یکی از خوانین و سرمایهداران یاغی و مغرور عصر امام جواد(ع) و امام هادی(ع) شخصی بنام «عُمَر از خاندان فَرَج» بود، که مدّتی فرماندار مدینه شد، و نسبت به خاندان نبوّت، بسیار خشن بود، او گستاخی را به جائی رسانید که روزی با کمال پرروئی به امام جواد(ع) گفت: «به گمانم تو مست هستی».
امام جواد(ع) گفت: «خدایا تو میدانی که من امروز را برای رضای تو روزه داشتم، طعم غارت شدن و خواری و اسارت را به عمر بن فرج بچشان».
طولی نکشید که در سال 233 ﻫق متوکّل بر او غضب کرد، و دستور داد به عنوان مالیات، 120 هزار دینار از او، و 150 هزار دینار از برادرش گرفتند، و بار دیگر بر او غضب کرد و دستور داد هر چه میتوانند بر پشت گردن او ضربه بزنند، شش هزار پس گردانی بر او زدند، بار سوّم بر او غضب کرد، کشان کشان او را به بغداد بردند و همانجا اسیر بود تا از دنیا رفت (عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد).
محمّد بن سنان(ره) میگویند: به حضور امام هادی(ع) رسیدم، فرمود: «آیا برای آل فَرَج، پیش آمدی شده است؟».
عرض کردم: آری عمر بن فرج وفات کرد.
حضرت فرمود: اَلْحَمْدُلِلّهِ، و تا 24 بار شمردم که به شکرانهی مرگ عمر بن فرج، گفت: اَلْحَمْدُلِلّهِ.
عرض کردم: «ای آقای من! اگر میدانستم که شما، این گونه از خبر من خوشحال میشوید، پا برهنه و دوان دوان نزد شما میآمدم و خبر را میدادم».
امام هادی(ع) فرمود: «آری، او به پدرم نسبت مستی داد، پدرم او را نفرین کرد که به غارت و ذلّت اسارت، گرفتار گردد، طولی نکشید که همهی اموالش را غارت کردند و او را اسیر کرده و به ذلّت انداختند و اکنون نیز مرده است، خداوند او را رحمت نکند، خداوند از او انتقام گرفت، و همواره انتقام دوستانش رااز دشمنان میگیرد»[۱].
پینوشت
[۱]. اقتباس از اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۶ ـ بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۲۱ (پاورقی).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی