کد مطلب: ۴۸۲۲
تعداد بازدید: ۴۳۰
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۰
پیام‌های عاشورا| ۱۵
میدان جهاد، یکی از بهترین صحنه‌های آزمون ایمان و اخلاص و صدق انسانهاست. کربلا نیز از شاخص‌ترین میدان‌های نبرد حق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان می‌طلبید. بسیاری از آزمون کربلا مردود شدند.

فصل سوّم: پیام‌های زندگی| ۲


۴. زندگی، صحنه‌ی آزمون


فلسفه‌ی آزمایش، روشن ساختن صدق و توانایی و جوهره‌ی ناب و قابلیّت‌های نهفته در انسان‌ها است. ادعای ایمان و حق‌جویی در صحنه‌ی عمل و در بوته‌ی آزمایش است که حقّانیت و صدق خود را نشان می‌دهد. از این رو، انسان‌های والا، پیوسته برای موفقیّت در امتحان زندگی می‌کوشند.
آزمون نیز به وسیله‌ی سختی‌ها، شهادت‌ها، فقدان عزیزان، از کف رفتن مال و جان و بستگان یا گذشتن از عزیزترین چیزها انجام می‌گیرد.
قرآن کریم، هشدار می‌دهد که مردم گمان نکنند با گفتن اینکه «ایمان آوردیم»، رها می‌شوند، بلکه باید آزموده شوند، همچون پیشینیان، تا راستگویان از دروغگویان بازشناخته شوند.[1]
میدان جهاد، یکی از بهترین صحنه‌های آزمون ایمان و اخلاص و صدق انسانهاست. کربلا نیز از شاخص‌ترین میدان‌های نبرد حق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان می‌طلبید. بسیاری از آزمون کربلا مردود شدند. جمعی هم که به حیات ابدی و فوز عظیم دست یافتند، شهدای کربلا بودند که نقد جان را در بازار جانان به کف گرفته، با عروس شهادت هماغوش شدند.
امام خمینی(ره) می‌فرماید:
کارنامه‌ی نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما، گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است که با مُهر رضایت خدا امضا شده است و کارنامه‌ی شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست. زندگی در دنیای امروز، زندگی در مدرسه‌ی اراده است و سعادت و شقاوت هر انسانی به اراده‌ی همان انسان رقم می‌خورد.[2]
یاران امام حسین(ع) که شب عاشورا خود را میان «ماندن» و «رفتن» مخیّر دیدند، با انتخاب ماندن و جنگیدن و شهید شدن در رکاب امام حسین(ع)، بالاترین امتیاز را در این آزمون حیاتی به دست آوردند. امام نیز صدق و وفای آنان را ستود و به «بی‌همتا» بودن اصحاب خویش، همان شب شهادت داد. ولی آیا همه‌ی انسان‌ها در لحظه‌ی انتخاب، می‌توانند از آزمون روسفید و موفق بیرون آیند؟ شیرینی زندگی در انتخاب‌های عالی و موفقیّت در این آزمون‌ها است.


۵. ملّت زنده و مرده


چه یک فرد، چه یک اجتماع، وقتی زنده است که «حیات طیّبه» داشته باشد و زندگی را تنها نفس کشیدن نداند. حیات طیّبه جایی است که ایمان، عزّت، آزادگی، شرافت، وفا و پاکی بر زندگی سایه افکند. به تعبیر امیرالمؤمنین:
«اَلْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهُورینَ وَ الْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ»[3]
زندگی ذلیلانه و مقهورانه، مرگ است و حیات، در مرگِ با عزّت و قدرت است.
امام حسین(ع) نیز مرگ در مبارزه با ستم و عدوان را سعادت می‌داند و زیستن در کنار ستمگران و نفس کشیدنِ ذلیلانه و با خواری را مایه‌ی ننگ و دلتنگی می‌شمارد:
لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً.[4]
آنان که در زندگی، آزادی را بها می‌دهند و در راه اهداف خویش مبارزه می‌کنند و سلطه‌ی بیداد را نمی‌پذیرند، ملّت زنده‌اند، اگرچه در این راه، همه کشته شوند. به همین دلیل، شهید، زنده‌ی جاوید است و با همین فلسفه، شهدای کربلا حیات جاودانه یافته‌اند، چون حیات را در مرگ و زندگی را در شهادت دیدند.
این سخن ماندگار امام حسین(ع) تفسیر روشن‌تری از مفهوم زندگی ارائه می‌دهد:
لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعزِّ اِلاّ حَیاةً خالِدَةً.[5]
مرگ در راه عزّت، جز حیات جاوید نیست!
بی‌تفاوتی یک ملّت نسبت به مفاسد و ستم‌ها، نشان مرگ آن جامعه است. همچنان که عصب‌های یک عضو اگر قطع شود، نه درد را می‌فهمد و نه از ضربه‌ای که وارد می‌شود، حساسیّتی از خود نشان می‌دهد و به دلیل بی‌حسّی، حالتی شبیه بی‌روحی و مُردگی پیدا می‌کند، جامعه‌ای هم که غیرت دینی و حمّیت انسانی را از دست داده باشد و نسبت به خوب و بد اوضاع، بی‌تفاوت باشد، مُرده است.
عاشورائیان با جهاد و شهادت خویش نشان دادند که زنده‌اند. جامعه‌ی آن روز که مردمش با دیدن آن همه ستم و فساد، عکس العملی از خود نشان نمی‌دادند، جامعه‌ی مرده بود. عاشورا تزریق خون به پیکر جامعه بود و وارد کردن شوک و برانگیختن حساسیّت‌های دینی و انسانی.


۶. فریادرسی


تکلیف، همواره بر اساس «توانایی» و «دانایی» است. هرکس که نداند یا نتواند، مسئولیّتی هم ندارد. هرکس که آگاه‌تر و تواناتر باشد، تکلیفش سنگین‌تر است. مسلمانی که فریادخواهی و استغاثه‌ی دیگری را بشنود و بتواند یاری کند، ولی اهمیّت ندهد و به نصرت مظلوم و گرفتار نشتابد، مسلمان نیست. حدیثِ معروفِ «مَنْ سَمعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[6] شاهد این تکلیف است (آن کس که بشنود کسی مسلمانان را به یاری می‌طلبد و پاسخش ندهد، مسلمان نیست).
وقتی از سویی استغاثه باشد، تکلیف اغاثه بر دوش انسان می‌آید و نمی‌توان بی‌تفاوت بود.
امام حسین(ع) علاوه بر تکلیفی که نسبت به مقابله با حکومت جور و احیای معالم دین داشت، با نصرت خواهی شیعیان کوفه مواجه بود و آن همه دعوت و اظهار اطاعت و پیروی. حجّت بر امام تمام بود و پاسخ به این دعوتها لازم. آن حضرت در سخنی که به کوفیان داشت فرمود:
اِنّی لَمْ آتِکُمْ حَتّی اَتَتْنی کُتُبُکُم و قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ اَنْ اَقْدِمْ عَلَیْنا فَاِنَّهُ لَیْسَ لَنا اِمامٌ.[7]
من نزد شما نیامدم، مگر پس از آنکه نامه‌ها و فرستاده‌هایتان به من رسید که نوشته بودید: بیا، که ما امام و پیشوایی نداریم.
در نامه‌ای هم که به بزرگان کوفه نوشت، به همین استمدادشان استناد کرد و فرمود:
هانی و سعید، نامه‌هایتان را به من رساندند. همه‌ی آنچه را نوشته بودید دریافتم. نوشته‌اید که «ما امامی نداریم، نزد ما بشتاب، باشد که خداوند بر محور تو ما را بر هدایت و حق گردآورد.» اینک من پسر عمویم را نزد شما می‌فرستم... اگر نوشت که نظرتان مثل نامه‌هایتان است، نزدتان خواهم شتافت.[8]
شیعیان، گرفتار ظلم یزید بودند. امام را به فریادرسی خواندند. امام هم در پاسخ آنان راهی کوفه شد. خود امام، در مسیر راه خویش به کوفه، در راه از اشخاص مختلف مدد خواست. بعضی ندایش را پاسخ داده به او پیوستند، مانند زهیر بن قین، برخی هم عذر و بهانه آوردند و اوضاع بحرانی کوفه را یادآور شدند. امام به آنان می‌فرمود: اگر یاری نمی‌کنید، لااقل از این منطقه دور شوید، چرا که هرکه فریاد دادخواهی ما را بشنود ولی به یاری نیاید، گرفتار دوزخ خواهد شد:
«مَنْ سَمِعَ واعِیَتَنا او رَأی سَوادَنا فَلَمْ یُجِبْنا وَ لَمْ یُغِثْنا کانَ حقّاً عَلَی اللهِ عزَّ و جلَّ اَنْ یُکِبَّهُ عَلی مِنْخَرَیْهِ فی النّارِ.»[9]
ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ» امام حسین(ع) نیز در روز عاشورا، خطاب به همه‌ی کسانی بود که یارای دفاع از حریم و حرم اهل بیت را داشتند. فریاد استغاثه‌ی آن حضرت که به «هل مِن مغیثٍ» و «هلْ مِنْ ذابٍّ»[10] بلند بود، از همه‌ی آیندگان، لبّیک اجابت می‌طلبد.
شهید بزرگ عاشورا برای نجات بخشی گرفتاران در حکومت جور، خود را فدا کرد، تا هم خود آنان را از ظلم برهاند، هم اندیشه‌هایشان را از حیرت و ضلالت نجات بخشد. همچنان که در زیارت اربعین آن حضرت می‌خوانیم:
وَ بَذَل مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ و حَیْرَةِ الضَّلالَةِ.[11]
(خدایا! امام حسین،) خون خود را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات بخشد.
امروز نیز مسلمانان و مستضعفان جهان، گرفتار سلطه‌های ستمگرند و برخی هم در راه نجات خویش، مبارزه می‌کنند و فریاد استغاثه‌ی آنان بلند است. رسالتِ اغاثه و پناه دادن و یاری رساندن، وظیفه‌ی عاشورائیان است که به مدد آنان بشتابند، حتّی در جبهه‌های نبرد.
این یاری رساندن و جهاد برای رهایی مستضعفان، رهنمود قرآن کریم است، که می‌فرماید:
چرا در راه خدا و در راه (نجات) مردان و زنان و کودکانِ مستضعفی جهاد نمی‌کنید که می‌گویند: پروردگارا ما را از این آبادی که حاکمانش ستمگرند بیرون آور و از سوی خود، برای ما سرپرست و یاوری قرار بده.[12]


۷. پیروزی و شکست


از اموری که در زندگی انسان‌ها نقش ایفا می‌کند، نوع دریافت و دیدگاه نسبت به مفاهیم پیروزی و شکست است. در یک مبارزه‌ی هدفدار، وقتی اهداف مبارزان تأمین شود پیروزند، هرچند خودشان فتح نظامی به دست نیاورند. تحقّق هدف‌ها هرچند در زمانی دیرتر یا حتّی برای نسل آینده صورت پذیرد، برای مبارزان، پیروزی است. از سوی دیگر، در هر مقطع زمانی، تکلیفی که بر دوش انسان است اگر عملی شود، (عمل به وظیفه) نیز یک پیروزی است هرچند به شکست ظاهری پایان پذیرد.
امام حسین(ع) هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و مبارزه در راه عزّت و کرامت انسانی نداشت. به این هدف نیز رسید، هرچند خود و یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره‌ی تزویرگرانه‌ی امویان، شکستنِ جوّ رعب و وحشت در قیام علیه سلطه‌ی جور، دمیدن روح احساس تعهّد و مسئولیّت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزه‌های جهاد و مبارزه در راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و اینها همه تحقّق یافت. پس امام حسین، چهره‌ی پیروز نبرد عاشورا است.
پس چنان نیست که پیروزی، تنها غلبه‌ی نظامی باشد. پیروزی خون بر شمشیر از همین نوع پیروزی‌های راستین است. روزی در مدینه، ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین(ع) سؤال کرد که در ماجرای عاشورا چه کسی غالب و پیروز است؟ امام فرمود:
اِذا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلوةِ فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ، تَعْرِفُ مَنِ الْغالِبُ.[13]
چون وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، خواهی شناخت که پیروز کیست!
این همان پیروزی در قالب تحقّق اهداف است، هرچند دیدگان ظاهربین آن را پیروزی نبینند.
از منظر دیگر، آنان که زندگی را همراه با عقیده‌ی پاک و درست می‌گذرانند و در راه آن عقیده فداکاری هم نشان می‌دهند، اینان پیروزند و به تعبیر قرآن به «اِحْدَی الحُسْنَیَیْنِ» - یکی از دو پیروزی – می‌رسند، چه کشته شوند، چه غلبه یابند.[14]
در دید عاشورایی، شهیدان این راه پیروزند، چون شهادت، فوز اکبر و رستگاری عظیم است و بازماندگانِ از کاروان شهادت، حیاتِ بی‌فتح دارند، چرا که از نصرتِ حق کوتاهی کرده‌اند و چه شکستی تلخ‌تر از این؟ سید الشهداء(ع) هنگام خروج از مدینه، قلم و کاغذی طلبید و جمله‌ای کوتاه که یک دنیا عظمت و پیام بلند در آن نهفته بود، نگاشت. نامه، پس از نام خدا خطاب به بنی‌هاشم، تنها همین جمله بود:
... فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بی مِنْکُمْ اُسْتُشْهِدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الْفَتْحَ، وَالسَّلام.[15]
هرکه به من بپیوندد، به «شهادت» می‌رسد و هرکس هم تخلّف کند و بازماند، به «فتح» نمی‌رسد، والسّلام!


خودآزمایی


1- فلسفه‌ی آزمایش چیست و چگونه انجام می‌گیرد؟
2- اهداف امام حسین(ع) در نهضت عاشورا (که همه محقّق شد) را بیان کنید.
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. عنکبوت، آیه‌ی 1 و 2.
[2]. صحیفه‌ی نور، ج 21، ص 25
3]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه‌ی 51.
4]. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 68.
5]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
6]. بحار الانوار، ج 71، ص 339.
7]. وقعة الطّف، ص 169.
8]. ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39.
9]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 369.
10]. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 274.
11]. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
12]. نساء، آیه‌ی ۷۵.
13]. امالی، شیخ طوسی، ص 66.
14]. مضمون آیه‌ی 52 سوره‌ی توبه.
15]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 76.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: