فصل پنجم: پیامهای تاریخی| ۱
مقصود از این عنوان، تأثیری است که «عاشورا» در حرکتهای تاریخی، بینش تاریخی، تجزیه و تحلیل حوادث، چه در زمان نزدیک به عاشورا داشته، یا میبایست داشته باشد، چه تأثیری که در زمانهای بعد تا عصر حاضر داشته و دارد یا میتواند داشته باشد.
هر حادثهی تاریخی، موجی از آثار و پیامدهای مختلف بر میانگیزد، یا حدّاقل زمینه موج آفرینی در آن است؛ به شرط آنکه جوهرهی حادثه، هم شناخته و هم شناسانده شود. در این صورت است که تاریخ، از «نبش قبور» یا «غیبت مردگان» یا «نقّالی وقایع گذشته» در میآید و اهرمی حرکت آفرین و منبعی الهامبخش میگردد.
با این توضیح، عنوانِ پیام تاریخی عاشورا تنها شامل پیامهای صریح عاشورا به تاریخ آینده نمیشود، بلکه شناخت نیروی نهفته در بطن حادثه برای الهامگیری در زندگی فردی و اجتماعی و درسهای روشنگر به آیندگان را نیز در بر میگیرد. با این دیدگاه است که عاشورا از حالتِ «حادثهای در گذشته» درآمده، صورتِ «ذخیرهای از هدایتها، درسها و عبرتها برای آیندگان» به خود میگیرد و ما میتوانیم از عاشورا «پیام» بگیریم و «درس» بیاموزیم و «عبرت» بگیریم که بسی مهمتر است؛ نکتهای که در سخنان ارزشمند و هشدار دهندهی مقام معظم رهبری مورد تأکید مکرّر بود و فرمود:
... از درسهای عاشورا مهم تر، عبرتهای عاشورا است!
توجّه به نقش انسانِ آگاه و متعهّد درساختن تاریخ و تأثیر گذاری در روند حوادث تاریخی مهمّ است. از این رهگذر میتوان انسانها را به قدرت تأثیرگذاری و حرکت آفرینیشان توجّه داد و از اینکه صرفاً تابع جریانات تاریخ و موج آفرینان اعصار باشند و برای خود اراده و توانی قائل نباشند، آنان را به نیروهای تأثیرگذار و فعّال در این عرصه تبدیل کرد. مسلّماً در شب تاریک تاریخ، آن تک شمعهایی که روشنایی میبخشند و امید آفریده، «راه» را مینمایانند، بسیاری را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن میکشانند.
نقش «الگو» و «پیشتاز» در پدیدههای تاریخی روشن است. در مسیر تحّولات اجتماعی نیز خیلیها در پی رفتناند، اما «پیشرو» ندارند. قافلهسالاران تاریخ، آنانند که با ایمان به ارادهی خویش و شناختِ «جا»ی هرگام و اقدام به موقع به تکلیف تاریخی خویش عمل میکنند و تاریخساز میشوند.
نهضت عاشورا از این دید نیز پیوسته برای بشریت جویای کمال و آزادی و عزّت، پیام داده است و صدای «هل من ناصر» کربلا، در رواق تاریخ، تا ابدیّت به گوش میرسد.
۱. شناخت حقایق تاریخی
بعثت حضرت محمد(ص) سر آغاز فصلی نو در تاریخ بشریّت بود. انقلابی اساسی در افکار و عقاید، اخلاق و رفتار، نظام سیاسی، ساختار اجتماعی و معیارهای ارزشی به وجود آمد. آنچه به نام «تاریخ اسلام» شناخته میشود، مجموعهای از این تحوّلات همه جانبه در فکر و زندگی انسان در عصر بعثت است.
امّا با رحلت پیامبر اسلام(ص)، جریان تاریخ به گونهای دیگر ادامه یافت. تلاشهایی برای احیای جاهلیّت وجود داشت، معیارهای جاهلی کمکم حاکم شد، تعالی روحی و معنوی مسلمانان رو به افول گذاشت و آن ارزشهای مقدّس دوران نبوت پیامبر، پس از او کمرنگ شد و این همه به خاطر انحراف در ساختار سیاسی جامعه و ترک کردن وصیّت حضرت رسول(ص) و به قدرت رسیدن کسانی بود که «امامت معصوم» را کنار زدند و «اهل بیت» را از عرصهی هدایت جامعه دور ساختند.
گرچه مورّخان، حوادث آن سالها را با همان عنوان تاریخ اسلام نگاشتهاند، ولی رجعتها و حرکتهای واپسگرایانهی عصر پس از پیامبر، در زمینههای اعتقادی، سیاسی، اخلاقی، نظامی و اقتصادی چنان بود که اگر نام آن را «تاریخ مسلمانان» بنامیم، دقیقتر است تا «تاریخ اسلام».[1]
اگر بخواهیم عملکرد خلفای پس از پیامبر و خلفای اموی و عباسی را که جدا از خطّ اهل بیت عمل میکردند با تعالیم دین و سیرهی پیامبر تطبیق دهیم، با مشکل مواجه میشویم. هم نحوهی تصدّی قدرت و به خلافت رسیدنشان با معیارهای «نظام سیاسی اسلام» ناهمساز بود و هم عملکردشان در زمینههای عدالت اجتماعی، شیوهی حکومت، عمل به قرآن و سنّت و اخلاق و معاشرت.
از این رو، به وضوح به دو جریانِ «خطّ خلافت» و «خطّ امامت» بر میخوریم و تضادّ این دو جریان در تاریخ اسلام در جاهای بسیاری خود را نشان داد که «حادثهی عاشورا» یکی از بارزترین آنها بود. خصومت اهل بیت و مخالفان و تعارض بنیهاشم و بنیامیّه، ریشه در تعارض دو فکر و خطّ عقیدتی و عملی داشت، نه خصومتهای شخصی و قبیلگی. تحلیل زیبا و عمیق امام صادق(ع) از این دو جریان چنین بود:
اِنّا وَ آلُ اَبی سُفْیان اَهْلُ بَیْتَینِ تَعادَیْنا فی اللهِ، قُلْنا: صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا: کَذِبَ اللهُ.[2]
ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که در مورد خدا و بر اساس دین و مکتب، با هم دشمنی کردیم. ما گفتیم: خدا راست گفته است، آنان گفتند: خدا دروغ گفته است.
یعنی نزاع، بر سر عقیده و مکتب و صادق و کاذب دانستن خدا و دین بود.
جدایی مسیر تاریخ اسلام از اهل بیت عصمت، سبب توجیهناپذیری بسیاری از عملکردهای حکّام با مبانی و معیارهای دین گشت. تاریخنگاران حرفهای و وابسته به دربار نیز به گونهای دیگر چهرهی تاریخ را آلودند که گاهی استناد به متون تاریخی را با دشواری مواجه میسازد.
در این میان، شناخت راست و دروغ و حق و باطل در رخدادهای تاریخی، هم رسالتی سنگین و ضروری است، هم کاری دشوار و نیازمند دقّت. همچنان که دربارهی حادثهی عاشورا نیز، گاهی مطالبی غیر واقعی و ضعیف، به نقلها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ یافته است که هم با روح عاشورا ناسازگار است، هم با متون معتبر تاریخی. این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دورغ و نقل مسائل سست، الزامی میکند.[3]
۲. ریشهشناسی وقایع
بسیاری از حوادث، در ارزیابی بنیادین به ریشههای کهنتری منتهی میشوند که گاهی فاصلهی زمانی بسیاری میان آن دو وجود دارد، ولی علل و اسباب واسطه و میانی متعدّدی آن دو را به هم متصّل میسازد. اگر شناخت عمیق و جریان شناسانه از حوادث باشد، هم بصیرت انسان را در تحلیل وقایع میافزاید، هم از تکرار برخی وقایع تلخ در دورانهای بعدی جلوگیری میکند.
حادثهی عاشورا یکی از این گونه جریانات است که ریشهی آن به پنجاه سال قبل و به ماجرای غصب خلافت از خاندان پیامبر و بازیگری با حاکمیّت دینی و خلافت اسلامی باز میگردد. آن جریان انحرافی که در مسأله رهبری و خلافت پیش آمد، به تدریج جامعه را از سرچشمهی زلال مکتب دورساخت. دشمنان دیرین اسلام و پیامبر، کمکم قدرت یافتند و با استیلا بر سرنوشت مسلمین و حکومت، اهداف و نیّات شوم خود را تحقّق بخشیدند. اگر آن ستم نخستین نبود و گستاخی فاحش نسبت به پیامبر و خاندان گرامی او انجام نمیگرفت، کار امّت پیامبر به آنجا نمیرسید که عزیزترین چهرهی امّت اسلامی و یادگار معصوم پیامبر را در کربلا به شهادت برسانند و پس از آن قتل عام خونین، خاندان پیامبر را به اسارت ببرند.
لعنتهایی که در زیارتنامهها به «نخستین ظالم در حق محمد و آل محمّد» دیده میشود، و لعنت بر آنان که پایه و اساس ظلم بر اهل بیت را گذاشتند[4] و آنان که آن راه را ادامه دادند، همکاری کردند، سکوت کردند و ... همه اشاره به ریشهی حادثهی کربلا در سقیفه و جریانات صدر اسلام است.
عاشورا، در واقع تجلّی نهایت دشمنیهای امویان با اهل بیت عصمت و طهارت بود که با همدستی همهی عوامل پیدا و پنهان شکل گرفت. اگر وصیّت پیامبر دربارهی سرنوشت مسلمین پس از خودش عمل میشد و «ولایت» حاکمیّت مییافت، آن بدعتها، رجعتها و شعلهور شدن آتش کینه و عداوت بازماندگانِ احزاب شرک و ضربه خوردگان از تیغ اسلام، مجال بروز نمییافت. پس شهادت امام و یارانش در عاشورا، برگی دیگر از آن ستم نخستین بود. به تعبیر عمیق و زیبای مرحوم آیةالله غروی اصفهانی: «... وقتی حرمله تیر افکند، حرمله نبود که تیر انداخت، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که برای او زمینه سازی کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمانِ آن در دست خلیفه بود. آن تیر، گلوی آن کودک را ندرید، بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر فرونشست.»[5]
تیری هم که روز عاشورا بر قلب حسین بن علی(ع) نشست و خونِ «ثار الله» را بر زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود و در عاشورا به هدف نشست!
اینکه یزید، پس از کشتن امام حسین(ع) مغرورانه میگفت کاش اجداد و نیاکانم بودند و شاهد این انتقامگیری بودند، نشانهی دیگری است که کینهی او با امام، تداوم همان کینههای ابوسفیان و مشرکان بنیامیّه با پیامبر و خاندان او و دین خدا بود، و این که «ابن زیاد» در کوفه به سر مبارک سید الشهدا جسارت میکرد و با چوبی که در دست داشت بر لبهای او میزد و میگفت: «یَومٌ بِیَومِ بَدرٍ»،[6] - این روز در مقابل روز جنگ بدر - باز هم نشاندهندهی ریشه داشتن کربلا در سقیفه است. جریانشناسی تاریخی، به حوادث معنای دیگری میبخشد و بدون چنین شناختی، گاهی نمیتوان از قضایای تاریخی تحلیل درستی ارائه کرد.
مرحوم نیّر تبریزی در پیوند این دو حادثه با هم، گفته است:
کانکه طرح بیعتِ شورا فکند
خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان
تیر، کاندر نینوا شد بر نشان[7]
امام حسین(ع) روز عاشورا در خطبهی دوّمی که با کوفیان سخن گفت، از آنان با این القاب و اوصاف یاد فرمود:
مرگ بر شما ای بردگان امّت! ای بازماندگان پراکندهی احزاب! ای واگذارندگان کتاب خدا، ای تحریفگرانِ دین! ای گروه تباهی و گناه! ای دمیدهشدگان شیطان! ای خاموش کنندگان سنّتها! آیا از دین طاغوتها حمایت کرده، ما را خوار میسازید؟ آری به خدا سوگند این نیرنگی کهن در شما است که ریشههایتان بر آن استوار شده و شاخ و برگهایتان بر آن روییده است و شما پلیدترین میوهی این خارستاناید و لقمهی غاصبان... .[8]
در این بیان نیز، حضرت آنان را پس ماندههای همان قبایل و احزاب جاهلی و معاند میداند و میوهی تلخ درختِ دشمنی بنیامیّه با آیین خدا میشمارد. این نیز نوعی نگرش جریان شناسانه به شرکت کنندگان در فاجعهی تلخ عاشورا از چشم امام حسین(ع) است.
بنابراین «شناخت ریشههای هر حادثه» و زمینههای قبلی آن، از پیامهای دیگر عاشورا است.
خودآزمایی
1- پیامهای تاریخی عاشورا شامل کدام پیامها است؟ بیان کنید.
2- نتیجه جدایی مسیر تاریخ اسلام از اهل بیت عصمت چیست؟
پینوشتها
[1]. در زمینهی این رجعتها ر. ک: «انقلاب تکاملی اسلام»، جلال الدین فارسی؛ «النظام السیاسی فی الاسلام» و «نظریّة عدالة الصحابه»، احمد حسین یعقوب.
[2]. بحار الانوار، ج 33، ص 165.
[3]. در این زمینه از جمله ر. ک: «الآیات البیّنات فی قمع البِدَعِ و الضّلالات»، کاشف الغطاءِ؛ التنزیه لِأعمال الشیعه، سید محسن الأمین و «حماسه حسینی»، شهید مطهّری.
[4]. همچون زیارت عاشورا و زیارتهای دیگر امام حسین(ع).
[5]. فمارَماه اذ رَماهُ حرمله / وَ انّما رَماهُ مَنْ مَهَّدَ له
سَهمٌ اتیَ مِن جانبِ السّقیف / وَ قَوسُهُ علی یدِ الخلیفه
و ما اصابَ سَهْمُهُ نَحرَ الصّبی / بَلْ کبدَ الدّینِ و مُهَجة النبیّ
(الأنوار القدسیّه، ص 99).
[6]. بحار الانوار، ج 45، ص 154.
[7]. دیوان آتشکده، نیّر تبریزی، ص ۵۹.
[8]. مقتل الحسین، مقرّم، ص 287.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی