ده درس امامشناسی| ۴
درس چهارم؛ نصب امام بر عهدهی کیست؟
گروهی از مسلمانان (اهل سنت) معتقدند پیامبر اسلام(ص) دیده از جهان فرو بست در حالى که جانشینى براى خود نصب نکرده بود و معتقدند این وظیفه بر عهدهی خود مسلمانان است که پیشوا و رهبرى براى خود برگزینند، و از طریق «اجماع مسلمین» که یکى از دلایل شرعى است این کار صورت گیرد.
آنها اضافه مىکنند این برنامه انجام شد؛ نخست، خلیفهی اول به اجماع امت به خلافت برگزیده شد.
و او نیز شخصاً خلیفهی دوم را به عنوان خلیفه معرفى کرد.
و خلیفهی دوم نیز شورایى مرکب از شش نفر تعیین نمود تا جانشین او را برگزیند.
این شورا مرکب بود از: على(ع)، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر و سعد بن ابیوقاص.
این شورا با اکثریت سه نفر یعنى سعدبن ابیوقاص، عبدالرحمن و طلحه به عثمان رأى داد. (خلیفهی دوم تصریح کرده بود که اگر سه نفر در یک طرف و سه نفر دیگر در طرف مقابل قرار گیرند آن طرف که عبدالرحمن بن عوف (داماد عثمان) در آن است برگزیده شود!
در اواخر دوران خلافت عثمان مردم به دلایل مختلفى بر او شوریدند و او بى آن که بتواند جانشینى شخصاً یا از طریق شورا برگزیند کشته شد.
در این هنگام عموم مسلمانان به على(ع) روى آوردند و با او به عنوان جانشین پیامبر(ص) بیعت کردند جز معاویه که فرماندار شام بود و یقین داشت على(ع) او را در پست خود ابقا نخواهد کرد؛ و پرچم مخالفت برافراشت، و سرچشمهی حوادث شوم و مرگبارى در تاریخ اسلام و منجر به ریخته شدن خون گروه عظیمى از بىگناهان شد.
در اینجا از نظر روشن شدن بحثهاى علمى و تاریخى سؤالات زیادى در این زمینه داریم که چند قسمت مهم آن را مطرح مىکنیم:
۱ـ آیا امت مىتواند اقدام به نصب جانشین پیامبر کند؟
پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست؛ اگر امامت را به معنى زمامدارى ظاهرى جامعهی مسلمین بدانیم، انتخاب زمامدار از طریق مراجعه به آراء مردم کار متداولى است.
ولى اگر امامت را به همان معنى که قبلاً شرح دادیم و از قرآن مجید استفاده کردیم بدانیم، بدون شک هیچ کس جز خدا و یا پیامبر (آن هم به الهام الهى) نمىتواند امام و خلیفه را تعیین کند.
زیرا شرط امامت طبق این تفسیر داشتن علم وافر به تمام اصول و فروع اسلام است؛ علمى که از منبع آسمانى مایه بگیرد و متکى به علم پیامبر باشد تا بتواند از شریعت اسلام حفاظت کند.
شرط دیگر آن است که امام معصوم باشد یعنى از هرگونه خطا و گناه مصونیت الهى داشته باشد، تا بتواند مقام امامت و رهبرى معنوى و مادى و ظاهرى و باطنى امت را بر عهده گیرد، و همچنین زهد و پارسایى و تقوا و شهامتى که لازمهی تصدى این پست مهم است.
تشخیص این شرایط مسلماً جز به وسیلهی خدا و پیامبر امکانپذیر نیست؛ اوست که مىداند روح عصمت در درون جان چه کسى پرتوافکن است؛ و اوست که مىداند حدّ نصاب علم لازم براى احراز مقام امامت، و زهد و وارستگى و شجاعت و شهامت در چه کسى موجود است.
آنها که نصب امام و خلیفهی پیامبر را به دست مردم سپردهاند در حقیقت مفهوم قرآنى امامت را تغییر داده، و محدود به زمامدارى معمولى و سامان دادن به امور دنیاى مردم دانستهاند، وگرنه شرایط امامت به معنى جامع و کامل تنها به وسیلهی پروردگار قابل تشخیص است، و اوست که از این صفات باخبر است.
درست همان گونه که شخص پیامبر را نمىتوان از طریق آراء مردم برگزید، بلکه باید حتماً از سوى خداوند انتخاب و از طریق معجزات معرفى گردد، زیرا صفات لازم در پیامبر را جز خدا کسى تشخیص نمىدهد.
۲ـ آیا پیامبر جانشینى براى خود نصب نکرد؟
بدون شک آیین اسلام یک آیین «جهانى» و «جاودانى» است؛ و طبق صریح آیات قرآن، مخصوص به زمان و مکان معیّنى نمىباشد.
این نیز جاى تردید نیست که در زمان وفات پیامبر اسلام(ص) این آیین آسمانى از جزیرهی عربستان فراتر نرفته.
از سوى دیگر، سیزده سال از عمر پیامبر(ص) در مکه تنها به مبارزه با شرک و بتپرستى گذشت و ده سال دیگر عمر پیامبر(ص) که از زمان هجرت آغاز شد و دوران شکوفایى اسلام بود نیز بیشتر به «غزوات» و جنگهاى تحمیلى دشمنان سپرى شد.
گرچه پیامبر(ص) شب و روز به تبلیغ و تعلیم مسایل اسلامى مىپرداخت و اسلام نوپا را در تمام ابعاد معرفى مىکرد، ولى باز مسلماً تحلیل بسیارى از مسایل اسلامى نیاز به زمان بیشترى داشت، و مىبایست شخصى همانند پیامبر(ص) این مسئولیت سنگین را بعد از او بر عهده گیرد.
از همهی اینها گذشته، پیشبینى وضع آینده، و فراهم آوردن مقدمات تداوم مکتب از مهمترین امورى است که هر رهبرى به آن مىاندیشد، و هرگز به خود اجازه نمىدهد که این مسئلهی اساسى را به دست فراموشى بسپارد.
از ینها که بگذریم، پیامبر اسلام(ص) که براى سادهترین مسایل زندگى، گاه دستوراتى بیان کرده، آیا براى مسئلهی خلافت و زعامت و امامت مسلمین نباید برنامهاى تعیین کند؟!
مجموع این جهات، دلیل روشنى است بر این که پیامبر(ص) حتماً روى مسئلهی تعیین جانشین اقدام کرده است، و بعداً به خواست خدا نمونههایى از روایات مسلّم اسلامى را در این زمینه خواهیم آورد که این واقعیت منطقى را روشنتر مىکند که پیامبر هرگز در طول عمر خود از این مسئله حیاتى غافل نماند، هر چند امواج سیاستهاى خاصى بعد از پیامبر(ص) کوشیدند که این مطلب در اذهان مردم وارد کنند که پیامبر(ص) جانشین تعیین نکرده است.
آیا باورکردنى است که رسول خدا(ص) در غزواتى که چند روزى از مدینه بیرون مىرفت (همانند غزوهی تبوک) مدینه را خالى نگذارد و اقدام به تعیین جانشین کند، ولى براى بعد از مرگ خود هیچ اقدامى ننماید، و امت را در میان انبوهى از اختلافات و سرگردانیها به حال خود رها سازد، و تداوم اسلام را از طریق رهنمود براى آینده به طور کامل تضمین ننماید؟!
مسلماً عدم تعیین جانشین خطرات بزرگى براى اسلام نوپا داشت، و عقل و منطق مىگوید چنین امرى محال است که از پیامبر اسلام سر زند.
آنها که مىگویند این کار را بر عهده امت گذارده لااقل باید مدرکى نشان دهند که پیامبر(ص) به این موضوع تصریح کرده است، در حالى که هیچ گونه مدرکى براى این واگذارى ندارند.
3ـ اجماع و شورا
فرض کنیم پیامبر اسلام(ص) این امر حیاتى را نادیده گرفته باشد، و مسلمانان خود موظف به این انتخاب بوده باشد، ولى مىدانیم «اجماع» به معنى اتفاق مسلمین است، و هرگز چنین اتفاقى در مورد خلافت خلیفهی اول حاصل نشد، تنها جمعى از صحابه که در مدینه بودند، بر این کار تصمیم گرفتند، مردم سایر بلاد اسلام هرگز در این تصمیمگیرى مشارکت نداشتند، و در خود مدینه نیز على(ع) و گروه عظیمى از بنىهاشم در این تصمیم هیچگونه دخالتى نداشتند؛ بنابراین، چنین اجماعى قابل قبول نیست.
وانگهى اگر این روش صحیح باشد چرا «خلیفهی اول» در مورد انتخاب جانشین خود چنین نکرد؟
چرا شخصاً جانشین خود را برگزید؟
اگر تعیین یک نفر کافى است، پیامبر(ص) از همه اولى بود که این کار را بکند؛ و اگر بیعت بعدى مردم این مشکل را حل کند، در مورد پیامبر بهتر حل مىکند!
از این گذشته، مشکل سوم در مورد خلیفه سوم پیش مىآید که چرا خلیفهی دوّم هم روشى را که خلیفه اول با آن انتخاب شده بود کنار گذاشت و هم سنتى را که خودش با آن روى کار آمده بود شکست، یعنى نه به سراغ اجماع رفت و نه تعیین فردى، بلکه شوراى کذایى را مأمور این کار نمود؟
اصولاً اگر «شورا» صحیح است چرا محدود به شش نفر باشد و رأى سه نفر از شش نفر کافى باشد؟
اینها سؤالاتى است که براى هر محققى در تاریخ اسلام پیدا مىشود و بىجواب بودن این سؤالات دلیل بر این است که راه نصب امام اینها نبوده است.
۴ـ على(ع) از همه لایقتر بود
فرض مىکنیم پیامبر اسلام(ص) کسى را به جانشینى خود معرفى نکرده، باز فرض مىکنیم این امر بر عهدهی مردم بوده، ولى آیا مىتوان به هنگام انتخاب کردن، کسى را که از نظر علم و تقوا و امتیازات دیگر بر همه برترى دارد کنار گذاشت و به سراغ کسانى رفت که در مراحل بعد از او هستند؟
گروه عظیمى از دانشمندان اسلام، حتى از اهل تسنن، صریحاً نوشتهاند که على(ع) نسبت به مسایل اسلامى از همه آگاهتر بود، و روایات و آثارى که از آن حضرت باقى مانده، شاهد گویاى این واقعیت است. تاریخ اسلام مىگوید: او پناهگاه امت در همهی مشکلات علمى بود، و حتى اگر از خلفاى دیگر مسایل مشکل و پیچیده را سؤال مىکردند، به على(ع) ارجاع مىدادند.
شجاعت و شهامت، تقوا و زهد و صفات برجستهی دیگر او از همه برتر بود.
بنابراین به فرض که باید مردم کسى را براى این منصب برگزینند، على(ع) از همه لایقتر و شایستهتر بود. (البته این بحثها مدارک بسیار وسیع و گستردهاى دارد که این مختصر جاى آن نیست.)
فکر کنید و پاسخ دهید
1ـ چرا مردم نمىتوانند امام و خلیفهی پیامبر را برگزینند؟
2ـ آیا عقل و منطق مىگوید پیامبر(ص) براى خود جانشین تعیین کرد یا نه؟
3ـ طرز گزینش خلفاى سه گانهی نخستین چگونه بود؟
4ـ آیا طرق انتخاب آنان منطبق بر موازین علمى و اسلامى بود؟
5ـ به چه دلیلى على(ع) از همه لایقتر بود؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی