گفتار دوّم:حرکت امام رضا(ع) از مدینه به طوس و... | ۶
امام(ع)، كامل كنندهی دین
اینجا مناسب است به جملاتی پر نور از امام ابوالحسن الرّضا(ع) متبرّك بشویم كه میفرمایند:
(إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یقْبِضْ نَبِیهُ(ص) حَتَّی أكْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أنْزَلَ عَلَیهِ الْقُرْآنَ (فِیهِ تِبْیانُ كُلِّ شَیءٍ) وَ بَینَ فِیهِ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأحْكَامَ وَ جَمِیعَ مَا یحْتَاجُ إلَیهِ النَّاسُ كَمَلاً).[1]
خداوند عزّوجلّ پیامبرش را از دنیا نگرفت [نبرد] تا اینكه دین را برای او كامل نمود و قرآن را كه بیان هر چیزی در آن هست بر او نازل كرد و تمام آنچه كه مورد احتیاج مردم است از حلال و حرام و حدود و احكام در قرآن بیان كرد.
(فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیءٍ»).[2]
فرمود: در این كتاب ما از بیان هیچ چیز فروگذار نكردیم.
بستهای است كه باید دست آشنایی آن را باز كند و محتویات آن را به همه كس ارائه نماید.
(وَ أنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوِدَاعِ وَ هِی آخِرُ عُمْرِهِ «الْیوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإسْلامَ دِیناً»).[3]
و در حجّة الوداع كه آخر عمر پیامبر(ص) بود این آیه را بر آن حضرت نازل كرد: امروز دین شما را برای شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای اینكه دین شما باشد پسندیدم.
(وَ أمْرُ الْإمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَ لَمْ یمْضِ حَتَّی بَینَ لِاُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَركَهُمْ عَلى قَصْدِ السَّبیلِ وَ اَقامَ لَهُمْ علیاً(ع) عَلَماً وَ اِماماً).[4]
امر امامت از كمال دین است [دین بی امامت دین ناقص است!] پیامبر از دنیا نرفت تا همهی معالم و نشانههای دینش را برای امّتش بیان كرد و راههایشان را بر ایشان روشن ساخت و علی را برای آنان نشان و امام بپا داشت.
(فَمَنْ زَعَمَ أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یكْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اللهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اللهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِهِ).[5]
پس هر كس گمان كند كه خدا دینش را كامل نكرده است، كتاب خدا را رد كرده و هر كس كتاب خدا را رد كند؛ كافر به قرآن شده است!
(اِنَّ الدَّلیلَ وَ الْحُجَّةَ مِنْ بَعْدِهِ عَلَی الْمُؤمِنینَ وَ الْقائِمَ بِامُورِ الْمُسْلِمینَ وَ النّاطِقَ عَنِ الْقُرآنِ وَ الْعالِمَ بِاَحْكامِهِ اَخُوهُ وَ خَلیفَتُهُ وَ وَصِیهُ عَلِی بْنُ اَبیطالِب اَمیرالْمُؤمِنینَ...وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ واحِداً بَعدَ واحِدٍ اِلی یومِنا هذا).[6]
حقیقت اینكه دلیل و حجّت پس از پیامبر بر مؤمنان و قیام كننده به تدبیر امور مسلمانان و سخنگوی از جانب قرآن و عالم به احكام آن، برادر پیامبر و خلیفه و وصی او علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین است و بعد از او حسن و حسین و یكی بعد از دیگری تا زمان كنونی ما.
این بیان از امام رضا(ع) نیز نشان دهندهی این حقیقت است كه امامت، تكمیل كنندهی دین است و این عامل حیاتی انسان وقتی به حدّ كمال رسیده و زنده كنندهی انسان میگردد كه تحت حمایت امام(ع) كه دارای مقام عصمت است قرار گیرد! وگرنه خاصیت حیات بخشی خود را از دست خواهد داد و جامعهی بشر عاری از دین مبدّل به جامعهی حیوانات خواهد شد!! به فرمودهی قرآن:
«...كَاْلاَنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ سَبِیلاً».[7]
...اینان بسان چهارپایان بلكه گمراهتر از آنهایند.
آشکار شدن باطن پلید مأمون
ظاهراً به صورت حدیثی از امامان(ع) نقل شده كه فرمودهاند: خدا را شكر میكنیم كه دشمنان ما را از ابلهان قرار داده است. مأمون با تمام هوشمندیش كه در میان عبّاسیان از همه عالمتر و باهوشتر شناخته شده است، اینچنین سفاهتی از خود نشان داد البتّه از این سخن امام(ع) بدیهی است كه سخت برآشفت و كینهی امام(ع) را به دل گرفت و سرانجام مسمومش كرد ولی امام در همین فرصت مناسب، وظیفهی الهی خود را انجام داد و بطلان حكومت او و لزوم امامت و ولایت خود و آباء كرامش(ع) را به گوش امّت رسانید اگر چه در همین راه به شهادت رسید.
بهراستی كه عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! از جمله خیر او به ما ایرانیان اینكه سبب شد این سرزمین، بدن مطهّر و مقدّس هشتمین امام خود را چون جان شیرین در آغوش بگیرد و منبع فیض و خیر برای عالمیان گردد.
به هر حال امام به مرو رسیدند و مأمون به استقبال آمد و تجلیل و تكریم بسیار كرد. بعد از مدّتی تصمیم خود را با امام در میان گذاشت و گفت: میخواهم خلافت را به شما واگذار كنم!
معلوم بود كه قصد شیطنت دارد وگرنه آدمی كه برادرش امین را برای رسیدن به سلطنت كشته است آیا ممكن است آن را به دیگری واگذار كند؟
امام(ع) فرمود: اگر منصب خلافت را خدا به تو داده است، تو حق نداری به دیگری بدهی و اگر خدا نداده است پس مال تو نیست تا به دیگری بدهی!
مأمون گفت: پس شما ولایتعهدی را بپذیرید كه پس از من حكومت از آنِ شما باشد.
فرمود: من پیش از تو مسموم از دنیا خواهم رفت! بعد از تو زنده نیستم تا ولیعهد تو باشم! مأمون گفت: با بودن من چه كسی جرأت تعرّض به شما را میتواند داشته باشد؟
فرمود: اگر بخواهم میتوانم قاتل خودم را معرّفی كنم ولی مصلحت نمیبینم.
گفت: من میدانم چرا قبول منصب نمیكنی. میخواهی به مردم بنمایانی كه زاهد و تارك دنیا هستی.
امام(ع) فرمود: به خدا سوگند از روزی كه خدا خلقم كرده است دروغ نگفتهام و ترك دنیا برای دنیا نكردهام ولی من میدانم مقصود تو از اصرار بر این كه من ولایتعهدی را بپذیرم چیست.
گفت: بگو مقصودم چیست؟ فرمود: میخواهی به مردم بگویی علی بن موسی تارك دنیا نبوده بلكه دنیا تارك او بوده است! اینك كه دنیا برایش میسّر شد، ولایتعهدی را به طمع نیل به خلافت پذیرفت. مأمون از این سخن سخت برآشفت و با درّندهخویی تمام گفت: از نرمی من سوء استفاده كردهای؟ به خدا سوگند اگر نپذیری گردنت را میزنم!
امام(ع) لحظاتی چند سر به پایین افكند و بعد فرمود: اینك كه كار به اینجا رسید، من از سوی خدا موظّف نیستم خودم را به كشتن بدهم، میپذیرم. ولی به این شرط كه هیچگونه دخالت در امر حكومت و عزل و نصب افراد نداشته باشم. تنها از دور ناظر جریانات باشم. او هم به این شرط قانع شد و تصمیم خود را برای اعلان عمومی و رسمیت دادن به منصب ولایتعهدی امام(ع) عملی كرد و معالوصف از طرق گوناگون برای لكّهدار كردن شخصیت معنوی امام(ع) میكوشید ولی نتیجه نمیگرفت و به عكس بر محبوبیت امام در میان امّت افزوده میگشت!
اساس خوبی و فضیلتها
عرض شد: ما در سه بُعد اعتقاد و اخلاق و عمل نسبت به خاندان عصمت، وظیفهی تولّی و نسبت به دشمنانشان، وظیفهی تَبَرّی داریم! اكنون برای توضیح همین مطلب به این حدیث شریف كه مرحوم كلینی از امام صادق(ع) نقل كرده توجّه فرمایید.
(نَحْنُ أصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ).
ما اساس و بنیاد هر خیر و خوبی هستیم و هر چه نیكی است از فروع ماست [درخت مبارك و شجرهی طیبهای هستیم كه شاخههای آن جز فضیلت و تقوا، میوهای نمیدهد]!
(فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلاةُ وَ الصِّیامُ وَ كَظْمُ الْغَیظِ وَ...).
در شمار نیكیهاست: توحید، نماز، روزه و خشم فروخوردن و...
(وَ عَدُوُّنَا أصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْقَطِیعَةُ وَ أكْلُ الرِّبَا وَ...).
دشمنان ما ریشه و بنیاد همهی بدیها هستند هر چه پلیدی و زشتی است از فروع و شاخههای درخت ناپاك و شجرهی خبیثهی دشمنان ماست. دروغ و بخل و نمّامی و قطع رحم و رباخواری و... همه از فروع و شاخههای ناپاك آنهاست.
(فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیرِنَا).[8]
بنابراین دروغ گفته آن كسی كه پنداشته است كه با ما [و از پیوند خوردگان به درخت تقوی و طهارت ماست] در حالی كه او [به گواهی اخلاق و اعمال قبیحش] وابسته به غیر ما [و از پیوند خوردگان به درخت ناپاك دشمنان ماست].
این حدیث شریف هشداری است به ما مدّعیان تولّی به اهل بیت رسول(ع) و تبرّی از دشمنان آن خاندان طهارت(ع) كه به خود بیاییم و اخلاق و اعمال خود را كه میوه و محصول درخت وجودمان میباشد دقیقاً مورد بررسی قرار بدهیم و ببینیم با میوه و محصول كدام یك از آن دو درخت طیب و خبیث مشابهت دارد؟ اگر دیدیم (العیاذبالله) آنچه از درون و برونمان نشأت گرفته و بارز میگردد؛ درست نقطهی مقابل اخلاق و اعمال خاندان عصمت است و مشابه اخلاق و اعمال دشمنانشان! نه كسب و كاری منزّه داریم و نه خانوادهای مبرّی! نه از فضایل اخلاقی برخورداریم و نه از قبایح عملی بركنار.
رسالت ما!
اگر چنینیم باید در راه و رسم خود تجدید نظر كنیم و بیندیشیم مبادا از نظر اخلاقی و عملی از پیوند خوردگان به شجرهی خبیثهی دشمنان اهل بیت(ع) باشیم و پیش خود بپنداریم كه از پیوند خوردگان به شجرهی طیبهی اهل بیت رسولیم و آنگاه عمری با همین پندار غرورآمیز آلودهی به انواع گناهان به سر ببریم و ناگهان چشم باز كنیم و خود را در روز قیامت در صفّ آل زیاد و آل ابی سفیان محكوم به عذاب الهی ببینیم! این هشدار امام صادق(ع) را آویزهی گوش خود كنیم كه فرموده است:
(فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیرِنَا).
دروغ گفته آن كسی كه پنداشته است با ماست؛ در حالی كه آویختهی به شاخههای درخت دشمنان ماست!
هیچگاه این غرور در ما پیدا نشود كه چون حبّ علی(ع) داریم؛ پس هرگز روی جهنّم را نخواهیم دید و عذابی نخواهیم چشید! اگر چه با آلودگی به انواع معاصی از دنیا برویم. البتّه ما هم معتقدیم كه:
(حُبُّ عَلِی حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها سَیئَةٌ).[9]
امّا نه به این معناست كه هر گناهی از محبّ علی صادر شود تأثیر تخریبی در روح و جان او نخواهد داشت و هرگز مستوجب عذاب الهی نخواهد شد. بلكه منظور این است كه هیچ گناهی نمیتواند راه نجات را به روی محبّ علی(ع) ببندد و او را مستوجب خلود در جهنّم بسازد امّا آلودگان به گناهان اگر بی توبه از دنیا بروند ابتدا باید در برخی از دركات جهنّم تطهیر بشوند تا شایستگی همنشینی با پاكان از اولیاء خدا را در درجات اعلای بهشتی به دست آورند.
خودآزمایی
1- بیانات ذکر شده از امام رضا(ع) نشان دهندهی چیست؟
2- مقصود مامون از اصرار بر پذیرش ولایت عهدی توسط امام رضا(ع) چه بود؟
3- مقصود«حُبُّ عَلِی حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها سَیئَةٌ» را بیان کنید.
پینوشتها
[1]ـ امالی صدوق، صفحهی674.
[2]ـ سورهی انعام، آیهی32.
[3]ـ سورهی مائده، آیهی3.
[4]ـ بحارالانوار، جلد25، صفحهی121.
[5]ـ كافی، جلد1، صفحهی199.
[6]ـ تحف العقول، صفحهی307.
[7]ـ سورهی فرقان، آیهی44.
[8]ـ كافی، جلد8 ، صفحات242و243.
[9]ـ بحارالانوار، جلد39، صفحهی248.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی