کد مطلب: ۴۹۱۱
تعداد بازدید: ۱۰۶۲
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۰
پرچمدار نینوا| ۲۳
ای برادرم، ای نور چشمم، ای میوه دلم! تو پناه استوار من بودی. ای ماه درخشنده که در همه حوادث سخت و رنج‌های شدید یاور من بودی! بعد از تو زندگی برای ما گوارا نیست و به زودی با هم در پیشگاه خدا ملاقات می‌کنیم.

فصل سوّم: سیمای حضرت عباس(ع) در کربلا و شهادت قهرمانانه او| ۹

 

نکته‌های جانسوز و آموزنده در شهادت عباس(ع)


چگونگی شهادت جگرسوز عباس(ع) نکته‌های جانسوزی دارد که در اینجا چند نمونه را بیان می‌کنیم:
1. یکی از دانشمندان از فرزند مرحوم علاّمه سیّد محمّدکاظم قزوینی صاحب کتاب‌های: علی من المهد الی اللحد، المهدیّ من المهد الی الظهور و غیره نقل کرد که مرحوم آیت الله سیّد محمّدابراهیم قزوینی (وفات یافته سال 1360 ق)، امام جماعت صحن مطهر حضرت عباس(ع) بود، مرحوم حجةالاسلام شیخ محمّدعلی خراسانی که از وعّاظ برجسته بود، بعد از نماز ایشان در صحن کربلا به منبر می‌رفت. یک شب واعظ نامبرده مصیبت حضرت عباس(ع) را خواند و از اصابت تیر به چشمش سخن به میان آورد.
مرحوم آیت الله قزوینی، سخت گریه کرد و بعد به او گفت: چنین مصیبت‌های سخت را که چندان سند قوی هم ندارد، چرا می‌خوانید؟ شب در عالم رؤیا به محضر حضرت عباس(ع) مشرّف شد و عباس(ع) به او فرمود:
سید ابراهیم قزوینی! آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا چه مصیبت‌هایی بر من وارد شد؟ پس از آنکه دست‌هایم را قطع نمودند، مرا تیرباران کردند. در این میان تیری به چشم من خورد، هر چه سرم را تکان دادم که تیر بیرون آید، تیر بیرون نیامد، عمامه‌ام از سرم افتاد، زانوها را بالا آوردم و خم شدم که به وسیله دو زانو، تیر را از چشمم بیرون بکشم، در همین هنگام دشمن با عمود آهنین بر سرم زد.[1]
2. چنان که پیش‌تر بیان شد، روایت شده که حضرت علی(ع) در شب 21 رمضان (شب شهادتش) عباس(ع) را به حضور طلبید و او را از روی علاقه به سینه‌اش چسبانید و فرمود: پسرم! به زودی در روز قیامت، به وسیله تو چشمم روشن می‌شود.
«وَلَدِی اِذا کَانَ یَومَ عَاشورا، وَ دَخلت المشرَعة اِیاکَ اَن تشرِبَ المَاء وَ اَخوکَ الحُسین عَطشان؛ پسرم! هنگامی که در روز عاشورا وارد شریعه فرات شدی، مبادا آب بیاشامی با اینکه برادرت حسین تشنه است».[2]
در روایت دیگر آمده که حضرت علی(ع) عباسش را به سینه‌اش چسبانید و چشم‌هایش را بوسید و وصیت فوق را کرد.[3]
عباس(ع) به طور کامل به این وصیت عمل کرد، با اینکه بسیار تشنه بود، از آب ننوشید و سوگند یاد کرد که تا آقایم حسین تشنه است، قطره‌ای آب نمی‌چشم.[4]
3. سکینه(س) همراه عمه‌ها و بانوان حرم، منتظر حسین(ع) بود تا از کنار نهر علقمه برگردد، ناگاه دید پدرش تنها می‌آید، به پیش دوید و عنان اسب پدر را گرفت و عرض کرد: «یَا اَبتَاهُ! هَل لَکَ عِلم بِعَمِّی العَباس؛ پدر جان! آیا از عمویم عباس خبر داری؟»
امام حسین(ع) به او فرمود: «یَا ابنتَاه! اِنّ عَمکَ العَباس قَتلَ، وَ بَلغَت رُوحَه الجَنانِ؛ دخترم! عمویت عباس کشته شد و روحش به بهشت رسید».[5]
بانوان حرم صدا به گریه بلند کردند. امام حسین(ع) در حالی که می‌گریست، چنین مرثیه می‌خواند:
اَخِی یَا نُور عَینِی یَا شَقیقِی
فَلی قَد کُنت کَالرُّکنِ الوَثیقِ
ایا قَمراً مُنیراً کُنت عَونِی
عَلَی کُلّ النَّوائِبِ فِی المَضیقِ
فَبعدکَ لَا تَطیب لَنَا حَیاة
سَنَجتَمِع فِی الغداةِ عَلَی الحَقیقِ
ألَا لله شِکوائی وَ صَبرِی
وَ مَا اَلقاهُ مِن ظَماء وَضیقِ
ای برادرم، ای نور چشمم، ای میوه دلم! تو پناه استوار من بودی. ای ماه درخشنده که در همه حوادث سخت و رنج‌های شدید یاور من بودی! بعد از تو زندگی برای ما گوارا نیست و به زودی با هم در پیشگاه خدا ملاقات می‌کنیم.
من شکایت از دشمن، تحمل در برابر تشنگی، رنج‌ها و سختی‌ها را به سوی خدا می‌برم و به او پناهنده می‌شوم.[6]
4. زخم‌های طاقت‌فرسایی که هنگام جنگ بر عباس(ع) وارد می‌شد، همه را بر جان می‌خرید و گویی حادثه‌ای رخ نداده است؛ ولی وقتی که تیر به مشک آب اصابت کرد و آب آن ریخت، عباس(ع) بسیار ناراحت شد که نتوانست آب را به لب تشنگان اهل بیت حسین(ع) برساند. در این هنگام دل از زندگی برید و احساس ناامیدی کرد که با چه رویی به خیمه‌ها برود:
همین نبود کز آن آب در سبو نماند
برای دیدن احباب آبروی نماند
اندکی واله و حیران ماند. دشمنان سنگدل در این فرصت بر آن حضرت جرئت پیدا کردند.[7]
از این رو، براساس برخی از روایات، وقتی امام حسین(ع) به بالین عباس(ع) آمد، دید هنوز به شهادت نرسیده است، فرمود: برادرم! آیا وصیّتی داری؟
عرض کرد: «لَا تَحمِلنِی اِلَی الخِیامِ مَا دُمت حَیاً، لِانّی استَحیی مِن سَکینَة، وَ قَد وَعدتهَا بِالمَاءِ وَ لَم اتها بِه؛ مرا تا زنده‌ام به سوی خیمه مبر، من از سکینه(س) شرم دارم؛ زیرا به او وعده آب داده بودم و نتوانستم آب را به او برسانم».[8]
5. شدت مصیبت حضرت عباس(ع) از جهاتی سخت‌تر و جانسوزتر از شهیدان دیگر، جز اباعبدالله الحسین(ع) بود، چنان که امور زیر بیانگر این مطلب است:
الف. امام حسین(ع) در بالین هیچ شهیدی، این سخن را نفرمود که در بالین عباس(ع) فرمود و آن سخن این بود: «الآنَ اِنکسَرَ ظَهرِی؛ اکنون پشتم و کمرم شکست».
ب. چنان که گفتیم، دو پسر نوجوان او در کربلا شهید شد، همسر و فرزندان او در کربلا بودند، او به فرزندان و همسر داغدارش وعده آب داد و با وضع بسیار جانسوز با آنها خداحافظی کرد.
ج. در مورد هیچ کدام از شهیدان گفته نشده که در چهره حسین(ع) به خاطر آن شهید، آثار شکستگی و اندوه عمیق آشکار شد، جز شهادت عباس(ع) که نوشته‌اند در این هنگام «بان الاِنکسَارَ فِی وَجه الحُسین؛ آثار شکستگی و غم جانگداز و عمیق در چهره حسین(ع) آشکار شد».[9]
د. هنگامی که هر یک از شهیدان هدف تیر قرار می‌گرفتند، با دست‌های خود تیر را از بدن بیرون می‌آوردند یا ممکن بود بیرون آورند؛ ولی آن کس که دست‌هایش را قطع کرده‌اند و در برابر انبوه تیراندازان دشمن قرار گرفته، چه حالی خواهد داشت؟
ه. هر سواره‌ای که از پشت اسب بر زمین می‌افتد، دست‌هایش را جلوتر بر زمین قرار می‌دهد که بدنش آسیب نبیند، ولی آن کس که دست ندارد و بدنش پر از تیر می‌باشد، وقتی به زمین می‌افتد، آیا می‌دانید چگونه خواهد بود؟ تیرها به بدنش فرو می‌روند.
مرحوم علاّمه سیّد عبدالرزاق مقرّم می‌نویسد:
دانشمند محقق شیخ کاظم سبتی برای من نقل کرد و گفت: یکی از علمای برجسته و مورد اطمینان در نزد من آمد و گفت: من فرستاده حضرت عباس(ع) نزد تو هستم، در عالم خواب حضرت عباس(ع) فرمود: چرا شیخ سبتی، مصیبت مرا نمی‌خواند؟ من در عالم خواب به حضرت عباس(ع) عرض کردم: من همواره از شیخ سبتی شنیده‌ام که مصیبت شما را می‌خواند. حضرت عباس(ع) فرمود: به شیخ کاظم سبتی بگو این مصیبت را بخواند: هرگاه سواره‌ای از پشت اسب بر زمین سقوط کند، دست‌هایش را بر زمین می‌گذارد، ولی اگر سواره‌ای دست نداشته باشد، و تیرها در سینه و بدن او فرورفته باشند، چگونه و با چه سختی بر زمین سقوط خواهد کرد؟
و. زخم‌های بدن حضرت عباس(ع) از زخم‌های همه شهیدان بیشتر بود؛ زیرا کسی که دو دستش (که سپر انسان هستند) از بدن قطع شود و دشمنان سنگدل به او حمله کنند، بدنش پر از بریدگی و زخم خواهد شد.
شکاف‌ها و زخم‌های بدن عباس(ع) به قدری عمیق و زیاد بود که طبق بعضی از روایات (چنان که خاطرنشان می‌شود) علّت آنکه امام حسین(ع) پیکر مطهر او را به سوی خیمه‌ها نبرد، این بود که ممکن نبود آن را ببرد؛ زیرا اعضایش از هم جدا می‌شد.
ز. بزرگ‌ترین مصیبت روح حضرت ابوالفضل(ع) آن وقتی بود که تیر به مشک خورد و آب آن سرازیر گردید، در آن لحظه امید او در رساندن مشک به خیمه‌ها ناامید گشت و بزرگ‌ترین مصیبت پیکر مطهر او این بود که دست‌هایش جدا شد و بدن نازنینش، مثل مرغ تیغ‌دار، پر از تیر شد. از بزرگ‌ترین مصایب این بود که سر آن حضرت بر اثر اصابت گرز آهنین، شکافته و هضیم و درهم ریخته شد.
ح. مصیبت جانگداز دیگر اینکه: او تنها، جدای از شهدا و غریب‌وار در بیابان کنار نهر علقمه، جان به جان آفرین داد، پیکر پاکش در آن بیابان، تنها سه روز و سه شب در برابر تابش آفتاب ماند.


مقام دست‌های حضرت عباس(ع)


در کربلای معلّی دو مقام و زیارتگاه وجود دارد که به مقام دست راست و مقام دست چپ حضرت عباس(ع) معروف است و از قدیم چنین گفته می‌شود که دست راست آن حضرت پس از قطع، در همان مکانی که اکنون مقام دست راست نام دارد، افتاده و دست چپ او پس از قطع، در همان مکانی که اکنون به نام مقام دست چپ است، افتاده. به همین دلیل، بین شیعیان و علاقه‌مندان به خاندان رسالت، سیره مستمرّه از قدیم تاکنون شده که به آن مقام‌ها احترام و از آنها تجلیل می‌کنند و تبرّک می‌جویند.
مقام دست راست: در سمت شمال شرقی دروازه بغداد، نزدیک درِ شرقی صحن مطهّر حضرت عباس(ع) قرار دارد، و بر دیوار این مقام ضریح کوچکی نصب شده و در کتیبه آن این دو شعر نوشته شده است:
افتاد دست راست خدایا ز پیکرم
بر دامن حسین برسان دست دیگرم
دست چپم بجاست اگر نیست دست راست
اما هزاران حیف که یک دست بی‌صدا است
مقام دست چپ: در بازارچه نزدیک درِ کوچک صحن، در ناحیه جنوب شرقی می‌باشد، سه بیت شعر عربی، اثر طبع شیخ محمّد سراج در کاشی‌کاری‌های آن ثبت شده که معنای آن اشعار چنین است:
هرگاه بخواهی از من بپرسی و به پاسخ قانع کننده آن گوش فراده که اینجا مکان مقدّسی است که در همین جا دست چپ حضرت عباس(ع)، دریای کرم قطع شده. آری! در اینجا دست چپ او پس از دست راستش که در کنار نهر علقمه از تن جدا شد، قطع گردید. برای این اندوه جانکاه سرشک اشک بر گونه‌هایت جاری کن که شایسته است به جای اشک، خون گریه کنی.[10]


گرداندن سر نورانی حضرت عباس(ع) و محل دفن آن


پس از آنکه امام حسین(ع) و یارانش به شهادت رسیدند، عمر سعد دستور داد که سرهای شهیدان را از بدن جدا کنند. آنها را بین نمایندگان چند قبیله تقسیم کرد تا نزد عبیدالله بن زیاد ببرند و از او جایزه بگیرند.
به قبیله کِنده که رئیس و نماینده آنها «قیس بن اشعث» بود، سیزده سر بریده دادند، به قبیله هوازن که رئیس و نماینده آنها «شمر» بود، دوازده سر بریده دادند، به قبیله تمیم هفده سر بریده دادند و به بنی اسد شانزده سر بریده دادند. به قبیله مَذْحِج هفت سر دادند (که مجموع آنها 65 سر بریده شد) و بقیه سرها را به دیگران دادند.[11]
سر مقدّس امام حسین(ع) توسط خولی بن یزید اصبحی، زودتر از همه به کوفه نزد ابن زیاد برده شد و سایر سرها را شمر، قیس و عمرو بن حجاج به کوفه بردند.[12]
در مورد سر نورانی حضرت عباس(ع) از متون مقاتل بر می‌آید که آن سر نازنین را همراه سر مقدّس امام حسین(ع) بر سر نیزه کرده و به کوفه نزد ابن زیاد بردند. سپس به شام نزد یزید بردند، پس از مدتی آن را در قبرستان باب‌الصغیر دمشق دفن کردند و یا به امام سجاد(ع) سپردند و آن حضرت در اربعین آن را همراه سر بریده امام حسین(ع) به کربلا آورد و به بدن‌هایشان ملحق کرد.
در این باره مطالب دیگری به نقل از قاسم بن اصبغ بن نُباته نقل شده که چون بی‌اعتبار به نظر رسید، از بیان آن خودداری شد.
در مورد محل دفن سر نازنین آن حضرت دو قول است که در بالا بیان شد.
در اینجا نظر مرحوم علاّمه سیّد محسن امین، صاحب کتاب اعیان الشیعه را بیان می‌کنیم که ایشان می‌نویسد:
در قبرستان باب‌الصغیر دمشق، در یکی از مقبره‌ها (که اکنون برای زائران، مشخص شده) در سال 1321 ه.ق (96 سال قبل) سنگی در جنب درِ آن مقبره قرار داشت و بر آن چنین حک شده بود: «هذا مدفن رأس العباس بن علی، و رأس علی بن الحسین الاکبر، و رأس حبیب بن مظاهر؛ اینجا محل دفن سرهای: عباس فرزند علی(ع)، علی اکبر فرزند امام حسین(ع) و حبیب بن مظاهر است».
سپس می‌نویسد: پس از مدتی این آرامگاه ویران شد و مدتی بعد آن را دوباره ساختند. در این میان، آن سنگ مذکور از میان رفت و گم شد. در ساختمان جدید، ضریحی بر قبر سرها گذاشتند و اسامی بسیاری از شهدای کربلا را نیز در آن نوشته‌اند. آنجا را مدفن سرهای همه آنها معرفی کرده‌اند؛[13] ولی حقیقت این است که به ظنّ قوی، این مقبره مطابق نوشته آن سنگِ گم شده، مدفن سه سر مطهّر مذکور (سر مطهر عباس، علی اکبر و حبیب بن مظاهر) است که به دستور یزید، پس از گردش این سرها در دمشق، سرانجام در آنجا دفن شد. خداوند به حقیقت امر آگاه‌تر است.[14]
مرحوم علاّمه سیّد عبدالرزاق مقرّم پس از نقل نظریه علاّمه سیّد محسن امین می‌نویسد: اگر ایشان کتاب حبیب السّیر را می‌دید، معتقد می‌شد که سرهای شهدا در آرامگاه دمشق دفن نشده‌اند؛ بلکه توسط امام سجاد(ع) به کربلا برده شده و به پیکرهای خود ملحق شده‌اند.
سپس می‌نویسد: بعید نیست که آرامگاه منسوب به سرهای شهدای کربلا در باب‌الصغیر دمشق، محلی بوده که سرهای شهدا را در آنجا آویزان کرده بودند.[15]
در مورد سر مقدّس امام حسین(ع)، سیره عملی علمای شیعه آن است که به کربلا آورده شده و توسط امام سجاد(ع) به پیکر مطهر آن حضرت ملحق شده است.[16]


سوگواری جانسوز امّ‌البنین برای فرزندانش


قبلاً در فصل اوّل در شرح فضائل حضرت امّ‌البنین(س)، مادر حضرت عباس(ع) به فداکاری و معرفت او، ملاقات او با زینب(س) و سؤال او در مورد امام حسین(ع) سخن گفتیم که به بشیر فرمود: «از حسین به من خبر بده، فرزندان من و همه آنچه در زیر آسمان کبود است، همه به فدای حسین باشد»؛ ولی به یاد چهار برومندش، حضرت عباس(ع)، عبدالله، جعفر و عثمان نیز که در کربلا به شهادت رسیده بودند، مرثیه می‌خواند و گریه می‌کرد.
می‌نویسند که این بانوی دل‌سوخته هر روز دست عبیدالله، فرزند عباس(ع) را می‌گرفت، به قبرستان بقیع می‌آورد و آن چنان برای چهار فرزندش گریه می‌کرد. که دوست و دشمن با شنیدن صدای گریه او به گریه می‌افتادند. حتی مروان با آن همه عداوت و سنگدلی که نسبت به خاندان رسالت داشت، با شنیدن آن اشک می‌ریخت.
هنگامی که بانوان مدینه به او تسلیت می‌گفتند، به آنها چنین جواب می‌داد:
لا تدعونّی ویک امّ البنین
تذکّرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
و الیوم اصبحت و لا من بنین
اربعة مثل نسور الرّبی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
تنازع الخرصان اشلائهم
فکلّهم امسی صریعا طعین
یا لیت شعری اکما اخبروا
بانّ عباسا قطیع الیمین
ای زنان مدینه! دیگر مرا امّ‌البنین (مادر پسرها) مخوانید که با این عنوان مرا به یاد (فرزندانم) شیران بیشه شجاعت می‌اندازید. من دارای فرزندانی بودم که از این رو، مرا مادر پسرها می‌گفتند؛ ولی اکنون صبح کردم؛ در حالی که هیچ پسری ندارم. چهار پسر، همچون باز شکاری، چابک و تیز پرواز داشتم که آنها را آماج تیرها قرار دادند و با قطع رگ گردنشان آنها را کشتند.
دشمنان با نیزه‌های خود پیکرهای آنها را قطعه‌قطعه کردند و هر چهار پسرم با بدن‌های چاک چاک بر روی خاک گرم کربلا افتادند. کاش می‌دانستم که این خبری که به من دادند صحیح است، که دست راست عباسم را از بدن جدا کردند؟
***
نیز حضرت امّ‌البنین(س) این اشعار را می‌خواند:
یا من رأی العباس کرّ علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کلّ لیث ذی لبد
انبئت انّ ابنی اصیب برأسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی یدیک
لما دنی منک احد
ای کسی که عباس را دیده‌ای که با دشمنان در جنگ است، پشت سر او، پسران حیدر هر کدام، مانند شیر شکاری هستند و در کنار او می‌جنگند. به من خبر رسیده که بر سر پسر دست بریده‌ام گرز آهنین اصابت کرده، ای وای بر شیر بچه‌ام که عمود آهنین بر فرق سرش زدند. ای عباس جانم! اگردست در بدن داشتی و شمشیرت در دست بود، هیچ کس جرئت نزدیک شدن به تو را نداشت.[17]
مخوان جانا دگر امّ‌البنینم
که من با محنت دنیا قرینم
مرا امّ‌البنین گفتند، چون من
پسرها داشتم زان شاه دینم
جوانان هر یکی چون ماه تابان
بُدندی از یسار و از یمینم
به نام عبدالله، عثمان و جعفر
دگر عباس آن درّ ثمینم
ولی امروز بی بال و پر هستم
نه فرزندان، نه سلطان مبینم
مرا امّ‌البنین هر کس که خواند
کنم یاد از بنین نازنینم
به خاطر آورم زان مه جبینم
زنم سیلی به رخسار و جبینم


خودآزمایی


1- حضرت علی(ع) در شب 21 رمضان (شب شهادتش) به حضرت عباس(ع) چه فرمودند؟
2- دو نمونه را بیان کنید که نشان می‌دهد مصیبت حضرت عباس(ع) از جهاتی سخت‌تر و جانسوزتر از شهیدان دیگر، جز اباعبدالله الحسین(ع) بود؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. سردار کربلا، ص۲۸۹ (پاورقی).
[2]. معالی السبطین، ج 1، ص ۴۵۴.
[3]. النقد النزیه، ج 1، ص 100.
[4]. ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 97.
[5]. الکبریت الاحمر، ص ۱۶۲.
[6]. معالی السبطین، ج 1، ص ۴۴۱ ـ ۴۴۴.
[7]. تذکرة الشهداء، ص ۲۶۸.
[8]. همان، ص ۲۷۲؛ معالی السبطین، ج 1، ص ۴۴۹.
[9]. منتهی الآمال، ج 1، ص 279.
[10]. سردار کربلا، ص ۳۲۱ ـ ۳۲۲.
[11]. اللهوف، ص 81؛ بحارالانوار، ج 45، ص 62.
[12]. ترجمه ارشاد شیخ مفید؛ مقتل الحسین مقرّم، ص 274 ـ 275.
[13]. نگارنده: حدود یک سال قبل که به سوریه سفر کرده بودم، این آرامگاه را از نزدیک دیدم که در آنجا نوشته بود: اینجا مدفن سرهای شانزده تن از شهدای کربلاست که عبارتند از: حضرت عباس، حضرت قاسم، حضرت علی اکبر، عمر بن علی، عبدالله بن علی، حرّ بن ریاحی، محمّد بن علی، عبدالله بن عون، محمّد بن مسلم، عبدالله بن عقیل، حسین بن عبدالله، حبیب بن مظاهر، علی بن ابی بکر، عثمان بن علی، جعفر بن عقیل و جعفر بن علی(سلام الله علیهم جمیعا).
[14]. اعیان الشیعه، چاپ قدیم، ج 4، ص 290 و چاپ جدید، ج 1، ص 627.
[15]. سردار کربلا، ص 319 ـ 320.
[16]. اللهوف، ص 195.
[17]. سفینة البحار، ج 1، ص 510؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 280؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 294.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: