جلسه سوّم: بازخوانى انگیزههاى تقلید و تبعیت از دیگران| ۳
3. تقلید در راستاى منافع حزبى و جناحى
گاهى افرادى مىدانند كه اندیشه و یا رفتارى نادرست است و عقل آن را نمىپسندد و نه فقط فایدهاى ندارد بلكه زیان هم دارد، اما به جهت تأمین منافع شخصی و گروهى و دستیابى به لذتهاى زودگذر حاضرند از آن رفتار و كردار غلط تقلید كنند. برخى در شرایط اجتماعى و یا بینالمللى خاصى قرار گرفتهاند كه منافع شخصى، گروهى و حزب و جناح خود را در پذیرش فكر و رفتارى مىبینند كه بیگانگان به آنها دیكته مىكنند، و لذا حاضر مىگردند پا روى عقل، استقلال و ارزشهاى خود بگذارند و از آن فكر و رفتار باطل تبعیت كنند؛ بلكه به ترویج آن نیز بپردازند. بىشك این انگیزه براى تقلید، بىارزشتر و حقیرتر از انگیزه حفظ آثار و سنتهاى نیاكان و نیز كسب شهرت و اعتبار اجتماعى براى تقلید است. در دوران مشروطیت، عدهاى سیاستمدار غربزده كه پیشقراول اجراى دسیسهها و نقشههاى غرب در كشور ما بودند، به صراحت مىگفتند كه ایران وقتى ترقى مىكند كه از مغز سر تا ناخن پا فرنگى شود. امروز نیز عدهاى منافق كه تظاهر به مسلمانى مىكنند، همین باور را دارند منتها چون شهامت ندارند كه به صراحت نیت خود را فاش كنند، حرف خود را در لفافه مىزنند.
بسیارى از حركتهاى ناهنجار و ضداسلامى كه پس از انقلاب از سوى گروهكها در جامعه اسلامى ما انجام پذیرفت و امروز نیز انجام مىپذیرد و بلكه در سالهاى اخیر افزایش نیز پیدا كرده است، با هیچ منطق و عقلى وفق نمىدهد و حتّى افكار عمومى مردم نیز آنها را نمىپسندد. ما شك نداریم كه برخى از كسانى كه آن حركتهاى ناهنجار ضداسلامى را انجام مىدهند و افكار غیراسلامى را در جامعه ترویج مىكنند، مزدوران و مأموران بیگانگان هستند. البته بعید نمىدانیم كه برخى فریبخورده باشند، اما باور نمىكنیم كسانى كه 180 درجه تغییر موضع دادهاند و دیروز به شدت از افكار و هنجارهاى اسلامى و انقلابى دفاع مىكردند و به دیگران انگ مخالفت با انقلاب مىزدند، و امروز كاملاً در جهت ضد آن حركت مىكنند و رفتار و افكار نابخردانه از خود بروز مىدهند، صرفاً فریبخورده باشند؛ بلكه مطمئناً آنها سرسپرده بیگانگان هستند و در جهت تحقق اهداف اربابان خود عمل مىكنند.
به هر روى، برخى از پدیدههاى اجتماعى و رفتارهاى مقلدانه كه پشتوانه عقلى و شرعى ندارند، بر اساس مبانى روانشناسى اجتماعى، گاهى صرفاً در جهت حفظ منافع و موقعیتهاى اجتماعى و گروهى انجام مىپذیرند، و البته چنین رفتارهایى تازگى ندارد و در قرآن نیز وقتى چنین رفتار سست و بىپایه مطرح مىگردد، به انگیزههاى روانشناختى و جامعهشناختى آنها اشاره مىشود. به عنوان نمونه خداوند خطاب به مشركان بتپرست مىفرماید: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِكُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا...؛[1] و [ابراهیم] گفت: جز این نیست كه شما به جاى خداى یكتا بتهایى را براى دوستىاى كه در زندگانى دنیا میان شماست [به خدایى] گرفتهاید.
در آیات قرآن نكتههاى عمیق روانشناختى و جامعهشناختى فراوانى وجود دارد كه متأسفانه ما از آنها غافلیم و این حقایق مهم را فراموش كردهایم و بیشتر به مسایلى مىپردازیم كه از اهمیت كمترى برخوردارند. از جمله در آیهاى كه ذكر كردیم به یكى از نكتهها و انگیزههاى روانشناختى و جامعهشناختى اشاره شده كه عامل بسیارى از انحرافات و بقاى سنتهاى غلط و باطل است. در آن آیه، خداوند به بتپرستان مىفرماید كه شما به حكم عقل از آیین بتپرستى پیروى نمىكنید، زیرا نه عقل چنین آیینى را تجویز مىكند و نه خداوند آن را تأیید مىكند [ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ ءَابَاؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ...؛ شما به جاى او [خداى یكتا] جز نامهایى [بى محتوا] نمىپرستید كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهاید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نكرده است.] بلكه شما براى حفظ روابط دوستانه خود آن آیین شرك و بتپرستىِ مطرود عقل و خدا را برگزیدهاید.
انگیزه پیروى كوركورانه از فرهنگ غربى
امروزه اگر اجازه مىدهند كه ارزشهاى اروپایى و آمریكایى ـ كه نه از سوى عقل تجویز شدهاند و نه خداوند آنها را تأیید كرده ـ در كشورهاى اسلامى و حتى در كشور ما ترویج گردد، تنها از آن روست كه مىخواهند روابط دوستانه با دولتهاى غربى برقرار بماند و اروپایىها و غربىها از ما خوششان بیاید و بازار مشترك اروپا ما را تأیید كند. ما از این طریق مىخواهیم كه روابط سیاسى خود را با آن كشورها گسترش بخشیم و مثلاً سفیر یا وزیر امور خارجه آلمان و یا انگلستان از ما تعریف كنند و صندوق بینالملل پول هم به ما اعتبار بدهد. چنین روىكردى كه ناشى از ذلت و زبونى در برابر كشورهاى توسعه یافته است و در جهت كسب آبرو و عزت در پرتو عمل به خواست آنهاست، از نظر خداوند محكوم و مطرود مىباشد و مصداق بارز فرموده خداوند است كه: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ ءَالِهَةً لِیَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا؛[2] و به جاى خدا، معبودهایى اختیار كردند تا براى آنان [مایهی] عزت باشند.[3]
كرنش برخى در برابر بتها، از آن جهت بود كه اگر آنها با سایر بتپرستها همراه نمىگشتند، احساس سرشكستگى و ذلت مىكردند و براى اینكه نظر آنها را جلب كنند و آبرویى كسب كنند، با آنان همراه مىشدند. چنان كه برخى از شخصیتهاى مسلمان وقتى به عنوان توریست به كشورى مىروند كه مردم آن بتپرست هستند، وقتى به بتخانهها مىروند، به عنوان احترام به افكار و اعتقادات مردم آن كشور و براى ایجاد روابط دوستانه با آنها، در برابر بتها تعظیم مىكنند! آنان تحت تأثیر پلورالیسم و تكثرگرایى دینى كه به عنوان یكى از مشخصههاى فرهنگ جهانى از سوى غرب ترویج مىگردد و هر روز در بین روشنفكران ما رواج بیشترى پیدا مىكند، معتقدند كه دین هركسى براى خودش حق و محترم است و ما باید به همه ادیان با یك چشم بنگریم و نباید دینى را حق جلوه دهیم و سایر ادیان را باطل قلمداد كنیم. اگر ما به دین و اعتقادات آنها احترام بگذاریم و در برابر بتهاى آنها تعظیم كنیم، آنان نیز به اعتقادات ما احترام مىگذارند و به مساجد و مشاهد مشرفه ما با دیده احترام مىنگرند. اما اندیشه اسلامى با چنین تفكرى سازگارى ندارد و چه دیگران به عقاید ما احترام بگذارند و چه نگذارند، اسلام به ما اجازه نمىدهد كه به بهانه احترام به افكار و عقاید دیگران و براى حفظ روابط دوستانه، در برابر معبودهاى آنها كرنش كنیم. به راستى چگونه ممكن است مسلمانى به خود اجازه دهد كه در برابر معبودهاى دروغین دیگران كرنش كند و در برابر بتهاى سنگى و یا در برابر بتهاى گوشتى خضوع كند و عزّت اسلامى خود را زیر پا نهد؟!!
همسویى جریان نفاق با بیگانگان
بىشك مطالعه و بررسى قرآن به ما كمك مىكند تا جریان استحاله فرهنگى و عواملى را كه در شكلگیرى اندیشههاى منافقانه و الحادى نقش دارند بهتر بشناسیم. مثلاً وقتى مىبینیم عدهاى در این سالهاى اخیر 180 درجه تغییر موضع دادهاند و اگر آن روز مواضع انقلابى و اسلامى داشتند امروز اندیشههایى غیرانقلابى و غیراسلامى و بلكه الحادى و كفرآمیز دارند؛ علت پیدایش این انحطاط دینى و فكرى و نفاق را مىتوانیم به روشنى از آیه 140 سوره نساء باز شناسیم. اگر ما به دقت آن آیه را با دو آیه پیشین آن مقایسه كنیم و ارتباط بین آنها را در نظر بگیریم، عامل اصلى جریان شكلگیرى نفاق براى ما شناخته خواهد شد. در ابتدا خداوند در آیه 138 آن سوره مىفرماید: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً؛ منافقان را مژده [خبر] ده كه آنان را عذابى است دردناك.
منافقین وقتى مىخواستند دیگران را فریب دهند، به بهانه خیرخواهى و خدمت و در لباس دوست، دیگران را فریب مىدادند و آنان را از مسیر هدایت باز مىداشتند، خداوند نیز معاملهاى در خور رفتارشان با آنها مىكند و در قبال به انحراف و انحطاط كشاندن دیگران، آنها را به عذاب خود نوید مىدهد. واژه «بشارت» در اصل براى نوید دادن به نعمتها و خوبىها به كار مىرود و كاربرد آن در این آیه به جهت استهزا و تحقیر منافقین است كه با واژه «بشارت» آنها را از عذاب خود با خبر مىسازد. چنانكه در برخى آیات آمده است كه خداوند با زبان تحكّم و استهزا با جهنمیان سخن مىگوید و به كسى كه در دنیا خود را توانمند و با شوكت و بزرگ مىدانست و با نخوت و غرور و تكبر با دیگران برخورد مىكرد، مىفرماید: ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْكَرِیمُ؛[4] [عذابهاى دوزخ را] بچش، كه تو همان توانمند بزرگوارى.
سپس خداوند در آیه 139 سوره نساء، منافقین را اینگونه معرفى مىكند: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً؛ آنان كه كافران را به جاى مؤمنان به دوستى مىگیرند آیا سربلندى را نزد آنان مىجویند؟ [این خیالى خام است،] چرا كه عزت، همه از آن خداست.
منافقینى كه خداوند از آنها سخن مىگوید، در جامعه اسلامى زندگى مىكردند و چون دیگران نماز مىخواندند و حتى زكات هم مىدادند و تظاهر به كارهاى خیر مىكردند. گرچه به هنگام جهاد بیشتر بهانه تراشى مىكردند و از حضور در جنگ خوددارى مىكردند، اما گاهى براى ظاهرسازى در جهاد نیز شركت مىجستند، ولى در میدان جنگ كنار مىایستادند و نظارهگر بودند. اگر پیروزی نصیب مسلمانان مىگشت، خود را سهیم و شریك با دیگران مىدانستند اما اگر مسلمانان شكست مىخوردند، به نكوهش و سرزنش آنان مىپرداختند و به آنان مىگفتند ما به شما گفته بودیم كه در جنگ شكست مىخورید، اما شما به نصیحت ما توجه نكردید و در نتیجه پذیراى شكست شدید. به هر حال، آنان با مؤمنان و مسلمانان نامهربان بودند و هرگاه فرصتى پیش مىآمد، در صدد آزار و سرزنش آنها برمىآمدند و دست از فریب و نیرنگ برنمىداشتند. در عوض با كفار روابط صمیمانه و دوستانه داشتند و در خلوت با آنها و بر ضد مؤمنان و مسلمانان توطئه مىكردند. آنها مىخواستند كه از ناحیه ارتباط دوستانه با كفار، به عزت و قدرت دست یابند. چنان كه در زمان ما عدهاى به اسم اصلاحطلب در صدد جلب حمایت بیگانگان هستند و رفتار و مواضعى از خود بروز مىدهند تا رادیوهاى بیگانه آنان را بستایند و به حمایت آنها بپردازند و یا مسؤولان و سناتورهاى آمریكایى از آنان حمایت كنند، تا از این طریق كسب وجهه كنند و قدرتشان پایدار بماند و عزیز گردند. آیا این نادانها و غافلان باور دارند كه عزت و قدرت از آن خداست، و در عین حال به درِ خانه دشمن خدا مىروند تا عزیز شوند؟! این بىچارهها طرح دوستى با دشمنان نظام و انقلاب مىریزند و در صدد برقرار كردن رابطه با آنها بر مىآیند تا از این راه عزت یابند و مقام و قدرتشان مستدام بماند!
آنگاه خداوند در آیه بعد مىفرماید: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ ءَایَاتِ اللهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛ و البته [خدا] در كتاب [قرآن] به شما نازل كرده كه هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انكار و ریشخند قرار مىگیرد، با آنان ننشینید تا به سخنى غیر از آن درآیند چرا كه در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند همه منافقان و كافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.
پس از آنكه در آیه قبل خداوند منافقینى را مورد نكوهش قرار مىدهد كه با كفار و دشمنان خدا روابط دوستانه دارند و مىخواهند از این طریق به عزت و سربلندى برسند، در این آیه مىفرماید: ما در قرآن نازل كردیم كه وقتى دیدید و شنیدید كه عدهاى دور هم جمع شدهاند و آیات الهى را مورد تمسخر قرار مىدهند و به دین و مقدسات توهین مىكنند، شما با آنان ننشینید و با آنان همراه و هم سخن نگردید. شما حق ندارید سخنان كسانى را گوش كنید كه در سخنرانىهایشان معارف و مقدسات اسلامى را رد مىكنند و با وقاحت تمام مقام مقدس امام معصوم(ع) را زیر سؤال مىبرند و مىگویند وقتى امام متولد مىشود، بالانس مىكشد و دستها را روى زمین مىگذارد و پاها را در هوا بلند مىكند و در چنین حالى اذان مىگوید! مسلمان حق ندارد در چنین جلساتى حضور یابد و به این سخنان یاوه گوش كند و بىحرمتى به معارف الهى و مقدسات اسلامى را عمل نماید. چون اگر در این مجالس حاضر شد و در برابر آن تقدسزدایىها بىتفاوت ماند، به تدریج آن سخنان كفرآلود در او اثر مىگذارد و او نیز دین و ایمان خویش را از دست مىدهد. وقتى او در برابر اهانت به مقدسات ساكت ماند و با سكوت خود مُهر تأیید بر جریان تقدسزدایى نهاد و در سلك منافقان بىدین و بىایمان قرار گرفت، فرجامى چون فرجام كفار و دشمنان خدا خواهد داشت و همراه با آنان گرفتار آتش خشم و قهر الهى خواهد گشت.
اما ارتباط بین آیه 139 كه در آن خداوند مىفرماید منافقان با كفار روابط دوستانه دارند و با آنان همراه و همداستان شدهاند، با آیه 140 كه در آن خداوند مسلمانان را از نشست و برخاست و ارتباط با كسانى كه در مجالس خود آیات الهى را تكذیب مىكنند و مقدسات را به سخریه مىگیرند باز مىدارد، بدان جهت است كه خصیصهی نفاق و بىدینى و بىاعتنایى به مقدسات دینى به یكباره در انسان پدید نمىآید و نقطه آغازین پدیدهی نفاق در فرد و جامعه، شنیدن و یا خواندن سخنان و مطالب كفرآمیز است. آنگاه با تكرار و تداوم این شیوهی خطرناک و بدفرجام، حساسیت و تعصب و وابستگى دینى و مذهبى از بین مىرود و كار به جایى مىرسد كه كسانى كه زمانى حاضر بودند جانشان را در راه حفظ اسلام و مقدسات دینى فدا كنند، خود به عواملى براى تهدید اسلام و زدودن مقدسات، تبدیل مىگردند. كسانى كه در آغاز كار، سخنان كفرآمیز شنیدند و بدان عادت كردند، كارشان به جایى رسیده كه احكام دین را مسخره مىكنند و احكام اسلامى را «ننگین» مىدانند و یا مىگویند احكام اسلامى تاریخمند هستند و تاریخ مصرف آنها سپرى گشته است و وقت آن رسیده كه جریان پروتستانتیسم در اسلام نیز تحقق یابد و دین جدیدى ارائه شود!
پروژهی ننگین حساسیتزدایى نسبت به ارزشها
اینكه ملاحظه مىشود كه از طریق روزنامهها، كتابها و فیلمهاى سینمایى و سخنرانىها تلاش مىكنند تا سخنان و اندیشههاى كفرآمیز را در جوامع متدین شایع كنند، براى این است كه حساسیتهاى مذهبى و تعصب دینى را از مردم بگیرند و با تكرار و اشاعه اندیشههاى ضد دینى قبح چنین كار شومى ریخته شود و براى مردمْ عادى جلوه كند. در این صورت است كه نقشه دینزدایى و تقدس زدایى از باورهاى مذهبى نتیجه مىدهد؛ والا اگر احساسات مذهبى و تعصب دینى از مردم گرفته نشده باشد، ممكن نیست كسى بتواند به مقدسات آنها توهین كند. چنانكه چندى پیش در كشور اسلامى نیجریه، در افریقا، مراسم جشن ملكه زیبایى برگزار گردید و در آن مراسم مقاله نویسندهاى خوانده شد كه در آن به پیامبر اسلام(ص) توهین كرده بود، اما مردم چندین شهر آن كشور تظاهرات بزرگى به راه انداختند و در جریان آن اعتراضات عمومى و حماسى، صدها نفر كشته شدند.
آیا ما فراموش مىكنیم كه در اواخر حیات حضرت امام(رحمه الله) وقتى سلمان رشدى مرتد كتاب آیات شیطانى را نوشت و در آن به پیامبر اكرم(ص) اهانت كرد، مسلمانان در گوشهگوشه عالم دست به تظاهرات زدند و در این راه چندین شهید دادند. امام نیز آن ملعون را مرتد و كافر معرفى كردند و حكم قتل او را صادر كردند و پس از آن، نهادهاى انقلابى براى قتل سلمان رشدى جایزه تعیین كردند و با همه تلاشى كه براى نقض حكم امام صورت پذیرفت، هنوز هم آن حكم به قوت خود باقى است؟ آیا امام با آن غیرت بالاى دینى و تعصب مذهبى در خواب هم مىدید كه در امالقراى اسلام و مركز تشیع و مركز انقلاب اسلامى، سلمان رشدى و یا سلمان رشدىهاى دیگرى برخیزند و به مقدسات دینى، امامان شیعه جسارت و توهین كنند و حتى برخى از روحانیون و افراد ظاهر الصلاح از چنین كسانى طرفدارى كنند؟ چرا وقتى در كشور اسلامى ما شخصى به نام هاشم آغاجرى به مقدسات دینى و امامان معصوم ما جسارت مىكند و در دادگاه انقلاب اسلامى محاكمه و به اعدام محكوم مىشود، كسانى این حكم را ننگین مىدانند؟ اى كسانى كه دل به حمایت بیگانگان و دشمنان خدا خوش كردهاید، چرا شرم نمىكنید؟ این شخص با سلمان رشدى چه فرقى دارد؟ آیا اگر این حكم نقض شود، زمینه براى نقض شدن حكم امام درباره سلمان رشدى فراهم مىگردد. آیا اگر این حكم نقض شود، فردا دیگران به ما نمىگویند در كشور خودتان مرتدى به دین و مقدسات دینى اهانت كرد و در دادگاههاى شما به اعدام محكوم شد و شما آن حكم را نقض و او را تبرئه كردید. پس چگونه توقع دارید شهروند كشور دیگرى كه به مقدسات شما توهین كرده، اما در هیچ دادگاهى محاكمه نشده اعدام گردد؟ لااقل خوب بود فرصت دفاع به او مىدادید. آیا این یك بام و دو هوا نیست؟ آیا در صورت نقض حكم اعدام هاشم آغاجرى، حكم اعدام سلمان رشدى به قوت خود باقى مىماند؟ آیا در اوایل انقلاب و در زمان حیات حضرت امام(رحمه الله) كسى جرأت داشت علیه مقدسات سخن بگوید؟ آیا در زمان امام وقتى در یك مصاحبه رادیویى، زنى گفت: «امروز الگوى ما اوشین است نه فاطمه زهرا(س)» امام دستور ندادند تا خبرنگار و مسؤولان پخش آن مصاحبه از صدا و سیما اخراج گردند و مگر نفرمودند كه اگر آن زن دانسته آن سخن را گفته باشد، مرتد است؟ آن وقت امروز كسى صریحاً مىگوید كه «دین نه تنها افیون تودههاست، بلكه افیون حكومتها نیز هست» و با وقاحت و زشتى تمام به مقدسات دینى اهانت مىكند و كسانى كه در این كشور اسلامى در پستهاى رسمى و غیررسمى حضور دارند، از این متهم كافر و مرتد و مهدورالدم حمایت مىكنند!
آرى، چنانكه گفتیم خداوند ما را از شنیدن سخنان كفرآمیز و شركت در مجالسى كه به آیات الهى و مقدسات توهین و جسارت مىشود باز داشته است چون نفاق و كفر با شنیدن و خواندن سخنان و مطالب كفرآمیز در انسان جوانه مىزند. منافقینى كه امروز خیلى راحت دین را زیر سؤال مىبرند، در آغاز حرفهاى كفرآمیز شنیدند و وقتى عادت به شنیدن چنین سخنانى كردند، آن سخنان كفرآمیز و شبهات در آنها اثر گذاشت و قبح خود را از دست داد و كارشان به جایى رسیده كه هر روز توطئه و نقشه جدیدى علیه دین و دیانت به راه مىاندازند. گاهى مىگویند: انسان حق دارد كه هر وقت خواست دینش را عوض كند! گویى دین لباس است كه انسان هروقت خواست آن را از بدن خود در آورد! یا مىگویند: نظام دموكراسى باید به مرحلهاى برسد كه مردم هر وقت خواستند بتوانند حكومتشان را عوض كنند، حتى اگر آن حكومت اسلامى باشد و به بهاى خونهاى پاك صدها هزار شهید به دست آمده باشد!
خودآزمایی
1- خداوند متعال علت پیروی از آیین بتپرستی را چه عاملی بیان میکنند؟
2- علت كرنش برخى در برابر بتها چه بود؟
3- عامل اصلى شكلگیرى جریان نفاق را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. عنکبوت، ۲۰.
[2]. مریم، ۸۱.
[3]. در قرآن واژههایى چون «الهه» و «ارباب» تنها به معناى «خالق» به كار نرفتهاند، بلكه چنین واژگانى بیشتر به معناى معبود و مدبر و چیزهایى كه مردم از آنها پیروى مىكنند، مىباشند و خداوند در آیاتى كه چنین واژگانى در آنها به كار رفته، بیشتر در صدد اثبات توحید در الوهیت و عبودیت و توحید در ربوبیت است و توحید در خالقیت مسلم انگاشته شده است. از این جهت، خداوند در آیهاى نكوهش مىكند از اینكه انسانها كسى از جنس خود را صاحب اختیار خویش بدانند: وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران، 64) و در جاى دیگر خداوند از كسى سخن مىگوید كه هواى نفس خویش را معبود قرار داده است: أَرأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ...(فرقان، 43)
[4]. دخان، 49.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی