کد مطلب: ۴۸۲۱
تعداد بازدید: ۶۲۶
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۰
پیام‌های عاشورا| ۱۴
شناخت جوهره‌ی ناب زندگی انسانی در سایه‌ی عاشورا است. اینکه: «حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحله‌ی «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست می‌آید؟ سعادت، عزّت، شخصیّت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری می‌توان شناخت؟

فصل سوّم: پیام‌های زندگی| ۱


عاشورا، جلوه‌ای از «عمق حیات» و «جوهر زندگی» است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدوده‌ی «دنیا» هم خلاصه نمی‌شود.
شناخت جوهره‌ی ناب زندگی انسانی در سایه‌ی عاشورا است. اینکه: «حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحله‌ی «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست می‌آید؟ سعادت، عزّت، شخصیّت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری می‌توان شناخت؟ «عقیده» و «ایمان» در جهت‌گیری و شکل‌گیری تلاش‌های انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان «حیات انسانی» و «حیات حیوانی» چیست؟ و امثال این‌گونه پرسش‌ها، در «عاشورا» جواب می‌یابد و پیام عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایه‌ی جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیده‌ی الهی است، تا زندگی‌ها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.
از مهم‌ترین سؤال‌های زندگی که انسان‌های متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که «چگونه باید زیست؟». جواب این سؤال وقتی روشن می‌گردد که انسان پاسخی برای این سؤال که «چرا زندگی می‌کنیم؟» یافته باشد. در واقع، چرایی زندگی است که به چگونگیِ آن جهت می‌بخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی بسنده می‌کنند و به درک‌های متعالی‌تر از زندگی نمی رسند و افق‌های دوردست‌تری را در نظر ندارند، ریشه‌ی این حقارت نفس و زندگی‌شان در آن است که «فلسفه‌ی حیات» را نشناخته‌اند و آن را در محدوده‌ی ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه می‌بینند.


۱.مفهوم زندگی


عمر اصلی انسان، با عمل‌های شایسته‌ای سنجیده می‌شود که انجام داده است، نه با سال‌هایی که سپری کرده است. عمر عملی، نه عمر زمانی. آنچه از سرمایه‌ی این دنیا برای آبادی آخرت صرف شود، همان میزان عمر حقیقی انسان است.
شناخت دنیا، به بصیرت عملی انسان نیز در زندگی می‌افزاید. آنکه برای دنیای ناپایدار می‌کوشد، بازنده است. آن که برای آخرت پایدار تلاش می‌کند، برنده است. حسین بن علی(ع) دنیا را همچون ته مانده‌ی ظرفی که دیگران از آن نوشیده‌اند، یا باقی مانده‌ی چراگاهی که پیشینیان از آن چریده‌اند می‌داند که خیری در آن نیست و در معرض زوال و دگرگونی است. این سخن را هنگام عزیمت به کربلا می‌فرماید:
اِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعْرُوفُها فَلَمْ یَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةَ کَصُبابَةُ الْاِناءِ وَ خَسیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَی الْوَبیلِ... .[1]
با این دیدگاه، شوق آخرت پیدا می‌کند و زندگی دنیا را زیر سلطه‌ی جباران و ستمگران مایه‌ی دلتنگی و شومی شمرده، آن را «بَرَمْ» می‌داند «وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً» همان زندگی تلخ و ناگوار و منحطی که کوردلان و دنیا پرستان، آن را شیرین می‌یابند و برای ادامه‌اش تن به هر خفّت و خواری و زبونی می‌دهند. اما زندگی در نظر اولیاء خدا که در عاشورا هم جلوه‌ی اعظم آن رخ نمود، جهاد در راه عقیده و مرگ در راه عزت و شرف و شهادت در راه خدا است. اینان به لحاظ درک والاتری ازحیات، زندگی ذلیلانه را بَرَم و مایه‌ی شکنجه و عذاب و غیر قابل تحمّل می‌دانند.


۲. عقیده و زندگی


زندگی در صورتی جلوه‌ای از کمال و حقیقت دارد که بر اساس معتقدات راستین و صحیح باشد. بعضی عقیده‌ی صحیحی ندارند، برخی هم عقاید ناب و صحیح را در زندگی خویش دخالت نمی‌دهند و بر خلافت باورهای خویش عمل می‌کنند. و این یا ریشه در نفاق دارد، یا در ضعف نفس و نداشتن اراده.
در عاشورا، آنچه در جبهه‌ی امام حسین(ع) دیده می‌شد، تأثیرگذاری عقیده در عمل آنان بود. اگر به خدای یگانه عقیده داشتند، رضای او را حتی با شهادت، می‌جستند. اگر به معاد باور داشتند، به سعادت اخروی می‌اندیشیدند، هرچند در دنیا خودشان کشته شوند و خانواده‌هایشان به اسارت گرفته شود.
در نقطه‌ی مقابل، تلوّن مزاج و رنگ عوض کردن و پیمان شکستن و به جنگ امام حق آمدن که در جبهه کوفیان دیده می‌شد، نتیجه‌ی ضعف عقیده یا قوّت دنیاطلبی آنان بود.
البته بعضی هم جاهلانه و متعصّبانه بر باورهای نادرستِ خود پای می‌فشارند و در آن راه، حتی کشته هم می‌شوند اما آنچه ارزشمند است، جهاد و مبارزه در راه عقاید حق و باورهای صحیح است و جمله‌ی معروفِ «ان الحیاة عقیدة و جهاد» نیز در صورتی پذیرفتنی است که عقیده، حق و صحیح باشد تا کمال زندگی هم جهاد در راه آن باشد.[2]


۳. انتخاب


سرشت انسان همراه با نیروی انتخاب و اختیار است. در راه حق و باطل، خیر و شرّ نیز از سوی خداوند روشن شده است و گزینش راهی که به سعادت می‌انجامد یا به شقاوت، بر عهده‌ی انسان نهاده شده[3] و این قدرت که «امانت الهی» است، مورد سؤال نیز قرار خواهد گرفت. در واقع، شخصیت فردی و اجتماعی هرکس و سعادت و شقاوت او و بهشت و دوزخ وی، در گرو انتخابی است که در زندگی دارد و هرلحظه و هر روز، انسان در مسیر یک آزمون الهی است، تا از راه‌های گوناگون کدام را برگزیند و از دعوت و ندایِ «عقل» و «نفس» و جاذبه‌ی «دنیا» و «آخرت» و کشش‌های «خدایی» یا «نفسانی» به کدام یک، پاسخ مثبت دهد.
در مقابل دعوت انبیای الهی نیز، انسان‌ها از «ایمان» و «کفر» و «تصدیق» و «تکذیب»، یکی را بر می‌گزیدند و نوع گزینش بستگی به آن داشت که به دعوت عقل و منطق پاسخ دهند یا کششش نفسانیات را بر ندای عقل، حاکم سازند.
ابلیس، در برابر فرمان الهی، انتخاب بدی کرد و مطرود شد. مؤمنان و کافران نیز پیوسته در معرض آزمایش «بهْ گزینی» و «حسن انتخاب» بودند.
از حلقه‌های طولانی انتخاب‌های تاریخی عبور می‌کنیم و به نهضت عاشورا می‌رسیم. همه‌ی صحنه‌های این قیام جاودانه، چه در جبهه‌ی حق و چه باطل، انتخاب بود، چه از سوی امام حسین(ع) و یارانش، چه از سوی عبیدالله بن زیاد و فرماندهان و سربازانش. خود کوفیان نیز در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفتند. انتخابِ یاری حسین(ع) هرچند به شهادت بینجامد، یا انتخاب زیستن و عافیت و فرمانبرداری از حکومت جور، هرچند به کشتن سید الشهدا(ع) بیانجامد.
امام حسین(ع) می‌توانست بیعت با یزید را برگزیند و حادثه‌ی کربلا پیش نیاید، ولی شهادت را برگزید، آن هم با لب تشنه. در روایت امام رضا(ع) آمده است که فرشتگان الهی امام حسین(ع) را میان دنیا و آنچه در آن است و پیروزی بر دشمن و میان شهادت و پر کشیدن روحش به سوی ملکوت مخیّر ساختند، حضرت، شهادت را انتخاب کرد.[4]
در راه کوفه، وقتی همراهان امام از وضعیّت کوفه و سرانجام مبهم این سفر آگاه شدند، عدّه‌ای که از مدینه به همراه امام آمده بودند ماندند، دیگران پراکنده شده، از چپ و راست رفتند.[5]
در مکّه، حاکم مکّه می‌خواست از خلیفه برای امام حسین(ع) امان نامه بگیرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: امان الهی بهترین امان است:
«وَ قَدْ دَعَوْتَ اِلَی الْاَمانِ وَ الْبِرِّ و الصِّلَةِ، فَخَیْرُ الْاَمانِ اَمانُ اللهِ».[6]
در کربلا نیز برای حضرت عباس و برادرانش توسّط شمر بن ذی الجوشن امان نامه آوردن ولی آنان نپذیرفتند و ماندن در کنار امام و شهادت را برگزیدند و گفتند:
«لا حاجَةَ لَنا فی اَمانِکُمْ، اَمانُ اللهِ خَیْرٌ مِنْ اَمانِ ابْنِ سُمَیَّةَ».[7]
زهیر بن قین، ابتدا از هواداران جناح عثمان بود و تمایلی به خط اهل بیت نداشت، ولی در راه کوفه، پس از دیدار با امام حسین(ع)، راه جدیدی انتخاب کرد و به امام پیوست و در رکاب او جنگید و شهید شد. وقتی درباره‌ی این تغییر مسیر از او پرسیدند، گفت: من با دیدن حسین بن علی(ع) به یاد رسول خدا افتادم و موقعیّتی که او نسبت به پیامبر داشت یادم آمد و دانستم که از سوی شما (کوفیان) با او چگونه رفتار خواهد شد. این بود که تصمیم گرفتم او را یاری کنم و در حزب و گروه او باشم.[8]
یاران امام در شب عاشورا، وقتی با پیشنهاد سالار شهیدان رو به رو شدند که از آنان می‌خواست او را گذاشته و صحنه را ترک کنند، همه یکصدا «ماندن با او» را برگزیدند و آن شب هیچ کدام حاضر نشد برود.
انتخابگری «حرّ بن یزید» در این میان جلوه‌ی خاصّی دارد. او که تا صبح عاشورا در لشکر دشمن و یکی از فرماندهان مهم سپاه کوفه بود، خود را میان بهشت و جهنّم مخیّر دید، و بهشت را برگزید. این سخن اوست که: «به خدا سوگند، خود را میان بهشت و دوزخ، مخیّر می‌بینم، به خدا قسم هرگز چیزی را بر بهشت نخواهم برگزید، هرچند قطعه قطعه و سوزانده شوم». آنگاه نهیبی بر اسب خویش زد و از کنار فرات به لشکرگاه امام حسین(ع) آمد و توبه و اعلام نصرت و یاری کرد، در رکاب حضرت جنگید و به شهادت رسید.[9]
این‌گونه بود که انتخاب او، چهره‌ای ماندگار و سعادتی پایدار برایش آفرید و از شهدای والا قدر کربلا شد.
قرار گرفتن بر سر دو راهی‌های دشوار و انتخاب بهترین راه، نشانه‌ی کمال عقل و آینده‌نگری و سعادت خواهی انسان است. مگر عمر سعد، برای آمدن به کربلا و جنگیدن با امام حسین(ع) چنین آزمونی را تجربه نکرد و بدترین راه را برگزید؟ حتی یک شب مهلت برای اندیشیدن و تفکر در پذیرفتن مأموریت یا ردّ آن، نتوانست توفیق «بهْ گزینی» را نصیبش کند واز «ملکِ ری» که شیفته‌ی آن بود و امتناع از کشتن امام، حکومت ری را برگزید و نتوانست از آن بگذرد، هرچند به قیمت گناه بزرگِ کشتن سید الشهدا(ع).[10]
کسان دیگری هم بودند که در مسیر کربلا با امام حسین(ع) ملاقات کردند و حضرت آنان را به یاری خویش فرا خواند، ولی آنان به محاسبه‌ی عواقب این همراهی و به خاطر علاقه به حفظ جان، نتوانستند «نصرت امام» را انتخاب کنند و توفیق بزرگی از آنان سلب شد، کسانی همچون: عبید الله بن حرّ جعفی، طرمّاح بن عدی، عبدالله مشرقی، مالک بن نضر و... .
اما یاران شهید امام، هرکدام با صحنه‌ی انتخاب مواجه بودند و شهادت را برگزیدند. شهادت، خود نوعی گزینش آگاهانه‌ی مرگ در راه عقیده و ایمان است، مرگی است انتخابی نه تحمیلی.
شب عاشورا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: هرگز نخواهیم رفت، مگر آنکه نیزه‌هایمان را در سینه‌هایشان فرو کنیم. اگر سلاح نداشته باشم با سنگ می‌جنگم... به خدا سوگند اگر بدانم که کشته می‌شوم، سپس زنده می‌شوم، سوزانده می‌شوم، سپس زنده می‌شوم و هفتاد بار چنین می‌شوم، باز هم از تو دست نخواهم کشید![11]
زهیر بن قین نیز گفت: به خدا سوگند، اگر دنیا برای ما پیوسته و ابدی هم باشد، ما ایستادن در کنار تو و شهادت همراه تو را بر ماندن در دنیا خواهیم برگزید.[12]
امام حسین(ع) خود را میان ذلّت و شهادت، مخیّر دید، شمشیر و شهادت را برگزید و فرمود: «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ».
در رجزهای حماسی خود در روز عاشورا نیز با سر دادن شعار «اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ» از مرگ و ننگ، مرگ را اولی دانست و از ننگ و نار، ننگ را برتر از سوختن ابدی در دوزخ خدا قلمداد کرد.
عامل عمده‌ی این «به گزینی» و انتخاب احسن نیز آن است که انسان، سود و زیان را چگونه محاسبه کند و چه چیز را سود بداند و چه چیز را زیان به حساب آورد و ابدیّت را در کجا و چه بشناسد؟
ارزش هرکس و هر ملّت، در گرو انتخابی است که می‌کنند. البته امّت‌های صبور و مقاوم، چون مسیر خود را آگاهانه و با ایمان انتخاب کرده‌اند، پای انتخاب خویش نیز ایستادگی می‌کنند و از شهادت‌ها و خسارت‌ها هم خم به ابرو نمی‌آورند. امام امت درباره‌ی شهدای کربلا می‌فرماید:
هرچه روز عاشورا سید الشهدا سلام الله علیه به شهادت نزدیک‌تر می‌شد، افروخته‌تر می‌شد و جوانان او مسابقه می‌کردند برای اینکه شهید بشوند، همه هم می‌دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه می‌کردند آنها، برای اینکه آنها می‌فهمیدند کجا می‌روند، آنها می‌فهمیدند برای چه آمدند، آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه‌ی خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم.[13]


خودآزمایی


1- در عاشورا، آنچه در جبهه‌ی امام حسین(ع) دیده می‌شد چه بود؟
2- به چه دلیل، حر دارای چهره‌ای ماندگار و سعادتی پایدار شد؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. تحف العقول، ص 245.
[2]. انتساب این جمله به امام حسین(ع) مأخذی ندارد. به گفته‌ی برخی، این جمله مصرعی از شعرِ «احمد شوقی» است:
قِف دونَ رَأْیَکَ فی الحیاة مجاهداً / انّ الحیاة عقیدة و جهاد
در این زمینه ر. ک. مقاله‌ی «پژوهشی درباره‌ی شعار معروف «ان الحیاة عقیدة و جهاد» در «چشمه‌ی خورشید»، دفتر اول، ص 51 (مجموعه مقالات کنگره امام خمینی(ره) و فرهنگ عاشورا).
[3]. دهر، آیه‌ی 2، «انا هدیناه السبیلَ امّا شاکراً و امّا کفوراً».
[4]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 482.
[5]. وقعة الطّف، ص 166.
[6]. همان، ص ۱۵۵.
[7]. همان، ص ۱۹۰.
[8]. همان، ص ۱۹۴.
[9]. بحار الانوار، ج 45، ص 11.
[10]. ءَ اَتْرُکُ مُلکَ الرّیِّ وَ الرِّیُّ مُنْیَتی / اَوْ اصْبَحُ مأثوماً بِقَتْلِ حسینٍ...
(الخصائص الحسینیه، ص 71.)
[11]. بحار الانوار، ج 44، ص 393.
[12]. عنصر شجاعت، ج 1، ص 260.
[13]. صحیفه‌ی نور، ج 15، ص 55.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: