؛ زیرا بیانگر آن بود که برادرت رسم برادری را با بهترین وجه ادا کرد و ای برادر، اکنون تو با مهر برادری به من بنگر.
در کتاب مستطرف الاحادیث نقل شده است: روزی امام حسین(ع) در مسجد آب خواست. عباس(ع) که در آن هنگام کودک بود، بیآنکه به کسی بگوید، با شتاب از مسجد بیرون آمد. پس از چند لحظه دیدند که ظرفی را پر از آب کرده و با احترام خاصی ظرف آب را به برادرش امام حسین(ع) تقدیم کرد.
روز دیگری، خوشه انگوری را به او دادند. او با اینکه کودک بود، با شتاب از خانه بیرون آمد، پرسیدند: کجا میروی؟ فرمود: میخواهم این انگور را برای مولایم، حسین(ع) ببرم.[8]
حضرت علی(ع) در خردسالی عباس(ع) توجّه خاصی به ادب او داشت. او را به تلاشها، کارهای مهم و سخت، مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی، تعلیم و عادت داده بود. عباس(ع) گاهی در کنار پدر مشغول کشاورزی و باغداری در نخلستانها بود و زمانی احادیث و برنامههای اسلام را در مسجد به دیگران میآموخت و به تهیدستان و بینوایان کمک میکرد. او به برادران و خواهرانش احترام شایان میکرد و دوش به دوش آنان در بالا بردن سطح فرهنگ مردم میکوشید و در یک کلام، بازوی پر توان پدر، چشم نافذ اسلام و مطیع برادرانش حسن و حسین(ع) بود. سخن علی(ع) در زبان، سیمای حسن(ع) در چهره و خون حسین(ع) در رگها بود.
گفتار پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) و امامان در شأن عباس(ع)
آنان که مقام عصمت دارند، گفتارشان عین واقعیت است و هیچگونه خطا به آن راه ندارد. آنها در گفتار خود گزافهگویی نمیکنند؛ بلکه عین حقّ را بازگو میکنند. در اینجا نمونههایی از گفتار آنان در شأن حضرت عباس(ع) را بیان میکنیم:
۱. سخن پیامبر(ص) به عباس(ع)
در یکی از رؤیاهای صادقه آمده، پیامبر(ص) به عباس(ع) فرمود: «أقَرَّ الله عَینَکَ، فَاَنتَ بَاب الحَوائِجِ وَ اشفَع لِمَن شِئتَ؛ خداوند چشمت را روشن گرداند، تو باب الحوائج هستی، از هر که خواستی شفاعت کن».[9]
۲. گفتار حضرت علی(ع)
حضرت علی(ع) فرمود: «عباس(ع) در پیشگاه خداوند مقام بسیار ارجمندی دارد، خداوند به جای دو دست (که در عاشورا فدا میکند) دو بال به او میدهد و او با آن دو بال، مانند جعفر طیّار، در فضای بهشت همراه فرشتگان پرواز میکند».[10]
و نیز از سخنان علی(ع) در شأن عباس است، در آن هنگام که علی(ع) در بستر شهادت بود، عباس(ع) را طلبید، او را به سینهاش چسباند و فرمود: «وَلَدِی وَ سَتقرَّ عَینِی بِکَ فِی یَومِ القیامَةِ؛ به زودی در روز قیامت، چشمم به وسیله وجود تو روشن میشود.[11]
۳. گفتار حضرت زهرا(س)
بر اساس روایت، وقتی که روز قیامت برپا میشود، پیامبر(ص) به علی(ع) میفرماید: به حضرت زهرا(س) بگو که برای شفاعت و نجات امّت چه داری؟ حضرت علی(ع) پیام پیامبر(ص) را به حضرت زهرا(س) ابلاغ میکند. زهرا(س) در پاسخ میفرماید: «یَا اَمیرالمُؤمنِین! کَفانَا لِاجلِ هَذا المَقامِ الیَدانِ المَقطُوعَتانِ مِن اِبنِی العَباسِ؛ ای امیرمؤمنان! دو دست بریده پسرم عباس(ع) برای ما درباره مقام شفاعت کافی است».[12]
۴. گفتار امام حسین(ع)
امام حسین(ع) در شأن عباس(ع) گفتار فراوان دارد که ما دو مورد از آنها را بیان میکنیم:
۱. امام حسین(ع)، در عصر تاسوعا به عباس(ع) فرمود: «اِرکَب بِنفسِی اَنتَ تَلقاهُم وَ اسئَلهُم عَمَّا جَائهُم؛ برادرم، جانم به قربانت! سوار بر اسب شو، نزد دشمن برو و از آنها بپرس برای چه به اینجا آمدهاند».[13]
در این عبارت، امام حسین(ع) با عالیترین تعبیر (فدایت شوم) محبّت خود را به عباس(ع) ابراز میدارد و با چنین تعبیری که بیانگر اوج عظمت مقام عباس(ع) است، او را ستوده.
۲. هنگامی که امام حسین(ع) کنار نهر علقمه به بالین عباس(ع) آمد و لحظه شهادت او را دید، خطاب به او فرمود: «جَزاکَ الله خَیراً یَا اَخِی، لَقَد جَاهدت فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ؛ برادرم! خداوند پاداش نیک به تو بدهد، تو در راه خدا به طور کامل جهاد کردی».[14]
امام حسین(ع) در شأن عباس(ع) سخنان دیگری نیز دارد که پاره ای از آنها در ماجرای شهادت عباس(ع) بیان میشود.
خودآزمایی
1- دلیل ادب حضرت عباس(ع)، در همه سالهای زندگیاش چیست؟
2- نمونهای از گفتار امام حسین(ع) را در شأن حضرت عباس(ع) بیان کنید.
پینوشتها
[1]. سردار کربلا، ص 195.
[2]. بحارالانوار، ج 22، ص 319 ـ 320.
[3]. علی اصغر عطایی خراسانی، شخصیّت حضرت ابوالفضل(ع)، ص 114.
[4]. حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ص 160.
[5]. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم، کلمه 513.
[6]. نهج البلاغه، حکمت 51.
[7]. معالی السبطین، ج 1، ص 443.
[8]. شخصیّت حضرت ابوالفضل(ع)، ص 116 ـ 117.
[9]. الکبریت الاحمر؛ معالی السبطین، ج 1، ص 453؛ ماجرای مشروح این موضوع، در قسمت آخر کتاب حاضر، کرامت دوم آمده است.
[10]. العباس، ص 75. وقتی که در روز عاشورا هنگام جنگ پس از دست راست، دست چپ حضرت عباس(ع) را نیز قطع کردند، چنین رجز خواند: «یا نفس! لا تخضی من الکفار و ابشری برحمة الجبار؛ ای نفس! از کافران نترس، تو را به رحمت خدای مهربان و جبران کننده مژده باد». دلیل اینکه عباس(ع) در این شعر، در میان صفات خدا از جبّاریّت خدا سخن گفته، شاید اشاره به همان جبران خدا است که به جای دو دست، دو بال به او خواهد داد.
[11]. معالی السبطین، ج 1، ص 454.
[12]. همان، ج 1، ص 45۲.
[13]. ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 92؛ ابی جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 6، ص 137؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 157؛ در بعضی از عبارات: «حتی تسألهم عمّا جائهم» آمده است.
[14]. تذکرة الشهداء، ص 270.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی