جلسه دوّم؛ ماهیت تقلید و جایگاه آن نزد عقل و فطرت| ۳
ضرورت تفكیك تقلید پسندیده از تقلید ناپسند
روشن شد كه وقتى انسان خودش فاقد علم و تخصص است باید به حكم عقل و فطرت به متخصص در آن فن مراجعه كند؛ بخصوص در ارتباط با مسایل دینى كه حیاتىترین نیازمندىهاى انسان هستند باید سراغ كسانى رفت كه به حقایق و معارف دینى آشنایى كامل دارند تا در پرتو هدایت و راهنمایى و پیروى از آنها، وظایف دینى خود را بشناسد و به آنها عمل كند. با توجه به همین حقیقت است كه خداوند مىفرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[1] پس اگر نمىدانید، از دانایان بپرسید.
با وجود واضح بودن آنچه گفتیم كه مراجعه به متخصصان در هر فن و تقلید از آنها فطرى و عقلایى است، شیاطینى كه همواره مترصدند تا انسانها را از راه حق منحرف كنند و براى این منظور حتى در واضحترین و بدیهىترین مسایل تشكیك مىكنند، در تقلید از علماى دین تشكیك مىكنند. با اینكه همه فقها در رسالههاى عملیه خود نوشتهاند كه مسلمان براى انجام وظایف و تكالیف شرعى خود، یا باید مجتهد باشد و یا اگر مىتواند احتیاط كند، در غیر این صورت واجب است كه از فقیه جامعالشرایط تقلید كند؛ عدهاى این شبهه را مطرح مىكنند كه نباید در حوزه دین تقلید كرد و تقلید كار میمون است! مگر تقلید از مرجع جامع الشرایط جز این است كه كسى چیزى را نمىداند و به كسى كه مىداند مراجعه مىكند؟ عیناً مانند مریضى كه اطلاعات پزشكى ندارد و نمىتواند خود را معالجه كند، نزد پزشك مىرود و از او مىخواهد كه او را معالجه كند. حتى وقتى پزشكى كه در شاخهاى از علوم پزشكى تخصص دارد به مرضى مبتلا مىشود كه درمان آن در تخصص او نیست، به پزشكى مراجعه مىكند كه در درمان بیمارى او تخصص دارد و به دستور او عمل مىكند.
البته باید توجه داشت كه تقلید مشترك لفظى است و معانى مختلفى دارد و برخى از موارد استعمال آن، مطلوب نیست و اخلاقاً توصیه نمىشود و همین اشتراك لفظى كه در استعمالات كلمه تقلید وجود دارد، باعث شده كه برخى مغالطه كنند و با استناد به این كه برخى از تقلیدها ناپسند است، اساس تقلید را زیر سؤال ببرند و تقلید صحیح را نیز رد كنند. غافل از اینكه گاهى یك لفظ معانى مختلفى دارد كه هریك از آن معانى داراى بار و حكم خاصى است. گاهى اختلاف معانى به قدرى روشن است كه كسى در تمیز آنها اشتباه نمىكند؛ نظیر كاربردهاى مختلف «شیر» در این شعر:
آن یكى شیر است اندر بادیه
و آن دگر شیر است اندر بادیه
آن یكى شیر است كه آدم مىخورد
آن یكى شیر است كه آدم مىخورد
چنانكه ملاحظه مىكنید، قرائن در این شعر به قدرى آشكار است كه كسى شیر بیشه را با شیر گاو اشتباه نمىكند. اما گاهى معانى یك لفظ یا كاربرد آنها به قدرى به یكدیگر نزدیك هستند كه انسان در تشخیص معناى مورد نظر غفلت مىكند و جز اهل دقت و نظر، امر بر سایرین مشتبه مىشود؛ اینجاست كه برخى به جهت وجود معانى یا موارد استعمال ناپسند براى لفظى، مغالطه مىكنند و حكم را به سایر موارد سرایت مىدهند. كار مغالطهگران این است كه بین دو معنایى كه نزدیك به هم و همخانواده به نظر مىرسند، اما در واقع نسبت بین آنها عام و خاص و یا مطلق و مقید و حتى در مواردى تباین است، خلط مىكنند و باعث فریب دیگران و القاى شبهه مىشوند.
بر این اساس، هم در بررسى روایات و آیات قرآن و هم در بحثهاى عقلى، قبل از هرچیز باید واژههاى كلیدى را به درستى و با دقت معنا كنیم. مثلاً در این بحثى كه پیش رو داریم، دقیقاً مشخص كنیم كه چه معنایى از «اتباع»، «اسوه» و یا «تقلید» مدّ نظر ماست. چون یكى از معانى تقلید، رجوع جاهل به عالم است؛ چه در حوزه فكر و نظر و چه در حوزه عمل و رفتار. اما تقلید معانى و مصادیقى نیز دارد كه مذموم و ناپسند است و آن تبعیت از دیگران در امور نادرست و ناپسند، یا تبعیت كور و بدون توجیه صحیح و عقلایى است. این تقلید كوركورانه و فاقد بینش و انگیزه صحیح كه غالباً براساس انگیزههاى ناروا و هوى و هوس شكل مىگیرد همان تقلید میمونوارى است كه جوامع عقبافتاده و افراد بىهویت و بىشخصیت به آن مبتلا هستند. مثلاً وقتى ورزشكارى لباسى را پوشید، برخى از جوانان همان مد لباس را انتخاب مىكنند و مىپوشند بدون اینكه بدانند چرا آن ورزشكار آن مد خاص را انتخاب كرده. یا وقتى دیده شد فلان ستاره سینما موهایش را به شكل خاصى اصلاح كرده، فردا عدهاى به همان شكل و فرم موهایشان را اصلاح مىكنند. این تقلید مذموم و كوركورانه و رجوع جاهل به جاهل است. انسان باید براى گزینشهاى خودش منطق و استدلال داشته باشد، به صرف اینكه كسى از روى هوس و یا سلیقه خود، فُرم خاصى را براى موها و یا لباسش انتخاب كرد، نباید دیگران از او تقلید كنند. بلكه افراد باید ازخود استقلال داشته باشند و سعى كنند خودشان براساس مبناى صحیح انتخاب كنند، نه اینكه به سلیقه دیگران عمل كنند و كارشان پشتوانه علمى و منطقى نداشته باشد. صرف اینكه كسى پولدارد یا ورزشكار و یا ستاره سینما و چهره معروف سیاسى است، دلیل نمىشود كه دیگران در هر زمینهاى از او تقلید كنند.
ناشایستهتر آنكه گاهى با ورزشكار و قهرمان وزنهبردارى كه در زمینه اقتصاد هیچ تخصصى ندارد، مصاحبه مىكنند و نظر او را درباره تورم و اشتغال جویا مىشوند! در صورتى كه باید از او درباره فنون ورزش و وزنهبردارى پرسید، نه آنچه در تخصص او نیست. یا در ارتباط با نظریهاى دینى به سراغ یك سیاستمدار و حتى هنرپیشه مىروند و از او نظرخواهى مىكنند و سپس نظر و رأى او را به عنوان رأى صحیح و مقبول ارائه مىدهند. متأسفانه این تقلید ناپسند و مذموم و شایع را رد نمىكنند و مورد نكوهش قرار نمىدهند، اما نسبت به تقلید از فقها كه عقل و فطرت سالم آن را لازم مىشمرد و نیاز مبرم جامعه دینى است ایجاد شبهه مىكنند و مىگویند این تقلید كار میمون است و بىجهت روحانیت، مردم را به تقلید وا مىدارند! در واقع كسى كه چنین اتهامى مىزند خود میمونوار از دشمنان اسلام تقلید مىكند و كوركورانه به خواست آنها عمل مىكند و آب به آسیاب آنها مىریزد و مستحق مذمت و نكوهش و نفرین است.
هدف آن نادان[2] از زیر سؤال بردن اصل تقلید این است كه حتى مردم را از تقلید و تأسّى و اقتداى به پیامبر و ائمه اطهار(ع) باز دارد.
تقلید صحیح و نقش شرایط پیرامونى در آن
براى ما كه در ارتباط با وظایف دینى و احكام شرعى خواهان تأسّى به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) هستیم و مىخواهیم از آبشخور معارف و فقه آنها سیراب شویم، تقلید امرى ضرورى و راهكارى شایسته براى نزدیك شدن به رأى و نظر معصوم است و در این راستا، آن شبهه شیطانى را كه مىگوید تقلید و تأسّى به دیگرى صحیح نیست و هر كس باید رأى و نظر خود را ملاك قرار دهد، مطرود مىدانیم. نخست باید اصل تقلید را بررسى كنیم و پس از آنكه براى ما ثابت شد كه از نظر عقل، فطرت، قرآن و سنت اصل تقلید و اسوه گزینى و الگو قرار دادن افراد صالح و شایسته صحیح است، گستره تقلید را مشخّص كنیم و ببینیم كه در چه مواردى تقلید صحیح و معقول و در چه مواردى ناپسند و نكوهیده است. نكته دیگرى كه نباید از نظر دور داشت تأثیر شرایط زمانى و مكانى در امر تقلید و تأسّى از دیگران است. چه اینكه پارهاى از احكام و دستورالعملها مطلق نیستند یا شرایط زمانى و یا مكانى در آنها دخالت دارند. تأثیر شرایط زمانى و مكانى در آداب و سنتها محرز و آشكار است: گاهى شیوهاى در شرایط خاص زمانى و مكانى قابل اقتباس و تأسّى است، اما در شرایط زمانى و مكانى دیگر قابل اقتباس نمىباشد. مثلاً در كشور پهناور ما، برخى مناطق گرمسیر و برخى سردسیر هستند و مردم آن مناطق لباسهاى خاصى متناسب با آب و هواى آن مناطق مىپوشند. مسلماً شرایط مكانى و آب و هوا در گزینش لباسهاى رایج آن مناطق دخالت دارند و كسى كه در منطقه سردسیر است، نمىتواند و نباید پوشش كسى را انتخاب كند كه در منطقه گرمسیر زندگى مىكند؛ چون در این صورت سلامتى خود را از دست مىدهد.
آیا چون پیامبر(ص) در منطقه گرمسیر حجاز زندگى مىكردند و متناسب با آن آب و هوا لباس مىپوشیدند، كسى كه در منطقه سردسیر زندگى مىكند مىتواند در این زمینه به آن حضرت تأسّى كند و از پوشیدن لباس گرم خوددارى كند و شرایط مكانى آن حضرت را در نظر نگیرد؟ پس حتى در مواردى هم كه تقلید صحیح است، باید دید آن روش و رفتارى كه مىخواهد مورد تقلید و تأسّى قرار گیرد مطلق است و یا مقید به قید لبّى است یا شرایط زمانى و مكانى در آن دخالت دارد. توضیح اینكه گاهى گفتار با قیود لفظى همراه مىگردد و آن قیود مىرساند كه اطلاق گفته و لفظ مد نظر نیست. اما قید لفظى متوجه رفتار نمىشود. چون رفتار از مقوله لفظ و گفتار نیست و آنچه باعث تقیید رفتار مىگردد شرایط و قراین پیرامونى است كه در اصطلاح به آنها «قیود لبى» و «قرائن مقامى» گفته مىشود كه از محتواى عمل و فضا و شرایط موجود در هنگام انجام آن عمل استفاده مىگردد. البته گاهى گفتار نیز داراى قید لبى است كه از ظاهر آن گفتار استفاده نمىشود، بلكه آن قید از قراین و شرایط و فضایى كه آن گفتار همراه با آنها بوده یا از احكام عقلى مربوط استفاده مىگردد.
ضرورت اجتهاد و تقلید در حوزه دین
شكى نیست كه براى تشخیص و شناخت احكام شرعى، نمىتوان روایاتى را كه در زمینه احكام از اهلبیت عصمت و طهارت(ع) رسیده ترجمه كرد و در اختیار مردم قرار داد تا مردم خود از آن روایات، احكام را استخراج كنند ـ البته برخى از افراد مىگویند كه لازم نیست فقها رساله عملیه بنویسند و در اختیار مردم بگذارند و كافى است كه روایات در اختیار مردم نهاده شود تا خود به آنها عمل كنند ـ چون علاوه بر اینكه فهم بسیارى از روایات نیاز به بنیه علمى و اجتهاد دارد و از هركسى ساخته نیست، باید روایات از نظر سند، جهت و حیثیت صدور و نیز از نظر اطلاق و تقیید، عام و خاص، اجمال و وضوح، تباین و تعارضى كه بین برخى از آنها هست، ملاحظه گردند؛ و این ملاحظه و تتبع روایات و مقایسه آنها با یكدیگر تا در نهایت به استخراج احكام بینجامد تنها از فقیهى ساخته است كه در زمینه استفاده و استنباط احكام از كتاب و سنت تخصص دارد. گاهى روایتى از معصوم صادر شده، اما منظور معصوم به روشنى براى ما معلوم نیست. كسى كه در چنین مواردى مىخواهد به افق مقصود معصوم نزدیك شود، باید آشناى به فقهالحدیث باشد و با ملاحظه روایات مشابه، و درك صحیح از فضایى كه روایت در آن القا شده و نیز ملاحظه قیودى كه احیاناً از روایات دیگر استفاده مىشود به مقصود معصوم دست یابد.
همچنین در زمینه رفتار و سیره عملى معصومان(ع) كه ما خواستار تأسّى و اقتباس از آنها هستیم، باید توجه داشت كه گاه رفتارى روشن، آشكار و مطلق است و قید زمانى، مكانى و یا قید دیگرى ندارد و از این جهت آن رفتار براى هركس در هر مكان و زمانى قابل اقتباس است و ما براى تأسّى به آن رفتار نیازمند اجتهاد نیستیم. مثل عدالتطلبى حضرت على(ع) كه همواره قابل اقتباس و تأسّى است و قید بر نمىدارد. اما گاهى رفتارى مطلق نیست و قید بر مىدارد و شرایط زمانى و یا مكانى آن را مقید مىسازد. توضیح اینكه كسى شك ندارد كه على(ع) اهل عبادت و قرائت قرآن بود و حتى دشمنان حضرت مىدانستند كه ایشان بخش زیادى از وقت خود را صرف عبادت مىكردند. حتى وقتى ایشان در نخلستان كار مىكردند، زبانشان به ذكر و دعا یا قرائت قرآن مشغول بود. اما اگر انجام عبادت مستحبى، با تكلیف واجبى تزاحم پیدا مىكرد، آیا حضرت از انجام تكلیف واجب خوددارى مىكردند و به عبادت و خواندن قرآن مىپرداختند؟ مثلاً وقتى بنا بود حضرت به جنگ عمرو بن عبدود بروند، آیا ایشان انجام عبادتى چون نماز را بر جنگ با آن مشرك ترجیح مىدادند؟ مسلماً چنین نیست و ایشان همانطور كه اهل عبادت بودند، اهل جهاد و شمشیر نیز بودند و وقتى كارها با یكدیگر تزاحم پیدا مىكردند، اولویتها را رعایت مىكردند.
پس برخى از رفتار آن حضرت قید برمىدارد، چنانكه در مثال فوق انجام عبادتى چون نماز وقتى با جهاد تزاحم پیدا كرد، مقید مىشود. ما براى اقتباس از چنین رفتارى كه مطلق نیست باید اجتهاد كنیم و وقتى رفتارى از بزرگى براى ما نقل مىشود، در هر شرایطى ما نمىتوانیم به آن تأسّى كنیم. بلكه باید دلیل و انگیزه آن رفتار و قیودى را كه متوجه آن رفتار مىشود بشناسیم؛ در این صورت اولویتها رعایت خواهند شد. خلاصه اینكه همانطور كه در زمینه فهم گفتار اهلبیت(ع) در بسیارى از موارد نیاز به اجتهاد است، براى تأسّى و اسوه گزینى از برخى از رفتار آن حضرات نیز اجتهاد ضرورى است و درباره چنین رفتارى، فقیه باید بیان كند كه در چه شرایطى از آن رفتار پیروى شود.
خودآزمایی
1- با توجه به کدام حقیقت است كه خداوند مىفرماید « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » ؟
2- چرا برخى اساس تقلید را زیر سؤال میبرند؟
3- آیا فقها میتوانند و كافى است كه روایات را در اختیار مردم قرار دهند تا خود به آنها عمل كنند؟ چرا؟
پینوشتها
[1]. نحل، ۴۳.
[2]. استاد اشاره دارند به مطلبى كه دكتر هاشم آغاجرى در سخنرانى خود در «خانه معلمان» شهر همدان، در تاریخ 29/3/1381 بیان كرد و با وقاحت تمام و با به كار بردن ادبیاتى زشت و غیراخلاقى مقدسات اسلامى را زیر سؤال برد و احساسات پاك اسلامى مردم متدین را جریحهدار كرد. پس از ایراد آن سخنرانى الحادآمیز، اعتراضات گستردهاى از سوى عموم مردم و فرهیختگان دانشگاه و علما و مراجع عظام صورت گرفت و همه یكپارچه خواستار رسیدگى قضایى به این موضوع شدند. البته با توجه به بىادبىها و تعابیر ركیكى كه او در سخنرانى خود به كار برده، از ذكر پارهاى از سخنان او خوددارى مىكنیم و جهت روشنگرى و توجه دادن به عمق فاجعهاى كه دانشمند دردآشنا و دلسوز و فرزانهاى چون آیتالله مصباح، ادام الله ظله العالى، را برانگیخت تا سوگمندانه در برابر او موضعگیرى كنند، به بخشهایى از سخنان او اشارهاى مىكنیم: او در بخشى از سخنان خود مىگوید: «تمام آموزههاى دینى كه در دستگاه رسمى و سنتى مذهب ارائه مىگردد، آموزههایى گرد گرفته، سیاه، تاریك و عتیقه است كه باید نقادى مىشد و به دور ریخته مىشد.» او پس از آنكه تقلید از مرجعیت دینى را رد مىكند و هركس را با هر معلوماتى صالح براى استخراج احكام و آموزههاى عملى دین، از قرآن و روایات، مىداند، اضافه مىكند: «مگر مردم میمون هستند كه تقلید كنند.»
در جاى دیگر سخنرانى خود مىگوید: «امامان و پیامبران اینها را نباید به عنوان موجودات فرا انسان نگاه كنیم. یك موجودات غیربشرى، غیرانسانى كه اصلا همه چیز آنها با ما فرق بكند. اصلاً قبل از خلقت، همه اینها خلق شدهاند. آب و گلشان از آب و گل دیگرى است. خونشان یك رنگ دیگرى است. تولدشان یك جور دیگرى است. وقتى كه متولد مىشوند، ناف بریده [متولد] مىشوند. وقتى كه متولد مىشوند از شكم مادر، با دست مىآیند روى زمین، پاهایشان روى هوا، در همان حال اذان مىگویند! وقتى كه راه مىروند، اصلاً سایه ندارند؛ برخلاف آدمهاى دیگر كه سایه دارند، آنها سایه ندارند. دو تا چشم جلویشان دارند، دو تا چشم هم پشت سرشان، چهارچشمى هستند. (در این قسمت آغاجرى در سخنانش با استفاده از حركت دست و سر، سعى مىكند تا مخاطب را بیشتر تحت تأثیر قرار دهد. مثلا وى وقتى تعبیر چهارچشمى را به كار مىبرد، با دو انگشت به جلو و عقب سرش اشاره مىكند).
همچنین او در یكى از سخنرانىهاى دیگر خود چنین مىگوید: «به یاد دارم این جمله معروف ماركس را كه گفته است: «دین افیون تودههاست.» او سپس مىافزاید: «دین در حكومتهاى دینى نه تنها افیون تودههاست ـ آنچنان كه ماركس گفته است ـ بلكه من مىافزایم، علاوه بر آن، افیون حكومتها هم هست.» (هفتهنامه عصر ما (ارگان سازمان مجاهدین) 26/5/79)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی