کد مطلب: ۴۸۱۹
تعداد بازدید: ۶۶۰
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۰
پیام‌های عاشورا| ۱۲
انسان «مُواسی» کسی است که با دیگران همدردی و همراهی دارد و خود را در رنج و غم دیگران شریک می‌داند و با مال و جان، از آنها دفاع می‌کند و میان خود و دیگران فرقی نمی‌گذارد.

فصل دوّم: پیام‌های اخلاقی| ۸

 

۱۳. مواسات


یکی از زیباترین خصلت‌های معاشرتی مواسات است؛ یعنی غمخواری و همدردی و یاری کردن دیگران. از ریشه‌ی «اسوه» است یعنی «دیگری را در مال و جان، همچون خود دیدن و دانستن، یادیگری را بر خود مقدم قرار دادن، به دوستان و برادران دینی یاری و کمک مالی و جانی رساندن، غمخواری کردن کسی را به مال خود، برابر گردانیدن او را با خویش؛... شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش؛... شخص در مورد جلب منافع و دفع مضارّ دیگران را همچون خود بشناسد. و ایثار آن است که آدمی دیگران را در دو مورد بالا بر خود مقدم بدارد.»[1]
با نمونه‌های نقل شده از لغت، اجمالاً مفهوم این خصلت روشن می‌شود.
انسان «مُواسی» کسی است که با دیگران همدردی و همراهی دارد و خود را در رنج و غم دیگران شریک می‌داند و با مال و جان، از آنها دفاع می‌کند و میان خود و دیگران فرقی نمی‌گذارد.
این صفت نیکو، در روایات اسلامی بسیار ستوده شده است و در کنار نماز اول وقت از اهمیّت برخوردار است و به فرموده‌ی پیامبر، «مُواساةُ الْاَخِ فِی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ» یکی از سه عمل برتر محسوب شده است؛[2] یعنی با برادر دینی به خاطر خدا مواسات کردن. در حدیثی از امام صادق(ع) یکی از معیارهای آزمون شیعه بودن اشخاص، و نیز وسیله‌ی تقرّب به خدا، مواسات با برادران دینی است «تَقَرَّبُوا اِلَی اللهِ تَعالی بِمُواساةِ اِخْوانِکُمْ»[3].
امیرالمؤمنین(ع) نیز مواسات با برادر دینی را موجب افزایش رزق و روزی می‌داند.[4] امام صادق(ع) دعای انسان اهل مواسات را مستجاب می‌شمارد.[5] در حدیث دیگری در مورد جان دادنِ راحت و دلپسندِ مؤمن می‌فرماید: این ویژگی برای کسانی است که نسبت به برادران دینی خویش «مواسی» باشند.[6]
در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده می‌شود و در مرحله‌ی بالاتر به «ایثار» می‌رسد. یاران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ چیز مضایقه نداشتند و به این مواسات، افتخار می‌کردند.
سیدالشهدا(ع) در راه کربلا پس از برخورد با سپاه حرّ و گفت‌وگوهای مفصل، سروده‌ی شاعری را بر زبان آورد که مضمونش چنین است:
من به راه خود می‌روم. مرگ، برای جوانمردی که نیّت خیر کند و جهاد کند و با مردان صالح، مواساتِ به جان داشته باشد، هیچ عار و ننگ نیست.[7]
در شبی از شب‌های محرم نیز امام حسین(ع) در جمع یاران خویش، ضمن بیان این سخن که هر که می‌خواهد برگردد از تاریکی شب استفاده کند، فرمود: هر کس می‌رود برود ولی هر کس با ما، با جانش مواسات داشته باشد، فردای قیامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهی خواهد رست:
«مَنْ واسانا بِنَفْسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِی الْجَنانِ نَجِیّاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمانِ»[8].
حرّ نیز وقتی توبه کرد و نزد امام آمد، با این حالت آمد که جان خود را فدای امام کند: «مُواسِیاً لَکَ بِنَفْسی»[9] و چنان نیز کرد. وقتی امام حسین(ع) به بالین حرّ شهید رسید و سر او را به دامن گرفت و حرّیت او را ستود، با تمثّل به اشعاری مقام مساوات او را بر زبان آورد:
وَ نِعْمَ الْحُرُّ اِذْ واسی حُسَیْنا
وَ جادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّباحِ[10]
در کوفه وقتی از هانی بن عروه می‌خواهند که مسلم را که در خانه‌ی او پنهان شده است تحویل دهد، می‌گوید: «به خدا قسم اگر تک و تنها بمانم و هیچ یاوری نداشته باشم، او را تسلیم نمی‌کنم تا آنکه در راه او کشته شوم!»[11]
مسلم بن عقیل وقتی دستگیر می‌شود و در دارالاماره با او بدرفتاری کرده وتصمیم می‌گیرند او را بکشند، می‌گرید وقتی علت می‌پرسند و بر گریستن ملامتش می‌کنند، می‌گوید: من برای خودم گریه نمی‌کنم، گریه‌ام برای حسین بن علی(ع) و خانواده اوست که به سوی این شهر می‌آیند.[12]
نافع بن هلال وقتی در کربلا دسترسی به آب پیدا می‌کند، به خاطر تشنگی امام حسین(ع) و اصحاب او حتی یک قطره هم آب نمی‌نوشد.[13]
یکی از زیباترین جلوه‌های مواسات - بلکه ایثارگری – صحنه‌ای است که میان بنی‌هاشم و دیگر یاران امام حسین(ع) پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیشمرگ گروه دیگر شوند. به نقل حضرت زینب، امام در یکی از خیمه‌ها برای بنی‌هاشم سخن می‌گفت. در پایان از حاضران پرسید: فردا صبح چه می‌کنید؟ همه گفتند: هر چه تو دستور دهی. عباس(ع) گفت:
اینان (اصحاب دیگر) غریبه‌اند. بار سنگین را باید اهلش بردارد. فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان می‌روید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ می‌رویم تا مردم نگویند، اصحاب را جلو فرستادند، وقتی آنها کشته شدند خودشان شمشیر کشیدند... .
بنی‌هاشم برخاسته شمشیرها را کشیدند و به عباس(ع) گفتند: «ما با تو هم‌عقیده‌ایم.»
زینب(س) گوید: چون تصمیم استوار این جمع را دیدم دلم آرام گرفت ولی اشک در چشمانم آمد. خواستم به خیمه‌ی برادرم حسین(ع) رفته بازگو کنم که از خیمه‌ی حبیب بن مظاهر همهمه‌ای شنیدم. رفتم و از پشت خیمه گوش کردم، دیدم اصحاب هم مثل بنی‌هاشم حلقه وار دور حبیب جمع شده‌اند. حبیب می‌گوید: «یاران! برای چه به این جا آمده‌اید، سخنتان را واضح بگویید.»
گفتند: «آمده‌ایم تا غریب فاطمه را یاری کنیم.»
حبیب گفت: «صبح که شود، چه خواهید کرد؟»
گفتند: «جز به سخن تو رفتار نخواهیم کرد.»
گفت: «صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان می‌روید. ما زودتر به مبارزه می‌پردازیم، مبادا یکی از بنی‌هاشم خون آلود شود در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند، سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند».
همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو هم‌عقیده‌ایم.»
زینب کبری باز هم از تصمیم استوار آنان بر یاری حسین(ع) شاد گشت، اما باز هم اشک در چشمش حلقه زد...[14].
در ادامه‌ی نقل پیشین آمده است که چون امام حسین(ع) به یاران بنی اسدی خود فرموده بود که چون خانواده‌ی من اسیر خواهند شد، شما زنان خود را به میان قبیله خود ببرید، یکی از آنان خواست همسر خود را ببرد. امّا همسرش حاضر نشد و به شوهر خود گفت: «درباره‌ی ما انصاف نکردی! آیا دختران رسول خدا اسیر شوند و من آسوده و بی‌خطر بمانم؟ شما اگر نسبت به مردان مواسات دارید، ماهم نسبت به زنان مواسات می‌کنیم.» آن مرد، گریان نزد امام آمد و گفت که همسرم نیز می‌خواهد مواسات نشان بدهد، امام دعایش کرد.
اینگونه یاران او نسبت به حضرت مواسی بودند. پس ازشهادت بیشتر یاران، دو تن از جوانان غِفاری چون دیدند قدرت دفاع از جان امام و جلوگیری از کشته شدن او را ندارند، خدمت امام آمده اذن گرفتند که پیش از او به میدان روند و شهید شوند. امام به آن دو فرمود: خدا بهترین پاداش نیک به شما دهد که اینگونه حاضر به یاری و مواسات من، و آماده‌ی فدا کردن جانید.[15]
زهیر بن قین، وقتی به جبهه‌ی حسین(ع) پیوست، نسبت به این تغییر موضع وقتی از او پرسیدند، گفت:
تصمیم گرفتم که در حزب و گروه امام حسین(ع) باشم و جانم را فدای او کنم، تا پاسدار حقّ خدا و رسول باشم (حقّی) که شما آن را تباه ساخته‌اید.[16]
عابس بن ابی شبیب در کربلا خطاب به سید الشهدا(ع) گفت:
اگر می‌توانستم به چیزی عزیزتر از خون و جانم از تو دفاع می‌کردم تا کشته نشوی، آن کار رامی‌کردم.[17]
وقتی امام، مجروح بر زمین کربلا افتاده بود و سپاه دشمن دور او را گرفته بودند، عبدالله بن حسن(ع)، در کنار عمویش شاهد این صحنه بود. ابجر بن کعب شمشیر فرود آورد که امام را بکشد، عبدالله دست خود را حایل کرد، ولی دستش قطع شد. سپس در آغوش عمویش حسین(ع) بود که حرمله او را با تیری به شهادت رساند.[18]
اینها نمونه‌های روشنی از مواسات به جان در صحنه‌ی عاشورا و نهضت کربلا است که اوج اخوّت دینی و ادای حق برادری را می‌رساند.
عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، گرچه به دلایلی خود در کربلا نبود، اما دو پسرش را همراه زینب فرستاد و هر دو فدای امام شدند. بعدها خود جعفر از این واقعه چنین یاد می‌کرد:
هر چند خودم نتوانستم با دستانم حقّ مواسات درباره‌ی حسین، انجام دهم، ولی دو فرزندم مواسات کردند. آن دو در رکاب برادرم و پسر عمویم کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و در کنار او صبر و مقاومت کردند.[19]
در کوفه وقتی امام سجاد(ع) سخنان پرشوری علیه ستم ابن زیاد فرمود، عبیدالله بن زیاد دستور داد تا او را بکشند. در این جا هم عمه‌اش زینب کبری جان خود را سپر بلا کرد و جلّاد را به خدا سوگند داد که: «اگر می‌خواهی او را بکشی، اوّل مرا به قتل برسان!»[20]
از این نمونه‌های تاریخی در بحث از «ایثار» هم می‌توان دید. سراسر صحنه‌های این حماسه، پراز این‌گونه ایثار‌ها و مواسات‌هاست.
اوج این مواسات را حضرت اباالفضل(ع) از خود نشان داد: هم با لب تشنه وارد فرات شد و بی‌آنکه آب بنوشد، بیرون آمد، هم برای سیراب کردن کودکان امام وتشنگان حرم به شریعه‌ی فرات رفت و در همین راه هم به شهادت رسید و برادری بود که فدایی برادر خود بود. از این خصلت برجسته و جوانمردانه، در زیارتنامه‌های او نیز یاد شده است:
«فَلَنِعَمِ الْاَخُ الْمُواسی»[21]، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَبْدُ الصّالحُ وَالصِّدّیقُ الْمُواسی، أَشْهَدُ انَّکَ آمَنْتَ بِاللهِ وَ نَصَرْتَ ابْنَ رَسُولِ اللهِ وَ دَعَوْتَ اِلی سَبیلِ اللهِ وَ واسَیْتَ بِنَفْسِکَ»،[22]
که هم تعبیر «برادر مواسی»، هم «صدّیق مواسی» درباره‌ی او به کار رفته و هم شهادت به ایمان، نصرت، دعوت به راه خدا و مواسات با جان درباره‌ی آن حضرت مطرح است.
این روح تعاون و غمخواری و اخوّت راستین، پیام همه‌ی شهدای عاشورا است، و همین خصلت، سبب می‌شود که پیروان این مکتب، با همه‌ی مسلمانان جهان، از هر نژاد و ملیّت و زبان، احساس برادری کنند ودر غم‌ها وگرفتاری‌هایشان همدردی نشان دهند و در صورت توان به یاری آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهه‌ی نبرد با استکبار و صهیونیسم و قدرت‌های وابسته به کفر جهانی، احساس تنهایی نکنند.
مواسات دینی، تضمینی بر دلگرمی مجاهدان راه خداست، تا در سنگر جهاد علیه کفر و ستم، تنها نمانند.
 

خودآزمایی


1- یکی از زیباترین جلوه‌های مواسات که میان بنی‌هاشم و دیگر یاران امام حسین(ع) پیش آمد را بیان کنید.
2- اوج این مواسات را چه کسی و چگونه از خود نشان داد؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. با استفاده از لغتنامه دهخدا، به نقل از: ناظم الأطبا، منتهی الأرب، التعریفات جرجانی.
[2]. سفینة البحار، ج 1، ص 23.
[3]. همان.
[4]. بحار الانوار، ج 71، ص 395.
[5]. همان، ص ۳۹۶.
[6]. همان، ص ۳۹۸.
[7]. سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی... (بحار الانوار، ج 45، ص 238).
[8]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 399.
[9]. همان، ص ۴۳۸.
[10]. همان، ص ۴۴۰.
[11]. وقعة الطّف، ص 119.
[12]. همان، ص 135.
[13]. همان، ص 191.
[14]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 409، به نقل از معالی السبطین.
[15]. بحار الانوار، ج 45، ص 29.
[16]. وقعة الطّف، ص 195.
[17]. وقعة الطّف، ص ۲۳۷.
[18]. بحار الانوار، ج 45، ص ۵۳.
[19]. وقعة الطّف، ص ۲۷۴.
[20]. همان، ص ۲۶۳.
[21]. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس(ع)، ص 436.
[22]. همان، زیارت امام حسین در عید فطر قربان، ص 448.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: