فصل اوّل: حضرت عباس(ع) در عصر پدرش امام علی(ع)| ۱۰
۱۸. باب الحسین(ع)
پیامبر(ص) در شأن علی(ع) فرمود: «اَنا مَدینةُ العلمِ وَ عَلیّ بَابُها، فَمَن اَرادَ المَدینة فَلیَأتِ البابَ؛ من شهر علم هستم و علی(ع) درِ آن شهر، کسی که خواهان ورود به این شهر است، باید از درِ آن وارد شود.[1]
حضرت علی(ع) در همه امور، پیشکار، دربان و واسطه بین مردم و پیامبر(ص) بود. هر بزرگی، دربان یا دربانانی دارد که مردم به واسطه آنان با آن شخص بزرگ ارتباط پیدا میکنند.
حضرت عباس(ع)، فرزند علی(ع) نیز در حیات و ممات، دربان و پیشکار امام حسین(ع) بود و واسطه حقیقی بین مردم و ایشان است. هرگز امام حسین(ع) وساطت عباس(ع) را رد نمیکرد و نمیکند و باب الحوائج بودن او نیز از یک نظر، به این خاطر است که باب و پیشکار حسین(ع) است و با وساطت، نیازهای نیازمندان را تأمین میکند و بی سامانان را سامان میبخشد.
از علاّمه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان نقل شده که فرمود: مرحوم سیّد السالکین و برهان العارفین، سید علی قاضی (استاد علاّمه طباطبایی در عرفان) فرمود:
در هنگام کشف، بر من روشن و آشکار شد که وجود مقدّس اباعبدالله الحسین(ع) مظهر رحمت کلیه الهیه است و باب و پیشکار آن حضرت، سقای کربلا، سر حلقه ارباب وفا، آقا بابالحوائج الی الله، ابوالفضل العباس(ع) است.[2]
۱۹. الساعی (تلاشگر)
از لقبهای عباس(ع) که در زیارت ناحیه امام هادی(ع) آمده، لقب «ساعی» است؛ یعنی او نهایت سعی و تلاش را برای تحقق نهضت امام حسین(ع) کرد. دومین شریک و شخص دوم این نهضت بود و در این راستا حتی برای لحظهای دریغ نکرد.
او هرگز بیتفاوت، بهانهجو و خارج از صحنه نبود و در همه فراز و نشیبهای نهضت کربلا حضور خلاق و فعال داشت. بر همین اساس، امام صادق(ع) خطاب به او فرمود: «اَشهَدُ اَنَّک لَم تَهِن وَ لَم تَنکِل؛ گواهی میدهم که تو در راه دین و دفاع از امام حقّ، هیچگونه سستی و توقّف نکردی».[3]
تلاش او به جایی رسید که وقتی دست راستش را قطع کردند، چنین رجز خواند:
وَ الله اِن قَطعتُم یَمینِی
اِنی اُحامِی اَبداً عَن دِینِی
وَ عن اِمام صَادقِ الیَقینِ
نَجل النَّبیّ الطاهرِ الاَمینِ
سوگند به خدا! اگر دست راستم را قطع کنید، من بدون درنگ تا جان در بدن دارم، از دینم و از حریم امام راستگو و راستین، فرزند پیامبر پاک و امین(ص) حمایت میکنم.[4]
۲۰. الصدّیق
در زیارت نامه حضرت عباس(ع) در روز عید فطر و قربان آمده:
«السلام علیک ایها العبد الصالح و الصدیق المواسی؛ سلام بر تو ای بنده صالح، راستین و فداکار».
واژه «صدیق» در اصطلاح ادبی به معنای مبالغه در صدق و صداقت است، این لقب برای عباس(ع)، بیانگر خلوص، راستی و درستی فکر، روش و منش او در همه ابعاد زندگی است و این صفت لقب ویژه معصومان(ع) است.
از این راه نیز صداقت همه جانبه حضرت عباس(ع) فهمیده میشود؛ زیرا این لقب، امضای تکمیلی برای سایر لقبهای آن حضرت است. به عبارت روشنتر، نشانگر صدق، حقانیت، کمال و اخلاص در همه القابش میباشد.
۲۱. بطل علقمی (قهرمان نهر علقمه)
حضرت عباس(ع) را «بطل علقمی» خواندند. او در کنار نهر علقمه جانبازی قهرمانانه و داوریهای عجیب داشت که جز از قهرمانان بزرگ دیده نشده است. از این رو، آن نهر جدا شده از فرات را علقمه میگفتند که علْقم، به معنای درخت سدر است و در کنار آن، درخت سدر وجود داشت.
مرحوم محقق متبحّر، شیخ عبدالواحد مظفّر سه جلد قطور در شأن عباس(ع) کتاب نوشته و نام آن را البطل العلقمی گذاشته است. سه جلد این کتاب بالغ بر 1200 صفحه است.
خون بهای حضرت عباس(ع)
پایان این قسمت را بهتر است که با اشعار ناب و پر محتوای شاعر تیزبین آقای «عارفچه» بیاراییم:
یاور من گر شود خدای اباالفضل
از دل و از جان کنم ثنای اباالفضل
نیست دروغ اَر بگویم این سخن راست
هست رضای خدا رضای اباالفضل
مرتبه شاهیش دهند به عقبی
آنکه شد اندر جهان گدای اباالفضل
ناطقه لال است تا که وصف بگوید
از ادب و حلم و از حیای اباالفضل
گر که بود عقدهای به دل بگشاید
قدرت دست گرهگشای اباالفضل
در دو جهان است چشم جمله محبّان
بر کرم و جود و بر عطای اباالفضل
در دل من کی هوای خلد برین است
چونکه بود بر سرم هوای اباالفضل
جمله شهیدان خورند غبطه چو بینند
روز جزا حشمت و علای اباالفضل
در کف زهرا بس این برای شفاعت
روز مکافات، دستهای اباالفضل
نیست دو عالم بهای یک سر مویش
گر که بسنجند خونبهای اباالفضل
با لب خندان به باغ خلد خرامد
هر که کند گریه در عزای اباالفضل
شکر که «عارفچه» از عطای خداوند
گشت ز جان منقبت سرای اباالفضل
***
جنت و رضوان و حور و کوثر و غلمان
هست همه آیتی ز خوی ابوالفضل
نور دل حیدر است و شمع شهیدان
مظهر حقّ است نور روی ابوالفضل
شمس و قمر شد خجل ز نور جمالش
مُشک خُتن شمّهای ز بوی ابوالفضل
خالق اعظم گناه خلق دو عالم
جمله ببخشد به آبروی ابوالفضل
سیمای حضرت عباس(ع) در آیینه جنگ صفین
اشاره
عباس(ع) در کنار برادران و پدر در مدینه میزیست. هنگامی که پس از فوت عثمان، مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند و آن حضرت به طور رسمی به خلافت نشست، حضرت عباس(ع) از همیاران قویدل و پرتلاش در محضر پدر بود و آن حضرت را در تحقّق آرمانهای اسلام و رهبری اسلامی یاری میکرد. پس از چند ماه، جمعی از کسانی که با حضرت علی(ع) بیعت کرده بودند، به رهبری عایشه، طلحه و زبیر به سوی بصره آمدند و آنجا را تصرف کرده و بنای شورش و مخالفت گذاشتند که نامشان به عنوان «ناکثین» (بیعت شکنان) معروف شد. عایشه سوار بر شتر (جمل) مردم را بر ضدّ علی(ع) تحریک میکرد. سرانجام، جنگ جمل را به وجود آوردند.
حضرت علی(ع) و یاران برای سرکوبی یاغیان طرفدار معاویه از مدینه بیرون آمده بودند. وقتی که ماجرای شورشیان بصره مطرح شد، سپاه علی(ع) نخست به طرف بصره حرکت کردند تا پس از سرکوبی مخالفان داخلی، به سوی صفین برای نبرد با سپاه معاویه حرکت کنند. عباس(ع) در این هنگام جوان نورس بود. همراه پدر و برادران به سوی بصره حرکت کرد. در بصره مذاکرات برای اصلاح مفید واقع نشد و دشمنان جنگ را شروع کردند؛ در نتیجه، درگیری به اوج شدت خود رسید. سرانجام پیروزی نصیب یاران علی(ع) شد. از مخالفان سیزده هزار نفر کشته شدند و از یاران علی(ع) پنج هزار نفر به شهادت رسیدند.[5]
در این جنگ، سخنی از عباس(ع) در تاریخ دیده نمیشود؛ ولی قطعاً او از یاران تلاشگر و فداکار این صحنه بود و به دلیل آنکه نوجوانی در حدود ده سال و شاید شانزده ساله بوده، گویی تاریخ او را فراموش کرده است.
پس از جنگ جمل، جنگ بزرگ صفین شروع شد و این جنگ که با معاویه و سپاه او رخ داد، هجده ماه طول کشید و از شدیدترین جنگهای عصر خلافت حضرت علی(ع) بود.
حضرت عباس(ع) همراه برادرانش حسن و حسین(ع) در این نبرد حضور فعال داشت.
بعضی سنّ حضرت عباس(ع) را در این نبرد، هفده سال تعیین کردهاند. چنان که این مطلب در مناقب اخطب خوارزمی، ص 54 آمده است. اگر چنین باشد، باید تولد آن حضرت را قبل از سنه 26 دانست؛ زیرا آغاز جنگ صفین در سال 36 رخ داد.
ممکن است گفته شود که اگر به میدان رفتن حضرت عباس(ع) را در جنگ صفین در سال 37 بدانیم، آن حضرت در آن وقت حدود دوازده سال داشت و به دلیل قد و قامت رشید و بلند، در ظاهر بیست ساله به نظر میرسید.[6]
خودآزمایی
1- باب الحوائج بودن حضرت عباس(ع) از یک نظر، به کدام خاطر است؟
2- یکی از لقبهای عباس(ع) که در زیارت ناحیه امام هادی(ع) آمده را بیان کنید و علت آن را شرح دهید.
پینوشتها
[1]. محمد بن عبدالله نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶ و مدارک بیشمار دیگر.
[2]. چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع)، ج۱، ص ۱۴۷ و ۱۴۸.
[3]. کامل الزیارات، ص ۲۰۸.
[4]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 608.
[5]. تتمة المنتهی، ص ۱۲۹.
[6]. خوارزمی در کتاب مناقب مینویسد: عباس(ع) در جنگ صفین مرد کامل و بلند اندام بود؛ به دلیل آنکه، شخص شجاعی از دشمن به نام «کُرَیب» به میدان جنگ آمد و چند نفر از یاران علی(ع) را کشت و سپس فریاد زد: علی به میدان آید، من میخواهم او را بکشم. علی(ع) از اسب پیاده شد و لباس خود را بیرون آورد و در تن عباس(ع) کرده و لباس عباس(ع) را پوشید (این کار برای آن بود که دشمن علی(ع) را نشناسد). آنگاه به میدان جنگ رفت و با حمله قهرمانانه با یک ضربت کُریب را به خاک هلاکت افکند و سپس به پایگاه خود بازگشت (فرسان الهیجاء، ج 1، ص 194). این حادثه بر دو موضوع دلالت دارد: 1. عباس(ع) مردی کامل بود که لباس او برای تن علی(ع) مناسب بود. 2. عباس(ع) در جنگ صفین حضور داشته و انکار بعضی بیمورد است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی