اساساً دین و احكام آسمانی قرآن مقدّمهی معرفت و تقرّب به مقام ولایت و امامت است، زیرا احكام دین از یک نظر به دو قسم تقسیم میشود: یک قسم مربوط به تنظیم امور دنیوی، اعمّ از امور سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی است و قسم دوّم مربوط به امور اخروی، اعمّ از امور اعتقادی و اخلاقی و عبادی است. امّا احکام دنیوی دین از آن نظر مطلوب خواهد بود كه زمینهساز ادای وظایف و تكالیف اخروی باشد و انسان با آسایش جسمی و روحی به تحصیل اعتقادات و تهذیب اخلاق و اصلاح اعمال عبادی بپردازد؛ یعنی اگر مسائل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مقدّمهای برای عبادت خدا و تأمین سعادت اخروی شد، جزو دین خواهد بود؛ وگرنه از وظایف دینی محسوب نخواهد شد؛ چرا كه كفّار نیز آن مسائل را دارند و بهتر از ما هم دارند، در حالی كه اعتقادی به خدا و آخرت ندارند.
مثلاً ما در منازل خود در كنار اتاقهای مجلّل خود مستراح میسازیم و قسمتی از عمر ما در مستراح صرف میشود؛ امّا آیا در مستراح نشستن در زندگی ما هدف است؟ یعنی ما خانه میسازیم برای این كه در مستراح بنشینیم؟ البتّه که خیر. آنچه در زندگی هدف است و اصالت دارد، ساختن اتاقهای مجلّل و زیبا و سپس گستردن سفرههای رنگین و خوردن غذاهای لذیذ و آرمیدن در بسترهای نرم و گردش كردن در باغها و بوستانها و نشستن در مجالس دوستان و ... است. آری، این امور در زندگی دنیوی اصالت دارد؛ ولی با این همه، اگر مستراح در گوشهی منزل نباشد، تمام این كارها لنگ است و به هیچ كدام از اینها با آسودگی خاطر نخواهیم رسید؛ و لذا ناچاریم با كمال نفرتی كه از بو و منظر آن داریم، آن را در داخل منزل خود و در كنار همان اتاقهای زیبا بسازیم و هر چند ساعت یک بار هم برویم و آنجا بنشینیم تا بتوانیم كنار سفرهی رنگین بنشینیم و در بستر نرم بخوابیم و در باغ و بوستان گردش كنیم و با دوستان انس بگیریم.
حال، رجال الهی و مردان خدا با دنیا همانگونه معامله میكنند كه ما با مستراح میكنیم. یعنی آنها خوردن و خوابیدن و نوشیدن و پوشیدن را هدف نمیدانند، بلكه هدف اصلی آنها در زندگی عبادت و بندگی خدا و تحصیل موجبات سعادت ابدی در آخرت است و به همین جهت، توجّه به شؤون دنیوی از جمله خوردن و خوابیدن و نوشیدن و پوشیدن برای آنها همان مستراح رفتن ماهاست كه در عین این كه از آن نفرت داریم، چارهای جز داشتن آن نداریم. آن كسی كه میگوید تمام این دنیا برای من از آب بینی بز پستتر است، در این گفتار اغراق و مبالغهای ندارد و ـ العیاذبالله ـ تظاهر به زهد هم نمیكند، بلكه واقعاً دنیا برایش رنجآور و نفرتانگیز است؛ ولی از روی ضرورت، تا زنده است باید چند لقمه نان جوینی بخورد تا این بدن بماند و او به كارش برسد و برای همین، شب كه سر به سجده میگذارد، با اشک و آه و ناله و افغان استغفار میكند و میگوید: خدایا، من معصیت كردم، مرا بیامرز. آری، معصیت او همین توجّه به ضروریات زندگی است؛ یعنی همین كه برای خوردن چند لقمه نان مینشیند و چند لحظه میخوابد، شب برای استغفار از آن ناله سر میدهد و اشک میریزد؛ همانگونه كه ما نشستن در مستراح را تضییع وقت میدانیم و آن را سبب كمبهرگی از زندگی میشماریم و آرزو میكنیم ای کاش نبود و به جای آن بر سر سفرهی غذا مینشستیم و از آن بهره میبردیم، آنها نیز خوابیدن و خوردن و پوشیدن و نوشیدن را تضییع وقت خود میدانند و سبب كم بهرگی از سفرهی بندگی و عبادت میشمارند؛ و لذا به مقدار ضرورت از دنیا میگیرند و در مورد زاید بر آن میگویند:
«... ألا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَة لِأَهْلِهَا...»؛[1]
«آیا آزاد مردی نیست كه این ته ماندهی غذا در لای دندان را به اهلش واگذارد»؟
این ندا از امام سیّدالشّهدا(ع) یا پدر بزرگوارش، امام امیرالمؤمنین(ع) است که از دنیا تعبیر به لُماظه کردهاند. لماظه یعنی باقیماندهی غذا که لای دندان میماند و میگندد و انسان رغبت نمیكند آن را با انگشت بیرون بیاورد، بلكه با چوب خلال آن را بیرون میآورد و دور میافكند. او از این دنیای به این زیبایی تعبیر به لماظه میكند. همچنین حضرت علی(ع) میفرماید:
«لَألْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَة عَنْزٍ»؛[2]
«این دنیای شما در نزد من از آب بینی بز پستتر است».
پینوشتها
[1]ـ نهجالبلاغهی فیض، حکمت ۴۴۸.
[2]ـ همان، خطبهی ۳، قسمت ۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی