کد مطلب: ۴۹۹۷
تعداد بازدید: ۴۳۰
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۰
خاتم انبیاء، رحمت بی‌انتها| ۹
خودت با دست خودت پای خود را بسته و از قدرت پرواز انداخته‌ای. دیگران رفتند و به معراج رسیدند، تو همچنان مانده و خاک‌نشین شده‌ای. خودت را به انواع قذارات آلوده کرده‌ای. چشمت آلوده، زبانت آلوده، گوشت آلوده، لقمه‌هایت آلوده؛ خودت را تطهیر کن.

مفهوم تقرّب به درگاه الهی


گفته‌اند که با چشم دل باید دید. امّا باید دانست که منظور از این سخن چیست؟ منظور نزدیک شدن و تقرّب جستن به اوست امّا نه نزدیک گشتن از حیث مکان بلکه تقرّب جستن و نزدیک گشتن از حیث جوهر ذات انسان، یعنی آدمی گوهر جان و روح خود را که نشان از (...نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...)[1] دارد تشدید و تقویت کند و بر نورانیّت آن بیفزاید و از این حیث به خدا که کمال مطلق است نزدیک گردد؛ زیرا موجود تاریک و ظلمانی از خدا دور است و موجود روشن و نورانی به خدا نزدیک است. از باب مثال، یک نور پنج شمعی داریم و یک نور هزار شمعی؛ که هر دو در یک جا و کنار هم قرار گرفته‌اند. امّا از حیث نور بودن با هم خیلی فاصله دارند. فاصله‌ی از پنج تا هزار. حالا این نور پنج ‌شمعی بخواهد به آن هزار شمعی نزدیک بشود چه باید بکند؟ باید از حیث نور بودن خود را تشدید کند؛ بشود ده شمعی و بیست شمعی و صد شمعی و ...
هر چه بر شدّت و قوّت نورش افزوده شود، بر تقرّب و نزدیک شدنش به هزار شمعی افزوده می‌شود. انسان نیز چنین است. باید جوهر ذاتش حرکت کند نه مکانش. ما خود را فراموش کرده‌ایم چون خدا را فراموش کرده‌ایم.
«...نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ...»؛[2]
«...خدا را فراموش کردند و در واقع آن‌ها خودشان را فراموش کردند...».
ما خود را نمی‌سازیم. خانه می‌سازیم، مرکب می‌سازیم، مغازه و کارخانه می‌سازیم. جوهر خود را به خدا نزدیکتر کن. تخلّق به اخلاق الهی پیدا کن. خدا دارای چه صفاتی است؟ رحیم است، کریم است، ستّار و غفّار است، علیم و حکیم است، شما هم در حدّ خودتان چنین باشید. کریم و رحیم و ستّار و غفّار و علیم و حکیم باشید. تدریجاً این صفات کمال را تحصیل کنید تا انسان کامل الهی بشوید و تقرّب به کمال مطلق پیدا کنید. اینجاست که تقرّبِ جوهری یافته و به لقاءالله رسیده‌اید؛ یعنی، نشانه‌ای از آن کمال مطلق را در ظرف وجود امکانی خود دیده‌اید. بنابراین آن چهار مطلب که در صراط مستقیم گفتیم، مجموعاً در وجود خود انسان جمع است؛ یعنی، سالک و سلوک و مسلک و مقصد خود انسان است. مقصد که لقاءالله است، دانستیم که چگونه در جوهر ذات انسان تحقّق می‌یابد. مسلک هم ملکات خُلقیّه و صفات فاضله است که باز در حومه‌ی نفس انسان موجود است و انسان در خود آن‌ها پیش می‌رود و بر قوّت آن ملکات می‌افزاید. سلوک همان اعمال عبادی است که انجام می‌دهد.
«...إلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...»؛[3]
«...کلام [سخن] پاکیزه به سوی او اوج می‌گیرد و عمل صالح آن را بالا می‌برد...».


عمل صالح عامل عروج انسان


جوهر جان انسان مؤمن متخلّق* به اخلاق فاضله به سوی خدا صعود می‌کند و بالا می‌رود. امّا بالابرنده‌اش عمل صالح است.
«...فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبَّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أحَداً»؛[4]
«... پس هر کس به دیدار پروردگارش امیدوار است باید عمل صالحی انجام دهد و هیچ‌کس را شریک عبادت پروردگارش نسازد».
لقای ربّ، مسبَّب از عمل صالح است و شرک نورزیدن در عبادت که به ملکات خُلقیّه مربوط است. پس سالک و سلوک و مسلک و مقصد خود انسان است.
ای آینه‌ی جمال شاهی که تویی
وی مخزن اسرار الهی که تویی
بیرون ز تو نیست در دو عالم چیزی
از خود بطلب هر آن‌چه خواهی که تویی
از خود طلبیدن از خدا طلبیدن است. چون خدا غایت وجود انسان است.
«إنَّا للهِ وَ إنَّا إلَیْهِ راجِعُونَ»؛[5]
«ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم».
«ألا إلَی اللهِ تَصِیرُ الْاُمُورُ»؛[6]
«آگاه باشید! بازگشت امور به سوی خداست».
عبادت پرواز به سوی خداست. اگر تقرّب جوهری به خدا پیدا کرد، خودش فرموده است:
«کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهَ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ...»؛[7]
«من چشم و گوش و زبان بنده‌ام می‌شوم. زبانش از جانب من سخن می‌گوید چشمش از جانب من می‌بیند و گوشش از جانب من می‌شنود...».


خودشناسی خداشناسی است


لذا خودشناسی همان خداشناسی است.
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»؛[8]
«هر کس خود را بشناسد به تحقیق پروردگار خود را شناخته است».
خدافراموشی نیز خود فراموشی است.
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ اُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛[9]
«از آن‌ها نباشید که خدا را فراموش کردند و در واقع خود را فراموش کردند».
وقتی یک هسته‌ی خرما فقط خودش را ببیند، در خودش می‌ماند و نخل نمی‌شود. امّا اگر بداند چه خواهد شد، تکان می‌خورد و سرانجام نخل پر از خوشه‌های خرما می‌شود. انسان هم اگر بفهمد کجا می‌رود، خدا شناس و خدا بین می‌شود. به قول شاعر عارف:
گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس / خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس
«وَ فی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ»؛[10]
«آیا خودتان را نمی‌بینید و به خودتان نمی‌اندیشید».


گوهر خود را هویدا کن


شما فقط زمین را می‌‌شکافید و نفت و طلا بیرون می‌آورید. خودتان معدن جواهرات فراوان هستید. بدبخت آدمی که طلا و نفت را بشناسد امّا خود را نشناسد.
ای معلّم زاده از آدم اگر داری نژاد / چون پدر تعلیم اسما کن، کمال این است و بس
معلّم زاده را دو گونه می‌توان خواند. هم معلَّم زاده است، هم معلِّم‌زاده. از آن نظر که:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلاَسْماءَ کُلَّها...»؛[11]
«خدا همه‌ی اسما را به آدم یاد داد...».
در این صورت خدا معلِّم و آدم معلَّم است و ما هم معلَّم زاده‌ایم. ولی از نظر آیه‌ی دیگر که می‌فرماید:
«قالَ یا آدَمُ أنْبِئْهُمْ بِأسْمائِهِمْ...»؛[12]
«به آدم گفتند: حالا تو اسماء را به ملائکه تعلیم ده...».
در این صورت آدم معلِّم است و ملائکه معلَّم. ما هم معلِّم‌زاده‌ایم. مصرع بعدی بیانگر این است که آدم معلِّم است.
ای معلِّم زاده از آدم اگر داری نژاد
چون پدر تعلیم اسما کن کمال این است و بس
چند می‌گویی سخن از درد و رنج دیگران؟
خویش را اوّل مداوا کن کمال این است و بس
ابتدا درمان خود بعد مداوای دیگران
بسیاری از ما گرفتار این نقیصه‌ایم که قبل از مداوای خود به مداوای مردم می‌پردازیم!
به حضرت عیسی(ع) گفتند:
«یا عیسی عِظْ نَفْسَکَ فَاِن اِتَّعَظْتَ فَعِظْ غَیْرَکَ وَ اِلاّ فَاسْتَحْیِ مِنّی»؛
«ای عیسی، خودت را موعظه کن. اگر خودت از حرف خودت پند گرفتی آن‌گاه مردم را موعظه کن وگرنه از من حیا کن».
هنوز خودت را اصلاح نکرده‌ای می‌خواهی دیگران را اصلاح کنی؟
وَ غَیْرُ تَقِیٍّ یَأْمُرُ النّاسَ بِالتُّقی/ طَبِیبٌ یُداوِی النّاسَ وَ هُوَ عَلیلٌ
طبیبی که خودش بیمار است می‌خواهد بیمارها را معالجه کند؟ این خیلی مضحک است.
چون به دست خویشتن بستی تو پای خویشتن/ هم به دست خویشتن وا کن کمال این است و بس
خودت با دست خودت پای خود را بسته و از قدرت پرواز انداخته‌ای. دیگران رفتند و به معراج رسیدند، تو همچنان مانده و خاک‌نشین شده‌ای. خودت را به انواع قذارات آلوده کرده‌ای. چشمت آلوده، زبانت آلوده، گوشت آلوده، لقمه‌هایت آلوده؛ خودت را تطهیر کن. به شما گفته‌اند تقوا پیشه کنید. در این آیات دقّت فرمایید:
«یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»؛
«خدا کسی را هدایت می‌کند که رضوان و خشنودی او را بجوید».
خدا هادی شماست. شما را روشن می‌کند و به «سُبُلَ السَّلامِ» و راه‌های سالم هدایت می‌کند. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ» از ظلمت‌ها نجات داده به سوی نور می‌آورد و سرانجام «یَهْدِیهِمْ إلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» به صراط مستقیم رهنمون می‌گردد. امّا چه کسانی را؟
«مَن اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»؛
کسانی را که در راه رضای خدا قدم بر می‌دارند. کاری کنید که خدا از شما راضی بشود. دستور حلال و حرام خدا را زیر پا نگذارید. خدا گفته است: من از فاسقان راضی نمی‌شوم.
شما آن آیه را کنار این آیه بگذارید و نتیجه‌گیری کنید. آن آیه می‌گوید:
«...فَإنَّ اللهَ لا یَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»؛[13]
«خدا از آدم فاسق بی‌تقوا راضی نمی‌شود».
این آیه هم می‌گوید: «مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ» تا مرضّی خدا نباشید مهدیّ خدا نخواهید شد. اگر می‌خواهید خدا شما را هدایت کند، مرضّی او باشید.
آن آیه می‌گوید: فاسق، مرضّی خدا نیست و کسی که مرضّی خدا نیست، مهدیّ خدا هم نیست.
دیگر روشن‌تر از این نمی‌شود. ما در آیات تدبّر نمی‌کنیم. می‌خوانیم و رد می‌شویم. این کار صحیحی نیست.
«قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی...»؛
«بگو [ای رسول،] اگر شما راست می‌گویید و خدا را دوست دارید، از من تبعیّت کنید تا محبوب خدا گردید».
«...فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ...»؛[14]
«...پس از من تبعیّت کنید تا خدا شما را محبوب خود سازد...».
«وَ أنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ...»؛
«و به یقین این راه مستقیم من است؛ پس بر شماست که از آن پیروی کنید...».
قرآن همواره از اتبّاع دم می‌زند و می‌گوید: هدایت نتیجه‌ی اتبّاع است.
«...وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ...»؛[15]
دنبال راه‌های دیگر نروید که از خدا دورتان می‌کنند. به هوش باشید که راه‌های شیطانی که ظاهری رحمانی دارند فراوان است: تسنّن هست، تصوّف هست، وهّابیّت هست، سیر و سلوک ادّعایی هست، خودسازی ادّعایی هست. دنبال راه‌های کج نروید که سر از جهنّم خالد در می‌آورید.
«...ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...»؛[16]
«آنچه را رسول آورده، بگیرید و عمل کنید و از آنچه نهی‌ کرده خودداری کنید».
شما دنبال چه می‌گردید؟ بعضی از جوان‌های پاکدل می‌آیند و می‌گویند دستوری و ذکری به ما بدهید که خوب بشویم. عرض می‌کنیم خدا یک چراغ در درون وجود ما روشن کرده و آن عقل است و چراغ دیگری در بیرون وجود ما روشن کرده و آن وحی است. چراغ عقل ما را در پرتو نور چراغ وحی قرار می‌دهد و می‌گوید: آن راهی را که چراغ وحی روشن کرده است بگیر و پیش برو. این نیز برنامه‌ی وحی است که می‌گوید:
«...الَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّزُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ...»؛[17]
«...کسانی که به او ایمان آوردند و او را گرامی داشتند و یاری‌اش کردند و از نوری که بر او نازل شده پیروی کردند، چنین کسانی رستگارانند...».
فلاح و رستگاری جز در مسیر اتبّاع از رسول و قرآن به دست نخواهد آمد و از این زندگی آلوده که ما پیش گرفته‌ایم و در فکر اصلاح آن نیستیم، آخر طرفی نخواهیم بست.* دین حساب و حدود و ثغور* منظم دارد.
«...تِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ...»؛[18]
«...این‌ها حدود الهی است و هر کس از حدود الهی تجاوز کند، به‌راستی که به نفس خود ستم کرده است...».


جوانان را دریابیم


تجاوزگران از حدود خدا ظالمند و ظالمان در جهنّمند. بعضی از جوان‌ها به راستی آن قدر پاکند که انسان به حال آنها غبطه می‌برد که ای کاش من هم مثل آن‌ها پاک بودم! امّا وقتی می‌بینیم که این پاکدلان در این محیط فاسد ما گیر کرده‌اند، جدّاً محزون و غمگین می‌شویم و از خود می‌پرسیم: این بیچاره‌ها چه کنند و چگونه پاکی خود را نگه دارند؟
بی‌پروایی‌های زنان و دختران در کوچه و بازار و خیابان و دانشگاه‌ها و ادارات و برخی فیلم‌های مفسده‌انگیز که در خانه‌ها می‌بینند، آیا عقل و ایمان سالم برای جوانان باقی می‌گذارد؟ غریزه‌ی جنسی در وجود انسان حادّترین و تند و تیزترین غرایز است و نمی‌شود از کنار آن به سادگی گذشت. به آدم گرسنه و تشنه اگر آب و نان نرسد، به لجن‌خواری می‌افتد و به انواع بیماری‌های مهلک مبتلا می‌گردد. از طرفی هم ما بر سر آن بیچاره‌ها فریاد می‌کشیم: ای جوانان، تقوا، تقوا! اتبّاع از دین! اتبّاع از قرآن! آن‌ها حقّ دارند از ما بپرسند: آخر چگونه تقوا پیشه کنیم؟ چگونه اتبّاع کنیم، با این محیط ناسالمی که شما به وجود آورده‌اید؟
در میان هفت دریا تخته بندم کرده‌اید
باز می‌گویید: چابک باش و دامن تر مکن


ای مسلمانان بر شما باد رعایت تقوای الهی


ما عرض می‌کنیم بله، شما درست می‌گویید و حقّ با شماست؛ امّا از دست امثال بنده کاری جز این بر نمی‌آید که فریاد بکشیم: ای مسلمانان، تقوا ای مسلمانان، اتبّاع از قرآن! آن‌ها که مسئولیت اصلاح محیط بر عهده‌ی آن‌هاست، آیا از عهده بر نمی‌آیند یا نمی‌خواهند از عهده برآیند؟ این را نمی‌فهمیم سخنی هم با مدّعیان حبّ علی و حسین(ع) داریم. می‌گوییم: آیا شما باورتان شده است که آن بزرگواران برای حفظ احکام خدا با هتک‌کنندگان احکام خدا جنگیدند و در این راه همه گونه مصائب به جان خود خریدند؟ پس شما که مدّعیان دوستداری آن‌ها هستید، چرا به احکام خدا اهانت می‌کنید و خود را عملاً در جرگه‌ی دشمنانشان قرار می‌دهید؟ در شب تولّد علی و حسین(ع) به بهانه‌ی شاد بودن در ولادتشان ساز و تمبک می‌زنید و می‌رقصید. شرم‌آور است که تلویزیون کشور اسلامی این صحنه‌های موهن را در معرض تماشای دنیا قرار بدهد. آن بزرگواران آمده‌اند تا بساط این هوسبازی‌ها و مسخرگی‌ها را برچینند و روح آدمیّت و انسانیّت در پیکر جوامع بشری بدمند و آنها را الهی و عقلانی کنند. آیا هیچ نمی‌ترسیم که در مقابل این اظهار دوستی‌ها که ما به زعم خود داریم به ما بگویند شما دروغ می‌گویید، دوست ما نیستید، اهانت‌کنندگان به دین و احکام خدا دشمن ما هستند.
وَ کُلٌّ یَدَّعِی وَصْلاً بَلَیْلی / وَ لَیْلی لا تُقِرُّ لَهُمْ بِذاکا
إذا لاحَ الصَّباحُ وَ ارْتَفَعْ الظُّلامُ / تَبَیَّنَ مَن بَکی مِمَّنْ تَباکی
سپیده‌ی صبح قیامت که دمید، معلوم می‌شود و دوست و دشمن از هم جدا می‌گردند.
خدایا توفیق توبه‌ی واقعی به ما عنایت فرما.
حسن عاقبت به همه‌ی ما عنایت فرما.
گناهان ما را بیامرز.


خودآزمایی


1- منظور از «دیدن با چشم دل» چیست؟
2- عامل عروج انسان چیست؟
3- فلاح و رستگاری چگونه بدست می‌آید؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ سوره‌ی حجر، آیه‌ی ۲۹.
[2]ـ سوره‌ی حشر، آیه‌ی ۱۹.
[3]ـ سوره‌ی فاطر، آیه‌ی ۱۰.
*متخلّق: آن‌که خویی بپذیرد.
[4]ـ سوره‌ی کهف، آیه‌ی ۱۱۰.
[5]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۵۶.
[6]ـ سوره‌ی شوری، آیه‌ی ۵۳.
[7]ـ اصول کافی، جلد ۲، صفحه‌ی ۳۵۲.
[8]ـ بحارالانوار، جلد ۲، صفحه‌ی ۳۲.
[9]ـ سوره‌ی حشر، آیه‌ی ۱۹.
[10]ـ سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی ۲۱.
[11]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۳۱.
[12]ـ همان، آیه‌ی ۳۳.
[13]ـ سوره‌ی برائت، آیه‌ی ۹۶.
[14]ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی ۳۱.
[15]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۱۵۳.
[16]ـ سوره‌ی حشر، آیه‌ی ۷.
[17]ـ سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۱۵۷.
*طرفی نخواهیم بست: بهره‌ای نخواهیم برد.
*ثغور: مرزها.
[18]ـ سوره‌ی طلاق، آیه‌ی ١.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: