فصل ششم: پیامهای سیاسی| ۱
اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است. احکامی که جنبهی اجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد، نیز اهمیّت مسأله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش و نظارت بر روند کارِ حاکمان و مسؤولان امور، گوشهای از این بُعد را نشان میدهد.
فلسفهی سیاسی اسلام و طرح مکتب برای مدیریّت جامعه، به صورت «ولایت» است. معیارهای دین برای زمامداران، ملاکهای ارزشی است. در دوران پیامبر و ائمّه، حکومت از آنِ آنان است و در عصر غیبت، حق «ولیّ فقیه» که نمایندگی از معصوم دارد. مبنای تصدّی حکومت، لیاقت و توانِ علمی و شایستگی تقوایی است، نه زور. حاکمان نیز در چهارچوب «دین خدا» به ادارهی امور میپردازند.
با این مقدّمه، عاشورا را حرکتی انقلابی بر ضدّ انحراف سیاسی و دینی حکّام مستبدّ میبینیم و قیام سید الشهدا(ع) را سرشار از بار سیاسی. اسارت مردم در چنگ حکومت ظالمانه و تلاش برای رهایی آنان و سپردن زمامداری به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعه، گوشهای از این بُعد را نشان میدهد و حرکت امام حسین(ع) و خاندان و یارانش جهت آگاهیبخشی به توده های مردم و ترسیم سیمای رهبر شایسته و افشای چهرهی والیان بیدین و دنیاپرست و ستمگر، گوشهای دیگر را.
از این رو «قیام عاشورا» برای همه آنان که حقطلب، عدالتخواه، مبارز، مدافعِ مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادتطلب، مصلح اجتماعی و آزاد اندیش و آزادهاند، پیام دارد و به گواهی تاریخ، بنیان بسیاری از نهضتهای ضدّ ظلم و مقاومتهای در برابر تجاوز و حرکتهایی در راستای تشکیل حکومت اسلامی بر درسهای عاشورا استوار بوده است. اگر ماهیّت سیاسی و مبارزاتی قیام عاشورا برای جهانیان به خوبی ترسیم شود، در میان انسانهای آزاده و ملّتهای دربند و آزادیخواه، هواداران و شاگردان بسیاری خواهد یافت.
عاشورا پاسخی به اینگونه سؤالها است که: حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبر مسلمانان کدام است؟ وظیفهی حکومت در قبال مردم چیست؟ مردم در جامعهی اسلامی چه حقوق و چه وظایفی دارند؟ با نظام جور چه باید کرد؟ برای قیام مردمی چه زمینههایی لازم است؟ دامنهی امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ معیارها و مبناهای ساختار سیاسی جامعه چیست؟ ولایت و بیعت چه کسی لازم و تکلیفآور است؟ و... مسائلی از این دست.
۱. اهمیّت ولایت و رهبری
از مهمترین اصول اسلام، «ولایت» است. ولایت به معنای پذیرفتن رهبری پیشوای الهی و نیز اعتقاد به این که امامان معصوم، پس از پیامبر اسلام، از سوی خداوند بر مردم ولایت دارند. نظام سیاسی اسلام و شیوهی حکومتی دین بر پایهی ولایت است. «ولیّ خدا» حاکم الهی بر مردم است و اطاعت او به عنوان «اولی الامر» واجب است.
ولایت، هم یک مسأله عاطفی و درونی نسبت به «اهل بیت» است، هم یک مسأله اعتقادی است؛ یعنی پیشوایی ائمه معصوم را از جانب خدا دانستن و به جانشینی آنان برای رسول خدا عقیده داشتن، هم یک موضوع سیاسی است، یعنی شیوه و نظام حکومتی در اسلام، که در عصر حضور، ولایت امر بر عهدهی امامان است و در عصر غیبت، متعلّق به فقهای عادل شیعه است.
ولایت بر مسلمین را امامان، حقّ خودشان میدانستند و به غاصب بودن دیگران عقیده داشتند، چرا که این منصب الهی از سوی خدا برای ائمه تعیین شده است و پیامبر اکرم(ص) نیز بارها آن را اعلام داشته است. آنان که به ناروا بر مسند زعامتِ مسلمین و خلافت و جانشینی پیامبر تکیه زدند، وصیّت و فرمان پیامبر را زیر پا گذاشتند. ولایت در اسلام بر پایهی لیاقت و صلاحیّت است و صالحترین فرد برای زمامداری مسلمانان امامان معصوم بودند. از این رو امام حسین(ع) فرمود:
وَ نَحْنُ اَهْلُ الْبَیْتِ اَوْلی بِوَلایَةِ هذَالْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ.[1]
ما خاندان پیامبر بر تصدی این امر (و خلافت و حکومت بر شما) از این مدّعیان ناحق، سزاوارتریم.
عقیدهی به این ولایت، انسان مُوالی را در خطّ رهبری «ولیّ خدا» قرار میدهد، اگر عشق میورزد، به ولیّ صالح است، اگر اطاعت و تسلیم دارد، نسبت به او است، اگر نُصرت و یاری هم دارد، هدیه به پیشوای الهی است و اگر میجنگد، در رکاب و به فرمان حجّت خدا است و این موهبتی است که برخی یا اساساً چنین باوری ندارند، یا اگر عقیده به ولایت ائمّه هم داشته باشند، گاهی در عمل از انجام تکلیفِ برخاسته از این «ولایتپذیری» سر باز میزنند؛ یا در عمل، ولایت ظالمان را گردن مینهند.
امام حسین(ع) در نامهای که به مردم بصره و بزرگان آن شهر نوشت، از جمله چنین فرمود:
پس از آن، خداوند، پیامبرش را به سوی خویش برد، ولی مردم حکومت و خلافت را از ما گرفتند و ما برای جلوگیری از تفرقه در امّت، چیزی نگفتیم، در حالی که میدانیم ما برای این حقِ مسلّم، از کسانی که آن را عهدهدار شدند، شایستهتر و ذی حقتریم... اگر شنوای سخنم باشید و فرمان مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد و کمال، رهبری میکنم.[2]
در سخنانی که در برخورد با سپاه حرّ داشت - که گذشت - امام فرمود:
فَاِنَّکُمْ اِنْ تَتَّقُوا وَ تَعْرِفوُا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ یَکُنْ اَرْضی لِلّهِ.[3]
اگر تقوا داشته باشید و «حق» را برای اهلش بشناسید، خدا را بیشتر خشنود میسازد.
امام، چون «ولایت» را حق خویش میدانست، مردم را بهسوی آن فرا میخواند و به آن احتجاج میکرد. پس از مرگ معاویه، وقتی والی مدینه به دستور یزید، میخواست از امام بیعت بگیرد، آن حضرت نپذیرفت. به فرزند زبیر گفت: هرگز بیعت نخواهم کرد؛ چرا که امر خلافت پس از برادرم حسن(ع) از آنِ من بود که معاویه چنان کرد (و برای یزید از مردم بیعت گرفت): «لِأَنَّ الْأَمْرَ کانَ لی مِنْ بَعْدِ اَخِی الْحَسَنِ(ع)...».[4]
در زیارتنامهها گاهی لعنت بر کسانی آمده است که ولایت آنان را انکار کردند «وَ اُمَّةٌ حَجَدَتْ وِلایَتُکُمْ».[5] و خطاب به امام حسین(ع) بارها تعبیر «مولا» به کار رفته است.
تداوم این ولایت در عصرهای پس از عاشورا، گردن نهادن به رهبری خدایی و تسلیم بودن در مقابل اولیاء خدا و کسانی است که در دین برای آنان «ولایت» قائل شدهاند. این باور و اعتقاد، باید همهی تلاشها و جهتگیریها و موضعگیریهای انسان را در مسیر «ولایت» قرار دهد و حرکتِ انسانِ مُوالی، بر محور «ولایت» باشد.
از سرمایههای مهمّ نهفته در حرکت عاشورا، معرفی «رهبری صالح» به امّت اسلام و افشای رهبران ناشایست است. فلسفه سیاسی اسلام مبتنی بر این محور است که عهدهدار رهبری جامعه کسی باشد که صلاحیّتهای علمی، اخلاقی، حسب و نسب، مدیریّت و قاطعیّت در او باشد. شناخت این شایستگیها دشوار است و گاهی هم در قضاوتهای مردم، هوی و هوس یا گرایشهای خاص، تأثیر میگذارد. گزینش الهی برترین انتخاب است. خداوند برای رهبری جامعهی اسلامی امامان معصوم را به جانشینی رسول خدا، تعیین کرده است که هم «معصوم»اند، هم در جهاتِ الگویی و دارا بودن کمالات لازم، پیشتاز و برتر از همهاند. این خطّ سیاسی در مسأله رهبری از نقاط قوّت و امتیاز شیعه است که برای «رهبر»، ویژگیهای خاصّی را معتقد است، چه در مورد امامان معصوم، چه نسبت به فقهایی که در عصر غیبت، عهدهدار ولایت امر میشوند.
۲. تولّی و تبرّی
ولایت و برائت، از فروع دین و از واجبات عملی اسلام است؛ یعنی با دوستان خدا دوستی کردن و با دشمنان خدا دشمنی کردن و از آنان برائت و بیزاری جستن. «موالات»، «ولایت»، «تولّی» همه از یک ریشه و دارای یک مفهوم است و نشان دهندهی همبستگی خطّی، فکری، عملی و سیاسی یک مسلمان با رهبران الهی و پیشوایان حق است. کسی که ولایت دارد، یعنی خدا و رسول و امام را «ولیّ» خویش میداند و با عمل صالح و تقوا و طاعت، به اولیای خدا تقرّب میجوید و با آنان پیوند مییابد.
به فرمودهی امام باق(ع):
لا تُنالُ وِلایَتُنا اِلّا بِالْعَمَلَ وَالوَرَعِ.[6]
به ولایت ما جز با عمل و پرهیزگاری نمیتوان رسید.
زندگی مکتبی یک مسلمان ایجاب میکند که خطّ فکری و سیاسی خود را در جامعه و نسبت به حق و باطل مشخص کند و پیرو جناح حق و مطیع «ولیّ خدا» باشد و با دشمنان دین و امامت و رهبری صالح، ستیز و دشمنی داشته باشد نه آن که بیطرف بماند. پیوند مرامی با اهل بیت پیامبر، یک تکلیف است و برائت از دشمنانشان یک وظیفه، آن هم نه تکلیفی در حدّ شعار و گفتار، بلکه در عمل و رفتار. این ولایت و برائت، گاهی مسلمان متعهّد را به صحنهی جهاد و شهادت هم میکشد و باکی نیست، چرا که در راه خدا است و پاداش دارد. امام رضا(ع) فرموده است:
کَمالُ الدّینِ وِلایَتُنا وَ الْبَرائَةِ مِنْ عَدُوِّنا.[7]
کمال دین، «ولایت» ماست و «برائت» از دشمنانمان.
به امام صادق(ع) گفتند: فلانی دوستدار شما است، امّا در بیزاری و برائت از دشمنان شما ضعیف است و ناتوان. حضرت فرمود:
هیهات! دروغ میگوید کسی که مدّعیِ ولایتِ ماست، ولی از دشمنان ما «برائت» ندارد.[8]
در عصر امام حسین(ع)، حق در وجود آن حضرت متجلّی بود و باطل در چهرهی یزید. یک مسلمان متعهّد، میبایست که «تولّی» با او و «تبرّی» از دشمنانش داشته باشد. یاران امام، با شجاعت از فرزند پیامبر حمایت و نصرت میکردند و مخالف جبههی یزید و ابن زیاد بودند. سخنان و رجزها و اشعارشان این را نشان میدهد.
ابوالشعثاءِ کندی در رجز خویش هنگام نبرد، چنین میگوید:
یا رَبِّ اِنّی لِلْحُسَیْنِ ناصِرٌ
وَ لِاِبْنِ سَعْدٍ تارِکٌ وَ هاجِرٌ[9]
خدایا من یاور «حسین» و واگذارندهی «ابن سعد»م.
بریر بن خضیر نیز اینگونه اظهار میکند:
اَللّهُمَّ اِنّی اَبْرَءُ اِلَیْکَ مِنْ فِعالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ.[10]
خدایا من از کار این گروه به پیشگاه تو تبرّی میجویم.
شب عاشورا که یاران امام، اظهار پشتیبانی میکنند، «نافع» برخاسته میگوید:
نُوالی مَنْ والاکَ وَ نُعادی مَنْ عاداکَ.[11]
با هر که دوستدار تو باشد دوستی میکنیم و با هر که دشمنت باشد، دشمنی میکنیم.
خطّ تولی و تبرّی تنها در عصر امام حسین(ع) نبود. خطّ و مرام او پیوسته در تاریخ هست و اقتضای تولی و تبرّی، به کار بستن آن با همراهان و هم مسلکان امام و دشمنان او در طول تاریخ است.
در زیارتنامههای معصومین، به ویژه زیارت سید الشهدا، به صورت مکرّر موضوع تولّی و تبری آمده و به عنوانِ گامی جهت نزدیک شدن به خدا به شمار آمده است.
در زیارت امام حسین(ع) میخوانیم:
اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِزِیارَتِکُمْ وَ بِمَحَبَّتِکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَی اللهِ مِنْ اَعْدائِکُمْ.[12]
من با زیارت و محبت شما به خدا تقرب میجویم و از دشمنانتان به خدا بیزاری میجویم.
همهی سلامها، اظهار محبت و دوستی با امام حسین و ائمه معصوم(ع) که در زیارتنامههاست، نشانهی «تولّی» است و همهی لعنتها، عذاب خواستنها، ابراز ناخرسندی از دشمنانشان، گواه «تبرّی» از آنان است و زیارتها موج میزند از سلامها و لعنتها. این نفرین و لعنت، حتّی شامل آنان که با رضایشان، در صف مخالفان امام قرار گرفتند، میشود. از جمله میخوانیم:
لَعَنَ اللهُ قاتِلَکَ وَ لَعَنَ اللهُ خاذِلَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ رَماکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ طَعَنَکَ وَ لَعَنَ اللهُ الْمُعینینَ عَلَیْکَ وَ لَعَنَ اللهُ السّائِرینَ اِلَیْکَ... وَ لَعَنَ اللهُ اَعْوانَهُمْ وَ اَتْباعَهُمْ وَ اَشْیاعَهُمْ وَ اَنْصارَهُمْ وَ مُحبّیهِمْ... .[13]
لعنت خدا بر قاتلان تو، بر آنکه تو را خوار کرد، به تو تیر افکند، بر تو نیزه زد، آنان که بر ضدّ تو یاری کردند، به جنگ تو شتافتند. لعنت خدا بر همهی یاران و پیروان و کمک کنندگان و دوستدارانشان باد.
این اوج برائت و فراگیری تبرّی را میرساند.
در زیارت جامعه و زیارات دیگر از جمله زیارت حضرت عباس(ع) است:
فَمَعَکُمْ، مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ، اِنّی بِکُمْ مُؤمِنٌ وَ بِاَیابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ بِمَنْ خالَفَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ مِنَ الْکافِرینَ.[14]
با شمایم، با شمایم، نه با دشمنانتان. به شما و بازگشت شما ایمان دارم و به مخالفان و قاتلان شما کفر میورزم.
کسانی که حسین بن علی را یاری نکردند و فریاد استغاثهی او را شنیدند ولی به نصرت او نپرداختند، مرتکب گناه شدند. این فریاد «هل من ناصر» پیوسته به گوش میرسد.
پیام عاشورا این است که در میدانهای مبارزهی حق و باطل در هر جا و هر زمان، بیتفاوت نباشید، بلکه به یاری حق و تولاّی ولیّ خدا قیام کنید و از پیروان باطل و مخالفانِ امام، تبرّی بجویید. تا شهادتی که در زیارت اربعین میدهید، راست باشد، نه دروغ و شعار، آنجا که میگوید:
اَللّهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ.[15]
خدایا تو را شاهد میگیرم که من ولیّ و دوستدار کسی هستم که با او ولایت داشته باشد و دشمن کسی هستم که با حسین بن علی دشمنی کند.
امام امّت در تداوم این خطّ در همهی اعصار میفرماید:
«لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیّه - لعنة الله علیهم - با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شدهاند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن این فریادِ ستم شکن است.[16]
خودآزمایی
1- به چه دلیل امام حسین(ع) فرمودند: «وَ نَحْنُ اَهْلُ الْبَیْتِ اَوْلی بِوَلایَةِ هذَالْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ»؟
2- از سرمایههای مهمّ نهفته در حرکت عاشورا چیست؟
پینوشتها
[1]. وقعة الطّف، ص 170؛ تاریخ طبری، ج 4 ص 303.
[2]. تاریخ طبری، ج 4، ص 266.
[3]. همان، ص 303.
[4]. مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 182.
[5]. مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین، ص 424.
[6]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 196.
[7]. بحار الأنوار، ج 27، ص 58.
[8]. همان.
[9]. وقعة الطّف، ص 237.
[10]. عنصر شجاعت، ج 1، ص 164.
[11]. همان، ص 316.
[12]. مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین در نیمهی رجب، ص 442.
[13]. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 72.
[14]. التهذیب، ج 6، ص 76.
[15]. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
[16]. صحیفه نور، ج 21، ص 173.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی